جهان بینی اقتصادی

بسم الله الرحمن الرحیم خوشامد می­گویم به همه شما عزیزان و بزرگواران، امیدوارم که صحبت­های ما در این جلسه برای شما مفید باشد، انشاءالله. صحبت ما در جلسات گذشته پیرامون ثروت و راههای رسیدن به ثروت بود، امروز هم می­خواهیم درباره یکی از مواردی که درباره ثروتمند شدن به ما کمک می­کند صحبت کنیم. اصلی­ترین هر موضوعی که هر انسانی به واسطه آن خط مشی خودش را و روش خودش را در زندگی پیدا می­کند، چه در زندگی اقتصادی و چه در زندگی غیراقتصادی، آن جهان بینی­ای است که نسبت به موضوع دارد، یعنی این که آن شخص به این جهان چطور نگاه می­کند؟ یک جهان­بینی، جهان بینی عوامانه است؛ یعنی نگرش بنده به این جهان شبیه نگرشی باشد که اکثر مردم دارند. جهان بینی را با اخلاق اشتباه نگیرید، با منش اشتباه نگیرید. ممکن است یک نفر دزد باشد با جهان بینی مشخص، یک نفر آدم شریفی باشد با همان جهان بینی. جهان بینی جدا از رفتارها و کردارها و اخلاق­ها است. هرچند نوع نگرش انسان­ها به جهان در اخلاق آن­ها  اثر می­گذارد اما زیاد پیش می­آید که کسی یک تز رفتاری و فکری دارد و شخص دیگری تز دیگری دارد ولی این دو نفر اخلاق­شان شبیه هم است و یا دو نفر با یک نگرش به این دنیا نگاه می­کنند اما رفتارهای آن­ها با هم متفاوت است. امروز صحبت ما در رابطه با جهان بینی اقتصادی است، یعنی ما اقتصاد را چگونه نگاه کنیم؟ این جدای از این است که می­خواهیم چه کار کنیم؟ چون سرمنشأ اشتباهات و غلط­ها از همین جهان بینی نشأت می­گیرد. وقتی من نگاهم به اقتصاد غلط است، نگرشم به اقتصاد غلط است، درست اقتصاد را نشناختم، بالتبع تصمیماتی را که در پشت آن خواهم گرفت درست نخواهد بود. هرکسی هم در حوزه جهان بینی متفاوت فکر می­کند، یعنی هر کسی در رابطه با جهان بینی یک تزی، یک نگرشی، یک دیدگاهی دارد. صحبت امروز ما جهان بینی­ای است که ما در آراد گرفتیم و در این رابطه می­خواهیم صحبت بکنیم. پس ممکن است این نوع نگرش و این نوع جهان بینی با ذهن­های خیلی از عزیزان بالاخص جدیدها سازگار نباشد. درست هم همین است. اگر قرار باشد من همان­گونه ببینم که شما دیدید اصلاً نیازی ندارد که شما پای صحبت من بنشینید. یعنی هدف از این جلسات این است که یک نفر که یک چیز بهتری دیده است به یک نفر دیگر که ندیده بگوید و راه را جلوی پای او بگذارد، بدون هیچ تکبری، نه در من تکبری باشد که دارم می­گویم و منتی بر شما و نه در شما تکبری باشد که من چرا باید این حرف­ها را بشنوم؟ ما داریم در یک فضای انسانی با هم تعامل می­کنیم و آن جهان­بینی را می­گوییم. در نتیجه، عزیزان، موضع نگیرند. حتی اگر این نوع جهان بینی ما با ذهن­هایشان در تضاد افتاد سریع برآشفته نشوند، این را در دایره امکان بگذارند. اگر بنده امروز گفتم که  این روز، روز نیست، شما اشتباه فکر کردید روز است و شب است، سریع "نه" نگویید، حالا بگذارید یک گوشه­ای بماند. شاید ۳ سال دیگر متوجه شدید که برای چه این حرف­ها را گفت؟ برای چه حرفی زد که آن روز ما نفهمیدیم، شاید سال­های دیگر متوجه شوید. اما وقتی انکار کنید و کلاً بگویید که نه اصلاً این جور نیست، این فضای محقق بودن این قضیه را برای خودتان بسته­اید. این فضا را باز بگذارید، اگر ذهن­های شما آن را پذیرفت که الحمدلله، اگر نپذیرفت که روی ذهن خودتان کار کنید. بالتبع این را یک کسی بیان می­کند که دارای مجموعه­ای از بیش از صدها انسان موفق است. پس حرف، حرفی نیست که بگوییم یک نفر بی­تجربه و ناآشنا به اقتصاد و ناآشنا به جهان این حرف را زده است. این را در گوشه امکان بگذارید و بگویید شاید این حرف راست باشد. بعدها روی این حرف فکر کنید، شاید امسال متوجه نشوید و سال­های بعد به یک حقایقی برسید. این مقدمه­ای بود بر جهان بینی که انشاءالله ذهن­های شما آماده شود و پذیرش آن بهتر باشد. جهان بینی ما در اقتصاد باید اول به خود ما اشاره کند. در باب اقتصاد یک کلمه­ای به نام فقر داریم و یک کلمه­ای به نام غنی یا همان ثروت یا پول یا هر چیزی که اسمش را می­گذارید. اولین نکته این است که ما کدام هستیم؟ ما فقیر هستیم یا ثروتمند هستیم؟ این نوع نگرش ما را معلوم می­کند. مبنایی که ما در جهان بینی می­خواهیم بگوییم یعنی در موردش صحبت می­کنیم که آراد این جهان بینی را ارائه می­دهد، جهان بینی­ای نیست که آراد از خودش درآورده باشد، آن چیزی است که در متون قرآن و در متون روایات اسلامی به آن اشاره شده است. خداوند در قرآن می­فرماید: «یا ایّها النّاس! انتم الفقراء الی الله، ای مردم! شما فقیر هستید». امیر المومنین (ع) پادشاه هفتاد کشور بود، از آن سمت هندوستان بگیرید تا این سمت آفریقا و اروپا، همه این­ها تحت ممالک اسلامی بود و زیر نظر و فرماندهی و ولایت و حکومت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع). امیرالمومنین (ع) می­فرماید: «مولایَ یا مولای، انت الغنیُّ و انَا الفَقیر، یعنی منِ علی ابن ابیطالب فقیر هستم». پس این نگاه اول است. در جهان بینی ما این را می­گوید که اگر کسی خودش را ثروتمند بداند راه ثروت را برای خودش بسته است. این است که می­گوییم در هر جایی، در هر مقامی، در هر پستی، در هر سمتی، با هر تراکنش مالی، در اقتصاد کار می­کنی خودت را فقیر بدان. شاید کسی بگوید چطور خودم را فقیر بدانم در حالی که ماهی ۳۰ میلیون درآمد دارم؟ بالتبع انسان وقتی درآمدش از حد جامعه رشد می­کند به قیاس می­افتد و یادتان باشد هر وقت به قیاس افتادید بدانید. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-2cmqgph'] «انَّ القیاس مِن عَملِ الشّیطان، قیاس از عمل شیطان است». [/av_notification] یعنی شیطان می­خواهد شما را به قیاس بیندازد که  ببین تو ۳۰ میلیون در می­آوری، در صورتی که فامیل­هایت ندارند پس تو ثروتمند هستی. نوع جهان بینی ما این را می­گوید که وقتی تو خودت را ثروتمند دانستی در واقع در این ملک نظام هستی که خداوند خلق کرد، تو خودت را عددی فرض کردی و گفتی ما هم هستیم. اصطلاح قرآنی آن، ند می­شود، برای خداوند، ند شدی، فارسی آن می­شود شاخ شدی. پیغمبر فرمود: «خداوند کسی را ببیند که بخواهد قد عَلَم کند او را تا زمین هفتم فرو می­برد». یعنی تو تا شاخ بشوی، شاخت را می­شکند. برای خدا در این عالم شاخ نشوید، هر چقدر هم که ثروتمند باشید. من ماهی ۳۰ میلیون در می­آورم، به فامیل­های خودم هم که نگاه می­کنم همه یک میلیون و دو میلیون درآمد دارند پس بالتبع این احساس در انسان ایجاد می­شود که من خیلی ثروتمند هستم. چه کاری بکنم با این ثروتمندی­ای که در من القا می­شود خودم را فقیر بدانم؟ دو تا کار بکنید: یک: ثروت خدا را به یاد بیاورید. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-1x0a9it'] قرآن می­گوید:«فَاذکروُا نِعمَتَ الله عَلَیکُم» [/av_notification] و این که این ثروت هم که الان دست من است مال خدا است. ممکن است یک رئیسی در یک شرکتی، یک ماشین مدل بالایی  داشته باشد، یک نیروی زیر دستی دارد ماشین مدل بالای خودش را مدتی دست این نیروی خودش می­دهد تا از آن استفاده کند. آیا در این جا، این نیرو باید برای آن رئیس شاخ بشود که من ماشین مدل بالا سوار هستم؟ رئیس می­گوید این را هم که من به تو دادم، برای عالم و آدم می­خواهی شاخ بشوی بشو، برای ما شاخ نشو و اگر شاخ بشوی ماشین را از تو می­گیرد. پس اولین راه این که انسان به هر درجه­ای از ثروت که رسید این است که شاخ نشود. این آفتی است که مخصوصاً قدیمی­های آراد به آن دچار هستند، ما خیلی دیدیم، یک مدت که در آورد و پولش زیاد شد فکر می­کند که همه چیز را می­فهمد. قال انا ربُّکُمُ الاعلی.  اصلاً مهندس شعبانی کیست؟ و فقط خودش را می­شناسد، مهندس نظام پرور کیست؟ من هستم، من فهمیده­ام، من تشخیص دادم تجارت خوب بود، من بودم که تئوری­هایی در سایت­ها و برندینگ ایجاد کردم، این فرد ناس است، ناس یعنی فراموشکار. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-1tj4y5x'] قرآن می­گوید:«ما آسمان و زمین را خلق کردیم، خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ وَ الارض بالحقّ تَعالی امّا یُشرِکوُن». [/av_notification] خدا خیلی برتر و بزرگتر از این بود که مخلوقاتش در آسمان و زمین بخواهند برای او شریکی قائل بشوند، یعنی بخواهند برای خدا عرض اندام کنند. و خَلَقَ الانسانُ مِن نُطفَه، انسان را از یک نطفه گندیده خلق کردیم، فَاذَا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ، حالا این برای ما دشمن آشکار شده است. می­گوید ما آسمان و زمین را خلق کرده­ایم، هیچ کس برای ما شاخ نشد، انسان را از یک آب گندیده خلق کردیم و حالا برای ما یک دشمن آشکار شده است، شمشیر را از رو می­کشد، انقدر خودش را عددی حساب کرده است.  من خدا را قبول ندارم، مگر تو چه کسی هستی؟ اگر این جور باشد من به عدالت خدا معترض هستم. فکر کرده الان که این به عدالت خدا معترض شد نظام خلقت تغییر می­کند. من پیغمبر را قبول ندارم، الان که این، پیغمبر را قبول نکرد فردا دیگر آفتاب در نمی­آید. یک گوشه بنشین و با خودت بگو این که من بپذیرم یا نپذیرم، کجای این جهان به هم می­خورد؟ خدا گفت: گفتند عیسی پسر خدا است، اگر عیسی و مادرش حضرت مریم (سلام الله علیها) که صدیقه­ای بود، اگر این دو بخواهند به خدا معترض بشوند ما این دو را از روی زمین برداشته و آنها را له می­کنیم. یعنی خدا درباره ناسپاسی با پیغمبرها هم تعارف ندارد، آن وقت این شخص می­گوید من معترض هستم. پس اولین نگاه ما و اولین دیدگاه اقتصادی ما باید این باشد که همواره خودمان را فقیر بدانیم. دو تا راه دارد: یک: بزرگی ثروت خدا را به ذهن بیاوریم و این که این هم که الان دست ماست از خداست. و دو: بدانیم که ثروت خدا باقی است و ثروت ما فانی است. امروز این ماشین دست توست، فردا یک تصادف می­کنی این ماشین از دست تو می­رود. امروز مشتری خوبی داری، سال بعد این مشتری با یکی دیگر قرارداد می­بندد ثروت تو از دستت می­رود، ندیده­اید؟ چقدر از شما در این جمع بوده­اید که در یک زمانی درآمدهای خوبی داشته­اید، دوباره درآمدهایتان پایین آمد؛ دوباره بالا می­رود، دوباره پایین می­آید. می­خواهد به شما بفهماند که تو خودت را عددی حساب نکن. بنده خدایی برای من تعریف می­کرد که من یک زمانی بود اصلاً مطلب نمی­نوشتم، هر کس زنگ می­زند پول می­داد، بعد یک زمانی خیلی مطلب نوشتم، هر کس زنگ می­زد پول نمی­داد. این باعث نشود که باز یک عده بگویند که رئیس در سخنرانی خودش گفت یک نفر مطلب نوشت پول ندادند یا دارید مطلب بنویسید بگویید پول نمی­دهند پس ننویسم. این می­خواهد به تو بفهماند عزیز من! ایده­های تو، استراتژی­های تو، فکرهای تو، این­ها همه یک طرف، ما نخواهیم تو هیچی نمی­شوی. این­ها را می­خواهد به انسان بفهماند. امام صادق (ع) فرمود: ندیدید که خدا بعضی از جاهلان را ثروتمند کرد؟ و بعضی از عاقلان را فریب قرار داد؟ باهوش­هایی را فقیر کرد و کم­هوش­هایی را ثروتمند کرد؟ ندیدید که پرتلاش­هایی فقیر شدند و کم تلاش­هایی ثروتمند؟ دیدید یا ندیدید؟ فکر می­کنید خدا چرا این کار را کرد؟ برای این که خداوند بفهماند به عقل و تلاش و هوش و این حرف­هایی که شما فکر می­کنید نیست و اراده خدا بر این­ها مسلط است. البته این طور نیست که بگوییم این­ها تأثیر ندارد، تأثیر دارد اما اگر کسی همه این­ها را بکند و اراده خدا را نادیده بگیرد یا خداوند او را با سنتی به نام استدراج مواجه می­کند یعنی درجه درجه او را بالا می­آورد و بعد او را می­زند که قشنگ له کند یا همان جا سریع می­زند که این شخص به فکر بیفتد. یعقوب نبی فرمود: «خدا برای دوستدارانش سریع­تر عذاب می­کند تا برای دشمنان». چون دوست را می­زند تا سریع به فکر بیفتد اما دشمن را می­گوید بگذارد بتازد، بگذار در غلط خودش بماند اما دوست را سریع متوقف می­کند. پس اگر تو امروز خودت را ثروتمند می­دانی من الان به تو می­گویم که ما منتظر فقر تو هستیم. امروز عددی در می­آوری و احساس می­کنی که قوی، تو هستی، متفکر، تو هستی، باهوش، تو هستی، همه چیز تو هستی و اصلاً هیچ کس جز تو نیست. ما می­نویسیم و امضاء می­دهیم که تو فقیر می­شوی. همواره خودتان را فقیر بدانید، همواره خودتان را ندار بدانید. آیا نشنیده­اید که می­گویند فلانی ندار است؟ این ندار به این معنی نیست که چیزی نداشته باشد یعنی دارا است اما رفتارش، منشش و برخوردش مثل کسی است که خودش را ندار می­داند. باز هم ندار بودن به این معنی نیست که داشته باشی ولی بگویی ندارم و به کسی کمک نکنی. این ها را بد برداشت نکنید، بازی در نیاورید، حرف من واضح است. انسان که خودش را فقیر دانست، منش او منش فقرا می­شود، حالا قضیه عوض می­شود و نمی­گوید که من با این فقیر نباید بنشینم بلکه می­گوید من همین هستم. اولین خاصیت این کار این است که تواضع در وجود شما حاکم می­شود. فقیر دانستن به لفظ و کلمه نیست. آیا ندیدید کسی را که تا دیروز فقیر بود و با فقرا می­نشست و حالا که ثروتمند شد با فقرا نمی­نشیند؟ چون دیگر خودش را فقیر نمی­داند، اگر خودش را فقیر می­دانست برایش فرقی نمی­کرد. این است که ثروت فریبش داد، به کم رسید شاخ شد. شما فرض کنید مالک این جهان باشید و همه عطاها و بخشیدن­ها از ناحیه شما باشد، به یک شخصی پولی می­دهید، می­بینید که شاخ شد، دیگر نمی­دهید و می­گویید ظرفیت تو همین قدر بود. اما می­بینید به یک نفر هر چقدر پول می­دهید خاضع­تر می­شود، هر چه به او پولمی­دهید سرش پایین­تر می­آید، هر چقدر به او لطف می­کنی او برای تو متواضع­تر می­شود، می­گویی حالا که تو این چنین هستی من همه چیز خودم را به تو می­دهم. بنده خدایی بود این شبهه را مطرح کرده بود، در کانال­ها دیده بود و تعریف می­کرد. می­گفت در یک جایی در نهج البلاغه خوانده بودم که امیر المومنین علی بن ابیطالب فرموده بود: «هیچ کسی در ایمان، در فضل، در منقبت، در بزرگی، در شرافت، در همه صفات، به گَرد منِ علی بن ابیطالب نمی­رسد جز رسول خدا (ص). گفت یک جای دیگر هم داریم که همین علی بن ابیطالب شما می­گوید: «من فقیرم، من ذلیلم، حقیرم، خاضعم، مسکینم». این­ها چه شکلی با هم جمع می­شود؟ یک جا خودش می­گوید من هیچی ندارم اما یک جا می­گوید که همه شرافت­ها مال من است. خیلی واضح است. این را امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه توضیح می­دهند و می­گوید: «خدایا! آن گونه کن که در منظر تو، خودم را هیچ بدانم لکن در نظر مردم عزیز و بزرگوار باشم». آن جایی که علی بن ابیطالب می­گوید: «انا الفَقیر» این فقیر بودنش در رابطه با خداست. آن جا که می­گوید: «انا الغَنی» در رابطه با مردم است. دروغ که نمی­خواهیم بگوییم، خدا لعنت کند آن اولی را که وقتی خطبه می­خواند می­گفت: «ای مردم! من فقیرم، هیچی ندارم». مردم می­گفتند که چقدر متواضع است. و چون علی بن ابیطالب خطبه می­خواند می­گفت: «مردم! من هستم کسی که علم آسمان و زمین دست من است» مردم می­گفتند: ببین چقدر آدم متکبری است! در صورتی که آن شخص دروغ می­گفت و علی بن ابیطالب راستگو بود. اما عوام فریبی یعنی همین­ها. پس یک ثروتمندی هست در منظر مردم، یک ثروتمندی هست در منظر خدا. نمی­خواهیم که خودمان را فریب بدهیم برویم یک جا در حالی که ثروتمند هستم بگویم من فقیرم. فیلم نمی­خواهیم بازی کنیم، من ثروتمندم. نسبت به شما بخواهم حساب کنم از همه شما ثروتمندتر هستم اما در منظر خدا، در منظر پیامبر، در منظر امام صادق خودم را فقیر می­دانم. این جا ثروتمند هستیم ولی آن جا فقیر هستیم. این­ها در منظر شما تضاد ایجاد نکند. قرار نیست اگر خودت را فقیر دانستی فردا پیش کارخانه­دار بروی و مثل فقرا و نفله­ها و درمانده­ها باشی. من خیلی بدم می­آید از این که بچه­های آراد در مقابل مردم بخواهند با منش فقر و نفله­گی و درماندگی و نق و غٌر رفتار کنند. بارها به شما گفتم هر زمان بی­پول شدید برو یک گوشه خانه خودت داد بزن، برو یک چاه بکن و آن جا حرف بزن. نگذار نداری تو را بقیه بفهمند، این خفت تو را می­آورد. فقرت را برای خدا ابراز کن. یا ایها النّاس انتُمُ الفقراءَ الی الله، شما باید به سوی خدا فقیر باشید نه این که به سمت مردم فقیر باشید.امام سجاد (ع) می­فرماید: «خدایا! در عجبم، کیفَ اَسئَلُ السَّائِلَ مِنَ السَّائِل؟ چه طوری یک گدایی از یک گدای دیگر گدایی می­کند؟ همه مردم فقیر درگاه خدا هستند، چطور یک فقیری، فقرش را از فقیر دیگری طلب می­کند؟ یعنی حقیقت را نفهمیده است. پس معنای فقیر دانستن ما این است که غنی خدا است، نه این که خودم را در مقابل مردم فقیر بدانم، نه ما در مقابل مردم خیلی پولدار هستیم، خیلی ثروتمند هستیم اما در مقابل خدا فقیر هستیم و خداست ثروتمند و خداست غنی. این یک جهان بینی است عزیزان! یعنی قرار نیست کاری بکنیم. قرار است این فکرهای خودت را اصلاح کنی، قرار است قلب خودت را از امید داشتن به هرکسی  غیر از خدا خالی کنی. بگویی که من می­خواهم ثروتمند بشوم، الان هم خودم را فقیر می­دانم اما برای خدا فقیرم و برای تو گردنکشی هستم، غولی هستم، سرم پیش تو پایین نیست. در دعای کمیل هست که امیر المومنین یک عالمه درخواست می­کند و آخرش هم می­گوید: خدایا من فقط پیش تو این جور هستم، من گداییم را فقط در خانه تو می­آورم، پیش بقیه این جور نیستم، پیش بقیه از کسی درخواست نمی­کنم، پیش تو می­رسیم این جوری خاک می­شویم. این یک جهان بینی است، یک نگاه است که من همواره خودم را فقیر بدانم و همواره در سدد این باشم که این فقرم را کم کنم اما هر چقدر هم کم کنم باز باید فقیرتر بشوم، این جا عجیب است یعنی اگر تا دیروز یک میلیون در آوردی و صد تا خودت را فقیر دانستی وقتی درآمدت دو میلیون شد باید ۲۰۰ تا خودت را فقیرتر بدانی، این خیلی عجیب است. یک من دو شده است، ثروتمندتر شدم، در خانه خدا فقیر هستیم اما درجه فقرمان که کم شد، اما نه درجه فقرت زیاد شد چون تا دیروز خداوند به تو یک میلیون تومان بخشید و الان به تو دو میلیون تومان قرض داد پس تو بدهکارتر شدی. تا دیروز ماهی یک میلیون به خدا بدهکار شدی اما امروز ماهی دو میلیون بدهکار شدی. این ها همه از این نقطه منشأ می­گیرد که انسان خدا را مالک جهان ببیند. چقدر در سوره حمد می­خوانیم که بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین، الرَّحمن الرَّحیم، مالک یَوم الدّین. وقتی خدا را مالک دانستی خودت مملوک می­شوی پس آن چه که به تو می­رسد از ناحیه خدا می­رسد. اگر دو میلیون به تو رسیده بود دو میلیون بدهکار بودی، اگر سی میلیون رسیده بود سی میلیون بدهکار بودی. یک مثال می­زنم فقط از این جهت که فهم شما باز شود بالا غیرتاً ما را به چیزی متهم نکنید. الان در همین شرکت خودمان، مهندس نظام پرور بیشتر بارش است یا یک تازه واردی که جدید در اقتصاد وارد می­شود؟ طبیعتاً مهندس نظام پرور. مهندس شعبانی بیشتر بارش است یا یک شخص جدید که وارد می­شود؟ می­بینید که مهندس شعبانی که خیلی بارش است وقتی پیش ما می­آید سر تعظیم و فروتنی و مخلص و چاکرم دارد، رئیس خیلی از شما یاد گرفتیم، خدا خیرتان دهد، چقدر فلان است، این تواضع می­شود اما شخص جدید می­گوید این چرت می­گوید، یعنی آن که هیچی حالیش نمی­شود تواضعش کمتر است، آن کسی که خیلی حالیش می­شود تواضعش بیشتر است. این است که امیرالمومنین (ع) می­فرماید: «انا اَفقَرُ الفُقَراء، خدایا! من از همه فقیرها فقیرتر هستم». این مثل این نیست که بگوییم خود حضرت علی گفت من از همه فقیرها فقیرترم پس ما از حضرت علی ثروتمندتر هستیم. این می­گوید خدایا از بس ثروت زیاد به من دادی من را فقیر کردی. بنده خدایی آمد می­گفت که پیغمبر خدا گفته «بهترین دارایی من فقر است» گفتم: معنی آن چیست؟ گفت: یعنی باید فقیر باشیم. گفتم: نه، یعنی باید ثروتمند باشیم، چون انسان به واسطه زیادی ثروت، فقیر می­شود. چون پیامبر خیلی ثروتمند است می­گوید که بزرگترین دارایی من فقر است، این­ها را درست بفهمید. هر چند فهم آن سخت است، درک آن سخت است، انتظار ندارم کسی بتواند خیلی راحت هضم کند. چون وقتی انسان می­فهمد که یک نفر بزرگترین دارایی خودش را فقر خودش می­داند در همان نگاه اول در ذهن عوام این می­آید که آن شخص فقیر است، فقر هم با معنی خودشان، یعنی هیچی ندارد، پول ندارد، نان ندارد و بزرگترین دارایی خودش را فقرش می­داند. بزرگترین دارایی من فقر است یعنی من خیلی ثروتمند هستم که نعمت خدا و روزی خدا از بس به من رسیده است من را فقیر کرده است. شما در صحبت­های امام سجاد (ع) ببینید می­گوید: «خدایا! هر ثروتی که به من اضافه می­کنی لازمه آن این است که من شکری بجای بیاورم و چون شکری بجا بیاورم تو ثروت من را بیشتر می­کنی و باز بر آن ثروت بیشتر، شکری بیشتر از من واجب می­شود» و باز می­فرماید: «خدایا! این قدر سرعت زیاد کردن نعمت تو زیاد است، قَصُرَ فَهمی عَن ادراکِها که اصلاً فهم من از درک آن قاصر است، و کیف بالتحصیل شکر علیه، منی که نمی­توانم نعمت تو را بفهمم چه طوری می­توانم شکر کنم؟» این است که می­گوید خدایا! من کاری از دستم بر نمی­آید جز این که اقرار کنم فقیر هستم، اقرار کنم ناتوان هستم. دقت کنید، فقیر دانستن از مایه ثروتمندی می­آید نه از مایه بی پولی. چون آن کسی که خدا پول چندانی به او نداده منت چندانی هم بر او ندارد. دو نفر بودند، امیرالمومنین به یکی از آن ها گفت: فلانی، تو از این ثروتمندتر هستی پس چرا من تو را متواضع­تر نمی­بینم؟ مگر غیر از این است که ثروتی که به تو رسیده است از ناحیه خدایی بوده که به تو داده است؟ مگر غیر از این است که حق خدا به واسطه نعمت بیشتری که به تو داده بر تو بیشتر شده است؟ پس چرا در تو تواضع رشد نکرده است؟ چرا تو خاضع­تر نشدی؟ اگر کسی به شما یک میلیون هدیه بدهد چقدر از او تشکر می­کنید؟ اگر ده میلیون بدهد یا یک بنز بدهد برای او می­میری. این است که هر چقدر نعمت زیاد می­شود احساس فقر باید بیشتر شود. وقتی خداوند من و تو را این گونه دید دیگر مانعی ندارد که نعمت­های پشت سر هم را به ما عنایت کند تا وقتی که شاخ شدی. یک نفر محضر امام صادق (ع) آمد و گفت: من فقیر هستم. حضرت مشغول خوردن انگور بود و یک دانه از آن انگورها را به آن شخص داد. آن شخص انگور را خورد و الحمدلله گفت. حضرت تمام خوشه انگور را به او داد، آن شخص خوشه را خورد و باز هم الحمدلله گفت. امام (ع) غلام خودش را صدا زد و گفت: یک سبد انگور و یک چند تا میوه دیگر و یک مقدار غلات به این شخص بدهید تا ببرد، آن شخص باز هم الحمدلله گفت. حضرت خواست که اسبش را هم به این شخص بدهند، آن شخص گفت من دیگر ثروتمند شدم. حضرت فرمود: «تمام شد». امام صادق (ع) گفت: اگر این شخص باز هم ابراز فقر می­کرد خانه خودم را هم به او می­دادم. اسب امام صادق را فکر نکنید که یک پراید به او داد یک پورشه به او داد که رفت.تو تا وقتی که خودت را فقیر دانستی به تو داده می­شود. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-15cehxx'] قرآن می­گوید:«و الضُّحی، و اللّیل اذا سَجَی، مَا وَدّعَکَ ربُّک مَا قَلی، و للآخره خیرٌ لک مِنَ الاولی، وَ لَسَوفَ یُعطیک ربّکَ فَتَرضَی». [/av_notification] انقدر خدا به تو می­دهد تا تو راضی شوی، جایی که تو گفتی بس است، دیگر تمام می­شود. به تو ۱۰ میلیون داده می­شود و تو فکر می­کنی که با ۱۰ میلیون نیازهای خودت را رفع می­کنی، نقشه­ای داری، برنامه­ای داری و ۱۰ میلیون برای رسیدن تو به آرزوهایت بس است و فکر می­کنی خدا چرا باید به تو بیشتر بدهد؟ چرا امیرالمومنین (ع) فرمود: «بزرگی هرکس، بلندی هرکس به اندازه نیت­های اوست»؟ حالا در مورد نیت هم صحبت خواهیم کرد که منظور ما نیت شر نیست، نیت خیر است. عددهای خیلی بیشتر از این می­خواهم، یک میلیون و دو میلیون و ۵ میلیون من را سیر نمی­کند. من یک خاطره را  تعریف کردم برای جدیدها می­گویم که بدانند. یک بنده خدایی گفت من با حرف­های شما متحول شدم و می­خواهم در بیاورم، نیت من این است که یک بی­ام­و بگیرم. گفتم: تلاشت را بکن می­رسی. یک مدتی گذشت وضع مالی این شخص خوب شد و یک پژو ۲۰۶ گرفت اما بعد از یک مدتی سرد شد و دیگر کار نمی­کرد و کار را ول کرد و شل گرفت. من در یک جلسه در هیئت ما از او پرسیدم شنیدم که دیگر کار نمی­کنی تو یک زمانی به من گفتی می­خواهی بی­ام­و بگیری باز خدا را شکر که پژو گرفتی. شروع به آوردن استدلال­هایی کرد که خانواده­ام خسته شدند و از این حرف­ها اما من قانع نشدم و این حرف­هایی هست که همه اول کار می­زنند. گفتم: به لایه­های پنهان قلبت برو و آن جا بگو که قضیه چی بود؟ این چیزها را برای من تعریف نکن، این­ها همه حرف است. گفت: واقعیت قضیه، من خیلی علاقه­مند بودم که با دخترها رفیق شوم، همیشه پسر پولدارها را که می­دیدم که دخترها خیلی راحت به این­ها پا می­دهند به همین خاطر نیت من این بود که بی­ام­و بگیرم اما وقتی ۲۰۶ گرفتم دیدم که ۲۰۶ هم همین کار را می­کند، یک خورده ضعیف­تر هست اما بی­خیر نیست. پس حساب کردم گفتم من قصدم این بود اما تا بخواهم بی­ام­و را در بیاورم ۱۰ سال طول می­کشد و من از جوانی می­افتم این است که بیایم و با ۲۰۶ شروع کنم. این است که خدا می­گوید این تا همین حد می­خواهد. یعنی این شخص تا این جا که نیازش برطرف بشود می­گوید بس است و من پر شدم. دیگر انا الفقیر نیست، نمی­گوید من فقیر هستم. می­گوید انا الغنی، من دیگر ثروتمند شدم، مثل ظرفی است که پر شده است حالا خدا بخواهد آش بریزد نمی­شود، خودش نمی­خواهد، جا هم ندارد. شما ۱۰ دقیقه پیش تا خرخره غذا خورده باشید، نان خشک هم خورده باشید، الان لذیذترین غذا را هم برای شما بیاورند، گوشت هم بیاورند اما جا ندارید مگر این که کسی استفراغ کند که واقعاً نیاز است تا بتواند آن خوراک جدید را بخورد. ما در باره استفراغ فکری نیاز است که جلساتی بگذاریم و در آن مورد صحبت کنیم. پس بدان تو تا زمانی که خودت را ثروتمند دانستی ظرف تو پر شده است. این هم به حرف و کلمه نیست، به قلب است، به عقل است، به درک خودت است، اینجا بگویی من خودم را فقیر می­دانم اما منش تو، تیپ تو، رفتار تو، برخورد تو، حس­های تو، این­ را گواهی نمی­دهد. نه این که من گفتم خودتان را فقیر بدانید فردا لباس­های پاره پاره بپوشید! یک نفر محضر امام صادق (ع) رسید و گفت: من فقیر هستم به گونه­ای که فقرم باعث شده که من لباس نمی­توانم بخرم، غذا برای بچه­هایم پیدا نمی­کنم، چه کار بکنم؟ حضرت فرمود: برو لباس نو بخر. شخص گفت: ندارم. حضرت فرمود: قرض کن و یک لباس نو بخر. چرا که خداوند وقتی ببیند فقیران خود را در هیبت ثروتمندان نمایش می­دهند بر ثروتشان می­افزاید و چون ثروتمندان در هیبت فقیران ظاهر شوند از ثروتشان می­کاهد. یعنی اگر تو ثروتمند هستی لباس فقرا را بپوشی، خدا فقیرت می­کند، فقیر هستی ولی لباس ثروتمندان را بپوشی، خدا ثروتمندت می­کند. چون وقتی من امیدم به رفع فقرم از مردم نیست چرا باید مردم فکر کنند که من فقیر هستم؟ اگر قرار باشد پول من را این شخص تأمین کند خوب است که من لباس فقرا به تن کنم تا این شخص به حال من ترحم کند، در حالی که این شخص کاره­ای نیست. وقتی من فقیر لباس ثروتمندان را می­پوشم برادری خودم را به خدا اثبات می­کنم که خدایا شاهد باش من لباس ثروتمندان را به تن کردم تا امید خودم را از کمک خواستن از دیگران ببرُم. چون تو وقتی لباس ثروتمندان را بپوشی نمی­توانی بروی و از کسی پول قرض کنی چون آن شخص می­بیند که لباس تو از لباس خودش گران­تر است. در نتیجه وقتی لباس ثروتمندان را بپوشی خودت زبان درخواستت از مردم کوتاه می­شود ولی وقتی لباس فقرا را به تن کنی حس گدایی تو از مردم بیشتر می­شود. خدا غیور است، این صفت خدا یادتان بماند یعنی اگر از غیر خدا امید داشتی، پول خواستی، هر چه که بود؛ خدا تو را با غیرش تنها می­گذارد و می­گوید تو پول را از غیر من می­خواهی پس فعلاً بتاز و یک چند سالی باش، هر وقت به این نتیجه و این درک رسیدی که غیر من کاره­ای نیست مگر من بخواهم، آن موقع من هوای تو را خواهم داشت، تا وقتی که سر تو باد دارد فعلاً از آن سمت برو. این نکته امروز که درباره فقر گفتیم نکته مهمی است که انسان خودش را فقیر بداند و درباره ابعاد فقر هم صحبت­هایی کردیم. دو، سه تا نکته دیگر بگوییم، این یک کلیدی بشود شاید فرصت شد انشاءالله هفته بعد درباره آن صحبت کردیم. شاید هم یک موضوع دیگری گفته شد و این موضوع در خاطرات شما ماند تا شما روی آن بیشتر کار کنید تا ببینید که به کجا می­رسید؟ فقیر ما هستیم و ثروتمند خدا است. سوال این جاست که ما می­خواهیم ثروتمند بشویم چه کار باید بکنیم؟ باید یک کاری بکنیم، یک نقشه­ای بکشیم، یک پلوتکی بزنیم که آن خدا و آن ثروتمند دلش به حال ما رحم بیاید و بخواهد از آن مجرای خودش با ما عطا کند تا ما هم ثروتمند بشویم اما باید حواستان باشد دارید درباره خدایی حرف می­زنید که خالق شماست. قرآن می­فرماید: «آیا کسی که شما را خلق کرده است شما را نمی­شناسد؟» یعنی باید بفهمی که این خدایی است که تمام جیک و پوک تو را می­داند، این خدایی است که انّهُ علیمٌ بذاتِ الصّدُور، به آن ته دلت و آن نقشه­هایی که می­کشی و آن ترفندهایت آگاه است. در نتیجه کلک و حقه و مکر نزن. فرق می­کند حالا یک نفر، پیش رئیس شرکت می­رود و چاپلوسی می­کند و رئیس هم به این شخص پول عطا می­کند اما خدا این جور خدایی است که فریب نمی­خورد، گول نمی­خورد. در نتیجه نقشه منفی و شوم نکش، از فکر نقشه­کشی­های حقه بازانه و کلک بازانه بیرون بیا. نقشه­های خوشگل بکش، نقشه بکش، تدبیر بکن اما تدبیرهای قشنگ، تدبیرهایی که خدا می­بیند حال می­کند. از حالت ابراهیم (ع) که وقتی خداوند او را در منجلیق نمرود قرار داد و می­خواست او را در آتش بیندازد جبرئیل به او گفت: ابراهیم! کمک می­خواهی؟ ابراهیم گفت: کمک می­خواهم ولی نه از تو. یوسف (ع) بچه ۹ ساله بود در چاه افتاد، جبرئیل به او گفت: یوسف! کمک می­خواهی؟ گفت: آره اما نه از تو. گفت: دوست داری از این چاه بیرون بیای؟ گفت: بستگی به نظر خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب دارد. یعنی اگر خدای ابراهیم، خدای یعقوب، خدای اسحاق که همان خدای رب العالمین است دوست داشته باشد که من بیرون بیایم، من هم دوست دارم. خدا این سخن یوسف را می­دانست که این جور می­گوید. نقل امام صادق (ع) است که به جبرئیل ندا آمد که شده یک زمانی خدا تهدیدی بکند که تو بترسی؟ جبرئیل گفت: بله یکی زمانی بود که یوسف در چاه بود. وقتی این سخن را گفت خدا بمن وحی کرد که جبرئیل! اگر تا صبح که قرار است آن کاروان بیاید و او را بگیرد کوچکترین آسیبی به یوسف برسد توی جبرئیل را از لیست ملائکه خودم حذف می­کنم. یعنی وقتی امید یوسف از غیر خدا قطع شده خدا همه عالم و آدم را بسیج می­کند که یوسف حفظ شود که وقتی از چاه او را بیرون آوردند یک خط هم روی او نیفتاده بود. خیلی حرف است که آدم در چاه بیفتد و یک خراش هم روی او نیفتد. پس اگر ما فکر کنیم که چه کار کنیم که نظر ثروتمندان به ما جلب بشود؟ وقتی بخواهیم به این ها فکر کنیم با دو تا کلمه آشنا می­شویم، یک کلمه شکر است و یک کلمه کفر است. این­ها جهان بینی است، باز هم دارم به شما توجه می­دهم یعنی الان هیچ کاری نمی­خواهید انجام بدهید، نه قرار است مطلبی بنویسید و نه قرار است تجارتی بکنید و نه هیچ کاری قرار نیست انجام بدهید، فقط همین قدر می­خواهید بفهمید که هم این برندینگ و تجارت و همه در یک چنین بستری اتفاق می­افتد که یک مالکی هست ثروتمند و تو یک فقیری هستی که با توجه به کارهایی که تو می­کنی هر چقدر حال کند که به تو بدهد به تو عطا کرده است و لا یُسئَلُ عَن فِعله، از فعلش هم سوال نمی­شود یعنی کسی نمی­پرسد که چرا انقدر دادی؟ حالا تو هستی که تعیین می­کنی که خدا چقدر به تو بدهد؟ اگر منش تو، رفتار تو، دیدگاه تو، آن جوری بود که خدا بخواهد به تو حال بدهد، به تو حال می­دهد اما الحمدلله که خداوند مخلوقاتش را سرگردان نفرستاده است یعنی نگفته حالا به شما ندهم. همان طور که به ما فهمانده است که ما فقیر هستیم و او غنی است، به ما هم یاد داده است که چطور از غنای خدا ما مغنی بشویم، چطوری از غنا و ثروتش ما ثروتمند بشویم؟ خدا دو تا واژه را برای ما معلوم کرده است، یکی شکر و یکی کفر و این را فرموده است: «لئن شَکَرتُم لأزیدنّکم» می­خواهی ثروتت زیاد بشود، شکر کن. و یا فرموده «فَمَن کفرَ فعلیه کُفرُه»، هرکس هم که کافر شد علیه خودش است، هر کس هم که ناسپاس شد به ضرر خودش است. َفانّ الله غَنیٌ عن العالمین، خدا از عالمیان بی­­نیاز است، خدا ثروتمندتر از این حرف­ها است که بخواهد به واسطه مخلوقات خودش ثروتمند بشود. در یک جای دیگر می­فرماید: اگر کفر کنید من عذابم را زیاد می­کنم. یک جای دیگر می­گوید: اگر کفر کنید از شما می­گیرم. این را می­خواهیم بشناسیم که یعنی چی؟ تا قبل از امروز که داریم این حرف­ها را می­زنیم خدا به شما یک ثروت­هایی را داده است. یک مفهومی به نام شکر داریم، یک مفهومی به نام کفر داریم. معنی تحت الفظی که همه بفهمیم این است که با آن نعمتی که خدا به تو داده است چه کرده­ای؟ کجا آن را خرج کرده­ای؟ تو قبلاً ماهی ۱۰ میلیون در می­آوردی با آن ۱۰ میلیون چه کار کردی؟ یک نفر ماهی ۲۰۰ هزار تومان در می­آورده، با آن ۲۰۰ هزار تومان چه کار کردی؟ تو با قبلی چه گلی به سر ما زدی؟ اول باید این را معلوم کنیم. یک نفر به شما یک عالمه خوبی می­کند بعد از یک مدتی می­بینید که دیگر خوبی نمی­کند؟ برو پیش یک روانشناس و بگو من یک شوهری داشتم که خیلی به من مهربانی می­کرد اما الان دیگر آن طور نیست. اولین حرفی که روانشناس می­زند این است که تو چه کار کردی؟ اگر از اول خوبی نمی­کرد، ممکن است بیمار یا مریض باشد. خودت می­گویی از اول خوب بود اما الان نیست. این سوال مطرح می­شود که تو چه کردی؟ تو چه گندی زدی؟ حالا در مورد انسان­ها ممکن است دلائل دیگری وجود داشته باشد، در خدا که نقصی نیست. خدایی که روز اول بدون این که تو کاری بکنی، تو را خلق کرد، به تو چشم داد، گوش داد، بدن داد، پدر و مادر داد تا تو را مراقبت کنند و چیزهای دیگر و این همه نعمت به تو داد، قدرت عقل داد، قدرت تکلم داد، هوا داد، آب داد، این همه نعمت عطا کرد، تو با همه این­ها چه کار کردی که الان نعمت بعدی را به تو بدهد؟ تو با قبلی­ها چه گلی به سر این عالم زدی؟ اگر قبلی­ها را در راهی خرج کردی که خدا را خوشحال کردی یقیناً تو زیاد می­شوی، تو رشد می­کنی. اگر در راهی خرج کردی که خدا را خوشحال نکردی حق دارد که نعمتش را از تو بگیرد. نمونه ساده بگویم. فرض کنید که درآمد شما ۱۰ میلیون است، ۲۵ روز کاری می­گیریم مثلاً ۴۰۰ هزار تومان باید سود کنید، یک روز ۱۰۰۰۰ تومان یا ۵۰۰۰ تومان سود می­کنید یا اصلاً سود نمی­کنید، چه حالتی دارید؟ حالت شکست خورده، مفلوک، زمین خورده، ناسپاس، معترض، آیا این درست است؟ خدا می­گوید آن روزی که تو ۴۰۰ هزار تومان درآوردی، آن روزی که ۷۰۰ هزار تومان در آوردی شکر کردی؟ یک وقت هست می­گوید اگر ۴۰۰ من ۸۰۰ بشود برای خدا می­ترکانم، این جوری باشد آره. ۴۰۰ که در می­آوری نه شکری، ۸۰۰ در می­آوری نه شکری، نه کاری، نه برنامه­ای، روزهایی هم در نمی­آوری، اعتراض و نق و غر. خب تو چی هستی؟ تو مدام در حال ناسپاسی هستی، همان قدر هم که داده است به والله زیاد داده است. هر کس غیر خدا بود با این همه ناسپاسی من و تو همان را هم نمی داد. این است که اولین خاصیت را بچه­های آراد دقت کنند، روزهایی که در نمی­آورید بهترین فرصت دست شما است تا ثروتمند شوید. هیچی پول نمی­آید، یک روز، دو روز، یک هفته است که درآمد نداری بروید یک گوشه خلوت کنید و بگویید خدایا! من نعمتهایی که در گذشته به من دادی فراموش نمی­کنم، انا لا اَنسی اَیادیَکَ فی دارِ الدُّنیا. خدایا! تو به من چشم دادی، گوش دادی، زبان دادی، این­ها را فراموش نمی­کنم. حالا یک هفته هم حال کردی پول ندهی، فدای سرت، من باز هم تو را دوست دارم، باز هم سپاسگزار تو هستم. می­دانم که اگر هم نمی­دهی به خاطر یک گندی است که خودم زدم و روزی خودم را بسته­ام، تو این جور بگویی دل سنگ آب می­شود. در روایات داریم که امام صادق می­گوید این جا ندا می­آید که خدا به ملائک می­گوید ببینید، من این بنده را در تنگی فشار می­دهم اما این من را شکر می­کند، به عزتم سوگند که این تنگی را از او بر می­دارم. امتحان بود، این شخص را فقیر کردم اما دیدم این فقیر هم که می­شود باز هم دست از محبت ما بر نمی­دارد پس او را ثروتمند کنید. ما خودمان هم همین جور هستیم. یک نیرویی یک کار اشتباهی می­کند، ۱۰ روز او را می­زنیم ولی او می­گوید من را ۱۰۰ روز هم بزنید من از محبت شما دست برنمی­دارم، آدم دلش به رحم می­آید و دیگر او را نمی­زند. ما که آدم هستیم دلمان به رأفت در می­آید او که خدای رب العالمین است، ارحم الراحمین است. ولی وقتی در تنگنا قرار می­گیری نعمت­های گذشته­ات یادت که نمی­آید هیچ، اعتراض هم می­کنی. این است که خدا می­گوید: این بیشعور است، این نفهم است، این ناسپاس است، این همه نعمت به او دادیم، این همه خوبی­های ما را فراموش کرده است. بینی و بین الله حساب کنید، سن خودتان را در روزها ضرب کنید، چقدر روزها روزی شما رسید، ناهار خوردید، شام خوردید، حالا یک هفته بر فرض هم نداشته باشید، نمی­شود تحمل کرد؟ از پست­ترین اخلاق­ها این است که کسی مولایی داشته باشد و آن مولا همیشه به او برسد اما حالا چند روزی نرسد و این بخواهد دم در بیاورد و لگد بزند، پست نیست؟ مردی سال­ها پولدار بوده و خانواده­اش را تأمین کرده حالا مثلاً ۲ ماه ندارد و همسرش بخواهد طلاق بگیرد این زن، پست نیست؟ مرد ۱۳ سال، ۱۴ سال، ۲۰ سال، به او رسیده، پولدار بوده و هوای همسرش را داشته و حالا یک ماه ندارد، تو باید بگذاری و بروی؟ گذشته یادت نمی­آید؟ حواست به خوبی­های قبلی من نیست؟ این را ما آدم­ها می­فهمیم. حالا یک زنی را در نظر بگیرید که به همسرش بگوید، من خوبی­های گذشته تو  از یادم نرفته، من محبت­های تو را فراموش نکردم، حالا یک ماه نداری فدا سرت، ۱۰ سال هم که نداشته باشی غم نیست. چقدر این حرف مرد را شارژ می­کند؟ چقدر امید را در زندگیش می­دمد؟ خدا که غنی من العالمین است اما شخصی که این حرف را بزند و خدا نخواهد به او رحم کند ملکی که بالای سر او است نمی­گوید که خدا چقدر قصی القلب است؟ منِ ملک دلم سوخت. شما فرض کنید یک هفته نداشته باشید و آن حرف­هایی که من گفتم در اتاق و در خلوت خود بزنید، از قضا تصادفی، بدون اطلاع شما مادر شما آن جا باشد و بشنود می­گوید چقدر این فرزند من خدا را دوست دارد؟ خدا این را در سختی قرار داده اما این، باز هم خدا را شکر می­کند، چقدر این فرزند، خدا دوست است؟ مادر دلش به رحم می­آید و از پدر می­خواهد به او پول بدهد. آن فرشته­ای که اعمال او را می­نویسد دلش به رحم می­آید، نمی­شود که خدا دلش به رحم نیاید چون همه این رحم­ها که در دل پدر است، در دل مادر است، در دل فرشته­ها هست، همه از رحمت خدا نشأت گرفته است. قدر روزهای نداری خودتان را بدانید، اگر می­دانستید که خدا چقدر خیر برای شما در آن روزها قرار داده است تا رفتار شما را در آن روزها ببیند تا بفهمد شما در آن موقعیت­هایی که ندارید چطور رفتار می­کنید؟ اکثر مردم در چنین موقعیت­هایی ناسپاس هستند، تو اگر چنین رفتاری بکنی عجیب است. در رابطه با این نکته یک قسمتی از صحیفه سجادیه را بخوانم و صحبت خودم را تمام بکنم. این نقلی که امام می­فرماید دقیقاً برای امام در کربلا اتفاق افتاده، یعنی حرفی نیست که یک نفر فقط حرف آن را بزند. امام سجاد (ع) می­فرماید: الهی لَو قَرَنتَنی بالاَصفَاد، خدایا! اگر من را با غل و زنجیرها قرینه­ام کنی، می­بینید که بعد از کربلا امام سجاد را در غل و زنجیرها قرینه کردند، و مَنعتَنی سَیبُکَ من بَین الاَشهَاد و اگر به همه این مخلوقاتت کِیف بدهی و به من یک نفر حال ندهی، دقیقاً هم همین شد؛ امام را در کوچه و خیابان­ها می­بردند و همه حال می­کردند و امام در غل و زنجیر بود و یک نفر یک تکه نان خشک انداخت، و حُلتَ بَینی وَ بَینَ الاَبرار، بین من و همه خوب­ها جدایی بیندازی، او را از پدرش امام حسین (ع) جدا کرده بودند، از برادرش علی اکبر، از علی اصغر و از همه  خوب­ها هم جدا شده بود و دَللتَ عَلی فَضائحی عُیونَ العِباد، و ایرادها و چشم بقیه مردم را هم بر من باز کنی، خطاهایم را ببینم، وقتی امام با غل و زنجیر رد می­شد همه به او سنگ می­انداختند که اگر به او سنگ بزنی به بهشت می­روی، هر کسی یک چیزی پرتاب می­کرد، فحش می­دادند، مسخره می­کردند، کف می­زدند، و امرت بی الی النار، و امر کنی من را در آتش ببرند، که خدا لعنت کند یزید را که می­خواست امام را بسوزاند و در مواقعی که این­ها نزدیک شام شده بودند خاکسترهای درون کوره را برداشته بودند و در حالی که دست­های این­ها در غل و زنجیر است خاکسترها را بر روی سر و کله بچه­ها و زن­ها و امام سجاد ریختند و در تاریخ است که خود امام سجاد فرمود: یک قسمتی از خاکستر زغال­ها در عمامه من افتاد، من دست و پایم بسته بود و نمی­توانستم آن را بردارم در حالی که همه تن من می­سوخت. بعد همه این وقایع، امام سجاد در شام  خطبه خواند و اول آن می­گوید: الحمدلله الذی، خدا را سپاس می­گوید و آدم لذت می­برد که می­گوید خدایا اگر همه این کارها را هم با من کنی، من را بیچاره هم بکنی، یک جای دیگر می­فرماید: لَئِن عَذَّبتَنی اَلفَ حجَّه، هزار سال هم عذابم کنی، ما قَطَعَ رَجَائی مِنک، من باز هم امیدم از تو قطع نمی­شود وَ مَا صَرَفْتُ تَأْمِیلِی لِلْعَفْوِ عَنْکَ، آرزوی من از این که آخرش هوای من را داری از بین نمی­رود. و لا خَرجَک لِحُبِّکَ مِن قَلبی، محبت تو از دل من بیرون نمی­رود. انَا لا اَنسی اَیادیک فِی دارِ الدُّنیا، من خوبی­های تو را در دار دنیا در حق خودم فراموش نکردم. اگر تو این جور بشوی، ببین که جهان برای تو چه می­شود؟ از روزهای فقر خودتان برای روزهای ثروتمند شدن بهره بگیرید، در رزوهای ثروتمند شدن، برای بیشتر ثروتمند شدن تواضع کنید، این رمز است. خدا می­داند که من به شما دارم گنج می­دهم. در دلهایی که دلهای خردمندان است می­نشیند و آنهایی که خداوند به آنها توفیق داده عمل می­کنند و نتیجه آن را بچه­های ما دیده­اند. اما آن کسی که خدا دلش را بسته و قفل شده، این ها را کنار می­زند و به این ها توجهی ندارد. سال ها عده کثیری از مردم در پی ثروتمی­روند اما به ثروتی نمی­رسند. اما شمایی که به آراد آمده­اید، این­ها را و اثرات این­ها را دیدید. دیدید که نسبت به خیلی از مردم از نظر هوش، در سطوح پایین­تری بودید، الان از نظر تلاش کمتر تلاش می­کنید، از یک کارگر و یک کارمند کمتر تلاش می­کنید، شب­ها تا هر وقت دوست دارید بیدار هستید، روزها هر وقت که دلتان بخواهد و حس داشتید جواب تلفن­هایتان را می­دهید یا نمی­دهید، اما وضع­های شما به لطف خدا از خیلی از این­ها بهتر است. فقط یک نکته دارد که دیدگاه­های شما و نگاه شما به این جهان درست شود. وقتی جهان بینی شما اصلاح بشود ثروت را جور دیگری می­بینید. خدایا! به حق محمد و آل محمد آن چه که از حقیقت است بر دل­های ما سرد بفرما. خدایا! با ما توفیق بده به آن چه که موجب رضایت تو است عمل کنیم. خدایا! دل­های ما را از وسوسه­های ناپسند دور نگه بگردان. خدایا! خرابی­ها را از وجود ما بردار. خدایا! به ما ثروت زیادی که در راه خودت خرج بشود عنایت بفرما. خدایا! هر جا که ثروت ما می­خواهد در راهی غیر از راه تو خرج بشود ثروت ما را از ما بردار.
این مطلب چه‌ اندازه برایتان مفید بوده است؟
میانگین امتیاز ۳ / ۵ تعداد رأی: ۲
آراد برندینگ

ارسال نظرات (۲ نظر)

محمدرضا موسوی

سلام. خیلی خیلی عالی و تاثیرگذار و دلی بود این نوشته و روشنگری و آگاهی قوی راجع به دیدگاه و جهانبینی ثروت داشت. بازهم ممنونم و باعث افتخارم هست اگر سایر مطالب مشابه که نوشتید رو بتونم بخونم.

الهی و ربی من لی غیرک

💎 ۹ دهم ثروت در تجارت است💰