این فایل متنی برگرفته از صحبت های استاد زیارکلایی می باشد که در پادکست آموزشی آراد برندینگ قرار گرفته است.
با مراجعه به صفحه پادکست آموزشی می توانید با آموزش های بیشتری همراه باشید.
با سلام و درود خدمت یکایک فعالان اقتصادی.
امیدوارم که هر جای ایران که هستید حال دل شما عالی باشد.
امروز می خواهیم در رابطه با تارگت فروش صحبت کنیم.
اینکه تارگت چیست و اینکه چگونه همه سازمانها در شرکت خود و در مجموعه خود تلاش می کنند تا فروش هایشان را افزایش بدهند.
چه کاری باید کرد؟
همه عزیزان دقت کنید.
همه سازمانهایی که بخش فروش دارند و واحد فروش آنها از یک نفر تا چند نفر را تشکیل می دهد یک فاکتوری و یا یک شاخص ارزیابی عملکردی دارند که تارگتهای مشخصی دارد.
تارگت یعنی چه؟
یعنی هدفگذاری، یعنی اینکه ما مشخص کنیم دقیقا باید چقدر بفروشیم در این ماه، ماه بعد، ماههای آینده، اصلا این سالی که در آن هستیم.
برای سال بعد چه برنامهای داریم همه اینها هدفگذاری می شود یعنی اینطور نیست که بدون برنامه کسی کاری را بخواهد انجام بدهد و دقیقا کسب و کارهایی که شکست می خورند در آن مشاهده می کنید که اصلا هیچ هدفی ندارند اصلا مشخص نکرده اند که من باید این ماه چقدر بفروشم.
می گوید هر چقدر که خدا بخواهد.
قبول خدا میخواهد اما شما چقدر مشخص کرده اید؟
وقتی فرد مشخص نمی کند یعنی برنامه ندارد و در کسب و کار شکست می خورد.
شما از همه کسانی که در کسب و کار خود شکست خوردند بپرسید این که آیا اصلا با مفهومی به نام تارگت فروش آشنایی دارند و چه تارگتهای را برای خود تعریف کردند؟
میبینید که اصلا نه تنها این مفهوم را نشنیدند و یا نمی شناسند بلکه اصلا کاری روی آن انجام نشده است.
اگر می خواهید شما هم جزو برندهها باشید و شما هم جزو افرادی باشید که در کسب و کار پیروز می شوند پس این موضوع را کاملا جدی بگیرید.
تارگت فروش عددی است که شما مشخص می کنید و به عنوان مثال در این ماه مشخص می کنید که قرار است شخص خود شما چقدر بفروشید؟
مثلا می گویید که من قرار است دویست میلیون تومان بفروشم.
پانصد میلیون تومان بفروشم و یک ملیارد تومان بفروشم.
پس یک عددی مشخص می کنیم.
براساس سوابق خود شما این عدد نباید عدد پایینی باشد که سه روز تارگت را بزنید و دیگر بگویید آخ جان تارگت تمام شد حالا بروم برای ادامه تفریحات خودم.
اگر شما یادتان باشد خیلی از شماها مانند من در زمانی که مدرسه می رفتید موقع عید یک پیک نوروزی داشتیم که به ما قبل عید تحویل می دادند و این تارگت ما بود و باید تمامش می کردیم.
حالا متاسفانه یا خوشبختانه تمام نمی شد.
اصلا یعنی شما تا سیزده بدر هم که روی آن کار می کردید این تمامی نداشت.
یک تارگت در واقع برای ما گذاشته بودند که در اصطلاح پشت ما باد نخورد که در این پانزده روز تعطیل هستیم و رفتیم که رفتیم و متاسفانه در سه ماه تعطیلی چنین پیکهایی را اغلب نداشتیم.
یعنی قشنگ پشت ما باد می خورد و نه ماه آموزش میدیدیم سه ماه هیچی به هیچی که یکدفعه در سال بعد همیشه شوکه بودیم اوایل سال وقتی مدرسه می رفتیم.
بسیار به ما سخت میگذشت چرا که دیگه آن ارتباط اولیه و انسی که با آن داشتیم از بین رفته بود.
در کسب و کار هم دقیقا به همین منوال است.
یعنی شما در دنیا هم بروید و می بینید که خیلی از کشورهای پیشرفته اصلا سه ماه تعطیلی ندارند و معنی ندارد.
