انواع ثروت و افزایش رونق کسب و کار

انواع ثروت و افزایش رونق کسب و کار

بسم الله الرحمن الرحیم ایام باشکوه دهه فجر فاطمی را خدمت شما عزیزان تبریک عرض می­کنیم، امیدواریم به حق حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) این انقلاب ما با انقلاب حضرت بقیه الله (عج) هر چه سریع­تر مقارن بشود، انشاءالله. خیرمقدم می­گویم خدمت شما عزیزان که تشریف آوردید، امیدوارم صحبت­های امروز ما و جلسه امروز ما برای شما مفید فایده باشد. صحبت ما در جلسات گذشته درباره شاخصه­ های ثروتمند شدن بود و هر هفته درباره یکی از این شاخصه­ ها صحبت کردیم. امروز می­خواهم در مورد یک شاخصه مهم صحبت کنم و آن هم بحث حول و قوه است و در اذکار الهی داریم که می­گوید «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم». به واقع می­خواهیم بدانیم این حول و قوه الهی چیست و نقش آن در ثروتمند شدن ما به چه اندازه است؟ هر کسی که می­خواهد ثروتمند بشود نیازمند داشتن یک سری امکانات و یک سری تجربیات و یک سری توانمندی­ ها در وجود خودش و یا اطرافیانش است. ممکن است یک شخصی ثروت را از راه ارث بدست آورده باشد، زیاد هستند افرادی که از نظر هوش، از نظر فن بیان، از نظر عقل، توانمندی خاصی ندارند اما فرزند یک ثروتمندی هستند، پدر و مادر از دنیا می­روند و این شخص ثروتمند می­شود. پس عده­ ای از مردم ثروت را از راه ارث بدست می­ آورند، عده ­ای از مردم بر حسب تقدیرات عجیب و غریب که خداوند در زندگی ­ها رقم می­زند که امروزه به آن شانس می­ گویند، یعنی یک شخصی در یک قرعه کشی برنده می­شود، ۲۰۰ میلیون یا ۳۰۰ میلیون به او می­دهند یا از بانک ۵۰ میلیون یا ۱۰۰ میلیون برنده می­ شود، خلاصه یک جایی تقدیر می­ زند و یک پولی به دستش می­ آید و ثروتمند می­ شود یا مثلاً در باغ منزلش یک گنجی پیدا می­ شود یا یک مقدار سیمان ذخیره کرده است و یک باره قیمت سیمان پنج برابر می­شود، این شخص تا دیروز وضع عادی داشت و یک باره ثروتمند می­ شود. مردم به این­ ها شانس می­گویند که فلانی خیلی خوش شانس بود اما واقع آن تقدیر خدا بوده است یعنی خداوند اراده کرده است که این شخص خیلی سریع ثروتمند بشود. یک مدل دیگر که شبیه همین و در زمره همین هست. جدیداً به آن هوش یا زرنگی می­ گویند، این­که دختر خانمی با یک پسر پول داری ازدواج می­ کند تا از آن فقر خودش نجات پیدا کند و ثروتمند بشود، بعضی­ها به این حالت زرنگی می­گویند یا برعکس پسر در این دوره زمانه دیده شده است که نقشه کشیده است و با دختر پولداری ازدواج کند. ما یکی از دوستان­مان همین­جور بود اصلاً دنبال کار نمی­رفت و همیشه دنبال دختر بود و معتقد بود بجای این که بروم کار کنم، آخر با یک دختر پولدار ازدواج می­کنم که پدرش کارخانه­ ای و مال و اموالی دارد، من هر چقدر هم می­خواستم کار کنم آن مقدار نمی­شد و خیلی هم برایش مهم بود که در بین پولدارها آن دختر تک فرزند باشد. خلاصه وقتی عمرش را در این راه گذاشته برای خودش شاخصه­ هایی دارد که یکی از شاخصه­ هایش این است. پس عده ­ای از راه تقدیرات عجیب و غریب، از راه اتفاقات عجیب و غریب می­خواهند به ثروت برسند. عده­ ای راه خلاف و راه خرابی را مسیر خودشان برای ثروت قرار داده­اند. حساب می­ کنند که در فروش مواد مخدر پول خوبی است و در این زمینه کار می­کند یا در شرخری پول خوبی است یا در کلاهبرداری و دزدی و کشتن انسان­ها و امثال این­ ها پول خوبی است و در این راه­ ها می­ افتد و عده­ ای هم از این راه ثروتمند می­شوند. این­ ها که تا این­جا گفتیم محل صحبت ما نیست، یعنی