تدبیر برای تقدیر نیکو

بسم الله الرحمن الرحیم هفته ه­ای که گذشت ولادت نازنین ترین و زیباترین و بهترین مخلوق خدا، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)، این واقعه مبارک و زیبا بود که بر ما گذشت و این واقعه را خدمت همه شما تبریک و تهنیت عرض می­کنم. هفته قبل ­تر از آن هم به درک رسیدن و به هلاکت رسیدن شقی­ترین اشقیاء و رذل­ترین اراذل بود که این را هم خدمت شما بزرگواران تبریک می­گویم. امیدوارم خداوند به حق این دو هفته مبارک و میمون مقدرات و سرنوشت­های ما را هم پر برکت قرار بدهد. انشاءالله. صحبت ما در جلسات گذشته درباره برخی از شاخصه­های ثروتمندی و همین طور شناخت دقیق­تر ثروت بود. امروز هم می­خواهیم عرایضی را در این زمینه داشته باشیم، امیدوارم برای همکاران قدیمی خودم درس­ها و نکات خوبی را داشته باشد و مایه تذکر باشد و جدیدترها هم انشاءالله با این فضای ما یک آشنایی بیشتری پیدا بکنند. اگر از هر کدام از شما بپرسیم که آیا ثروت را دوست دارید یا نه؟ با هر تعریفی که هر کس از ثروت دارد. ممکن است شخصی پول را ثروت بداند، ممکن است شخصی همسر خوب را ثروت بداند، ممکن است کسی پسر خوب، دختر خوب را ثروت بداند، یک کسی سلامتی را ثروت می­داند. از هر کسی سوال کنید آیا ثروت را دوست دارید و آیا دوست دارید ثروتمند بشوید؟ با هر تعریفی که در ذهن خودش است می­گوید بله. یعنی در حقیقت اگر کسی بگوید من ثروت را دوست ندارم، این شخص از نظر روانی دیوانه است. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-3f81blb'] خداوند به پیغمبرش می­فرماید: «قُل رَبّ زِدنی عِلماً» می­گوید: «خدایا! علم را در من زیاد کن» [/av_notification] و ما بیشتر می­دانیم که در طلب جمع کردن ثروت­ها هستیم با هر مبنایی که در ذهن هر کس وجود دارد. اما واقعیت موضوع این است که : یک چیزی شما می­خواهید و یک چیزی برای شما رقم می­خورد، این دو با هم متفاوت است. یعنی ممکن است هر کدام از شما در یک سالی که از زندگیتان بگذرد بگویید من در ابعاد مختلف ثروت انقدر می­خواهم. یعنی بگویید آخر ۹۷ چقدر می­خواهی پول داشته باشی؟ می­گویی: انقدر. چقدر می­خواهی زندگی خوب داشته باشی؟ می­گویی: انقدر. چقدر می­خواهی سلامتی داشته باشی؟ می­گویی: انقدر. یک عددی را از هر حیث جمع آوری می­کنی. آن کسی که هدفی برای زندگیش ندارد به جایی هم نمی­رسد. یعنی اگر همین امروز در ذهن خودتان هم نیست که می­خواهید به چه مبلغی برسید؟ به چه ثروتی برسید؟ یعنی هیچ چشم اندازی برای خودتان ترسیم نکرده ­اید و نداشتن چشم انداز مثل این می­ماند که شخصی سوار ماشین بشود اما نداند کجا می­خواهد برود. این چه وضعی پیدا می­کند؟ این همیشه سرگردان است، یک وقتی به چپ می­رود، یک وقتی به راست می­رود، آخرش هم به جای مشخصی نمی­رسد. تدبیر برای تقدیر نیکو پس انسانی که هدفمند می­خواهد ثروتمند باشد این باید چشم انداز خودش را در هر بُعدی از ثروت که مد نظرش است مشخص کند و بگوید من می­خواهم به این نقطه برسم. این می­شود آن چیزی که شما می­خواهید و باید معلوم باشد. اگر کسی هست در جمع ما که معلوم نکرده بلافاصله از جلسه که رفت بنشیند و یک فرصتی بگذارد و این را معلوم کند و بگوید من می­خواهم به این نقطه برسم، می­خواهم این بشوم. حالا ممکن است یکی هدفش را بخواهد کوتاه مدت مشخص کند یا بلند مدت، ایرادی ندارد، یک هدفی مشخص کرده است. ممکن است وسطش مُردیم، عیبی ندارد. امیرالمومنین فرمود: "یک جوری زندگی کنید انگار صدها سال در این عالم هستید و اصلاً نمی­خواهید از دنیا بروید و از آن طرف هم یک جوری زندگی کنید که انگار لحظه­ای دیگر در این دنیا زندگی نمی­کنید". اینها هیچ ممانعتی برای هم ایجاد نمی­کند، هیچ تناقضی بین این­ها نیست. معلوم کنید و بگویید من می­خواهم در سه ماهه آینده این بشوم، در ۶ ماهه آینده این بشوم، در ۵ سال آینده این بشوم تا آخر عمرم هم می­خواهم به این نقاط برسم. هدفتان معلوم باشد، این می­شود آنچه که شما خواستید و خیلی از مردم شبیه آنچه که شما می­خواهید را می­خواهند اما آیا مردم به آنچه می­خواهند می­رسند؟ بعضی­هایش بله و بعضی­هایش نه. می­خواهم شروع صحبت امروزم را که این درس از ثروتمند شدن هست با این روایت شروع کنم. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#2c86e8' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue865' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-2wssfov'] امام صادق (ع) می­فرماید: "خداوند به موسی (ع) فرمود: ای موسی! تُرید و أرید. یک چیزی را تو موسی می­خواهی و یک چیزی را من خدا می­خواهم" [/av_notification] خوب دقت بفرمائید، ترید و أرید، یک چیزی را تو می­خواهی و یک چیزی را من خدا می­خواهم. اما فاعلم، بدان آنچه که من  می­خواهم می­شود نه آنچه که تو می­خواهی. یعنی خداوند به موسی می­فرماید: موسی! بدان یک چیزهایی تو می­خواهی و یک چیزهایی من خدا درباره تو می­خواهم بدان آنچه که من خدا می­خواهم می­شود نه آن چیزی که تو می­خواهی. این خیلی نکته مهمی است که می­خواهیم شروع بحث امروزمان از همین بحث باشد. پس یک چیزهایی تو می­خواهی و یک چیزهایی من خدا می­خواهم بدان آنچه که من خدا می­خواهم می­شود. اگر به آنچه که من برایت خواستم راضی و تسلیم شدی تو را کفایت می­کنم به آنچه که تو خواستی. آنچه را که من خدا می­خواهم اگر تو راضی شدی، تسلیم شدی، من آن چیزهایی را که تو می­خواهی حرفت را گوش می­دهم، تو یک چیزهایی می­خواهی من هم یک چیزهایی می­خواهم، اگر تو آن چیزهایی که من خواستم قبول کردی، راضی شدی من هم آن چیزهایی را که تو می­خواهی به تو می­دهم. اما اگر به آن چه که برایت خواستم راضی و تسلیم نشدی من تغییر دهنده آنچه که خواستم نمی­شوم و همان می­شود که من خواستم و به ضرر تو خواهد بود. نگاه کنید عزیزان، ما در جلسات قبل این بحث را تا حدی باز کردیم و در این جلسه می­خواهیم بیشتر ابعادش را بشکافیم. زندگی ما اعم از شکست­ها و رشدها بخشی از آن تابع تدابیری است که ما در زندگی اتخاذ می­کنیم. یعنی ما تدبیر می­کنیم که فلان کار را انجام بدهیم، فلان حرکت را انجام بدهیم، به یک نتیجه­ای برسیم. خب این­ها هست و در زندگی همه وجود دارد. بخشی از زندگی تابع تقدیرهایی هست که بر ما حادث می­شود و چه بسا ما اختیاری بر آن تقدیرها نداریم. مثل اینکه شخصی نقشه می­کشد، تدبیر می­چیند که من با فلان رفیقم، فلان حرکت مشترک را انجام می­دهم در طول ۳ ماه به این نقطه می­رسیم، در طول ۶ ماه به این نقطه می­رسیم، معادلات دقیق، محاسبات ریز بر این چیده می­شود از قضا آن لحظه­ای که می­خواهد آن واقعه اتفاق بیفتد دو روز قبلش آن دوستش می­میرد. تمام تدابیر از هم پاشیده می­شود. امام حسین (ع) در دعای عرفه می­فرماید: «خدایا! من تو را آن جا شناختم که چه بسیار تدبیرها و عزم­ها در من محکم شد لکن بی­دلیل عزمم شکست»، یعنی بی هیچ اتفاقی. شما شبی می­خوابید نقشه می­کشید که فردا فلان کار را انجام می­دهم مصمم هم می­شوید که آن کار را انجام بدهید اما فردا می­شود و آن کار را انجام نمی­دهید، یک دفعه آخر شب می­گویید  یادم رفت، اصلاً فراموشی بر شما می­آید. یا عزمتان بر یک کاری خیلی محکم است، از فردا فلان کار را انجام می­دهم، فردا می­بینید که یک دفعه شل می­شوی، دو روز انجام می­دهی و روز سوم ول می­کنی. و شبیه به این در زندگی­های ما الا ماشاء الله زیاد است. خب این ریشه­اش چیست؟ ریشه­اش وجود یک قدرتی بالاتر از قدرت ماست که بر ما احاطه دارد. اگر کسی بگوید که چنین چیزی وجود ندارد این فقط خودش را فریب داده است. با عزم­ترین شما که در این جمع نشستید، یک نفر بیاید و بگوید من عزمم از همه راسختر است، من همتم از همه محکمتر است، من تلاشم از همه استوارتر است، این بیاید و به ما بگوید در همین هفته آینده عزم و همت و تلاشش بر این است که چه کارهایی انجام بدهد؟ یک هفته را به ما بگوید که من این هفته می­خواهم این کارها را انجام بدهم، بعد ما آخر هفته بیائیم کارهای این آقا را بررسی کنیم و ببینیم این کارها را که گفته انجام داده و می­بینیم که بخشی را انجام داده و بخشی را انجام نداده. کسی که با عزم­ترین ما و داناترین ماست دچار یک چنین موضوعی و یک چنین ماجرایی می­شود حالا آن کسی که عزمش شل است چی؟ آن کسی که همتش ضعیف است چی؟ پس ما ناگزیریم که بپذیریم که قوت و اراده­ای ورای اراده ما بر ما مسلط است. امیرالمومنین (ع) می­فرماید: «خداوند تقدیر می­کند و بندگان تدبیر می­نمایند. چه بسیار تدبیر کنندگان که تقدیرهای نیکوی خدا را در حق خود به زشتی مبدل می­کنند». یعنی چی؟ یعنی این بنده خدا شروع می­کند به تدبیر کردن و نقشه کشیدن که من فلان می­کنم و بهمان می­کنم، خدا برایش مقدر کرده بود که این زندگی خوبی پیدا بکند، این تدبیرهایی که خودش کرد تقدیرهای خوب خدا را در حق خودش خراب کرد. او با نقشه کشی­هایش خراب کرد یعنی آن تدبیرهایش نه تنها نفعی برای او نداشت بلکه به ضررش هم تمام شد. ممکن است الان شما همین امروز بدون هیچ فکری از خانه خارج بشوید در مسیر راهتان با  کسی برخورد کنید که این آشنایی با شما برای شما پر از نفع باشد. یک دفعه تا صبح می­نشینی نقشه می­کشی که چیکار کنم و چیکار نکنم می­گویی نه نروم بیرون، با این شخص آشنا نمی­شوی. تدبیر برای تقدیر نیکو تا به همین لحظه از زندگی­هایتان هم که رسیده­اید یک خورده نگاه کنید. موفق­هایتان نگاه کنند بگویید چی شد که موفق شدیم؟ مثلاً بچه­هایی که در آراد هستند ممکن است این طور بگویند که آره ما آمدیم و وارد آراد شدیم، تجارت را با عقلمان درک کردیم، با تلاشمان در تجارت وارد شدیم، با همت و عزممان به مشتری­ها پاسخ دادیم، با خوش برخوردی معاملات را انجام دادیم و امروز موفق شدیم. من می­خواهم بگویم آن روز اولی که وارد شدید چه کردید؟ در زندگی تمام ثروتمندان دقیق بشوید. بخشی از موفقیت شدنشان را، ثروتمند شدنشان را تابع کارهایی می­بینید که انجام دادند و بخشی هم واقعاً تابع کارهایی نبوده که انجام دادند. ما  اصطلاح عامیانه خودمانی روستایی خودمان می­گوییم بار خورد. دست سرنوشت آن­ها را در یک چنین مجرایی قرار داد. مثل خیلی­ها، مثل افراد مهمی که در ثروتمندان امروز دنیا هستند. مثلاً می­گوید: من بچه بودم یک دفعه رفتم در یک هتلی، دیدم هتلدار فلان کار را انجام داد. بعد من گفتم این کار را انجام بدهم، بعد تلاش کردم و رشد کردم. بله، همان نقطه اولش که در آن هتل قرار گرفتی می­توانستی قرار نگیری. می­توانست خدا تو را در یک هتل دیگر قرار دهد و آن فکرها برایت ایجاد نشود. این است که تقدیرها و تدبیرها همه دو تا امر توأم با هم هستند. یعنی اگر کسی بگوید همه جهان تابع تقدیر است و تدبیر نیست، اشتباه کرده است. یعنی انسان را از آن مقام تفکر و تعقل دور کرده است. این همه آیات قرآن که لعلم یتفکرون، این­ها را چه کار کنیم؟ اگر بگوییم همه تابع تقدیرهایی است که اجباراً بر ما حادث می­شود، اگر کسی این را بگوید نقش تلاش و رشد و پیشرفت را بی­ارزش کرده است، اصلاً کلمات از اعتبار می­افتند. اگر کسی هم بگوید همه آن چه که باعث رشدم شده تدبیرهای خودم بوده باز هم زندگیش را که بررسی می­کنید می­بینید که دروغ گفته است. در بخشی از آن گلوگاه­های مهم زندگی که موجب رشدهای بزرگ شده تدبیر این شخص در آن موضوع کاره­ای نبوده است و تقدیری و دست سرنوشتی به او کمک کرده و امروز به اینجا رسیده است. اما حقیقت ماجرا چیست؟ یعنی آن نکته­ای که امروز می­خواهیم بگویم و به آن برسیم چیست؟ خیلی از مردم برای آنچه که می­خواهند و اول صحبت گفتم شروع می­کنند به نقشه کشی و به تقدیرهای خدا بی­اعتنا هستند. یعنی در حقیقت خودشان را محور رشد و یا شکست می­دانند و اعتقادی به نیرویی بالاتر از نیروی خودشان در زندگی ندارند و می­گوید هر چی هست و نیست منم. رشد کردم، این تلاش من بود، شکوفایی من بود، عقل من بود که رشد داد. ضرر هم بکند خیلی منصف باشد می­گوید خنگی خودم بود. در حالی که اکثراً این طور هستند که رشدها را به خودشان و زشتی­ها را به حکومت و دولت و کشورهای دیگر و شرایط جامعه ربط می­دهند، اگر بدبخت هستم فلانی مال من را خورد، اگر خوشبخت هستم خودم کردم، این شروع و مجرای تکبر در انسانیت است. اگر تقدیرها را درست بشناسید می­فهمید که یک سری از امور و کارها در زندگی وجود دارد که تقدیرها را در زندگی به شدت نامیمون و زشت می­کند. و یک سری کارها وجود دارد که تقدیرها را بر انسان نیکو می­کند. اما آنچه که اصل است این است که خود تدبیر هم تحت الشعاع تقدیر است. یعنی اگر کسی بگوید تدبیرگری یک مقوله است و تقدیرگری خدا یک مقوله است، اشتباه کرده است. اگر یکی بگوید تدبیر یک چیز است و تقدیر یک چیز دیگر، این غلط است، بلکه تدبیر بخشی از خود تقدیر است. در ادامه آن روایت خداوند به موسی (ع) می­فرماید: «ای موسی! اگر جایی دیدی آن چه که تو خواستی شد معنی­اش آن است که من پیشتر آن را برای تو خواستم و این امر تو را فریب ندهد». یعنی بگویی نه، این که خدا بخواهد نیست من خواسته­هایم خودم شده است. خدا می­گوید آن چه تو خواستی من پیشتر برای تو خواستم که شد. اگر من خدا برایت نمی­خواستم آنچه که تو می­خواستی نمی­شد. حالا چون ۱۰ بار دیدی که خواسته­های تو شد یک دفعه گول نخوری و بگویی نه، من خودم هستم و هر چه من خواستم شد. می­گوید نه، آن چیزهایی را هم که تو خواستی پیشتر خدا برای تو خواست. باید به یک نقطه برسیم و اگر این نقطه برسد و برای ما اتفاق بیفتد واقعاً ثروتمند شدن یک چیز راحت و دسترس پذیر می­شود و آن هم این است که خداوند برای ما مقدر بکند که ثروتمند بشویم. یعنی اگر خدا برای کسی مقدر کند ثروتمند شدن را تمام آن مباحثی که من پیشتر برای شما گفتم همه بی­اعتبار است. یعنی وقتی خدا مقدر کند که یک نفر ثروتمند بشود راهنمای خوب هم نداشته باشد ثروتمند می­شود. تلاشی هم نداشته باشد ثروتمند می­شود. همتی هم در او نباشد ثروتمند می­شود، اگر خدا مقدر بفرماید. حالا سوال است که آیا خداوند برای کسی که تلاشگر نیست مقدر می­کند یا نمی­کند؟ این که می­گوییم مقدر می­کند فکر نکنید هر دم بیل است و خداوند حالا دلش بخواهد به یکی حال می­دهد و ثروتمند می­کند و به آن یکی حال نمی­دهد و ثروتمند نمی­کند. نه، این جوری نیست. همه با حکمت، با محاسبات دقیق، خداوند این­ها را چیده است. اما مَخلص کلام این است که خداوند اگر برای کسی ثروتمند شدن را مقدر بکند آن شخص ثروتمند می­شود، اگر برای کسی مقدر نکند آن شخص ثروتمند نمی­شود ولو تمام آن شاخصه­های ثروتمندی را در زندگیش رعایت بکند. حالا ما که خدا نیستیم و خدا خداست و خودش می­داند که چه کاری می­خواهد بکند؟ [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#359900' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue812' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-2ezmqbz'] آن چه که در توان و در حوزه اختیارات ماست ما به همان مسئول و موظف هستیم. لا یکلف الله نفساً الا وسعها [/av_notification] یک وُسعی ما داریم و آن وُسع ما هم در حدود اختیارات ماست. آیا شما این وُسع­تان می­رسد همین الان که نشستید دست­تان را بزنید به دیوار؟ به آن سقف بالا؟ می­گویید نه نمی­توانیم. پس در حدود اختیارات شما نیست. چون در حدود اختیارات­تان نیست کسی شما را به خاطر این امر مؤاخذه نمی­کند. انسان یک دایره­ای از اختیارات دارد و خداوند برای چیدمان تقدیرهای خودش حکمت و حسابی را قرار داده است. قدرت خداوند در تقدیرهایش چقدر است؟ بی نهایت است. خدا می­تواند یک انسان احمق، نفهم، خنگ، لال را به یک تاجر بین المللی تبدیل کند. برای خدا کاری ندارد. انّ الله بکل شیء قدیر، خدا بر هر کاری تواناست. از اشرار می­تواند اخیار بسازد، از بدترین­ها می­تواند بهترین­ها بسازد. دایره اختیارات ما چقدر است؟ خیلی محدود است. همان تدابیری است که در زندگی­هایمان اتخاذ می­کنیم، همان حد، تدبیرهای ما همین قدر کم است. ما یک دایره­ای از اختیارات خیلی محدود داریم و خداوند قدرت بی­انتهاست که هر امری به دستش خیلی راحت است. و هو علیک سهل و یسیر. این برای خدا خیلی آسان است. راحت است. یعنی اگر یک وقتی در خانه­هایتان نشستید و با خودتان می­گویید خدایا! من الان تا آخر سال باید ۲۰۰ میلیون پول در بیاورم و نگاه می­کنید که ۲۰۰ میلیون در آوردن برای شما خیلی سخت است اما برای خدا دادن دو سه میلیارد هم به شما آب خوردن است و کاری ندارد و راحت است. اگر خدا بخواهد آن پول را به شما بدهد خیلی راحت می­دهد و اگر شما بخواهید در بیاورید خیلی سخت در می­آورید. با تدبیرها چه کنیم؟ رمز اصلی این جاست. درست است که خداوند تقدیرهای خودش را محکم چیده اما تقدیرهای خودش را به تدابیر ما گره زده است. یعنی چی؟ یعنی بنده اختیارات محدودی دارم و خداوند قدرت بی­نهایت است. این خدا با قدرت بی­نهایت به من انسان با قدرت محدود یاد داده است که انسان قدرت تو خیلی کم است، توان تو خیلی کم است و توان من زیاد است، این ۴ تا کار کوچک را انجام بده من برای تو کارهای بزرگ انجام می­دهم. یعنی تو این تدبیرهای محدود خودت را در راستای آن چه که من به تو گفتم، گفتیم همان وقت تسلیم شدن و راضی شدن، تسلیم من بشو، راضی بشو بیا آن چه من گفتم انجام بده با آن توان اندک خودت، من آن توان بی­نهایت خودم را برای تو مخلوق خرج می­کنم. تدبیر برای تقدیر نیکو این است که خداوند در کتاب خودش می­فرماید: مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مائه حبه. مَثَل کسانی که اموال خودشان را در راه خدا انفاق می­کنند، حتی جالب این است که نمی­گوید مَثَل کارشان می­گوید مثل خودشان. مَثَل کسانی که اموالشان را در راه خدا می­بخشند اینها مثل­شان مثل یک حبه­ای است که کشاورز این را می­کارد هفت تا خوشه می­دهد، از هر خوشه­ای ۱۰۰ تا حبه در می­آید. دقت کنید، مَثَل انفاقش چنین نیست مَثَل خود این آدم این جوری است. یعنی خود این شخص را خدا عظیم می­کند. خداوند شخص انفاق کننده را یکی است خود این شخص را ۷۰۰ تا می­کند. بعد ادامه می­کند والله یضاعف لمن یشاء. خدا برای هر کسی بخواهد این را هم اضافه می­کند یعنی ۷۰۰ تا پیش فرض است. مثل اینکه من بگویم فلانی تو بیا به من ۱۰۰۰ تومان بده من به تو ۷۰۰ هزار تومان می­دهم. تازه این حد است و بخواهم برای هر کس روی این اضافه هم می­کنم. یعنی ۷۰۰ تا را می­کنم ۹۰۰ تا،۱۰۰۰ تا، ۵۰۰۰ تا. در نتیجه این جا می­شود معامله کردن. انسان می­آید طبق تقدیر خداوند ۱۰۰۰ تومان می­گذارد چون توان ۱۰۰۰ تومان را دارد، خدا ۷۰۰ هزار تومان به او می­دهد. اما همه کس این تقدیرها را باور ندارند. می­گویند: نه، این چه حرفی است؟ من الان به شما راه دارم یاد می­دهم. می­گویید: چکم پاس نشد، چک دارم ۵ میلیون تومان و توی حسابم ۱ میلیون تومان است. ۴ میلیون ندارم چه کار کنم؟ توان من هم نیست آن ۴ میلیون تومان را جور کنم. ندارم، چه کنم؟ می­گوید: بیا با خدا معامله کن. خدا این طور وعده داده که اگر کسی مالش را در راه خدا انفاق کند خدا ۷۰۰ برابر حداقل به او می­دهد. بیاید با خدا معامله کند و بگوید از این ۱ میلیون خودم ۱۰۰ هزار تومانش را در راه خدا انفاق کنم خدا قول داده است که برگرداند. ۴ میلیون جور می­شود و چک من هم پاس می­شود. اما این با عقل مادی­گرایی امروز اکثر مردم سازگارنیست. می­گوید یعنی چی؟ من یک میلیون دارم، ۴ میلیون الان می­خواهم که چک پاس بشود باز بیایم و ۱۰۰ هزار تومان هم بدهم؟ یعنی بدهی­ام بشود قوز بالا قوز؟ این است که اعتماد نمی­کند. همواره می­خواهد بر عقل نداشته و ناقص خودش تکیه کند. این همه سال تو بر مبناهای خودت حرکت کردی، با عقل خودت رفتی و شدی امروز این، چی می­شود  یک سال هم بیائی و ببینی و بگویی من ۳۰ سال، ۴۰ سال، ۵۰ سال با عقل خودم گام برداشتم امروز این شدم، یک سال بیایم و با عقل خدا حرکت کنم. یک سال بیایم و بر مبنای کتاب خدا گام بردارم ببینم این­جا چی می­شود؟ اشتباه شد نکنید، برگردید دوباره به همان زندگی گذشته خودتان. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#009e3f' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue812' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-24a8ugf'] امام سجاد (ع) می­فرماید:  مَنْ ذَا الَّذِی ذَاقَ حَلاوَه مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلاً. خدایا چه کسی بوده که تا الان با تو معامله­ای کرده و پشیمان شده؟ [/av_notification] چه کسی بوده که طعم تو را چشیده و ول کرده؟ یعنی نداشتیم، یک نفر پیدا نمی­کنید. با ریاکارها و حقه­بازها و دغل­کارها کاری ندارم، آن­هایی که برای نمایش به مردم کار خیر انجام می­دهند اما چه کسی بوده که تا الان کار خیری را صادقانه و خالصانه انجام داده باشد و نفع نبرده باشد؟ کار خیری را فقط به جهت خدا و نه به جهت طمع و توقعی از مردم. بنده خدایی آمد و گفت: من فلان کار را برای فلانی انجام دادم برای خدا اما بی­اقرار بود و اعصاب من را خراب کرد. شخصی همین­جوری شد و آمد پیش امام صادق و گفت: من این کار را برای خدا انجام دادم بعد جواب نداد و ناراحت شدم. حضرت فرمود: یعنی برای خدا نکردی. یعنی خدا خواست به تو نشان بدهد که این کار را برای خدا نکردی. اگر کسی برای خدا کاری انجام داد اگر از مردم جوابی نگرفت دیگر ناراحت نمی­شود. آمد پیش امام صادق و گفت از کجا بفهمم کاری را برای خدا انجام دادم و یا برای غیر خدا؟ فرمود: آن کار را انجام دادی اگر همه شهر تکذیبت کردند نباید ناراحت بشوی اگر برای خدا کردی. تو نگاه بکن و بگو من این کار را برای خدا کردم حالا بقیه بگویند این کار تو به درد نمی­خورد، بقیه اقرار نداشته باشند. این است که صادقانه اکثر اعمال ما برای دیگران است. این است که تقدیرهای ما نیکو نیست. سگ دو زدن­های زیاد بدون جواب گرفتن­های خوب، نفعی گیرمان نمی­آید، خیری به زندگی­مان نمی­آید. قرآن می­گوید: آن­هایی که به خدا یقین پیدا کردند در شبانه روز دارند معجزه می­بینند. من با خیلی­ها صحبت می­کنم می­گویم فلانی تو معجزه دیدی؟ می­گوید نه، معجزه ندیدم. قرآن می­گوید: اهل یقین همیشه در حال دیدن معجزات و آیات هستند. قَد بیّنَ الآیات لقوم یوقِنُون. آنهایی که اهل یقین به خدا هستند مرتب آیات و نشانه­های خدا را می­بینند. می­گویم: تو معجزه دیدی؟ تو در زندگی اتفاق معجزه آسا برایت افتاد؟ می­گوید: نه. معلوم می­شود که تو کارهایت را صادقانه انجام نمی­دهی. همواره در فکر تدبیر گری بودی که با تدبیرهای خودت، خودت را از خرابی­ها نجات بدهی، خودت را از سختی­ها نجات بدهی، خودت را از مشکلات نجات بدهی و هیچ وقت هم نجات پیدا نکردی. حالا بیا عوض کن، حالا بیا ۶ ماه حرف ما را بشنو و بگو من شنیدم یک سخنرانی از قول پیغمبر و از قول قرآن گفت، از خودش نگفت، من یتوکّل علیَ الله وَ هُوَ حَسبُهُ. من یک سال بیایم و مدلم را عوض کنم به جای اینکه بخواهم و با تدبیرهایم زندگی خودم را نیکو کنم با تدبیرهایم بیایم تقدیرهای خدا را در حق خودم نیکو کنم. یعنی تا دیروز تدبیرهایم را استفاده می­کردم برای اینکه زندگی خودم را رشد بدهم به خواسته­هایم برسم، این را عوض کنم. تدبیرهای خودم را برای عملی کردن خواسته­های خدا بگذارم. از آن چه که خودم می­خواهم دست بردارم و آن چه خدا می­خواهد را اجرا کنم. بعد ببینم خدا با تقدیرهایش برای من چه کار می­کند؟ این رمز بود، گنج بود که امروز به شما گفتم، اگر بپذیرید. ۶ ماه مدل زندگی­تان را عوض کنید، به خدا بگویید خدایا! من خواسته­های خودم را می­گذارم کنار، خدایا! تو به قلب من آگاهی و می­دانی که من چه چیزهایی می­خواهم؟ من ماشین آخرین مدل را می­خواهم، من خونه می­خواهم، من گنج می­خواهم، من طلا می­خواهم، من زن خوب می­خواهم، همه این­ها را می­خواهم و تو هم می­دانی. از این­ها هم دست بر نمی­دارم. دست بر ندارید. خدایا خواسته­های خودم را گذاشتم کنار و می­خواهم خواسته­های تو خدا را عملی کنم و صادقانه هم به معامله آمدم و چون گفتی اگر خواسته­های من را بدهید خواسته­های شما را می­دهم به خاطر این می­خواهم خواسته­های تو را عمل کنم اما صادقانه هم یک سال با خواسته­های خودم کاری ندارم. یک سال فقط می­خواهم خواسته تو باشد به این امید که تو خواسته من را بدهی ولی در این یک سال با خواسته خودم کاری ندارم. بعد ببینید که چه می­شود؟ تدبیرهایتان را در جهت این قرار دهید که خدا تقدیرهایتان را نیکو کند. حالا من این را گفتم، عده­ای ممکن است بپذیرند و عده­ای هم نپذیرند، این جا را دیگر کاری ندارم. حرف آنقدری که باید زده بشود در باب تدبیر و تقدیر، زده شد. حالا ادامه می­دهم برای آن­هایی که می­خواهند خدا تقدیرهایشان را نیکو کند. یک چند تا نکته می­گویم چون کلیدی است و من در زندگی­های شما دیدم که این امور تقدیرها را به شدت زشت می­کند و چند تا نکته می­گویم انجام نمی­دهید، این­ها را انجام بدهید این­ها به شدت تقدیرها را نیکو می­کند.