یعنی چه که سه ماه طرف پشتش باد بخورد و این یک فرآیندی است که ادامه دارد.
خوب دقت کنید در بیزینسی که شما دارید و در کسب و کاری که دارید باید برای خود تارگت تعریف کنید.
تارگت چیزی است که از حد شما بالاتر است و باید تلاش کنید تا به آن بالاتر دست پیدا کنید.
ما برای تیم خود در آرادبرندینگ که بیش از دویست نفر در واحدهای مختلف هم در بازار داخلی هم در بازار صادراتی داریم و هر کدام از اعضا تارگتهای مشخصی دارند.
مثلا یکی تارگت یک میلیاردی، یکی تارگت دو میلیاردی، یکی پانصد میلیون، یکی مثلا دویست میلیون، تارگت هرکسی بر اساس توانمندیهای او، سابقه کاری او و اینکه در گذشته چه عددهایی را توانسته است بفروشد که همه اینها مهم است و بدانید که همه شرکتهای موفق تارگت دارند.
پس شما هم باید چنین تارگتی را برای خود و برای اعضای تیم خود مشخص کنید اما چه فرمولی دارد و اگر به این اهداف نرسیم مشکل از کجاست؟
دوستان فرمول را یادداشت کنید.
فروش دوره جاری، یعنی چیزی که این ماه قرار است بفروشید تقسیم بر اهداف فروش یعنی دوره جاری چقدر فروخته اید مثلا هشتصد میلیون؟
قبول می شود هشتصد میلیون، حالا اهداف را مشخص کنید مثلا تارگت زده اید که مثلا دو میلیارد بفروشید و تا الان مثلا هشتصد میلیون فروخته ای، ضرب در عدد صد، چونکه میخواهیم درصدش را به دست بیاوریم پس مشخص می شود که فلان شخص باید یک میلیارد بفروشد، یکی باید دویست میلیون بفروشد، اهدافمان را مشخص کرده ایم.
برای او تارگت تعیین کرده ایم و تارگت عددی است که گفتم و تاکید می کنم که این قسمت را همه صاحبان کسب و کار یادشان بماند.
نباید عددی بگذارید که طرف سه روز یا یک هفته ای یا دو هفته ای به آن تارگت برسد یعنی اگر حس می کنید فلان شخص، یک هفته ای عدد را رد می کند تارگت را در اصطلاح لمسش میکند و به آن می رسد.
من چند واژه مترادف می گویم که اینها را بفهمید و وقتی آن شخص می تواند به آن یک هفته ای برسد باید ضربدر چهار را برای او در نظر بگیریم.
باید ضربدر پنج این عدد را حتی برای او در نظر بگیریم یه عدد عجیب و غریب هم نباشد که طرف مثال فروشش در یک سال اخیر چیزی که بود.
هیچ وقت نتونست ششصد میلیون تومان بفروشد بعد شما برای او تارگت مثلا سه میلیارد تومان گذاشته اید.
اصلا نمیتواند هیچوقت تاچش کند، اصلا امیدی به آن ندارد و می گوید اصلا الکی است و من به آن نمی رسم و سوال این است اگر برسم چه اتفاقی می افتد؟
یعنی برای تارگت ها هم شما باید جایزه ها و یا تشویقهایی هم در نظر بگیرید.
حالا اگر نرسید چه می شود؟
تنبیه هم باید در نظر بگیرید و این دو مورد با هم است عزیزان اینگونه نباشد که فقط تنبیه داریم و تشویق نداریم.
بعضی از شرکت ها را میبینم صرفا تنبیه می کنند یا بعضی از شرکتها فقط تشویقی دارند که آقا اگر رسیدی انقدر می گیری.
اگر نرسیدم چه می شود؟
هیچی تارگت پایین تر زدید اشکال ندارد حقوق تارگت پایین می گیرید.
باید تنبیهی هم وجود داشته باشد برای من نیرو، که من مشتاق باشم و این که اصلا یک حرکتی به من بدهد.
من را به تحرک بیاندازد و در واقع اینکه بتوانم تلاش کنم تا به عدد برسم و از تشویقها بهرهمند بشوم.
پس هر کدام از شماها اگر نیروی زیر دست ما در آرادبرندینگ بودید برای شما تارگتی در فروش و تجارت خود شما می گذاشتیم ولی خیلی از شما می خواهید مستقل باشید.