اگر این افراد از راه حلال به این ثروت می­رسند که نوش جان­شان، اگر از راه حرام می­رسند که بعد مواخذه خواهند شد. صحبت ما یک صحبت ساختاری در مورد ثروت است. یعنی یک شخصی روز اول به آن معنا ثروتمند نیست و می­ خواهد با یک شاخصه ­ها خودش را از آن مرز فقر و ضعف مالی نجات دهد و در پله­ های بالاتر طبقات اجتماعی قرار بگیرد، صحبت ما این افراد هستند که این کار و این مدل ثروتمند شدن زحمت هم دارد. این مدل ثروتمند شدن هم مبارک است و هم زحمت دارد یعنی این راه، راه شریفی است که انسان علاوه بر ثروتمند شدن، ابعاد دیگری هم از زندگیش تکامل پیدا می­کند. این است که در باب ثروت این دو مقوله­ ای که اول صحبت گفتم یعنی حول و قوه مطرح است. کلمه حول شبیه تحول است یا می­گویند که فلانی حول این موضوع یا حول این محور صحبت می­کند. کلمه حول از مایه چرخش و دگرگونی می ­آید. مثل سال تحویل یا تحویل سال نو، تحویل یعنی یک سالی برود و یک سال دیگری بیاید و تغییری کند و دگرگونی در آن پیش می ­آید، می­ گویند تحویل شد. این که می­ گویند لا حول یعنی هیچ دگرگونی ­ای پیش نمی­ آید، هیچ چرخشی پیش نمی­ آید، هیچ تغییر مسیری پیش نمی ­آید. پس معلوم می­شود اولین نکته بسیار مهم در حرکت­ های انسان، در همه ابعاد زندگی، حالا صحبت ما در مورد اقتصاد است، این است که در چه مسیری داریم حرکت می­کنیم؟ ما بارها گفتیم مهمتر از تلاش انسان، مسیر تلاش است، مهمتر از قدرت انسان، مسیری است که انسان می­خواهد آن قدرت را به کار بیندازد. اگر من از شما سوال کنم که شمشیربازی کسی  خیلی قوی است یعنی قدرت بدنی خیلی خوبی دارد، شما این قوی بودن بدنش را خوب می­دانید؟ اکثر مردم موافق هستند که اگر انسان قوی باشد و تن و بدنش سالم باشد خوب است. سلامت جسم خوب است؟ همه موافق هستند که سلامت خوب است. اما ما در آراد می گوییم سلامت جسم را ذاتاً نمی­ شود گفت که خوب است یا بد. یعنی اول باید ببینی این سلامتی و این قدرت و این قوت می­خواهد در چه راهی خرج شود؟ خدا لعنت کند آل سعود را، خیلی از سران آل سعود امروز سالم هستند، قوت دارند، قدرت دارند، سالم بودن آن­ها خوب است؟ ما می­گوییم ای کاش خدا آن­ها را لعنت کند، الهی خدا آن­ها را به زمین گرم بزند و انشاءالله مریض شوند. حالا جالب است بدانید اگر این­ها مریض می­بودند، اگر این­ ها علیل می­ بودند، اگر این­ ها توانشان کم ­بود برای خودشان هم خوب ­بود. چون گناه نمی­ کردند و این­ همه در زمین فساد نمی­ کردند پس یک وقت­ هایی بیمار بودن از سالم بودن بهتر است. اگر انسان می­ خواهد در راه غلط حرکت کند فقیر بودن از ثروتمند بودن بهتر است. من بخواهم پولی داشته باشم که این پول را، این مال را، این سرمایه را در خدمت مستکبران بگذارم، ای کاش فقیر بودم، ای کاش نداشتم، ای کاش وضعم بد بود، برای خودم بهتر بود. یک نفر خوب شمشیر می­زند اما در لشگر یزید است، فردای قیامت این شخص خودش می­گوید: خدایا! ای کاش من نمی­ توانستم شمشیر بزنم، ای کاش فلج بودم. مهمتر از هر شاخصه توانمندی که انسان پیدا می­کند این است که آن توانمندی را در چه راهی بخواهد خرج کند؟ از شما سوال می­کنند که عالم شدن خوب است؟ سریع جواب مثبت ندهید. بپرسید در چه راهی بخواهد خرج شود؟یک وقتی یک نفر مثل خیلی­ ها که در زمان صدر اسلام بودند مثل شمر ملعون که برای خودش عالمی بود، ملا عبدالله یمنی بود، حافظ قرآن، مفسر قرآن بود، این علمش باعث شد که عده ­ای از مردم او را پیروی کنند و در مقابل حسین ابن علی صف بکشند، ای کاش جاهل می­ بود. پس علم بهتر است یا جهل؟ بستگی دارد که در چه راهی بخواهد خرج شود؟ اگر عالم بخواهد علمش را در غیر راه خدا خرج کند ای کاش جاهل باشد. ثروت خوب است یا فقر؟ اول باید بینیم که پول را در چه راهی می­خواهی خرج کنی؟ اگر می­خواهی این­جا پارتی بگیری، مشروب بین مردم پخش کنی همان فقیر باشی بهتر است، اما اگر می­خواهی دست عده ­ای جوان را بگیری و اشتغالی ایجاد کنی و یک کسب و کاری راه بیندازی، عده ­ای را از فقر نجات دهی، این ثروت خوب است. امیر المومنین فرمود: «القبرُ خیرٌ مِنَ الفَقر، قبر از فقر بهتر است». یعنی آدم بمیرد بهتر است از این­که فقیر باشد. و امیرالمومنین (ع) در جای دیگری فرمود: «خیری نیست در ثروتی مگر این­که در ۳ راه خرج شود: و یکی از آن راه­ ها در گشایش اهل و عیال است. خیلی­ ها فکر می­کنند اگر پول را برای زن و بچه خرج کنند کار خیر نیست اما اگر برای غریبه­ ها خرج کنند انفاق می­ شود، در حالی­که نفقه از مایه انفاق می­ آید، یعنی پولی که مرد به زنش می­دهد نفقه می­شود. امام صادق(ع) فرمود: «اگر مردی پولی را به زنش انفاق کند، هزار برابر این است که به کس دیگری انفاق کند». یعنی ما فکر می­کنیم که کار خیر کردن این است که دست غربیه­ ها را بگیری. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-25swmyu'] قرآن می­گوید:«و ذِی القُربی، اول نزدیکان، پدر و مادر، زن و بچه، این­ها در اولویت هستند بعد غربیه» [/av_notification] حتی در مایه انفاق امام صادق (ع) می­ فرماید: «اگر کسی پدرش نداشته باشد، مادرش نداشته باشد، به همسایه انفاق کند خدا انفاق او را قبول نمی­کند». فامیل او نداشته باشد و به همسایه انفاق کند خدا انفاق را از او قبول نمی­کند. همسایه و فامیل نداشته باشند و به مردم شهر دیگری بدهی خدا قبول نمی­کند چون همشهری تو نداشت. این­ها همه درجه بندی و ترتیب دارد، به این­ها حول می­گویند یعنی مسیر حرکت و خیلی از ما مسیر حرکت­مان غلط است. تلاش می­کنیم و زحمت می­کشیم اما در راهی غیر آن راهی که خداوند آن را خوب دانسته حرکت می­کنیم. این است که اول باید از خدا بخواهیم «الهی حوِّل حالنَا إلی أحسَنِ الحال» خدایا اول حال ما، احوال ما را به بهترین احوال تغییر بده، اول ما در جاده درست قرار بگیریم. بارها گفتم شما از شهر خودتان تا قم آمدید، هر کدام از یک جاده­ ای و از یک مسیر آمدید فرض کنید مسیر را اشتباه می­ رفتید حتی اگر ۱۸۰ تا گاز دهید هیچ­وقت به قم نمی­ رسیدید. اول مهم این است که انسان در مسیر درست قرار بگیرد، این است که خداوند در کتابش وقتی شروع به صحبت کردن کرد که «ایّاکَ نَعبُدُ و ایّاکَ نَستَعین، خدایا ما تو را می­ پرستیم و فقط از تو یاری می­ خواهیم» اولین درخواست در کتاب خدا این است، «إهدِناَ الصّراطَ المُستقیم»، یعنی اولین دعایی که انسان دارد این است که خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن. چون راه که غلط باشد هر تلاشی که بکنی بی­ فایده و چه بسا مضر باشد و برای تو ضرر داشته باشد. راه که غلط باشد در راه غلط، شخص علیل از شخص توانمند بهتر است. در راه غلط، شخص فقیر از ثروتمند بهتر است، بیمار از سالم بهتر است. امام سجاد (ع) می ­فرماید: خدایا! اگر دیدی که راه را غلط می روم همه قوتم را از من بگیر، وقتی راه غلط است آدم فلج شود بهتر است. علمی خوب است که در راه درست باشد، ثروتی خوب است که در راه درست باشد، مسیر حرکتی خوب است که انسان را به درستی ببرد این است که اول می­گوید لا حول، خدایا هیچ حولی نیست، هیچ چرخشی نیست. یعنی ما باید اول ببینیم این مسیری که داریم حرکت می­کنیم مسیر درستی است یا نه؟ عده ­ای از مردم برای این­که مسیرها را بفهمند سال­های سال وقت می­ گذارند و می­­ خواهند که خودشان تجربه کنند در حالی که قرآن می­گوید نیاز به تجربه نیست مگر تو چند بار زندگی می کنی؟ می­گوید: «قُل سیروُا فِی الأرض»بروید و روی زمین بگردید، احوال مردمان را بررسی کنید. شما الان در عرصه اقتصادی، هر کدامتان یک مسیری و یک مجرایی دارید، یکی بنّا است برود و اوضاع بنّاها را در جهان ببیند. یکی بقال است، برود و اوضاع بقال­ها را ببیند، یکی کفاش است، برود و اوضاع کفاش­ها را ببیند. «فانظروُا کَیفَ کان عاقبت المُکَذِّبین» ببینید آن­هایی که راه غلط را رفتند به کجا رسیدند؟ عاقبت و سرانجام بدکاران به کجا رسید؟ یعنی آدم لازم نیست ۳۰ سال یک مجرا را برود، ببیند پدرانش ۳۰ ساله­ هایی شدند که گذشتند آن­ها به کجا رسیدند؟ نگاه کند و بگوید که پدر من ۳۰ سال کارمند فلان شرکت بود چی شد؟ به کجا رسید؟ امروز بعد از ۳۰ سال دارایی­ هایی دارد، کدام یک از این دارایی ­ها را از راه کارمندی بدست آورده است و کدام را از راه دیگری بدست آورده است؟ کدام را از راه شر بدست آورده و کدام را از راه خیر بدست آورده است؟ کدام را بدست آورده عده ­ای او را دعا کردند و کدام را بدست آورده عده ­ای نفرینش کردند؟ الان در جامعه می­بینید که عده ­ای ثروتمند شدند اما با ثروتمندی خودشان بخش زیادی از مردم فقیر شدند که این­ها ثروتمند شدند، این­ها نفرین پشت­ سرشان است. اما هستند  عده­ ای که ثروتمند هستند اما در کنار ثروتمندی این­ها جمع دیگری هم به ثروت می­رسند، این­ها دعاها پشت سرشان است. آیا لازم است ما یک مسیری را ۳۰ سال برویم بعد بفهمیم؟ اگر این­جور باشد بعد ۳۰ سال بر فرض هم که فهمیدیم اشتباه رفتیم حالا چه کنیم؟ قرآن می­گوید در احوال پیشینیان خودتان سیر کنید. امیرالمومنین در نامه ­ای به امام حسن نوشت: «پسرم من تاریخ را زیاد مطالعه کردم و احوال هر قومی را مو به مو رصد کردم به گون ه­ای که انگار من جزئی از آن­ها  هستم و با آن­ها زندگی کردم، بدشان را از خوبشان شناختم و هدایت­شان را از گمراهی­شان تشخیص دادم، اینک تجربه من به تو رسیده اگر از این بهره ببری لازم نیست تو مثل من به سختی بیفتی». یعنی یک تجربه­ ای را عده ­ای از مردم انجام دادند آدم کافی است که احوالات این­ ها را ببیند و سیر کند، دیگر لازم نیست که آن راه را دوباره برود. و باز هم عده­ دیگری آمدند و احوالات آن­ها را سیر کردند. شما می­توانید از تجربه این­ها بهره ببرید. یکی از کارهایی که من می­کنم در هر جمعی، فامیلی باشد، دوستی یا آشنایی باشد، شخصی را می­ بینم که پیر باشد می­گویم فلانی، تو ۵۰ سال، ۶۰ سال از خدا عمر گرفتی، اگر بخواهی این ۶۰ سال عمرت را فشرده کنی، به اصطلاح امروزه می­گویند mp3 کنی، mp3 در ۱۰ دقیقه به من بگویی که چه چیزی از این عالم و از این جهان فهمیدی؟ در ۲۰ دقیقه برای من بگو. این را امتحان کنید، خیلی قشنگ است. نتایج خیلی خوبی دستگیر شما می ­شود، یعنی طرف یک عمری زندگی کرده است وقتی شما را در این سوال، خالص ببیند جواب خالصانه ­ای هم می­ دهد که در این ۵۰ سال که زندگی کرده­ای چه چیزی دیدی؟ ثمره این عمر چه بوده است؟ این شخص تجربیات این ۵۰ سال را فشرده می­کند و به شما می­دهد. بعد از او بپرسید که غیر از من چند نفر از تو سوال کرده­اند؟ و اکثراً پاسخ می­دهند که کسی سوال نکرده است. این اشتباه ماست، در زمین سیر نکردیم، چرا از همدیگر این سوال را نکردیم که تو ۳۰ سال از خدا عمر گرفته­ ای از این نظام خلفت چه فهمیده ­ای؟ از فهمیده­ های آن­ها تو می­توانی گنج­های مهمی بدست بیاوری. امام صادق فرمود: «خداوند نور خودش را بین مومنان پخش کرد و در قلب هر مؤمنی نوری قرار داد که در قلب مومن دیگری قرار نداد. علت را سوال کرد، فرمود: «چون خدا خواست که مؤمنان به هم نیازمند باشند». یعنی یک چیزی در من هست که در شخص دیگری نیست تا آن شخص از من بپرسد. یک چیزی در این شخص هست که در من نیست و من از این شخص بگیرم. خضر پیغمبر از موسی عالم­ تر نبود، موسی عالم زمان خودش بود اما علومی در سینه خضر بود که آن علوم در موسی نبود. سوره کهف را بخوانید، موسی با این­که می­دانست که از خضر عالم ­تر است اما پیش خضر تواضع کرد و از او خواست تا چیزهایی که یاد دارد به او یاد بدهد. خضر گفت: نمی­توانی تحمل کنی. موسی گفت: عیبی ندارد. من را انشاءالله از صابرین می­ بینی. یعنی با این­که موسی عالم­ تر بود در خانه خضری که به اندازه موسی عالم نبود تواضع کرد و این­ را به عنوان استاد خودش برگزید. خدا این داستان را در قرآن آورده تا برای ما درسی باشد. امیرالمومنین به کمیل بن زیاد گفت تا او را موعظه کند. کمیل تعجب کرد و گفت: یا علی! من شما را موعظه کنم؟ من برای موعظه کردن عددی نیستم. امیرالمومنین فرمود: نه، تو یادآوری کن. خدا فرمود: «انَّ الذّکری تَنفَعُ المُومِنین، یادآوری کردن برای مؤمنین سود دارد، نفع دارد». ما اگر از همین یادآوری­ ها که در جهان بود استفاده می­ کردیم و دنبال افرادی می­ گشتیم و از تجربیات آن­ها بهره می­ بردیم، نفع می­ بردیم، در زمین سیر می­ کردیم، تاریخ گذشتگان را مطالعه می­کردیم که چه راه­هایی رفتند؟ به چه ثمری رسیدند؟ این بهترین نشانه برای ما در باب اقتصاد بود. اگر ما گذشتگان را سیر می­ کردیم، مثلاً نقاش ­ها را سیر می­ کردیم می­فهمیدیم که نقاش­ ها در طول تاریخ و در عصر ما به جای بالایی از حیث اقتصادی نرسیدند، ما که می­خواهیم به پول خوبی برسیم دیگر شغل نقاشی را انتخاب نمی ­کنیم. بنّاها را می ­دیدیم همین­طور، کارگران و کارمندان همین­طور. راه درست را که پیغمبر فرمود، امیرالمومنین فرمود، امام صادق فرمود، چه­قدر توصیه­ ها شده است. امیرالمومنین (ع) فرمود: «به تجارت روی بیاورید تا از مردم بی­ نیاز شوید»؛ امام صادق (ع) فرمود: «به تجارت روی بیاورید تا از مردم بی­نیاز شوید»، چه­ قدر بی­ نیازی از مردم خوب است، تو کارمند هرکس که بشوی به او نیازمند هستی چون تا وقتی زنده باشد به تو حقوق می­دهد در نتیجه باید آرزو کنی که او زنده باشد اما وقتی خدا روزی تو را مستقل قرار داد یعنی دست خود تو سپرد حالا همه عالم و آدم بمیرند. مجرای بسیاری از این حسادت­ های مالی از این­جا نشأت  می ­گیرد که انسان اجیر دیگری شده است، روزی خودش را به دیگری بسته است. تو در یک شرکتی کار می­کنی و ماهی یک میلیون حقوق می­گیری اگر این یک میلیون تو بخواهد دو میلیون شود حقوق کارفرمای تو حداقل باید دو برابر بشود تا به تو دو برابر بدهد. تو گمان می­کنی، انتظار داری پول او دو برابر نشود پول تو را دو برابر می­کند؟ از هر ۱۰۰ کارفرما از چند نفر آن­ها انتظار داری که وضع خودشان رشد نکرده وضع شما را رشد بدهند؟ از هر ۱۰۰ نفر کارفرما از کدام آن­ها انتظار دارید که در این اوضاع سخت اقتصادی وضع­شان خراب بشود حقوق شما را بالا ببرند؟ یعنی خودش ضرر کند که تو را بالا ببرد. تو مجرای خودت را خودت غلط انتخاب کردی. این است که اول درخواستی که ما باید داشته باشیم، هم از خداوند و هم از فکرهای شما که این مسیر حرکت، این محور حرکت خودتان را درست کنید، این حول و چرخش حرکت خودتان را درست کنید. تا وقتی که در مجرای غلطی حرکت می­کنید رشد فکرهای­تان به درد نمی ­خورد. تو راننده تاکسی باشی و خیلی هم دانشمند باشی آخر هم باید برای مسافرها منبر بروی، دیدید که بعضی از راننده تاکسی­ ها عالم هستند بیچاره ­ها دارند داغون می­شوند. من تجربه شخصی خودم را می­گویم زیاد دیدم که وقتی در ماشین می ­نشینی بنده خدا عالم است و یک علومی را بدست آورده است، تفکر کرده است و الان علوم خودش دارد خودش را می­ خورد، هم­ صحبتی ندارد تا تو سلام بگویی او شروع به صحبت می­کند و نیم­ ساعت برای تو حرف می­زند چون دانشی در سینه دارد اما کسی را پیدا نمی­ کند که این دانش را به او انتقال بدهد و مجبور است با همین مسافرها صحبت کند. از یک راننده تاکسی پرسیدم چه موقع به تو خیلی سخت می­گذرد؟ وقتی ترافیک زیاد است؟ گفت: نه ما به ترافیک عادت داریم. پرسیدم: بنزین گران می­شود؟ گفت: نه می­گذرد، بنزین ۱۰۰ تومان بود الان ۱۰۰۰ تومان بشود ما هم کرایه خودمان را بالا می­بریم. پرسیدم پس چه موقع به تو سخت می­گذرد؟ گفت: وقتی یک مسافر سوار شود و یک مقدار حرف بزنیم و بفهیم که مسافر نمی ­خواهد حرف بزند. همیشه این­جوری است یک نفر کنار آدم باشد که صحبت کند راه خیلی سریع می­ گذرد. شما الان در جاده ­ها تا قم می­آیید اگر هم­کلام داشته باشید راه ۱۰ ساعته برای شما ۲ ساعت می­شود اما اگر کسی نباشد تا صحبت کند راه ۱۰ ساعته، ۲۰ ساعت می­شود. این است که غم راننده تاکسی­ ها ترافیک و پول بنزین و این­ها نیست، غم آن­ها این است که مسافری داشته باشند که ساکت باشد و هیچ حرفی نزند بیچاره می­ شوند و به آن­ها سخت می­ گذرد چون این علم و فهمش را در راه درستی نمی­تواند انتقال بدهد و مجبور است به مسافر داخل ماشین بگوید. مسافر بیچاره هم هزار تا درد دارد و باید غم یک نفر دیگر را هم تحمل کند. این است که این­ ها حول حرکت­شان را در مجرایی که مربوط به آن زمینه­ای که می­خواهند رشد کنند انتخاب نکردند. حالا یکی است که اصلاً پول نمی­خواهد هیچی اما صحبت ما و نشست ما در مورد کسانی است که می­خواهند ثروتمند بشوند. این­ها بروند بررسی کنند و ببینند چه گروهی از همه بهتر راه ثروت را طی کردند؟ خداوند روزی چه کسانی را بهتر قرار داد؟ بعد به تجارت می­رسند که ما مدام از آن صحبت می­کنیم. یک وقتی هست که من می­خواهم شما را به این نقطه برسانم، یک وقتی هست که فکرهای خودتان باید به این نقطه برسد. لاقل ایرانی­ها این­طور هستند به یک چیزی که خودشان نرسند همه زندگی­شان را برای آن می­گذارند. یک نفر بود که یکی از اساتید با او صحبت کرد که برندینگ را شروع کند ولی او همیشه می­گفت که ندارم، نمی­شود، وضعم خراب است. گذشت، دو ماه بعد که برای صحبت آمد پرسیدم: این دو ماه کجا بودی؟ گفت: من ۳۰ میلیون دستگاه های فلان شغل را با مشورت فلانی گرفتم. گفتم: چرا ما به تو گفتیم بیا این­جا دو میلیون، سه میلیون، پنج میلیون هزینه کن، نکردی و آن­جا ۳۰ میلیون هزینه کردی؟ چون عقل خودش که برسد انجام می­دهد. الان خیلی­ها می­گویند ما نداریم که تجارت را شروع کنیم. همین­ها اگر به این نتیجه برسند که مثلاً پول در سبزی پاک کنی است و دستگاه سبزی پاک کنی ۵۰ میلیون است، این ۵۰ میلیون را شده از این جلسات فامیلی و خانوادگی پیدا کنند، وام بگیرند، طلا بفروشند، این ۵۰ میلیون جور می­شود چون به این رسیده است که سبزی پاک کند. ما اول باید به این برسیم که پول در تجارت است تا شغل­مان تاجر شدن بشود تا نرسیم بقیه حرف­های ما فایده ندارد. این است که ما برای آن­هایی که هنوز به این نقطه نرسیده ­اند که شغل­شان را تجارت