فیلم نمایندگی ها را با دقت ببینید و از این دیدن ها برای رشد خود الگو برداری کنید.
در این فیلم اقتدار و فن بیان بالای نمایندگی هند و نحوه لباس پوشیدنش و همچنین تسلط بر بازار یک درس مهم است.
نمایندگی سوریه ما را به یک سفر کوتاه تفریحی و تجاری به سوریه می برد.
نمایندگی عمان تصورات ما را درباره عمان تغییر می دهد و شناخت ما را درباره آن بیشتر می کند همچنین یک نمونه خاص از پوشش است برای خانم هایی که دوست دارند یک سبک زیبا را داشته باشند.
همه اینها درس است برای قوی شدن.
الگوست برای رشد کردن.
و یقینا ما گروه پیروزیم.
پاورقی
کشور ما ۲۰ سالی می شود که به شدت دغدغه اقتصاد دارد.
با شروع بحران های مالی در ایران و نیز کشورهای مختلف در سطح جهانی ایده ها و راه های مختلفی برای فرار از این بحران مطرح شده است.
می خواهیم درباره این ایده ها و راه ها با هم صحبت کنیم.
این صحبت ها در آراد برندینگ جدید نیست و در سال های مختلف با آرادی ها و مردم داشته است.
اکثریت سخنش را نشنیده و یا نپذیرفته اند و تنها اقلیتی بودند که پذیرفتند و همراهی کردند و همواره پذیرش همین اقلیت آراد را کفایت کرده و به جلو رشد داده است.
اما می خواهیم برای دقایقی تصور کنیم که اصلا آراد برندینگی وجود ندارد و ایده ای هم مبنی بر رشد تجارت در میان عموم مردم یا همان تجارت مردمی در کار نیست.
بیاییم راه های دیگر را با هم مرور کنیم و ببینیم به کجا می رسیم.
راه اول همان شغل های معمول است که در زندگی های مردم وجود دارد.
کارگری، کارمندی، رانندگی، معلمی، مشاغل خدماتی، مغازه داری، پیمانکاری و غیره و غیره.
این شغل ها مردم ما را به کجا می برند؟
به همان راهی که در طول این ده سال و بیست سال بردند.
وضعیت مردم ما سال به سال که می گذرد بهتر می شود یا بدتر؟
راه دیگر بانک ها هستند.
سودی که بانک ها از پول مردم به آنها می دهند بیشتر است یا تورمی که در کشور ما وجود دارد؟
اوایل دهه ۹۰ بود که شرکت های هرمی و نتورک بازار داغی در ایران داشتند و مردم را به سمت خود جذب می کرد.
قدیمی ترها حتما یادشان هست که چقدر استاد تالیا گلو پاره کرد که یا ایها الناس این ها فریب است و به سمتشان نروید.
سرنوشت هرمی ها چه شد؟
الان کجاست آن تابلوهای کائناتی که بر در و دیوار خانه هایشان از عکس ماشین های لاکچری نصب کردند؟
و همین چهار پنج سال پیش بود که بحث بورس پیش آمد و باز هم آراد گریبان پاره کرد که نروید.
مهندس شعبانی آشکار و پنهان آنها را کوبید و از رفتن در آن منع می کرد.
حتی مثال جالبی را مهندس داشتند که می گفتند:
ای مردم لحظه ای فکر کنید مگر چه اتفاقی در کشور افتاده که سهام آفتابه سازی دوغوز آباد سفلی در یک شب هفت برابر شده است؟
شلنگ های آب دستشویی ها پاره شده اند یا آبی که از آفتابه خارج می شود شفابخش گردیده است؟
چه ارزش افزوده ای برای این آفتابه ها صورت گرفته که قیمت سهام این شرکت ها به طرز وحشتناکی بالا رفته است.
اینها همه حباب است برای فریب شما مردم.
و یا در بازارهای دلار و سکه و طلا که مهندس قربانی بارها و بارها گفتند که شما وقتی یک سکه می خرید و نگه می دارید ۱۰ سال بعد هم همان یک سکه است و دو سکه نشده است.
چرا فکر می کنید با خرید سکه و ارز سود می کنید؟
و استاد وحید بارها گفتند که شغل پولساز نداریم بلکه انسان پولساز داریم پس بیایید و خودتان را قوی کنید تا در هر جایی پولساز باشید نه اینکه دنبال این راه و آن راه بروید و سر آخر هم بازنده شوید.
این روزها هم که شرکت های سرمایه گذاری و کلاهبرداری های پانزی در حال چپاول مردمند و کالایی را به قیمتی ارزانتر از کارخانه به مردم می فروشند تا مردم را فریب دهند و پولهایشان را جمع کنند.
برای واقعی نشان دادن خودشان و فریب بیشتر مردم به چند نفری هم کالا را به قیمت ارزان می دهند و همینکه مردم طمع کردند و حمله ور شدند به شبی غیب می شوند و مالباخته ها بر جا می مانند با گریه ها و غصه ها.
