شاخصه‌های ثروتمندشدن چیست؟

شاخصه‌های ثروتمندشدن چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم صحبت ما در جلسات گذشته درباره شاخصه‌های ثروتمندشدن و ثروتمندنشدن بود و در این باب نکاتی را بیان کردیم و صحبت‌هایی مطرح شد. امیدوارم که دوستان کاملا با اون بحث آشنا شده باشند. امروز هم می‌خواهیم یکی دیگر از شاخصه‌های ثروتمندشدن را مطرح کنیم که در تمام ثروتمندان –آن‌هایی که از مسیر درست به ثروت رسیده‌اند- وجود داشته است و آن هم مسئله‌ای تحت عنوان ((نصیحت)) است.

مسیر اقتصاد

اگر یادتان باشد پیش‌تر گفتیم طی‌کردن راه پر از فراز و نشیب در حوزه اقتصاد به تنهایی ممکن نیست.
انسان نمی‌تواند به تنهایی یک وزنه بزرگ را بلند کند و نیازمند بال‌ها و ابزارهایی است که بتواند به کمک آن‌ها موفق شود.
مسیر اقتصاد هم مسیری مانند مسیرهای دیگر است. بالاخص در عصر و مقطع کنونی ما که اقتصاد با بحران‌های خیلی شدیدی مواجه شده است و در این حرکت راه درست از راه غلط بسیار گم و نامشهود است. دلیل اینکه اکثر مردم در اقتصاد به توفیقی نمی‌رسند این است که شاخصه‌های اقتصاد را درست نمی‌شناسند و نمی‌دانند باید چه کاستی‌هایی را در خود جبران کنند تا به آن برسند. اگر از آن‌ها سوال کنید که آیا شما پول را دوست دارید؟ همه می‌گویند بله. اما آیا حاضرند برای این پول به سختی بیفتند؟ می‌گویند نه. اکثر مردم پول مفت را دوست دارند. پول بی زحمت را دوست دارند و آن هم نمی‌آید. درنتیجه سال‌ها در نق و غر و اعتراض به سر می‌برند و وقتشان را صرف این می‌کنند که از دیگران ایراد بگیرند و بگویند که دلیل بدبختی و فقر امروز من فلان مسئول، شخص و آدم در زندگیم است. با این نق و غززدن‌ها اتفاقی نمی‌افتد. امیرالمؤمنین می‌فرماید:(( القبر خیر من الفقر)) قبر از فقر بهتر است. یعنی مرگ بهتر از فقیربودن است. حضرت می‌فرمایند:((خداوند هیچ‌گاه با عجله‌ی بندگانش به عجله نیفتاده است)). بسیاری از افراد دوست دارند ثروتمند شوند، اما با عجله، سریع، یک شبه، دو ماهه و یک ماهه می‌خواهند به آن برسند. [av_notification title='یادداشت' color='green' border='' custom_bg='#444444' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue800' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-12mkkzl'] دلیل اینکه اکثر مردم در اقتصاد به توفیقی نمی‌رسند این است که شاخصه‌های اقتصاد را درست نمی‌شناسند و نمی‌دانند باید چه کاستی‌هایی را در خود جبران کنند تا به آن برسند. [/av_notification]

پیش نیاز های ثروتمند شدن

هیچ‌گاه اگر شما به عجله بیفتید خدا برایتان به عجله نمی‌افتد. ثروتمندشدن نیازمند پیش‌نیازهایی است که اگر در شما به وجود نیاید ثروتمند نمی‌شوید. هر چقدر هم عجله و شتاب کنید، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. باید آن شاخصه‌ها در شما پدید آید. زمانی که پدید آید می‌بینید که دیگر امر راحتی است. بعد حضرت می‌فرمایند:((و خداوند هیچ‌گاه با اعتراض و شکایت و نارضایتی مردم مقدرات خود را تغییر نمی‌دهد.)) یعنی الان وضعیتی بر زندگی‌هایتان حاکم شده است، اگر گمان کنید که با نق و غر زدن، با شاکی بودن و اعتراض کردن می‌توانید جلو بروید دچار یک توهم شده‌اید. وقتی بفهمید که کار با نق‌زدن جلو نمی‌رود، کار با غرزدن جلو نمی‌رود و کار با عجله‌کردن هم جلو نمی‌رود، حالا می‌فهمید که بله ثروتمندشدن شاخصه‌هایی نیاز دارد که باید طی زمان این شاخصه‌ها را در خود به وجود آورم و تلاش می‌کنید که بدون شتاب و عجله این شاخصه‌ها را در خود قوی کنید. به هر میزان که این شاخصه‌ها در شما قدرتمندتر شود به همان میزان اثرات و برکات آن را می‌بینید. اینطور نیست که بگوییم باید از نقطه‌ای حرکت کنید و به حدی برسید تا به هدف خود دست یابید. نه. از همان لحظه‌ای که انسان در راه اصلاح شاخصه‌هایی که در وجودش ضعیف بوده است قدم برمی‌دارد و از همان روز اول اثرات مثبت آن را می‌بیند. مثلا به شخصی می‌گوییم نکته‌ای را در جلسه قبل گفتیم و شما می‌گویید من یک هفته است که به آن عمل کرده‌ام. سوال اینجاست، آیا این یک هفته که عمل کردید به اندازه یک ذره و یک متر جلو رفتید یا نه؟ اگر بگوید نه من یک هفته عمل کردم و جلو نرفتم یعنی این روش برای او جواب نمی‌دهد و نباید آن را انجام دهد. اما اگر بگوید بله من یک هفته که انجام دادم به اندازه یک متر جلو رفتم. می‌گوییم الحمدالله. یک متر که هفته اول جلو رفته‌اید هفته دوم که انجام بدهید ۳، ۵ و حتی ۱۰ متر می‌شود. پس معلوم می‌شود که این راه انسان را جلو می‌برد. اما آیا راه نق‌زدن و غرزدن و به عجله افتادن انسان را جلو می‌برد؟ آیا کسی بوده است که نق وغر بزند و ثروتمند شود؟ مثلا چک شخصی پاس نشده است، ۳ ساعت در منزل بنشیند و نق بزند چک پاس می‌شود؟ مثلا اجاره‌ی این ماه را ندارد بدهد، بنشیند شکایت کند و به در و دیوار فحش بدهد به جایی می‌رسد؟ بنشیند وقت خود را برای سایت‌ها و کانال‌های بی‌خود بگذارد، پول را برای او جبران می‌کند؟