در واقع می خواهید کسب و کار خودتان را داشته باشید و خودتان در آینده مدیر باشید.
حالا بعضی ها نیرو دارید یا بعضی ها می خواهید در آینده نیرو بگیرید پس باید اصول مدیریت را هم یاد بگیرید که آقا در کسب و کار، من چکاری باید انجام دهم؟
پس فرمول را هم فهمیده اید که داستان چیست؟
حالا سوال این است که اگر ما تارگت گذاشتیم و افراد نرسیدند یا مثلا می گوید آقا بیست درصد افراد رسیدند یا بیست درصد نرسیدند اینها حالتهایی است که باید شما به عنوان یک مدیر بتوانی تجزیه و تحلیل کنید.
مثلا من تارگت می گذارم و می بینم مثلا تنها بیست درصد نتوانستند از این تارگت عبور کنند و بقیه افراد تارگت خود را زدند.
تارگت هایی میگذارند مثلا اگه ماه اول کارش بود، یک عددی دارد مثلا می گوید پنجاه میلیون تومان این کالا را بفروشی.
اگر ببینم که مثلا در ماه دوم است تارگت می گذارم تو باید مثلا صد و ده میلیون تومان بفروشی یعنی اینطور نیست که دو برابر باشد.
اگر دوبرابر باشد باید نسبت به ماه قبل بیشتر بفروشی.
اگر مثلا ماه سوم شد عدد به چه صورت است؟
اینها را باید قشنگ بشینید و برنامهریزی کنید و به یک عدد تارگت درست در بیزینس خود دست پیدا کنید.
زمانی می گوید که مثلا در کار فروش گوشی موبایل است.
یک گوشی موبایل بفروشد پنجاه میلیون فروش را زده است.
می گویم آفرین، پس مشخص کن این باید در ماه چند موبایل بفروشد و اگر انقدر بفروشد عددش چقدر می شود؟
پس تارگت او چقدر می شود؟
حالا برای او تشویقی ها را در نظر بگیرید و حقوقش را در نظر بگیرید که اصلا برای او به صرفه است که بماند؟
در ماههای بعد آیا شما برای او رشدی در نظر گرفته اید یا نه؟
اینها را مشخص کنید.
اگر امروز خود شما نیروی خودتان هستید یعنی یک نفری کار می کنید و خودتان هم به خودتان تشویقی بدهید و این تشویقی چه چیزهایی می تواند باشد؟
نمی دانم شرکت هایی هستند که مثلا بلیط سینما می دهند و بلیط استخر می دهند و سالن ورزشی می دهند و بر اساس برند خودشان سفر تفریحی داخلی و یا خارجی می فرستند.
ببینید چقدر سرمایه دارید و می توانید برای خودتان خرج کنید.
این موردهایی که گفتم فقط برای خود شما نبود چون خودم هستم برا خودم آنقدر خرج میکنم.
واقعا فکر کن که اگر یک نیرو هم بود حاضر بودید که باین کار را برایش انجام بدهید؟
شخص خودت را وسط نگذار که برای خودم اینگونه ولی برای یکی دیگر نه!
به او مثلا یک بستنی می دهم برای خودم ولی مثلا اینجوری خرج می کنم نه واقعا یک ساختار بچین خودت را جای نیروی خودت بگذار.
حالا اگر من بفروشم همین حالات برا خود من هم است که تشویق بعضا می تواند پول نقد باشد که پول اغلب برای افراد جذابیت دارد اما یک مدل وفاداری به آن معنا ایجاد نمی کند.
یعنی مثلا شما بلیط استخر می گیرید اگر ده نفر می روند یا بلیط سینما می گیرید که مثلا پنجاه نفر بروند.
در واقع یک حال خوب هم برای کل تیم اتفاق می افتد، این حال خوب را به آنها می رسانید و در واقع حال دل آنها بهتر می شود.
اینها را باید در نظر بگیرید در حالی که برای کسب و کارهای دیگر هم در واقع شما سودآور بوده اید.
طرفی که به سینما می رود آن مالک سینما هم بهرهمند می شود و یک حالت بهتری در کل کشور رقم می خورد پس حواستان به همه این موارد باشد.
