تجارت شما و جزیره ناشناخته
شما هستید و تجارتتان و مردم هستند و شما.
باید با خود اینگونه تصور کنید که تجارت شما مانند یک جزیره دورافتاده و ناشناخته است و تنها یک راه نجات برای رشد دادن به جزیره دارید و آن اینکه مردم به جزیره شما بیایند و پول خرج کنند.
چه کنم تا مردم به جزیره من بیایند و پول خرج کنند؟
اگر توانستید به این سوال سخت پاسخ دهید می توانید امید به رشد جزیره داشته باشید.
شناخت روحیات رفتاری و اخلاقی مردم در رشد تجارت
پس نیاز به شناخت روحیات رفتاری مردم دارید.
بسیاری از کسانی که در تجارت و کسب و کار موفق نمی شوند دلیلش اینست که روحیات مردم را نمی شناسند و خود را با روحیات مردم تطبیق نمی دهند بلکه می گویند من فلان رفتار را دارم و انتظار دارند مردم رفتارشان را با او تنظیم کنند که این امری محال است.
اولین کاری که شما به عنوان فرماندار آن جزیره باید انجام دهید اینست که جزیره شما ناشناخته نباشد.
تا زمانی که تجارت و کسب و کارتان ناشناخته باشد آیا ممکن است کسی به شما پول بدهد؟
چقدر از سر اتفاق و خوش شانسی می توان به فروش بالا در تجارت امید داشت؟
پس بیایید فکر کنید چگونه جزیره ام را به مردم بشناسانم؟
تبلیغ جزیره تجاری به مردم
آیا مستقیم خودم اقدام کنم و مردم را نفر نفر پیدا کنم و خودم را معرفی کنم یا از کسی که نزد مردم سرشناس است بخواهم تا مرا معرفی کند؟
ممکن است حتی برای این معرفی کردن از من پولی هم بخواهد.
اگر پول را به او ندهم باید عمرم را صرف این کنم تا فقط مرحله اول را انجام دهم بعد می بینم که سالهایم گذشت و پیری فرا رسید و هنوز مراحل بعد مانده است.
مانند آن شعر شاعر که گفت:
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم.
نوع شناخت برند توسط مردم با شعار تبلیغاتی
حال مردم مرا می شناسند.
آیا فکر کردم که مردم مرا چگونه می خواهند بشناسند؟
چه عنوانی برای خودم انتخاب کنم که برای مردم جذاب باشد؟
چگونه از جزیره ام میخواهم به دیگران اطلاعات بدهم که آنها را مشتاق کند به جزیزه من بیایند؟
شعار تبلیغاتی من چیست؟
جزیره من چه چیزی دارد که مردم بخواهند ایام سفرشان را در آن بگذارنند و به جاهای دیگر نروند؟
همه این سوالات باید پاسخ داده شود و تا پاسخی درست برایشان نیابیم نمی توانیم انتظار داشته باشیم رشد کنیم.
به طور مثال آراد چند شعار تبلیغاتی دارد.
راهی به سوی ثروت.
صفر تا صد صادرات خود را به ما بسپارید.
کسب درآمد دلاری
و امثال اینها.
حال بیایید نگاهی به بسته بندی های کالاهای ایرانی و خارجی بیندازید.
و شعارهایی که انتخاب می کنند.
آیا در داخل بسته همان است که عکسش بر روی بسته نقش بسته است؟
و یا به اخباری که در رسانه ها منتشر می شود توجه کنید.
آیا حقیقت را بیان می کنند و دروغی در آنها به کار نمی رود؟
شعار تبلیغاتی اصل مهم در فروش
پس داشتن یک شعار جذاب یک اصل است.
اینکه راست بگویید یا دروغ به خودتان مربوط می شود.
اگر شعار نداشته باشید یقینا رشدی نخواهید کرد.
پس حتما برای خودتان و جزیره تجاری تان شعاری انتخاب کنید تا هر کسی که می خواهد شما را معرفی و تبلیغ کند سریعتر و راحت تر بتواند شما را به دیگران بشناساند.
حالا هم مردم اسم جزیره تان را شنیدند و هم شعار جزیره تان را.
مرحله ای سخت به نام جذب سیگنال یا سرنخ
حالا وارد مرحله ای می شویم که درکش کمی سخت است.
بسیاری از تولیدکنندگان و تاجران گمان می کنند همینکه تبلیغات انجام شد و مردم مطلع شدند باید فروش انجام شود.
نه عزیزان اینگونه نیست.
بین شنیدن مردم تا پول دادنشان مراحل گوناگونی است که باید همه را درست بشناسید.
اینطور نیست که تا جزیره شما را بشناسد به جزیره بیاید.
اولین مرحله اینست که در دل مردم نسبت به شما یک سیگنال ضعیف شکل می گیرد.