انرژی مثبت در تجارت

امروزه بعضی‌ها تفکری را جا می‌اندازند -ازآنجاکه صحبت ما صحبت نصیحت است- که ما باید برای بهبود زندگیمان انرژی‌های مثبت بدهیم و مباحثی از این دست در باب انرژی‌های مثبت. الان برای مثال چک شخصی پاس نشده است. اگر انرژی مثبت بدهد چه اتفاقی می‌افتد؟ چک پاس می‌شود؟ الان مشکل این شخص انرژی نیست. مشکل او پولی است که ندارد. می‌خواهید درد او را درمان کنید؟ راه پولدارشدن را به او نشان بدهید. این همه اراجیفی که به هم می‌بافید و کلمات را با هم اجین می‌کنید و به فرموده قرآن ((...)) حرف‌های زینت‌داده‌شده و خوشگلی که فریب است. مشکل این شخص این است که اجاره خانه ندارد. انرژی مثبت دیگر چیست! راهی به او بدهید تا پول دربیارود. پول که درآورد انرژی هم مثبت است. یا آن برنامه تلویزیونی که می‌گوید ما بیاییم مردم را بخندانیم تا شاد شوند. الان مشکل مردمی که شاد نیستند این است که پول ندارند. وضع‌های مالی خراب است. وگرنه مگر مردم ایران با ذات و خصلت‌هایی که از آن‌ها سراغ دارید -۲۰۰ سال پیش ایران را نگاه کنید- به برنامه تلویزیونی نیاز دارند تا شاد باشند؟ وضع که خوب باشد در جمع‌های خودمانی همه خودشان یک پا کمدین هستند. ما واقعا نیاز نداریم که کمدینی از بیرون بیاید ما را بخنداند. میان همین بچه‌های آراد در همین جمع اینجا ۴۰-۳۰ کمدین داریم و به اندازه‌ای که اینجا می‌خندیم آن برنامه‌ها ما را به خنده نیاورده است. امروز ظرفیت‌های خنده و شادی کم شده است چون آقایی که الان اینجا می‌بینید پنچر شده است، اجاره ماه ندارد. بله شما دارید از همین قوه فریب مردم استفاده می‌کنید. وضع‌ مالیتان خوب است، بعد می‌آیید مردم را می‌خندانید. بیایید وضع این‌ها را خوب کنید و بعد ببینید که این‌ها هنرشان در خنداندن از شما بیشتر است. این جوان شاد نیست چون شغل ندارد. این خانم افسرده و غمگین است چون یک خواستگار مناسب ندارد تا به خانه بخت برود. مشکل آن‌ها این است. با خنداندن جز اینکه یک ساعت دیگر از عمر این‌ها را هم به بطالت بگذرانید و بدبخت‌ترشان کنید هیچ اتفاقی نمی‌افتد. ما ملت عقب مانده‌ای نیستیم که بعضی افراد بخواهند از بیرون ما را بخندانند و شاد کنند. ما شاد بودیم. چون امور بر ما سخت شد ناشاد شدیم. امور بر ما آسان شود، ما خودمان همه را شاد می‌کنیم. نیازی نیست عده‌ای بیایند تا ما را شاد کنند.

ریشه های درد

عزیزان ریشه دردها را شناسایی کنید. به حرف‌های سطحی فریب نخورید. ریشه درد اینطور شناسایی می‌شود که انسان با خودش بگوید ((من افسرده‌ام. دلیل این افسردگی چیست؟)) برای مثال می‌گویم، خانمی می‌گوید من زشت هستم. افسرده‌ام چون زشت هستم. این خانم باید چند عمل زیبایی انجام دهد تا خوشگل شود. عمل هم پول می‌خواهد. نشنیده‌اید که به شوخی و جدی می‌گویند ((اگر الان زشت هستید ناراحت نباشید، هنوز پولدار نشده‌اید)). یا آن آقا افسرده است. خب چرا افسرده است؟ افسرده است چون وضع مالی‌اش خراب است. حالا بیاید دو ساعت تحت عنوان انرژی درمانی یک برنامه تلویزیونی ببیند. خب چه اتفاقی برای این شخص می‌افتد؟ پولدار می‌شود؟ تحت عنوان خنداندن. این پولدار می‌شود؟ تحت عنوان سرگرمی. این پولدار می‌شود؟ تا دیروز پول نداشت اما ((وقتی)) داشت که می‌توانست پول را بدست آورد و خوشحال شود، با دیدن این برنامه‌ها پول که ندارد هیچ، وقتش هم از دست رفت. یعنی دو سر سوز شد. این جوان ما امروز بی‌پول است. می‌تواند با وقتش به آن ثروت برسد. شما می‌گذارید بی‌پول شود و همان وقت را هم می‌کشید. خب این شخص به جایی نمی‌رسد. واقعیت ریشه دردهایی که امروز جامعه ما را گرفته اقتصاد است. چیزی جز این نیست. شما ۳۰-۲۰ سال پیش را نگاه کنید. از یک سمت بی‌کفایتی و از سمت دیگر راهکار غلطی که ارائه می‌شود تا این مردم اگر خودشان هم می‌خواستند مشکلشان را حل کنند نتوانند. نمونه‌ها زیاد است. که اگر چندرغازی هم در جیب مردم باشد با طرحی که مثلا پراید ۴۰ تومان بشود بعد بگویند ۲۲ تومان شد، یکدفعه همین چندغاز پول‌ را هم بکشند و تخلیه کنند. تنها عده‌ای نفع ببرند.