قرار شد تصور کنیم که آراد برندینگی وجود ندارد.
ثمره بقیه راه هایی که در کشور هست چیست؟
با مسیرهایی که موجود است کشور به چه سمتی می رود؟
آیا غیر از اینست که نتیجه راه های موجود چیزی جز فقر روز افزون نیست؟
و این یعنی نابودی شرف هایمان.
نابودی غیرت هایمان.
نابودی عزتمان.
بی آبرو شدن هایمان پیش فرزندانمان.
روز اول نیست که این راه ها را تجربه و تست کرده ایم.
بیش از ده سال و بیست سال است که چوب حرکت در مسیرهایی که سنت پیامبر خدا نیست را می خوریم.
پیامبر اسلام فرمود روزی بر ده قسم است که نه قسم آن در تجارت است و مابقی در سایر شغل ها.
و ما سال های سال در همه مسیرها تبلیغ و تلاش کردیم جز در تجارت که سفارش شده پیامبر ماست.
پروردگارمان در کتابش به ما فرموده:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ. سوره نسا آیه ۲۹
" ای کسانی که ایمان آورده اید اموالی که بین خودتان است را به باطل از یکدیگر نخورید مگر آنکه تجارتی میانتان اتفاق افتد که از آن راضی باشید. "
چرا این آیات را ندیدیم؟
چرا سخن پروردگارمان را نشنیدیم؟
هر سال در ماه مبارک رمضان یک بار یا دو بار یا سه بار کتابش را خواندیم اما گویا این آیات را اولین بار است که می بینیم.
چون فقط خواندیم و در آنها تدبر نکردیم و فکرمان را درباره سخن خالقمان مشغول ننمودیم.
به ما گفتند یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت است اما فقط شنیدیم.
شنیدیم اما نفهمیدیم و یا فهمیدیم اما باور نکردیم و اگر اندک باوری هم در ما شکل گرفت تبدیل به عمل نشد.
این شد ثمره زندگی ما ایرانی ها بدون تجارت.
گیرم تجارت و آرادی نباشد.
آیا سایر راه ها رو به تباهی نیست؟
شخصی پرسید از کجا معلوم که تجارت و آراد صد در صد جواب بدهد؟
خردمندی پاسخ داد:
اگر دسته ای از سگ ها به سویت حمله ور شوند چه می کنی؟
گفت: فرار می کنم.
پرسید: اگر در این فرار کردن به یک دو راهی برسی چه می کنی؟
گفت: یکی از این دو راه را انتخاب می کنم و به فرار ادامه می دهم.
پرسید: اگر به تو بگویند در انتهای راه اول تعداد زیادی سگ وحشی به انتظار نشسته اند اما در انتهای راه دوم وضعیت نامعلوم است.
ممکن است سگ ها آنجا هم باشند و ممکن است نباشند.
چه می کنی؟
گفت: راه دوم را بر می گزینم.
پرسید: آیا درباره این انتخاب تردید می کنی و یا برای رسیدن به این تصمیم نیاز به وقت و زمان داری؟
گفت: نه، در لحظه راه دوم را انتخاب می کنم.
پرسید: آیا در مسیر دوم با شک قدم بر می داری؟
گفت: نه.
پرسید: چرا با شک حرکت نمی کنی؟
گفت: چون می دانم که جز این راه، راه دیگری ندارم.
پرسید: اگر احتمال نبودن سگ ها در این مسیر چند درصد باشد تمام توان خود را می گذاری؟
گفت: حتی اگر یک درصد باشد با همه وجودم می دوم چون راه دیگری ندارم.
خردمند پاسخ داد: تجارت همین است.
تنها راه باقیمانده برای نجات مردم از فقر است و مابقی راه ها نتیجه خود را نشان داده اند که جز فلاکت و بدبختی چیزی به ارمغان نمی آورند.
پس حتی اگر احتمال پیروزی را در دلت یک درصد می دانی تمام صد خود را بگذار که سگ ها در مسیرهای دیگر در انتظارت نشسته اند و سگ های تازنده تورم هم در پشت سر تو را دنبال می کنند.
حال آنکه احتمال پیروزی در تجارت صد در صد است.
چرا که هم وعده خداست که نه دهم ثروت در تجارت است و هم تجربه تاجرانی که در اینهمه سال تجارت کردند و موفق شدند.
و در پایان این متن هل من مبارز می طلبیم.
گیرم آراد نه.
آیا راه دیگری برای نجات مردم از فقر می شناسید؟
تمام بزرگان اقتصاد به بن بست رسیده اند.
نظریه تمام نظریه پردازان اقتصادی نقش بر آب شده است.
اگر راهی جز تجارت وجود دارد و می شناسید که بتواند کشوری را از فقر نجات دهد بنویسید.
نامرد باشیم اگر راهتان نجات دهنده کشور باشد و ما تبلیغ کننده آن نباشیم.
و اگر همچون ما به این یقین رسیدید که جز تجارت راهی نیست پس با دور شدن از تجارت با دست خودتان، خودتان را به نابودی نیندازید.
