یادداشت اول
سلام به همه عزیزانی که در این لحظه این دلنوشته را می خوانند. ❤️
تجارت یک ارزش است.
خیلی از آدمهایی که ما به اسم آقازاده نامشان را می شنویم همانهایی هستند که تجارت می کنند.
اما چرا این ارزش واقعی در جامعه ما رسوخ نکرده است؟
چون از سن کم در ذهن ما این باور به نشدن، نرسیدن و ناتوانی را رشد دادند.
این نشدن ها حاصل یک تریبون قوی به نام رسانه است.
همین سبب شده تا باور عوام مردم تجارت ستیز شود و بگویند تاجر بد است.
چون آنهایی که دوست دارند مردم ایران در فقر باشند نمیخواهند دیگران در تجارت وارد شوند.
آگاه باشید و گول این افکار که اگر من تجارت کنم موفق می شوم یا نه، اگر ورشکست شوم چه می شود و ... را نخورید.
اینها حربه هایی است که در شما ایجاد ترس میکند.
با خودتان بگویید تا الان که کارمند یا فقیر بودم چه شد که اگر از الان به بعد بخواهم پول در بیاورم بد شود؟
نکته طلایی هم اینکه هر زمان اراده کردید رشد کنید یقینا موانعی از جنس خیرخواهی سراغتان خواهد آمد.
پس هوشیار باشید.
برای همه عزیزان آرادی آرزوی ماندن و موفقیت در تجارت را دارم.
یاعلی💚💚💚
یادداشت دوم
باعرض سلام و خسته نباشید.
کامنت های زیبای عزیزان آرادی خواهر بزرگوارمان آتوسا غبرایی و همچنین برادر عزیزتر از جانمان قسم فریدونی، بیانگر پویش و تلاش است.
متن زیبا و تاثیرگذارشان انرژی بخش و انگیزشی می باشد و بیانگر این است که به حدیث امام بزرگوارمان که فرموده اند بشنو، بفهم، باورکن و به کار ببند جامعه عمل پوشانده اند.
پس یقیناً در تجارت شان موفق و پیروز خواهند بود.
امیدوارم که تمام آرادی ها علی الخصوص تازه وارد ها از عِلم الگوبرداری استفاده نمایند تا همچون آرادی های دیگر به عزت و سربلندی مشرف شوند.
یادداشت سوم
سلام به همه آرادی های عزیز.
سه گانه ای نوشته بودم که تقدیم می کنم به آراد.
مثل مهتاب، بتاب
تو بر این حوض
که بی تاب توام
سالها پیش فرصت آمدن به آراد را داشتم و دائم به بخت خودم پشت پا زدم.
یک دلیلش این بود که کارمند بودم و ۱۵ سال سابقه داشتم.
از طرفی خانواده ام اجازه نمی دادند از شغل کارمندی دست بکشم.
ولی یک روز تصمیمم را گرفتم و در عرض ۱۵ روز شغل کارمندی را کنار گذاشتم و در قم ساکن شدم و در خدمت آراد هستم.
گاهی که با خانواده همکلام می شوم گلایه می کنم که می توانستم زودتر در آراد باشم ولی دیر آمدم.
چند سال پیش یکی از آشنایان به من پیشنهاد داد که با آراد کار کنم و من در جواب به ایشان گفتم که یک روزی وارد آراد خواهم شد.
شاید الان زمانش نیست.
حیف، حیف و صد حیف که امروز من در آرادم اما ایشان نیستند که ببینند.
یادداشت چهارم
یکی از مشکلات بزرگ در یک معامله کلان، عدم اعتماد افراد به یکدیگر است.
به شکلی که مشتری به تاجر و یا تاجر به تامین کننده اعتماد نمی کند.
همین مورد می تواند مهم ترین مانع در اولین معامله باشد و اجازه معاملات پی در پی را ندهد.
در بسیاری از موارد معاملاتی که قرار است به صورت مستمر اتفاق بیفتد فقط به دلیل نبودن حداقل اعتماد اولیه ابتر مانده و به نتیجه نمی رسد.
عدم اعتماد در معاملات و در ابتدای هر ارتباط انسانی، کاملا منطقی است.
چه بسا همین اعتماد در کارزار معاملات کلان، می تواند نجات بخش افراد از افتادن به دام کلاهبرداران و بزه کاران بین المللی باشد و حتی گاهی سرمایه حاصل از عمری تلاش را از به یغما رفتن می رهاند.
اما در مواردی نیز زیاده روی در این امر، میتواند انسان را از کسب سودی شیرین محروم نماید.
پس باید برای فرد مقابل این حق را قائل باشیم که یک ابهام ساده، می تواند او را مکدر و گاهی نیز منصرف نماید و قطعا باید وی را یاری رسانیم تا از این مانع سیار جدی عبور کند.
اگر مخاطب شما اطلاعات درستی از گذشته کاری شما داشته باشد دیگر ابهام، ذهن او را به سمت عدم اعتماد و ترس نمی کشاند.
آن چیزی که می تواند شما را یاری رساند ارائه مستنداتی از فعالیت شما در حوزه تجارت محصولتان است.
یک نمایش ساده و حضوری نه چندان عظیم در این عرصه، می تواند حلال مشکل و رفع کننده سوء اعتماد در ابتدای معاملات باشد.