راه اقتصاد

ازآنجاکه به تأیید قرآن عموم مردم نیز از قوه عقل و تفکر بهره چندانی ندارند یا اکثر آن‌ها چون ((لایعقلون)) فکر نمی‌کنند، راحت فریب می‌خورند. اینجا مسئله‌ای در راه اقتصاد به وجود می‌آید و آن هم این است که اگر کسی می‌خواهد در این جاده پر پیچ و خم جلو برود به یک نصیحت‌کننده نیاز دارد که عیب‌هایش را به او بگوید. خطاهایش را به او بگوید. اگر این نصیحت‌کننده نباشد، انسان سال‌ها در راهی می‌رود و بعد متوجه می‌شود که اصلا اشتباه رفته است. اما اگر خیرخواهی از بیرون برای او خیرخواهی می‌کرد، در فضایی که آن شخص بود قرار نمی‌گرفت و می‌توانست حقایق را بهتر ببیند به این شخص نصیحت می‌کرد و نصیحت‌شده هم می‌پذیرفت، وضع بهتر بود. در بسیاری از فیلم‌ها می‌بینید که دختر و پسری عاشق هم شده‌اند. شما که ازبیرون دارید قضیه را می‌بینید می‌گویید عجب این پسر ساده است و دارد فریب می‌خورد یا عجب این دختر ساده است و دارد فریب می‌خورد. چرا؟ چون تمام ابعاد فیلم را می‌بینید. یک لحظه پیش این پسر هستید و لحظه‌ی بعد کارگردان شما را پیش آن دختر می‌برد. چون کل داستان را می‌بینید تصمیم‌گیری برایتان راحت است. آن پسر یا دختر سمت دیگر قضیه را نمی‌بیند. چون نمی‌بیند فریب می‌خورد. ما ابعاد مختلف زندگی را نمی‌توانیم ببینیم. تنها می‌توانیم همان حرکتی که می‌کنیم را ببینیم. الان بنده دارم شماها را میبینم. تا آخر سالن را دارم نگاه می‌کنم. اما نمی‌دانم پشت این میزها چه خبر است. از کجا بدانم شاید الان یک نفر دارد پشت همین میز علیه من چیزی می‌نویسد. از کجا بدانم! اما اگر من در همین جمع ۵۰ ناصح داشتم، ۵۰ نفر که خیرخواه من باشند. حالا این آدم خیرخواه می‌تواند از آنجا آن زاویه را ببیند که بله شما داشتید صحبت می‌کردید دیدم که فلانی دارد چیزی می‌نویسد. منظور من چغلی‌کردن نیست، منظور من این است که این فرد خیرخواه ایرادی را که من نمیبینم و چیزی که از من غافل مانده است را به من یادآوری کند. چشم من بشود. حالا می‌بینید که ۱۰ چشم دارید و خیلی از زوایا را بهتر می‌بینید. اما به دلایلی حتی امروز که داریم صحبت می‌کنیم گوش‌ها از شنیدن نصیحت خسته شده است. چرا؟ چون بارها نصیحت‌کننده‌های غیرناصح -یعنی شخصی که لباس نصیحت‌کنندگی به تن کرده است- حرف‌هایی را زده‌اند و نصیحت‌شده به آن حرف‌ها گوش داده و عمل کرده، اما نه تنها به خیری نرسیده که هیچ به شر هم مبتلا شده است. درنتیجه دیدگاه او به نصیحت چیست؟ منفی. از نصیحت‌شدن بدش می‌آید. اما اگر این شخص خوب نصیحت می‌شد و آن‌هایی که در زندگی نصیحتش می‌کردند این کار را درست انجام می‌دادند و از نصیحت‌ها خیر می‌دید، چرا از نصیحت بدش بیاید؟ شخص می‌گوید:((هر بار نصیحتی شنیدم، جلو رفتم.)) اما الان شاهد هستید که اکثر مردم بدون اینکه خیر را بشناسند به ضعم و گمان خودشان در حق دیگران خیرخواهی می‌کنند. بروید از مردم سوال کنید. بپرسید شما خود را انسان خیرخواهی می‌دانی یا نه؟ همه می‌گویند بله ما برای دیگران خیرخواه هستیم. اما ازاو بپرسید:((ماذا خیر؟)) اصلا خیر چه است؟ نمی‌داند. اصلا خیر را نشناخته است که خیرخواهی را بفهمد. خیرخواهی یعنی چه؟ یعنی خواستن خیر. شما ابتدا برای من توضیح بده خیر چیست که حالا برای دیگران می‌خواهی. می‌گوید من خیرخواه هستم. مثلا شخصی هست که نمی‌خواهد استخدام شود و تو برای او خیرخواهی می‌کنی و او را در اداره‌ای استخدام می‌کنی. از دید خودت خیلی خیرخواهی کرده‌ای. نکرده‌ای؟ می‌گوید فلانی بیکار بود من خیرخواهی کردم و در فلان اداره استخدامش کردم. تو بیچاره‌اش کردی! تو بدبختش کردی! چرا؟ چون اصلا حق و باطل، خیر و شر، راست و غلط را نمی‌دانی. اصلا نمی‌دانی این‌ها چه هستند. توهمی بر تو عارض شده که این خوب است و همین توهم عارض شده را برای دیگران می‌خواهی. کما اینکه بعدا می‌فهمی چیزی که تو خوب می‌دانسته‌ای، اصلا بد بوده است و تو تماما بدخواهی کرده‌ای. شما اینجا در آراد برای هم مانند بال و رفیق هستید و من از جمع شما می‌خواهم که در حق هم خیرخواهی کنید. اگر ما مجموعه‌ای داشته باشیم که افرادش در حق هم خیرخواه باشند، نواقص مجموعه پوشش داده می‌شود. ایرادها دیده می‌شود. راهی که این آقا دارد به غلط می‌رود، اصلاح می‌شود. درنتیجه در حق هم خیرخواه باشید. نگویید اگر این آقا به خیری برسد و جلو برود، من عقب می‌مانم. نه. این شخص روزی خودش و شما روزی خودتان را دارید. چه بسا خداوند خیرخواهی شما را در حق رفیقتان ببیند و فرج و گشایشی برای شما ایجاد کند. اما از شما خواهش می‌کنم تا مادامی که خودتان خیر را نشناخته‌اید، اقدام به خیرخواهی نکنید. انسان باید ابتدا خیر را بشناسد، بعد خیرخواه باشد. وقتی من خودم نمی‌دانم خیر و شر چه هستند چطور می‌خواهم به دیگری خیر برسانم؟ مثلا برای خانومی خواستگار می‌آید. می‌گویند این آقا بسیار پولدار است، شغل او هم بسیار مرتب است و غیره. برای این دختر خانومی که ازدواج نکرده است معرفی کنید. کسی در فامیل واسط و معرف می‌شود. گمان این معرف بر این است که چون خواستگاری پولدار و شاغل که اخلاقش هم خوب است برای این دختر خانم می‌برد، یعنی در حق این دختر خانم خیر خواسته است. در حالی که قرآن می‌گوید ((ای کسانی که ایمان آورده‌اید، مبادا با مشرکین ازدواج کنید که مشرکین شما را به سمت جهنم و دوزخ و بدبختی و فلاکت می‌برند.)) چه بسا همین آقای پولدار، شغل خوب و خوش اخلاق پر از شرک باشد و این پر از شرک‌بودن این زن را بیچاره کند. خداوند می‌گوید ((یدعون الی الله)) این‌ها همسرانی می‌شوند که یکدیگر را به سمت جهنم و آتیش و درد و رنج می‌برند. ((یا ایها الذین امنو لا تنکحو مشرکات الا یومن و لامه مومنه خیر من مشرکه و لو اعجبتکم)) ای کسایی که ایمان آوردید با زن‌های مشرک ازدواج نکنید. برده‌ی مؤمن یعنی کنیز زن مؤمن از زن آزادی که مشرک باشد، بهتر است. ((ولو اعجبتکم)) ولو خصلت‌هایش شما را به شگفت آورد. خوشگل باشد، پولدار باشد، خوانواده‌اش باکلاس باشند و غیره. همه این خصلت‌های خوب یک زن را داشته باشد اما مؤمن نباشد. می‌گوید این کنیز بهتر است. کنیز باشد، سیاه باشد، مؤمن باشد بهتر است. می‌گوید ((خیرا)). به کلمه‌ی خیر دقت کنید. یعنی خیرخواهی. شما برای خیرخواهی شخص، آن زن آزاد خوشگل مشرک را پیشنهاد می‌دهید و فکر می‌کنید خیرخواه هستید، درحالیکه خیر این بود که کنیز را بگیرد. این شخص خیر را اشتباه شناخته است. اگر آن‌هایی که خیر را درست نشناخته بودند لال می‌شدند، جهان آباد می‌شد. چه ضربه‌هایی می‌خوریم از خیرخواهی کسانی که اصلا خیر را نشناخته‌اند. این دوستی‌های خاله خرسه دارد ما را بیچاره می‌کند. این مادری که می‌گوید:((پسرم اگر من دارم این را می‌گویم خیر می‌گویم)) و بچه خیرخواهی مادرش را قبول می‌کند و بیچاره می‌شود. چه ازدواج‌هایی، چه زندگی‌هایی و چه شغل‌هایی که مردم به هوای همین خیرخواهی گرفتند. قرآن می‌گوید خود شیطان هم وقتی خواست آدم را گمراه کند ((و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین)) قسم خورد که من بر شما از خیرخواهانم. قسم می‌خورد من خیرخواه تو هستم. مادر می‌نشیند با بچه‌اش صحبت می‌کند:((پسرم، بیا برو و در این اداره استخدام شو. عزیزم من خیر تو را می‌خواهم. فدایت شوم. منکه مادر تو هستم. منکه دیگر بد تو را نمی‌خواهم)). ((بیا برو اینجا با این پسر ازدواج کن)). ((بیا برو اینجا در این مسیر وارد شو)). شیطان دارد از زبان او صحبت می‌کند. اما چون از در خیرخواهی وارد می‌شود، فریب‌خوردن شما نیز راحت می‌شود. می‌گوید:
دشمن چو از همه حیلت فرو بماند      چاره دوستی بجنباند
شیطان وقتی دید مستقیم نمی‌تواند آدم را گمراه کند و در مسیر غلط و خرابی ببرد و نمی‌تواند با دشمنی به این هدفش برسد، از راه دوستی درآمد.
دشمن چو از همه حیلت فرو بماند      چاره دوستی بجنباند
و با دوستی کارهایی بکند که هزار دشمن نتواند. انسان چوب را از غریبه نمی‌خورد. اشخاصی از آمریکا و ایتالیا و آلمان نیامدند تا ابی عبدالله را بکشند. همان نمازخوان‌های، روزه‌گیر، قرآن خوان، حافظ قرآن و مفسر قرآن بودند. غریبه چه ضربه‌ای می‌تواند بزند؟ غریبه نهایتا می‌تواند روی ماشینت یک خط بکشد. یک سنگ بزند و شیشه ماشینت را بشکند. تازه آن هم نه به این شکل! کدام غریبه‌ای بی دلیل سنگ می‌زند و شیشه‌ای را می‌شکند؟ هر چه ضربه می‌خوریم از دوست و آشنا می‌خوریم. از همان کسی که گفت من خیرخواه تو هستم. به زندگی‌های خود نگاه کنید. چوب را از چه کسی خورده‌اید؟ کسی از غریبه چوبی نخورده است. انسان همواره از خودی ضربه می‌خورد. خودی است که با لباس دوستی و خیرخواهی می‌آید و ضربه می‌زند. حالا این افراد دو دسته هستند. یک عده فریبکار و منافق هستند که در قلبشان شر تو را می‌خواهند و لباس خیرخواهی به تن می‌کنند. یک عده هم نه. واقعا خیر تو را می‌خواهند اما خیر و حقیقت را درست نفهمیده‌اند. درنتیجه مادر به گمان خود واقعا خیرخواه فرزندش است. خیر را خواسته اما شر را به بچه داده است. چرا؟ چون خیر را درست نشناخته است. برای یکدیگر خیرخواه باشید چون تا خیرخواه نباشید این عالم نیز برای شما خیر نمی‌خواهد. اما قبل از اینکه خیرخواهی را  برای دیگران شروع کنی دقت کنید که آیا واقعا خود شما در مورد آن مسئله‌ای که دارید نظر می‌دهید و نصیحت می‌کنید، آن نصیحت و خیر را درست شناخته‌اید که دارید نصیحت می‌کنید یا نه خودتان هم درست نشناخته‌اید. باید برای خودتان یقین باشد. ای کاش این نصیحت‌کننده‌های دروغین لال می‌شدند. چرا؟ چون با وجود همین نصیحت‌کننده‌های دروغین، نصیحت نصیحت‌کننده‌ی راستین هم شنیده نمی‌شود. الان دیدگاه جوان‌ها به نصیحت‌شدن چگونه است؟ بدشان آمده است. بیذارند. اصلا دوست ندارند کسی آن‌ها را نصیحت کند. چه در خلوت و چه در جمع و چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم، از نصیحت خوششان نمی‌آید. اگر شما هم به هر دلیلی جزو آن دسته‌اید که از نصیحت خوشتان نمی‌آید دقت کنید. البته بزرگ‌ترین دلیل آن نصیحت‌های غلط قبلی در زندگی‌های ماست و الا فطرت انسان نصیحت‌جو و نصیحت‌پذیر است. زمانی که خداوند انسان‌ها را خلق کرد، فطرت‌هایشان را براساس نصیحت آفرید. خدا لعنت کند آن‌هایی را که لباس نصیحت‌کننده را به تن کردند، اما دروغ گفتند و درنتیجه نصیحت‌شده از نصیحت پشیمان شد. حالا اگر یک آدم خوب و کسی که خیر را درست شناخت هم بخواهد این شخص را نصیحت کند، این شخص دیگر گوشی برای شنیدن نصیحت ندارد. دیگر اصلا دنبال نصیحت‌شدن نیست. از نصیحت خیری ندیده است. از مشورت خیری ندیده است. اگر گذشته شما هم به شکلی بوده است که دیگر گوشی برای شنیدن نصیحت ندارید و گوش‌هایتان را بر نصیحت بسته‌اید، توصیه می‌کنم باز کنید. حتی اگر هزاران بار از نصیحت بدخواهان و کج‌فهمان ضرر کرده‌اید. چرا؟ چون انسان هیچ راهی به سمت موفقیت ندارد، مگر اینکه از نصیحت نصیحت‌کننده‌ای بهره‌مند شود. محال ممکن است گوشی نخواهد نصیحت بشنود و بتواند جلو برود. یک نفر هم نداریم. هر کسی به رشد، شکوفایی یا پیشرفتی رسیده در اثر شنیدن نصیحت بوده است. آن کسی که گوشی برای نصیحت شنیدن ندارد، هیچ خیری در کارش نیست. این حرف من نیست. حرف امام صادق(ع) است. امام صادق(ع) می‌فرماید ((خیری برای کسی که گوشی در شنیدن نصیحت ندارد نیست)). شخص می‌گوید تجربه‌های قبلی من باعث شد که دیگر گوشم نصیحت نشنود. می‌گویم این فکرها را بیرون بریز. عیبی ندارد. از اول شروع کن. خود تو هم مقصری که از نصیحت بدخواه و کج‌فهم ضرر کرده‌ای چون خود تو هم خیر را درست نشناخته‌ای. اگر تو خیر را درست می‌شناختی دیگر نصیحت‌ها ولو با صداها و زبان‌های ملایم بر تو اثر نمی‌کرد. زمانی که مادرت بهت می‌گفت پسرم من خیر تو را می‌خواهم فریب نمی‌خوردی چون مبنای خیر و شر در دستت بود. تمام تقصیر ضرری که تو کردی به گردن آن بنده خدایی که اشتباه نصیحت کرد نیست. بخشی از آن هم تقصیر خود تو است که درست را ازغلط نشناختی. درنتیجه هر کسی که کمی صدایش را نازک کند می‌تواند تو را فریب دهد. [av_notification title='یادداشت' color='blue' border='' custom_bg='#444444' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue800' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-u2n6wx'] نصیحت دو وجه دارد. یک نصیحت، نصیحت انسان از درون است. [/av_notification] نصیحت دو وجه دارد. یک نصیحت، نصیحت انسان از درون است. امیرالمؤمنین فرمود ((خوشا به حال کسی که پنددهنده‌ای از درون داشته باشد تا خودش اعمال خودش را اصلاح کند)). توصیه می‌کنم برای کارهایی که می‌گویم وقت بگذارید و بعد رشد آن را در بزرگ‌شدن منش‌ و شخصیت‌ و ابعاد وجودیتان می‌بینید. وقتی بزرگ شوید مردم حاضرند نوکری شما را بکنند. تا وقتی کوچک هستید کسی حاضر نیست یک هزار تومانی دست شما بدهد. بزی را به همراه شما نمی‌فرستند. اما وقتی شخصیتتان بزرگ شد و ابعاد شخصیتتان رشد کرد اتفاقات عجیبی می‌افتد. خاطره‌ای از یک بنده خدایی یادم آمد. این شخص خواستگاری یک خانومی رفت. به او جواب رد دادند. تغییراتی در خودش انجام داد. دو سه سال واقعا زحمت کشید. خود را به سختی انداخت. وجودش را تغییر داد. دوباره به خواستگاری رفت. تغییراتش آنقدر واضح و مشهود بود که پدر دخترخانم گفت اگر من هفت تا دختر داشتم و اسلام اجازه می‌داد که هفت تا دختر را یک‌جا به یک مرد بدهم من هر هفت دخترم را به این مرد می‌دادم. وقتی انسان بزرگ شوی دیگران حاضرند همه کار برایت بکنند. امام مجتبی(ع) در مسجد نشسسته بود. شخصی گفت:((به حسن زن ندهید. حسن زیاد زن طلاق می‌دهد)). کار ندارم داستان در چه موردی بود. مردم قبیله حندام بلندشدند و گفتند:((فلانی! آنقدر پسر فاطمه زیباست که ما حاضریم دخترانمان را به او بدهیم، دوست داشت نگه دارد دوست نداشت طلاق دهد)). الان اگر بگویند فلانی زن زیاد طلاق می‌دهد، دیگران می‌گویند به این زن ندهید. اما این‌ها بلند شدند و گفتند آنقدر پسر فاطمه زیباست که ما دخترانمان را به او می‌دهیم ولو طلاق دهد. شخص با خودش می‌گوید دو روز دامادم می‌شود و بعد طلاق می‌دهد. عیبی ندارد. آنقدر این شخص آقا، مرد و شریف است که کیف می‌دهد حتی دو روز دامادم باشد. حالا بعدش نباشد. بعدش خواست طلاق بدهد. یعنی می‌خواهم بگویم وقتی شما بزرگ و بزرگ‌منش باشید، شرایط تان هر چقدر هم بد باشد مردم با شرایط بد شما کنار می‌آیند. که چی؟ که فقط با شما باشند. خوش به حال کسی که پنددهنده‌ای از درون دارد. وقت بگذارید و کارهایی که در طول روز کرده‌اید را رصد کنید. وقتی نیاز است. نمی‌دانم آخر شب یا وسط روز هر وقت می‌خواهید بگذارید. آخر شب بهتر است. غلط‌بودن خیلی از غلط‌هایی که ما در رفتارهایمان داریم برای خودمان واضح است و فقط به دلیل غفلت و بی‌حواسی، آن‌ها را تکرار می‌کنیم. انسان باید برای خودش بگذارد و مرور کند که امروز چه کارهایی کرده است. این فحشی که دادم، این حرفی که زدم یا این نوع برخوردی که با مشتری کردم غلط بود از فردا بنا بگذارم که نکنم. تنبیهی برای خودش مشخص کند. فلان کاری که کردم غلط بود مثلا سه تا دراز و نشست بروم. به یاد او می‌ماند. فردا که خواست این کار را بکند می‌گوید آخر شب باز باید دراز و نشست بروم پس ولش کن. خودش می‌تواند خودش را اصلاح کند. بخش زیادی از مشکلات ما فقط به دلیل غفلت است. غفلت که برطرف شود، آن مشکل برطرف می‌شود. اما بخشی از مشکلات به دلیل غفلت نیست. از ندانستن است. به دلیل نشناختن خیر است. در اینجا به نصیحت‌کننده‌ای نیاز دارد که از بیرون نکته‌ای را به او بگوید. آن دسته از ایرادهایی که ایرادبودن آن‌ها برای خود ما واضح است با پنددادن درون درست می‌شود. همین که شب‌ها بشینید و فکر کنید، رفته‌رفته این ایرادها را برطرف می‌کند. اما بعضی از ایرادهایی که داریم را اصلا ایراد و بدی نمی‌دانیم و چه بسا خیر و خوبی هم می‌دانیم. پس نیاز داریم که شخصی از بیرون بیاید و این ایراد را به ما بگوید تا آن را برطرف کنیم.
پس نصیحت‌شدن دو وجه دارد. یکی نصیحت درون و یکی نصیحت بیرون.
نصیحت درون دست خودمان است. اینکه شب‌ها یا اول صبح بنشینید و ایرادهای آن روز یا روز قبل را مرور کنید، بخش زیادی از مشکلات را حل می‌کند. لااقل دچار اشتباهاتی که قبلا مرتکب شده‌اید، نمی‌شوید. از آن طرف اگر نصیحت‌کننده‌ای از بیرون داشته باشید که به معنای واقعی کلمه خیرخواه باشد، یعنی هم آنقدر شما را دوست داشته باشد که خواهان رشد و پیشرفت شما باشد و هم واقعا خودش خیر را از شر درست شناخته باشد. اگر این دو باشد یعنی جاده‌ای را که باید برای ثروتمندشدن در شش ماه طی شود به یک ماه طی می‌کنید و جاده‌ای که باید شش سال طول بکشد به یک سال تمام می‌شود. عجیب انسان را جلو می‌برد. عجیب. چه بسا انسان در سختی‌های راه کم می‌آورد. در مسیری که دارد با سختی‌هایی مواجه می‌شود و کم می‌آورد و از ادامه‌ی مسیر منصرف می‌شود. همان نصیحت‌کننده و خیرخواهی که به واقع خیر را درست شناخته است با یک بار صحبت‌کردن دوباره انرژی را به او بازمی‌گرداند و یا یک وقتی شک‌ها، شبهه‌ها، بی‌ایمانی‌ها و بی‌اعتمادی‌ها بال و ابزاری می‌شود برای شیطان که وجود این شخص را تسخیر کند. نزد آن نصیحت‌کننده می‌رود. نصیحت می‌شنود و حربه شیطان از جان او بیرون می‌رود. این حقیقت امر است. اگر می‌خواهید عالم برای شما خیرخواهی کند، باید برای جهان خیرخواهی کنید. اما برای همه جهان نه. گفتم انسان باید خیرخواهی خود را برای گروهی قرار دهد که آن‌ها معنی خیرخواهی را می‌فهمند. من زیاد می‌بینیم افرادی را که می‌گویند ما برای همه خیر خواستیم اما از این جهان خیر ندیدیم. سوال؟ چه کسی می‌گوید باید برای همه خیرخواه بود؟ مثال ساده‌ای برایتان می‌زنم. خداوند می‌فرماید ((ان الله لا یحب الکافرین)) خدا کافران را دوست ندارد. چرا برای کسی که خدا دوست ندارد خیرخواهی می‌کنی؟ می‌شوی دشمن خدا. خیرخواهی برای کسی که خدا دوست ندارد دشمنی با خدا می‌شود. انتظار دارید با خدا دشمنی کنید و خدا مقدراتتان را خوب کند؟ امام جواد(ع) می‌فرماید ((کفا بالامر خیانتون الیکون امیر)) در خیانت‌کاری هر کسی همین کفایت می‌کند که امانت‌دار خائنان باشد. می‌گوید من که امانت‌دار بودم. می‌گوییم خائنی. چرا؟ چون امانت‌دار خائنان بودی. می‌گوییم تو انسان پستی هستی. می‌گوید چرا پستم؟ من که همیشه خیرخواه بودم! می‌گوییم بله، خیرخواه پست‌ها بودی. تو خواستی پست‌فطرت‌ها جلو بروند. پست‌فطرت‌ها پیشرفت کنند. پس خیرخواهی تو در مسیر پیشرفت کثیفی بود. پس تو انسان کثیفی هستی. با اینکه خیرخواه بودی. خیرخواه باشید اما نه برای هر کسی. بخش زیادی از انرژی‌هایتان به همین شکل هدر می‌رود. زندگیتان را در خیرخواهی افرادی صرف می‌کنید که صادقانه می‌گویم عهد خود با خدا و پیغمبر را نیز رعایت نمی‌کنند. به فرموده قرآن ((ان الله ...)) این‌ها به خدا و رسولش نیز خیانت کرده‌اند، به شما وفادار می‌مانند؟ این‌ها عهدی که پیش از خلقت با خدا داشته‌اند را شکسته‌اند. این‌ها به امامان پاک رحم نکرده‌اند. حال می‌خواهند به خاطر دو قران خوبی به شما رحم کنند؟ این‌ها به خدایی که خلقشان کرد وفادار نماندند، حالا می‌خواهند به تویی که مثلا دو قران خیر و خوبی کرده‌ای وفادار بمانند؟ من این جمله را بسیار می‌شنوم که ما خوبی کردیم اما بدی دیدیم. درست است. به چه کسی خوبی کردی؟ به کسی که دشمن خدا بود؟ به کسی که به خدا اعتقادی نداشت؟ به کسی که به فرستاده‌های خدا اعتقادی نداشت؟ اگر به چنین کسی خوبی می‌کنی، باید هم بدی ببینی. این‌ جماعت خوبی خداوند را جواب ندادند بعد می‌خواهند خوبی بنده او را جواب دهند؟ پس اشتباه خودتان بود که انرژی‌هایتان را برای کسانی مصرف کردید که پیمان شکن، فریب‌کار، ریاکار و حقه بازند. چوب آن را هم دارید می‌خورید. اما اگر به جای اینکه در حق این‌ها خیرخواهی و خوبی کنید، در حق آن کسی که خداوند به شما امر کرده است خوبی می‌کردید آنوقت می‌دیدید که این جماعت کسانی هستند که اگر یک خوبی در حقشان انجام دهی به تو برمی‌گردانند. آن وقت از خوبی‌کردن لذت می‌برید.