قرار بدهند اول دعا می­ کنیم که خدایا فکرها و مغزها و درک­ های این­ ها را به تجارت برسان بعد به شاخصه­ های دیگر قوت و قدرت می­ رسیم چون فعلاً جاده را اشتباه می­ رود. امیرالمومنین فرمود: «توقف از حرکت در مسیر اشتباه بهتر است» یعنی کاری نکند بهتر از این است که کار غلط را انجام بدهد چون حداقل امید هست. دو نفر هستند، نفر اول شروع به انتخاب شغل بنایی می­کند و کار می­کند، نفر دوم شروع نمی­کند و همین­طور نشسته است. نفر اول ۳۰ سال بنا می­ شود اما نفر دوم ۲ سال هم بیکار نشست و خورد بعد از سال دوم به این نتیجه می­رسد که تاجر بشود، این شخص ۲۸ سال در تجارت حرکت می­کند و آن شخص ۳۰ سال در بنایی. در آخر نفر دوم ثروتمند می­ شود اما نفر اول در فقر خودش می­ ماند با این­که تلاش بیشتری کرده است. خدایی من از قدیمی­ های شما یک سوال دارم: شما از یک بنا در طول شبانه روز بیشتر زحمت می­کشید؟ از یک نجار بیشتر زحمت می­کشید؟ از یک راننده تاکسی بیشتر زحمت می­کشید؟ حاضر هستم قسم بخورم که یک سوم راننده تاکسی زحمت نمی­ کشید، شما اگر مثل این راننده تاکسی ­ها و مثل بناها با آن توان و قدرت کار می­کردید اصلاً جهان را می­ گرفتید. من آمار خیلی از شما را دارم، اصلاً کار نمی­ کنید، عشقی کار می­ کنید، راه خوب افتادید و همین­جور در می­ آورید. گاهی به من خبر می­دهند و در کانال خواندم که فلانی صادرات کرد که من در دل خودم گفتم من بز دست این شخص نمی ­دهم. واقعاً من خیلی از شما را می­ بینیم، یا در جلسات خصوصی صحبت می­ کنیم، نکته این است که در جاده خوبی افتادید. یک وقتی یک نفری در یک جاده ­ای می­ افتد که جاده شمال است راه می­ رود، پایش به یک سنگی می­خورد و می­ افتد و یک منظره رویایی می­بیند. یک کسی هم در یک جای خیلی داغون و خراب است و ساعت­ها چشم می­اندازد که یک منظره خوب ببیند اما نمی­بیند. پس اول مهم است که ما در چه مسیری قرار گرفته ­ایم؟ باز هم می­ گویم، قدیمی­ ها دیدند که چه قراردادهایی بستید که اصلاً تلاشی برای آن نکردید در حالی که بنا هر هزار تومان که می­گیرد باید تیکه تیکه بشود تا بگیرد. تا حالا دیدید که کسی یک پول مفتی به راننده تاکسی بدهد؟ شما نشستید و یک نفر به شما زنگ می­ زند که من رفیق فلانی هستم و از شما بار گرفته و راضی بوده، برای من هم انقدر بفرست و پولش را بریزم. فرق این چیست؟ آن شخص در یک مجرایی قرار گرفت که مسیری به ثروت نداشت، این شخص دیگر در مجرایی قرار گرفته که در مسیر ثروت قرار می­ گیرد، اگر بیفتد هم آن پایین پولی پیدا می­کند. این است که به این حول می­گویند. ما اولین درخواست و اولین نکته مهمی که در زندگی­ هایمان باید به آن فکر کنیم این است که آیا در مسیر درستی از حیث اقتصاد حرکت می­کنیم؟ خیلی­ ها امروز تاجر هستند اما تجارت­هایشان هم زمین خورده است چون باز آن­ها نفهمیدند که امروز مجرای درست تاجر شدن چیست؟ آن اتفاق قشنگی که در آراد افتاد از همان اوایلی که بحث برندینگ مطرح شد این بود که ما دیدیم واقعاً روز به روز هجوم مردم به اینترنت بیشتر می­ شود، این صحبت امروز نیست، این را در سال­هایی دیدیم که اصلاً خیلی از شما گوش نداشتید، اینترنت­ها، اینترنت سیمی بود، آن موقع این درک ایجاد شد. از همان موقع با توجه به شناختی که از مردم پیدا کردیم دیدیم که مردم روز به روز تنبل­ تر می­شوند، روز به روز مردم رفاه­ جوتر می­شوند، در نتیجه در خانه بنشیند سرچ کند و دنبال ۱۰۰۰ تا نخود بگردد برایش راحت­ تر است تا در بازار نخودفروش­ ها بگردد. این است که الان خیلی از تاجرهایی که سنتی تجارت