پس فهمیدم اگر بیست درصد و یا حتی سی درصد، نتوانستند تارگت بزنند اینجا من می گویم مشکل از همان افرادی است که نتوانستند چون هفتاد درصد تیم، هشتاد درصد تیم تارگت را زدند پس ساختار تارگت درست چیده ام.
این بیست درصدی که تارگت نزدند و یا سی درصدی که نزدند ضعف در نیروهای فروش است.
ضعف در نیروهای مذاکره کننده است اینها باید اصلاح کنند.
زمانی هم می بینید که تارگت را عددهای عجیب و غریب گذاشته اید و فقط ده درصد به آن رسیدند و نود درصد اصلا نتوانستند به آن عدد برسند.
اینجا باید کمی بازبینی کنید که آن افرادی که گفتید می فروشند ولی نفروختند اصلا روی آنها یک حساب اشتباه باز کرده بودید و فکر می کردی که توانمندی های بالایی دارند و امروز خودشان اثبات کردند که ما نداریم و این وزنه در حد ما نیست.
مثل این افرادی که ورزشکار هستند و یا قهرمان جهان هستند، وزنه صد کیلو به بالا می توانند بلند کنند.
طرف یک ماه آمده وارد این حرفه شده و شما به او وزنه دویست کیلویی می دهی بعد میگویی بلندش کن در حالی که اصلا این در وزنش نیست.
اصلا نمی تواند چنین کاری انجام دهد.
لذا در مدیریت، شما توانمند می شوید و می فهمید یک فردی که تخصصی ندارد و مهارتی ندارد.
حسابی بر روی او باز نکنم روی افرادی که این تیپ هستند و این مدلی هستند عاشق کسب و کار هستند مثلا می شود حساب باز کرد؟
اینها را در مدرسه تجارت انشاالله یاد بگیرید.
مهندس قربانی عزیز خیلی از بحث های مدیریتی را آموزش دادند و حتما دنبال کنید ببینید و انشالله کارها را به درستی پیش ببرید.
اما موضوعی که باز هم اهمیت دارد در رابطه با نظارت بر عملکرد فروش است.
حالا آیا صبر کنم و انتهای ماه ببینم که تارگت ها زده شده است یا نه هر روز چک کنم؟
نگاه کنید شما وقتی مشخص می کنید چه برای خودتان چه برای پرسنل و نیروهای خود، باید هر روز لحظهای آمار عملکرد داشته باشید و نه اینکه بگویید حالا صبر کنم تا آخر ماه به او فرصت بدهم، و دیگر یک ماه با او کاری نداشتهباشم که این عدد را زده یا نزده است؟
اگر زده که خوشا به سعادت او و اگر نزده تازه من اینجا بخواهم تنبیه کنم؟
نه عزیز من، اصلا مدیریت اینگونه نیست، یعنی باید شبیه یک مربی فوتبال باشید.
باید شبیه یک مربی ورزشی باشید.
یعنی چی؟
یعنی مربی بیاید و یک گوشه ای بنشیند و بعد بگوید خب، حالا ما نود دقیقه تایم داریم.
فوتبال نود دقیقه است و مثلا بشینم حالا نود دقیقه که تموم شد بردیم که بردیم.
نبردیم تازه من می خوام با تیمم دعوا کنم و تازه تغییر استراتژی بدهم؟
خیر.
لحظه به لحظه در حال رصد کردن است یعنی مربی کنار زمین همراه با بازیکنان می ایستد و می نشیند و لحظهای بررسی می کند و مدیرعامل باشگاه هم باز به همین شکل باید باشد.
یعنی اینگونه نیست که من نود دقیقه وقت دارم حالا بسم الله شروع کن.
نه آنها هم لحظهای در حال نگاه کردن هستند صبر نمی کند یک سال تمام شود بعد بگوییم که خب حالا پایان سال است ایا ما قهرمان شدیم یا نه؟
نه آنها، ماه به ماه رصد می کنند که حالا این ماه چکار کرده ای؟
یعنی صبر نمی کنند که ببینیم پایان فصل نتیجه چه می شود؟
نه، هر ماه گزارش می خواهد و گزارش عملکرد می خواهد که چه کردی شما؟
گفتم زمانی شما می گویی که استاد مربی من باش هرچیزی شما بگویید من چشم می گویم یک برنامه می خواهد.
زمانی هم می گویی نه، به من فقط یاد بده.