دلیل اینکه ما دوست داریم شما پیشرفت کنید چیست؟

دلیلش این است که پیشرفت شما پیشرفت ماست. اصلا منظور من از نظر مالی نیست، چون فرقی نمی‌کند. شما پول محصولات سایت را داده‌اید و خرید کرده‌اید. پیشرفت شما آبروی ما می‌شود. اگر پیشرفت کنید زندگیتان خوب می‌شود. همین که زندگیتان خوب شود، نظام خلقت این خیری را که در حق شما رسانیده‌ایم، در حق ما بازمی‌گرداند. اصلا نگران این نیستیم که خود شخص بیاید و خوبی را بازگرداند. نه. خدایی که شاهد این داستان‌ها است خوبی ما را در حق شما دیده و خدا هم خوبی را در حق ما بازمی‌گرداند. پس ما کیف می‌کنیم از اینکه شما رشد کنید. کیف می‌کنیم از اینکه شما پیشرفت کنید. کیف می‌کنیم از اینکه شما آقاتر باشید. یک خانواده را در نظر بگیرید. پدر و مادر خانواده چقدر کیف می‌کند اگر بچه‌ها خوش‌لباس و خوش‌پوش و خوش‌تیپ و باادب باشند؟ یادم می‌آید در سال ۹۵ در مسابقاتی بنده خدایی که حدود ۷۰-۶۵ سال سن داشت و پدر یکی از دانش‌آموزها و مشاور اقتصادی شرکت‌ها بود می‌گفت:((من بیش از هزار شرکت را مشاوره داده‌ام. اصلا کاری به مسائل اقتصادی و کاریتان ندارم. ادبی که در بچه‌های شما دیدم هیچ‌کجا ندیده‌ام. شرکت‌های مختلفی رفته‌ام. به همه جا سر زده‌ام. از اینکه بچه‌های شما تا این اندازه باادب هستند کیف کردم)). آمده بود تشکر بکند. من آن لحظه لذت بردم. واقعا لذت بردم. البته احساس خود من این است که از سال ۹۵ تا الان باز هم بچه‌های ما چندین پله رشد کرده‌اند. امیرالمؤنین فرمود ((هر چیزی محتاج عقل است)) یعنی انسان در هر کاری عاقلانه حرکت نکند زمین می‌خورد. بعد فرمود ((عقل محتاج ادب است)). یعنی عاقل باشی اما ادب را رعایت نکنی به هیچ نمی‌ارزی. یک نفر را تصور کنید پروفسورا گرفته و دانشمند شده اما بی‌ادب است. نظرتان درباره این شخص چیست؟ به همین دلیل فرمود باادب جاهل از بی‌ادب عاقل بهتر است. آدم بعضی وقت‌ها می‌گوید ((ای کاش ۳۰ کیلو بودی، اما ادب داشتی)). حال اگر هم ادب و هم عقل با هم باشند. حالا چه می‌شود؟ ادب فقط به این نیست که جایی نشسته و مؤدب باشید. این ادب نیست. ادب یا آداب این است که در روابط بین انسان‌ها چه چیزی حکم می‌کند. الان بنده دارم نکاتی را به شما یاد می‌دهم . به خاطر این یاد دادن، ادب شما باید نسبت به من چگونه باشد؟ حداقل شرط ادب این است که اگر کسی پشت سر من بدگویی کرد، از من دفاع کنید. این شرط ادب بین استاد و شاگرد است. این حق بین شما و کسی که از او چیزی یاد می‌گیرید وجود دارد و این ادب است. ((و الحافظات للغیب)) پشت سرش محافظ او باشی. یعنی اگر کسی اینجا چیزی یاد گرفت و دید شخص دیگری چیز بدی پشت سر من می‌گوید باید از من دفاع کند. آیا نفع این کار برای شما است؟ نه. چون حرف این دفاع‌کننده به آن شخص باعث می‌شود که آن شخص برود و درنتیجه خودش ضربه می‌خورد. شخصی آمده و حرف بدی را به این شخص زده است. از دو حالت خارج نیست؛ یا حرف بد اثر می‌کند یا اثر نمی‌کند. اگر حرف بد اثر نکند که هیچ ضربه‌ای به ما نزده است. اگر هم اثر بکند همان شخصی که حرف زده ضربه می‌خورد چون او از روی این صندلی بلند می‌شود و می‌رود و آن اقایی که عقب‌تر نشسته جلوتر می‌آید و حرف‌ها را گوش می‌دهد. حس بهتری دارد. وقتی این شخص برود بلافاصله دیگری جایش می‌نشیند. یک عده عقب نشسته‌اند، جایشان هم تنگ است. آن‌ها جلوتر می‌آیند و جا باز می‌شود. چه کسی ضرر کرده است؟ آن شخص بدگو ضرر کرده است. بنده خدایی می‌گفت ((اگر من نیایم، شما ضرر می‌کنید)). گفتم چقدر ما حقیر هستیم که با نیامدن همچون تویی متضرر می‌شویم. آن انسانی که لنگ حقیری باشد و اگر آن حقیر یاریش نکند به حقارت می‌افتد دیگر تا چه اندازه حقیر است! در دعاها می‌خوانیم ((الهی و ربی بیدک لا بید غیرک)) خدایا به دست تو است و به دست غیر تو نیست. ((زیادتی و نقصی و نفعی و ضری)) چه به من زیاد برسد، چه کم برسد، چه نفع کنم و چه ضرر کنم. اما وقتی شخص حق علم و ادب را به جا می‌آورد، جهان نیز در حق او خیرخواه می‌شود. چرا؟ چون در حق ما خیرخواه شده است. مهم نیس اصلا ما بدانیم یا ندانیم. به صورت ناخودآگاه بین انسان‌ها جریان دارد. بعضی وقت‌ها می‌بینید که کسی خیلی به شما ابراز محبت می‌کند. می‌گویید نمی‌دانم چگونه است که این بنده خدا اینقدر ابراز محبت می‌کند و واقعا هم نقطه بدی از او ندیده‌ام، اما نمی‌توانم دوستش داشته باشم. این ماجرا می‌گذرد و ۶-۵ سال بعد می‌فهمیم که بله آن شخص واقعا فریبکار و منافق و دروغ‌گو بوده است. می‌گوییم ((من می‌گفتم چرا اصلا نمی‌توانم او را دوست بدارم با اینکه اینقدر محبت می‌کرد!)). بعدا می‌فهمیم پشت سر چیز دیگری بوده است. انسان‌ها ناخودآگاهی دارند که آن ناخودآگاه هوشیار است. یعنی انسان متوجه نمی‌شود اما در قلبش در ناخودآگاهش از این شخص خوشش نمی‌آید. بعدها می‌فهمد. این‌ها را شما نیز در زندگیتان تجربه کرده‌اید.  بعدها می‌فهمد که من می‌گفتم از این بدم می‌آید، نگو واقعا چیزی پشت پرده بوده است و من نمی‌دانستم. اما خداوند به انسان الهام می‌کند و می‌گوید سمت این شخص نرو. تو اگر خوب باشی خداوند تمام الهام‌ها را به تو می‌گوید. می‌گوید اینجا نرو، با این رفیق نشو. تو نمی‌دانی چکاره است، اما محبت او اصلا در دلت نمی‌افتد.