نکاتی که تقدیرهای شما را زشت و خراب می­کند

چشم­هایتان را مراقبت کنید. خداوند برای این چشم­ها حدودی قرار داده آنچه که خدا دوست ندارد نبینید. پیغمبر خدا فرمود: خدا عضوی خائن­تر از چشم خلق نکرد. یعنی بیشترین خیانتی که در انسان، در اعمال و رفتارهای انسان انجام می­شود مال چشم است، خائن­ترین عضو چشم است. چشم­هایتان را نگهدارید. بعضی­ها هم هستند که خداوند این­ها را سد کننده راه خودش قرار داده و می­گوید این­ها کسانی هستند که مردم را از یاد خدا دور می­کند، این­ها را نبینید. برخلاف آن چه که تا الان به شما گفتند که بدترین خطایی که چشم می­کند نگاه کردن به زن نامحرم است. نگاه کردن به زن نامحرم هم جزو خطاهای خیلی بزرگ است اما بدتر از آن نگاه کردن به بدعت گذار است، نگاه کردن به غاصب است، نگاه کردن به کسی است که مردم را از یاد خدا دور می­کند، ولو همجنس توست، مرد است، تو هم مردی و نگاهش می­کنی، این کثیف­ترین نگاه­هاست. تصویر کسی را می­بینی که آن شخص تمام هم و غمش را گذاشته که مردم را از یاد خدا بیرون کند، تو هم همه وقتت را برای دیدن چنین آدمی می­گذاری. بعد می­گوید: گناه نیست، او مرد است و من هم مرد هستم، چه گناهی است؟ فقط دیدن زن نامحرم خطا است. نه، جان من! اگر بخواهم قیاس کنم اگر دیدن زن نامحرم یک خطا باشد دیدن کسی که مردم را از یاد خدا گمراه می­کند بیش از یک میلیون است. این­ها دروازه­های نکبت هستند. تدبیر برای تقدیر نیکو شخصی آمد پیش امام باقر (ع) و گفت: مردم دارند فلان جا می­روند. فرمود: دارند وارد در دروازه­های آتش می­شوند. گفت: مگر او خودش جهنمی نیست. فرمود: نه، او جهنمی نیست او دروازه جهنم است. یعنی یک انسان است اما آن انسان دروازه بدبختی است و تو با دیدنش بدبخت می­شوی، تقدیرهای خدا برای تو زشت می­شود. این­ها را نبینید. گوش دادن به صحبت­هایشان که از آن حقیقتی در بیاید نکبت برای شما می­آورد. صحبت­هایشان را نشنوید، چهره­هایشان را نبینید، فکر کردن به آنها برای شما نکبت می­آورد، اگر فکر کردید به بدی یاد کنید. این تقدیرهای شما را زشت می­کند. این که این سوال را خیلی­ها به من می­گویند که من نمی­دانم چه جوری است از صبح تا شب عین سگ دارم می­دوم آخر شب می­آیم یک ساعت تلویزیون یک برنامه را نگاه می­کنم، اصلاً برنامه مستهجن هم نیست که فکر کنند برنامه مستهجن فقط زشت است، نمی­دانم چرا به هیچ جایی نمی­رسم؟ همان یک ساعت دارد این را بیچاره می­کند. همان یک ساعت دارد کسی را می­بیند که او بزرگترین دشمنان خدا و پیغمبر خداست و با این دیدن دارد یاریش می­کند، در نتیجه خدا تقدیرش را زشت می­کند. و این شب تا صبح می­دود و به جایی نمی­رسد. قرآن می­گوید: هر کس از یاد خدا روی ­گردان شد ما زندگیش را سخت می­کنیم، اصطلاحتاً معیشتاً ضنکا، یک زندگی سخت به او می­دهیم. کسی که از یاد خدا روی­گردان شد این زشت­تر است یا آن کسی که دارد بقیه را هم از یاد خدا دور می­کند؟ زشتر از این است. یک کسی هست که فقط خودش از یاد خدا روی­ گردان است اما یک کسی هست نه تنها فقط خودش از یاد خدا روی­گردان است بلکه پنجاه میلیون را هم ۵ ساعت از یاد خدا روی­ گردان می­کند و تو می­نشینی پای آن و آن را نگاه می­کنی و انتظار داری که خدا تقدیر تو را نیکو کند، نمی­کند. جوینده راه موفقیت، آن کسی که می­خواهد واقعاً تلاش­های کم او جواب­های بی­نهایت بگیرد به این نکات گوش بدهد. چشم­هایش را بگیرد از کسی که دارد مردم را از خدا روی­­ گردان می­کند. نگاه کن، من الان دارم چهره این آقا را می­بینم، این آقا در شبانه روز وقتش، زندگیش، عمرش، فیلم­هایی که می­سازد، تصویرهایی که می­سازد، آهنگ­هایی که ساخته و و و و امثال این­ها، این مردم را به خدا و پیغمبر خدا مشتاق­تر کرد یا دورتر کرد؟ تو چرا نگاهش می­کنی؟ تو داری نگاهش می­کنی داری تقویتش می­کنی. چی شد امروز مشهور شد؟ بس که تو و شبیه تو پای برنامه­هایش نشستیم، اگر من و تو نمی­نشستیم مشهور می­شد؟ این است که در حقیقت دیدن ما کمک به او است. بعد می­بینیم که تقدیرهایمان نازیباست، نامیمون است، نامبارک است. این یک نکته که تقدیر را زشت می­کند. می­خواهم سر تیترهای مهم را بگویم، کارهای مهم و رایجی که راحت انجام می­دهید اما بی­خیال هم هستید و فکر نمی­کنید که این­ها دارد بیچاره­تان می­کند. یک نکته خیلی مهم دیگر. خداوند برای هر انسانی توانی قرار داده است. غیر از این است؟ و توان انسان­ها با هم متفاوت است. نگاه کنید ببینید که توان­های شما برای یاری چه کسانی دارد استفاده می­شود؟ بعضی از شما ممکن است در شرکت­های خصوصی و دولتی مشغول به کار باشید، هر چه شما بهتر کار کنید به نفع کارفرمای شما می­شود؛ در این شکی نیست. آیا اصلاً برای شما مهم است که کارفرمای شما کسی هست که خدا دوستش دارد یا ندارد؟ برای خیلی­ها مهم نیست، می­گویند چقدر حقوق می­دهد؟ [av_notification title='' color='green' border='' custom_bg='#444444' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue865' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-1sau5in'] امام جواد (ع) می­فرماید: «کَفی بِالمَرءِ خیَانَهً اَن یَکُونَ أمیناً لِلخَوَنَه، برای یک نفس خیانت­کاری همین قدر کفایت می­کند که امانتدار خائنی باشد» [/av_notification] تو می­گویی من در کسب و کارم امانتدار هستم اما می­بینی که خدا تو را در زمره خائنین می­نویسد. چرا؟ می­گوید چون تو امانتدار یک خائنی هستی. می­گوید من خیلی دلسوز هستم در کارم اما چرا بدبختم؟ خیلی­ وقت­ها این­جور می­گویند که من که انقدر صادقانه کار می­کنم چرا آنقدر بدبختم؟ چون داری صداقت خودت را برای یک کثیفی می­گذاری، صداقت تو دارد یک پست فطرتی را رشد می­دهد. دلسوزی تو یک کثیفی را بالا می­برد در نتیجه تو هم کثیفی. چون تو انرژی خودت را، توان خودت را و آن قدرتی را که خداوند به تو داد در یاری یک ستمگر و یک پست قرار دادی، چرا خدا باید توان تو را زیاد کند؟ اما بی­تفاوتی، اصلاً دقت نمی­کنیم در طول شبانه روز این توان­های ما چه کسانی را دارد رشد می­دهد؟ چند جلسه قبل، یک جلسه­ای بود در همین جمع خودمان یک بنده خدایی بلند شد و گفت من اصلاً اعتقادات شما را قبول ندارم من آمدم اینجا که ثروتمند بشوم. من هم درجمع گفتم: ما بنا نداریم کسی که اعتقادات ما را قبول ندارد ثروتمند کنیم. کسی که پیغمبر من را قبول ندارد من برای چی باید انرژی خودم را و آن نوری که خداوند به جهت پیامبرش به ما داده برای یک چنین کسی خرج کنم که بشود دشمن پیغمبر خدا؟ این است که اکثراً بی­تفاوت هستید و نمی­دانید این توانی که خدا به شما داده با این توان دارید به چه کسی کمک می­کنید؟ دقت بفرمائید این را که می­گویم خیلی نکته مهمی است توان که می­گویم فقط توان دستی نیست بعضی وقت­ها توان مالی است. امام صادق (ع) فرمود: «هر کس از شما که برای وعده­ای دشمنی از دشمنان ما را سیر کند – یعنی دشمن ما غذا ندارد تو با پولت می­آیی و دشمن خدا را سیر می­کنی – دوستی از یاران ما را کشته است». می­گذاشتی این سگ پدر می­مُرد، چرا کمکش کردی؟ تو کمکش کردی این قدرتمند شد این قدرتمند بشود می­آید و یار خدا را می­کشد. ببینید توان­های خودتان را در یاری چه کسی خرج می­کنید؟ نگاه کنید من در این شرکت هستم، در این اداره هستم، در این فضا هستم. من امروز با فلان قدر انرژی می­روم از صبح تا بعدازظهر کار کنم، اگر کم کاری کنید که باز پیش خدا مقصر هستید، خدا می­گوید داری حقوق می­گیری برای چی کم کاری می­کنی؟ اگر برایش دلسوزانه کار کنید، فردا می­بینید نوشته­اند این آقا آدم دلسوزی بود اما دلسوزی بود که یک کثیفی را یاری کرد. عمروعاص هم خیلی دلسوز بود، عمروعاص شبانه روز کار می­کرد، با توان فکری بالا. اما این توان فکری و این کار کردنش و این زحمت­های شبانه روزی و صادقانه­اش به نفع کی بود؟ به نفع معاویه بود، یعنی به ضرر امیرالمومنین. خدا لعنت کند توانش را. این است که خیلی وقت­ها که خدا تقدیرهای شما را نیکو نمی­کند برای این است که شما توان­هایی که خدا از قبل به شما داده در یاری ستمگران و یاری دشمنان خدا خرج می­کنید. اصلاً برای شما مهم نیست. خیلی­ها با من صحبت کردند می­گویم اصلاً برای تو مهم است تو می­خواهی در یک شرکتی استخدام بشوی و بگویی من باید در یک شرکتی استخدام بشوم که کارفرما مؤمن باشد، این را بگذار جزو شاخصه­های کار. می­گوید نه، باید یک جا استخدام بشوم که حقوق خوبی بدهد. این جزو شاخصه­های ما نیست. چرا باید کارفرمای من به خدا و پیغمبر معتقد باشد؟ چون من که می­خواهم آنجا کار کنم با یاری خودم آن کارفرما را بالا می­برم در نتیجه ببینم چه کسی را بالا می­برم؟ چه کسی را رشد می­دهم؟ این است که وقتی خداوند می­بیند ما توان­های اندک خودمان را در یاری کسانی به خرج می­اندازیم و به زحمت می­اندازیم که آنها مورد رضایت خدا نیست در نتیجه خدا توان­های ما را زیاد نمی­کند. امام باقر(ع) فرمود: «به خدا سوگند من برای کمک کردن به دشمن خدا یک قلم در دوات نمی­زنم، گره­ای از نخی باز نمی­کنم.» یک جمله­ای به ما گفتند که آدم باید به همه خوبی کند. من بارها گفتم غلط­ترین جمله­هاست. این است که خیلی از پروفایل­هایتان می­بینید که می­زنید چرا هر چه خوبی کردم بدی دیدم دلیلش همین است. چون به کسی خوب نکردید که خدا خوبی کردن به او را دستور داده باشد، به دشمنان خدا خوبی کردید. انتظار داشتید آن کسی که خدا را انکار کرده به حق تو پایبند باشد؟ [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#bf2d57' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue810' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-1coqtan'] امام صادق (ع) فرمود: «مردم وفاداری را از کسانی می­جویند که به خدا و رسولش خیانت کردند» [/av_notification] کسی که به خدا خیانت کرده، به خالق خودش خیانت می­کند با آن همه نعمت­هایی که خدا به او عطا کرده بعد فکر می­کنی می­آید به تو وفادار باشد؟ این است که انرژی و همت خودت را در راهی خرج می­کنی که آن راه، راهی که خدا گفته نیست و آن کسی که کمکش می­کنی کسی نیست که خدا او را محل کمک کردن قرار داده باشد. این دو مسئله فعلاً در ذهنتان بماند برای اموری که تقدیرهایتان را زشت می­کند، رشد نمی­دهد. حالا بنشینید و یک خورده بیشتر کارهایتان را دقیق بشوید و ببینید که یک: چه کسانی را دارید  می­بینید؟ چه کسانی را می­شنوید؟ چه کسانی را در ذهنتان عبور می­دهید؟ و دو ببینید توانی که خدا به شما داده با این توان چه کسانی دارند بزرگ می­شوند؟ نگو توان من کم است. نه، همان اینستاگرام که می­روی و یکی را فالو می­کنی یعنی یک دانه داری به او کمک می­کنی. اگر دشمن خدا باشد دشمن خدا را یاری کرده­ای. می­گوید کار اندکی بود بله توانت اندک بود با همان توان اندک یک فالو کردی. سوپر میلیاردر بشوی چه بسا برای آن کانال تبلیغ هم بکنی ده هزار فالو برایش بگیری. امروز توانت کم است ۱۰ جور آن خبیث را کمک می­کنی فردا توانت زیاد می­شود ۱۰۰۰ جور کمک می­کنی. به کم بودن توان­ها نیست چون خدا می­داند که ما توان­هایمان کم است. مهم این است که آن توان­های اندکمان را در چه راه­هایی داریم هزینه می­کنیم؟ ۲۴ ساعت وقت دارم کدام سایت را دارم باز می­کنم؟ آن سایتی که خدا دوست دارد باز شود یا آن سایتی که خدا دوست ندارد باز شود؟ در اینستاگرام کدام کانال را دارم فالو می­کنم؟ در تلگرام کدام کانال را جوین زدم؟ به اندازه توان خودت یک دانه بازدید کننده­اش را بالا بردی یا نبردی؟ کسی را بزرگ کردی که خدا می­خواست حقیر باشد و تو بزرگش کردی. در نتیجه در حقیقت ماجرا تو با خدا دشمنی کردی. معنی دشمنی چیست؟ معنی ضدیت چیست؟ معنای مقابله یعنی چی؟ یعنی خدا می­خواهد این حقیر بشود تو می­خواهی این بیاید بالا. یا خدا می­خواهد او بیاید بالا تو می­خواهی حقیر بشود. دشمن یعنی چی؟ یعنی در حقیقت با خدا داری دشمنی می­کنی. صادقانه­اش این است حالا شما مسئله را بخواهید کوچک فرض کنید می­توانید کوچک فرض کنید. این تقدیرهایتان را زشت می­کند. چند مسیر هم بگوییم از آن چه که تقدیرها را زیبا می­کند. هیچ چیزی عزیزان، هیچ چیزی از اینکه انسان در خلوتی بنشیند و بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) درود بفرستد، در خلوت خودش نه در ریا و حقه بازی، صادقانه بنشیند و این ذکر نه فقط بر زبان بنشیند بلکه بر قلب بنشیند یعنی قلباً از خدا بخواهد که خدایا از تو می­خواهم که مقام پیامبرت را و مقام اهل بیت پیامبرت را بالا ببری ولو من حقیر هستم. اصلاً ما را هر جا خواستی بیندازی بینداز مقام پیغمبرت را بالا ببر. این که می­گوییم و عجّل فرجهم یعنی خدایا! فرج و گشایش­شان را تعجیل کن که از این پرده غیبت خارج بشوند. زمانه را به نحوی بچرخان که ما اقتدار و فرمانروایی­شان را ببینیم، این می­شود و عجّل فرجهم. هیچ چیزی اندازه درخواست خالصانه و بی­ریا و صادقانه برای بالا رفتن مقام پیامبر و اهل بیت پیامبر تقدیر انسان را نیکو نمی­کند. تدبیر برای تقدیر نیکو اما فقط یک مسئله هست که باز از این مسئله نیکوتر است و آن هم درخواست لعنت و عذاب و سخط برای دشمنان این خانواده است که باز از درود بر این خانواده ارزشمندتر است. آمد محضر امام صادق (ع) و دو تا لباس آورد و گفت: با این یکی که داشتم می­بافتم مدام داشتم دشمنان شما را نفرین می­کردم، این لباس را که داشتم می­بافتم بر شما و خانواده­تان درود می­فرستادم. حضرت آن را که با نفرین و لعنت بر دشمنان ساخته شده بود برداشت و فرمود: این در نزد ما مقرب­تر است و فرمود: زیاد هستند کسانی که بر ما درود می­فرستند اما دشمنان ما را لعن و نفرین نمی­کنند. اما آن کس که دشمنان ما را لعن می­کند یقیناً بر ما هم درود می­فرستد. نشنیده­اید که می­گویند فلانی نان قلبش را می­خورد، این حقیقتی است به والله. این است که قلبتان را عزیزان را پر کنید از کینه دشمنان خدا و از محبت دوستان خدا، بعد ببینید که چقدر تقدیرهایتان نیکو می­شود. می­گوید من چه می­دانم که دوست خدا کیست و دشمن خدا کیست؟ عیبی ندارد همین ­جوری بگو. بگو خدایا درود می­فرستم بر هر کسی که تو درود می­فرستی بر او و نفرینم بر هر همان کسی که تو نفرین می­کنی بر او، و لعنتم بر همان کس که تو لعنتش می­کنی، من نمی­دانم چه کسانی هستند؟ این قلبت را پاک کردی، این است تقدیر نیکو. یک تقدیر نیکوی دیگر این است، بر عکس همان که قبلاً به شما گفتم. توان­های خودتان را دوباره ببینید، توان­هایتان را در یاری کسانی که خدا را دوست دارند و خدا هم آنها را دوست دارد خرج کنید. می­گوید یک چکی دارم پاس نمی­شود، یک پولی می­خواهم به من نمی­رسد چه کنم؟ در اطراف خودت بگرد، امتحان کنید جواب می­گیرد، در اطراف خودت بگرد و یک نفر را که خدا و پیغمبر را دوست دارد و خدا و پیغمبر هم دوستش دارند را پیدا کن و برو در زندگیش و ببین چه گره­ای دارد؟ ممکن است گره زندگی تو ۲۰۰ میلیون باشد اما می­روی و می­بینی که گره زندگی او ۵۰ هزار تومان است، یک گره از زندگی او باز کن. چی شد؟ بروم و بگردم و ببینم اطراف ما چه کسی پیدا می­شود که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند و یک گره از گره­های این شخص را من باز کنم. ممکن است باز کردن آن گره ۱۰۰ هزار تومان باشد، اصلاً ممکن است پولی نباشد، ممکن است بنشینم و دو ساعت با او حرف بزنم دلش باز شود، افسردگی دارد، غمگین است، مادر بزرگی است، پدربزرگی است، بروم و بنشینم دو ساعت با او حرف بزنم دلش شاد بشود. امام صادق (ع) فرمود: «اگر کسی گره­ای از گره مؤمنی بردارد، یک گره، نمی­خواهد پنج تا گره بردارد، تو یک دانه گره بردارد خدا هفتاد هزار ملک می­گذارد تمام گره­های این را بردارند». حالا ممکن است که یک عده از شما این سخنان را باور کنید یا عده­ای هم باور نکنند. این دیگر با خودتان است. خدایا به حق محمد و آل محمد ما را از دوستداران محمد و آل محمد قرار بده. خدایا! لعنت و خشم ما را نثار دشمنان محمد و آل محمد قرار بده. خدایا! به ما توفیق عمل به آن چه که مقدرات ما را نیکو و زیبا می­کند قرار بده. خدایا! ما را توفیق بده از آن چه که موجب خشم و عذاب تو است روی گردان بشویم
این مطلب چه‌ اندازه برایتان مفید بوده است؟
میانگین امتیاز ۵ / ۵ تعداد رأی: ۲
آراد برندینگ

ارسال نظرات (۲ نظر)

حسن توکلی

سلام. چه متن پر از مغزی، چه سخنرانی زیبا و سرشار از مفاهیم دینی..خیلی عالی بود...لذت بردم..خدا خیر بده به ریاست آراد... در اخر به این جا میرسیم که " اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین "

زهرا دوستی

چه زیبا کلمات را به هم پیوند داده بودید یک متن بسیار عالی و برازنده ریاست شرکت آراد برندینگ! بسیار پر محتوا بود.

💎 ۹ دهم ثروت در تجارت است💰