سیگنالی تحت این عنوان که برویم و ببینیم این جزیره ماجرایش چیست؟
حالا شما در سایت خود و برای معرفی خودتان چند راه قرار می دهید.
مثلا راه اول اینست که می گویید با من تماس بگیر و زنگ بزن.
راه دوم اینست که می گویی اگر می خواهی بیشتر بدانی ایمیل بده.
راه سوم اینست که آدرس محلی را می دهی و می گویی به اینجا بیا.
راه چهارم اینست که فرم ساده ای را قرار می دهی و می گویی اطلاعاتت را ثبت کن تا من با تو تماس بگیرم.
شما خودتان را بگذارید جای مردم و بگویید کدام مسیر را برای کسب اطلاعات بر می گزینید؟
راه دوم که همان ایمیل دادن باشد در بین بسیاری از ما ایرانی ها کاملا منسوخ شده است و خیلی از مردم اصلا ایمیلی ندارند.
راه سوم که آدرس محل دادید هم گنگ است چون شخص مقابل نه دیده و نه شنیده آیا حاضر است به محل ملاقات شما بیاید؟
می ماند راه اول و چهارم.
فرض کنید نصفه شب است و شخص سایت شما را دیده است.
بین زنگ زدن و فرم پر کردن کدام را انجام می دهد؟
از سوی دیگر اکثر ما آدم ها خیلی از مواقع حال صحبت کردن تلفنی را نداریم اما حال خواندن متن و یا پر کردن فرم را داریم.
خیلی ها هم خجالتی هستند و می گویند زنگ بزنم چه بگویم اما فرم را پر می کنند.
بسیاری از شما عزیزان که در انتهای متن ها کامنت می گذارید اگر می گفتیم با فلان شماره تماس بگیرید و نظرتان را بدهید آیا منصرف نمی شدید؟
به دلایل متنوعی اثبات می شود که بین زنگ زدن و فرم پر کردن برتری با اختلاف با فرم است.
از سوی دیگر برندهای بزرگ هیچگاه شماره تماسشان را راحت در اختیار دیگران قرار نمی دهند و در بخشی ویژه مانند تماس با ما می گذارند.
اینکه در تمام صفحات سایت به مشتری بگویید با من تماس بگیر با من تماس بگیر حس قلبی اش را به شما منفی می کند و به او می فهماند که شما برند سبک و کم ارزشی هستید.
حتی کسانی که می گویند ما هم فرم می گذاریم و هم شماره تماس باید بدانند که وجود این شماره تماس به طرز فجیعی فرم هایتان را کم می کند.
شاید در سال های گذشته وجود شماره تماس رایج بود و مردم دوست داشتند تماس بگیرند اما هر چه دنیا مجازی تر می شود میل مردم به زنگ زدن تلفنی هم کمتر می شود.
اگر دقت کنید پیشترها اپراتورهای همراه طرح هایشان بر روی بسته های تلفنی بود اما امروز بیشتر طرح هایشان بر روی بسته های اینترنتی است و همین امر نشان می دهد که اقبال به تماس گرفتن به شدت کاهش یافته است.
وجود سیگنال های غیرواقعی در هر شغلی طبیعیست.
حالا تعدادی فرم یا همان سیگنال یا سرنخ داریم که باید آن ها را تبدیل به پول کنیم.
تعدادی از سیگنال ها طبیعتا غیر واقعی هستند.
در هر صنفی وجود دارد.
الان اگر مغازه دار هم باشید می بینید که در طول روز خیلی ها وارد مغازه می شوند و هیچ کاری با مغازه ما ندارند.
یکی می پرسد ببخشید آدرس فلان مغازه کجاست؟
یکی می پرسد ببخشید پول خرد دارید؟
یکی می پرسد آدرس نزدیک ترین سرویس بهداشتی را به من بدهید.
و …
خیلی ها هم فقط برای تماشا وارد مغازه می شوند.
چه بسیار خانم هایی که فقط برای تماشای طلا و لباس و کفش وارد مغازه ای می شوند و اصلا قصد خرید ندارند و دقایق و حتی ساعاتی را از وقت صاحب مغازه می گیرند.
حالا فرض کنید مغازه دار بخواهد با این آدمها عصبانی و خشمگین شود!
دیگر حالی برایش نمی ماند که جواب خوب ها را بدهد.
پس باید بهم نریزید و با طمأنینه و آرامش، غیرواقعی ها را بیخیال شوید.
اما هستند کسانی که قصد دارند خرید کنند اما قصدشان صد در صدی نیست.
درصد کمی اراده خرید دارند و اگر در همجواری و همکلامی با شما آن چیزهایی که مد نظرشان هست را بیابند به شما پول می دهند.
به راستی مردم دوست دارند در ارتباط با شما چه چیزی را ببینند تا به شما پول بدهند؟
ادامه این ماجرا را در مقاله بعدی خواهیم نوشت ان شاءالله.