فرصت و شرایط خیلی عالی کسب و کار

فرصت و شرایط خیلی عالی، مناسب و گسترده‌ای در آراد هست تا برای خودتان یار و بال جمع کنید. شاید چنین فضایی در ایران به این راحتی محقق نشود. افرادی هستید هم‌فکر و هم‌نگاه که در اخلاق و رفتار و کردار اختلاف دارید. اما آنچه مهم است مشی فکری یکسان شما است. مشی فکری شما در یک جهت قرار دارد و این هم‌سویی مشی فکری آنقدر شباهت بزرگی است که آن اختلافات اصلا در برابر این شباهت ناچیز هستند. درنتیجه از تفاوت‌های اخلاقی ناراحت نشوید. مثلا یکی شادتر و یکی گرفته‌تر است. به هم نزدیک‌تر باشید و از نقاط مشترکی که با یکدیگر دارید بهره ببرید. در کل جهان کم پیش می‌آید که افراد مجموعه‌ای حاضر باشند تجربیات یک عمر خود را رایگان در اختیار دیگران قرار دهند. اما ما اینجا از این موارد زیاد داریم. هر جایی اگر کسی بخواهد تجربیاتی را که جمع کرده است بگوید، پول طلب می‌کند. رفیقی داشتیم که به او گفتیم بیا و نکاتی را که داری در جمع این بچه‌ها بگو و او گفت که باید برای من داشته باشد. اما این‌جا افراد زیادی هستند که حرف نمی‌زنند تا برایشان داشته باشد. روزی خودشان پایین بوده‌اند، یاد گرفته‌اند و بالا آمده‌اند و حالا حق این مجموعه می‌دانند که بی هیچ چشمداشتی به آن‌هایی که پایین هستند یاد بدهند و آن‌ها هم بالا بروند. این فضا هست تا راه‌های غلط از درست شناخته شود، البته به شرطی که شما گوشی برای شنیدن این‌ها داشته باشید. به شرطی که خسته نشده باشید. فضای ناامیدی که امروز در کشور وجود داد همه را از رشد و تلاش مأیوس کرده است. الحمدالله. خوشحالیم. زیرا اگر فضایی وجود داشت که همه امیدوار بودند، تفاوت‌ها به چشم نمی‌آمد. ناامیدی‌ها را از خودتان دور کنید. بله، ایام سختی است. بدانید که با عجله و اعتراض هیچ چیزی درست نمی‌شود. با خیرخواهی در حق یکدیگر می‌توانید بسازید. بسترش مهیاست. به لطف خدا این‌جا جوان و پیر هم نداریم. خیلی حرف است! شخصی ۶۰ سال زندگی کرده و دنیایی از تجربه را در سینه خود نگه داشته است و جوان‌ترها می‌توانند از او یاد بگیرند. برای گرفتن علم تکبر نکنید. بنشینید با هم صحبت کنید. آقای فلانی شما ۶۰ سال از خدا عمر گرفته‌اید چه چیزی فهمیده‌اید؟ چه نکاتی بوده که می‌توانید به من ۲۰ ساله من ۲۵ ساله بگویید تا من راه‌های غلطی که شما رفته‌اید را نروم. بارها گفته‌ام اگر آنچه که در قلب‌های تک‌تک شما هست بیرون بیاید و غلط و درستش از هم تفکیک شود، ناپاکی‌هایش کنار گذاشته شود و خوبی‌هایش در سفره بماند، این‌جا همه بهره‌مند می‌شویم. خوبی تجربه این است که مثل غذا نیست. که بگوییم چون خوبی‌هایش بیرون رفت این غذا تمام شد. نه. وقتی کسی تجربیاتش را بیرون می‌ریزد ، چیزی از آن تجربه کم نمی‌شود. یعنی اگر شما تجربه‌تان را به ۱۰ نفر بگویید، هر ۱۰ نفر عین تجربه شما را می‌گیرند بی آنکه چیزی از آن کم شده باشد. چه بسا زیاد هم می‌شود. الان بنده آمده‌ام و دارم علم خودم را به شما می‌دهم. آیا چون چیزی به شما داده‌ام، از علم من کم شد؟ چه بسا زیاد هم بشود. همین که یک نفر گوشه‌ای بنشیند و بگوید خدا خیرش بدهد، همین یک جمله، خدا خیرش را می‌دهد. چون ما صادقانه گفتیم، او هم صادقانه در حق ما دعا کرد. چرا خدا اجابت نکند؟ فقط باید فضاهای کبر و غرور و منیت کنار گذاشته شود. حاضر بشیم از هم یاد بگیریم. حاضر بشیم تجربیاتمان را روی سفره بریزیم. بخل و تنگ‌نظری از ما برود. شخصی می‌گفت من نکاتی دارم که به کسی نمی‌گویم. این‌ها آفت است. یا بگوید این‌ها چه نکاتی است که این بخواهد به من بگوید.

سخن آخر

برایتان داستانی را تعریف می‌کنم. بعد از اینکه خداوند الواح را به موسی(ع) داد (همه داستان‌ها در الواح آمده بود، به استثنای مواردی که نداشت)، او به نقطه‌ای رسید که قرآن می‌گوید ((فی الالواح من کل شی)). شخصی نزد موسی آمد و گفت ((موسی! گمان می‌کنم در روی زمین خدا عالم‌تر از تو خلق نکرده باشد)). امام صادق(ع) فرمود ((موسی در قلبش گفت من نیز همین فکر را می‌کنم)). این بنده خدا به او گفت موسی فکر می‌کنم خدا از تو عالم‌تر نیافریده است و موسی حتی زبانی نگفت که بله من هم این اعتقاد را دارم و این تنها در قلبش آمد. قرآن می‌گوید جبرئیل را نازل کردیم و گفتیم برو که موسی دارد بیچاره می‌شود. این کبری که به جان او افتاده است دارد بدبختش می‌کند. چکار کنم؟ به او وحی کن و بگو بلند شود و پیامبریش را رها کند (البته نه که پیامبر نباشد و قومش را رها کند، بلکه از روی منبرش پایین بیاید) و برود به مجمع البحرین و در آنجا جناب خضر را ببیند و شاگردی او را بکند و درس یاد بگیرد تا کبرش برود. درحالیکه موسی از خضر عالم‌تر بود. اما علومی که خضر داشت، موسی نداشت. امام صادق(ع) فرمود کاش شیعیان ما قبول می‌کردند مثل موسی باشند که وقتی خدا به موسی گفت، او رفت. یعنی چی مثل موسی باشند؟ یعنی اگر هم عالم‌ترند وقتی از خضری که از آن‌ها پایین‌تر است نکته‌ای بیاموزند، هیچ حقیقتی برایشان مشکوک نمی‌ماند. اما من می‌گویم خب من که بیشتر از این می‌دانم، چرا باید بروم و پای حرف این بنشینم؟ این باید بیاید و پای حرف من بنشیند! بله من از این بیشتر بلدم، اما امکان ندارد که این شخص هم دو نکته بگوید که به درد من بخورد؟ یعنی طی تجربیاتی که در این ۶۰-۵۰ سال جمع کرده است یک نکته هم نیست که این شخص بگوید و برای من نفع داشته باشد؟ امیدوارم خداوند گوش‌های ما را برای شنیدن نصیحت‌ها باز کند. خدایا از تو می‌خواهیم درک ما را زیاد کنی که اگر کسی به ما گفت این خیر است و شر بود ، فریبش را نخوریم. خدایا به ما توفیق بده راه درست را از غلط بشناسیم. خدایا به ما توفیق حرکت در راه درست را عنایت بفرما
این مطلب چه‌ اندازه برایتان مفید بوده است؟
میانگین امتیاز ۵ / ۵ تعداد رأی: ۱

ارسال نظرات (۰ نظر)

روزی ۱ ساعت کار با ماهی ۱۶ میلیون درآمد