نمی خواهد مربی باشی من خودم مربی خودم هستم.
خودم یک انسان خودساخته هستم که بدون اینکه کسی بالای سرم باشد می توانم کارهای خودم را مدیریت کنم.
این دیگر دست خود شما است.
همه شما تجربه هم دارید و در گذشته کارهایی که با داشتن مربی جلو رفتید نتیجه اش چه شد و کارهایی که بدون مربی جلو رفتید نتیجهاش چه شد؟
خیلی از مردم کلاس زبان ثبت نام می کنند و یک ماه به کلاس می روند و دیگر نمی روند.
جناب کلاس یکساله ثبت نام کرده بودید.
چه شد که ول کردید؟
در دورههای آموزشی مختلف به همین شکل، کلاس خطاطی به همین شکل، کلاسیک هنر به همین شکل، کلاس ورزشی و باشگاه ثبت نام میکند.
یک ماه می رود.
دو ماه می رود.
ول می کند.
آقا تو که می گفتی من یکسال می خواهم ادامه بدهم.
پس بررسی کنید آیا مربی می خواهید کسی که شما را هل بدهد و تکان بدهد و به خودتان بیاورد یا نه؟
یک شخصیت واقعا خودساختهای هستید که می توانید روی پای خودتان بایستید و کارهایتان را پیش ببرید.
پس حواستان باشد که نظارت بر عملکرد، ساختارهای مربوط به خودش را دارد.
انشاالله در فایلهای بعدی درباره این موضوع هم صحبت خواهم کرد که نظارت بر عملکرد فروش، همه شرکتها و افرادی که سیستم سازی می کنند و شرکتهای بزرگی دارند و حتی بعضا شرکتهای کوچک، که اینها چگونه واحدهای فروش خود را مدیریت کنند.
اما خیلی ها سوال می پرسند که آیا نرمافزاری وجود دارد که بتوانم مشتری هایم را مدیریت کنم؟
بله، فکر کنم دوره آموزشی، سه یا چهار جلسه در مدرسه تجارت قرار گرفته است که در رابطه با مدیریت ارتباط با مشتری و نرمافزارهای سی آر ام را آنجا توضیح دادیم.
استاد به ما بگویید که چه نرم افزاری را بخریم؟
من نرم افزار اکسل را که بصورت رایگان وجود دارد توضیح دادم.
نرمافزارهای پولی هم در فضای اینترنت زیاد است تا دل شما بخواهد وجود دارد.
از خود مایکروسافت نرم افزار سی آر ام وجود دارد که بزرگترین نرمافزار مدیریتی ارتباط با مشتری است که به نسبت قیمت آن هم بالاست و اگر کمپانی بزرگی دارید می توانید از این برنامه استفاده کنید و الا برنامههای ایرانی هم است.
برنامه کوچکتر، قویتر است اسم نمی برم نمی خواهم تبلیغ برندی شود که بعدا بگویید استاد آیا با این شرکت شما قرارداد دارید پولش به جیب شما می رود یا نه هر چی که دل شما خواست.
هر برنامهای که حس می کنید با آن راحتتر هستید و فکر می کنید برای شما مفیدتر است از آن برنامه به عنوان یک نرمافزار مدیریت ارتباط با مشتری استفاده کنید تا بتوانید در واقع مشتری های خود، نیروها و پرسنل خود را با آن مدیریت کنید.
اما باز هم یک سوالی می پرسند جدا از بحث تارگتها در رابطه با نرخ تبدیل مشتری، که آقا من باید چند مشتری را تبدیل به پول کنم؟
از کجا بدانم چه کسی در فروش قویتر است؟
آیا معیار فقط تارگت است؟
می گویم خیر.
یعنی چی؟
یعنی یک مشتری حالا مثلا به تور آن فرد می خورد، به پستش می خورد، نزدیکش می شود و این مشتری یکدفعه یک میلیارد جنس می خرد در حالی که به صورت معمول، اغلب مشتریان به اندازه صد میلیون از شما جنس می خریدند.
دویست میلیون، پانصد میلیون می خریدند.
حالا یک عددی را در نظر بگیرید یعنی می گفت میانگین فروش من، هر کسی که می خرید بیست تومنی بود و یک مشتری به تور من خورد و به پست من خورد و این مشتری یکدفعه یک میلیاردی می خرد که اگر یک مشتری اینگونه به تور من بخورد و من نه تنها تارگت را زدم و تارگت را هم رد کردم.
نیروهای فروش شما این موضوعات را می فهمند چون در واقع با مشتری های شما در ارتباط هستند بعد با شما رایزنی می کنند که آقا شما برای من تارگت پانصد میلیونی گذاشته اید، من اگر این ماه یک میلیارد بفروشم چطور می شود؟
چرا این جمله را می گوید؟
چون پشت دستی سراغ دارد.
با مشتری در ارتباط است که آن شخص مثلا می گفت من یک میلیارد می خواهم جنس بخرم.
این نیرو شروع می کند با شما به مذاکره کردن و در جریان باشید یعنی این فرد نمی گوید می خواهم تلاش بیشتر بکنم تا تارگت بزنم؟
زمانی می گویم که قبول باشد این ماه یک میلیارد زده ای و ماه بعدش چه و ماههای بعدش چه می شود؟
من این ماه تارگت را یک میلیارد بگذارم ماه بعدش برای من دو میلیارد می توانی بفروشی یا نه؟
تویی که تارگتت دویست تومانی بود و این ماه شانسی یکدفعه یک می زنی و دوباره ماه های بعد، روی همان دویست می خواهی برای من بایستی؟
استاد با این حرفها آیا من منطقم این است که تلاش بیشتر، باعث ثمره بیشتر می گردد؟
می گویم در بخش فروش دقیقا بله.
یعنی چی؟
یعنی خواستن توانستن است،.
یعنی کسی که بخواهد تارگت خودش که دویستی بود.
کاری کند که دو برابر شود چهارصد میلیونی باشد.
این فرد می تواند.
این استعداد در او است.
یکم باید دست بجنباند و باید تلاشش بیشتر شود و کمی باید مذاکره را بهتر یاد بگیرد و یعنی از قواعد مذاکره، فقط و فقط ده درصد را بلد است و این تارگت را می زند.
این ده درصدش به بیست درصد برسد و تارگت او بالاتر می رود و سی بشود پنجاه به همین شکل یعنی فرد در مذاکره هر چقدر توانمندتر بشود در نتیجه میزان فروش او بیشتر خواهد شد.
اما فرمول نرخ تبدیل، تعداد مشتریهایی که تبدیل به پول کرده پنجنفر، ده نفر، بیست نفر، چند نفر را می تواند تبدیل به پول کند؟
تقسیم کنید بر تعداد لید، لید را ما توضیح دادیم و بر تعداد مشتریانی که به او سپرده شده است.
آقا این ماه پنجاه مشتری به تو دادم.
چند نفر را تبدیل به پول کردی؟
ضربدر صدش کن.
پس تعداد مشتری که تبدیل به پول شد تقسیم بر تعداد کل، که همان لید ما می شود و ضرب در عدد صد که درصدها به دست می آید.
آقا این ماه به شما صد مشتری دادیم که سه نفر را پول کردید یعنی سه درصد فقط توانمندی تبدیل کردن دارد.
بسیار ضعیف دارد عمل می کند اما به سه نفر مثلا پانصد میلیون فروخته است که یک و نیم میلیارد می شود.
یکی دیگر نه دویست میلیونی می فروشد اما صد تا به او دادیم پنجاه تا را تبدیل به پول کرده است.
استاد اینها را کمی باید یاد بگیریم که چه کسی بهتر است؟
کسی که پنجاه تا پول می کند آدم قویتری است اما مثلا دویست میلیونی یا نه، به او صد تا بدهیم و سه تا پانصد میلیونی تبدیل به پول کند؟
اینها خیلی نکات مهمی است.
استاد چه کسی توانمندتر است؟
چه کسی می تواند بیشتر رشد کند؟
اصلا چه کارهایی بکند که در فروش رشدش بیشتر شود؟
سودش بیشتر شود؟
چه تشویقهایی برای او بگذاریم؟
همه اینها موضوعات مدیریتی در بحث فروش است که انشاالله جلسات بعدی در رابطه با همه این موارد صحبت خواهیم کرد و عزیزان یاد خواهند گرفت.
امیدوارم این فایل هم برای شما مفید واقع شده باشد.
تا برنامههای بعدی شما را به خدا می سپارم.
یا علی روز بر شما خوش.