می­کنند، هفته هفته می­گذرد و یک مشتری جدید ندارند. یعنی مسیر تجارتش را درست انتخاب کرده است اما باز مجرای این مسیر، رسیدن درست به این مسیر را اشتباه انتخاب کرده است. شاید بعضی از شما یادتان نیاید آن زمان­هایی که ما برندینگ را با مبانی سایت­ ها شروع کردیم خیلی­ ها مبانی­ را از طریق فیس بوک می ­فروختند، در آن موقع خیلی فیس بوک مُد بود. یادم می ­آید در جلسه­ ای با دوستان صحبت می­کردیم که ما بچه­ ها را هل بدهیم تا در فیس بوک فعال بشوند، همان موقع این صحبت بود که فیس بوک امروز هست و فردا نیست، یک جوّ است. تلگرام امروز هست فردا نیست. کسی که بِیس خودش و پایه ثروت خودش را از مبنای تلگرام گذاشته است، دو روز دیگر که برای تلگرام یک اتفاقی بیفتد همه مجرای ثروتش از دست می­رود. الان خیلی­ ها هستند مجرای درآمدشان را از تجارت، اینستاگرام قرار دادند، دو روز دیگر که اینستاگرام فیلتر بشود همه مجرای خودشان را از دست می­دهند و این است که به واقع شما بهترین راه را رفتید. شغل خودتان را تجارت که بهترین شغل­هاست قرار دادید، اینترنت را به عنوان بهترین مجرا شناختید، سایت ­های خودتان که مال خودتان باشد به عنوان بهترین مجراست. الان معلوم می­شود که راه را درست پیدا کردید. شاید باورتان نشود من اعتقاد قلبی دارم که ۹۹ درصد این است که آدم راه را درست پیدا کند، در این زمانه پیدا کردن راه درست معضلی است. خدا لعنت کند هشام ابن عبدالملک را که امام باقر را دعوت کرد در حالی که داشتند تیراندازی می­ کردند. سیبلی داشت، نشانه­ هایی داشت که ۱۰ قسمت بود، در ایام پیری امام باقر بود، به امام باقر گفت شما هم یک تیری بیندازید. حضرت تیر و کمان را برداشت و زد به وسط هدف خورد. هشام ابن عبدالملک گفت این شانسی زده است و این روایت در تمام تاریخ نقل شده است، صحبت شیعه نیست، صحبت تاریخ است. تیر دوم را داد، امام تیر دوم را که زد تیر اول را شکافت و در وسط قرار گرفت. هشام تعجب کرد و گفت این­ها که هیچ­وقت تیراندازی نمی­ رفتند. چون بعد از شهادت اباعبدالله بحث جنگ و این­ها نبود و اهل بیت را در سختی قرار داده بود و هیچ حرکت نظامی آن موقع نمی­ کردند. تیر سوم را داد و گفت شاید دوتای قبلی شانسی بوده است. امام تیر سوم را به گونه­ ای زد که تیر دوم را شکافت و در وسط قرار گرفت. هشام ابن عبدالملک به امام باقر گفت: «از چه موقع تمرین تیراندازی می­کنید؟» حضرت فرمود: «اولین باری است که کمان بدست گرفته­ ام» شاید باور این مسئله برای خیلی از ما سخت باشد که شخصی در سن پیری اولین بار کمان به دست بگیرد و سه تیر را طوری بزند که هر سه وسط هدف بخورد. هشام تعجب کرد و گفت: پس  چطور به این مهارت رسیدید؟ امام باقر فرمود: «خداوند ما را خانواده­ ای قرار داد که همواره در شناخت نقاط درست بهترین هدف­ها را گرفتیم» یعنی ما خانواده ­ای هستیم که همیشه در فهمیدن درستی بهترین انتخاب­ها مال ماست. یعنی ما عادت کرده­ ایم. کسی عادت کند همیشه نقطه درست بزند تیراندازی هم بکند وسط می­زند چون بلد است، این شخص درست هدف گرفتن را بلد است. روانشناس­ های امروز به این نتیجه رسیدند، یک آزمایشی انجام دادند و یک توپ بسکتبال را به یک سری افراد تازه وارد دادند و یک سبد بسکتبال هم گذاشتند، بیش از ده هزار نفر را از اصناف مختلف به صف کردند در حالی که هیچ­کدام تجربه­ حرفه­ای در زمینه بسکتبال و پرتاب توپ نداشتند و به هر کدام سه توپ دادند بعد مشخص شد که از طبقه کارمندان و کارگران از این سه توپ کمتر از ۱۰ درصد آن­ها توانستند یک توپ را گل کنند، از طبقه مغازه­ داران و بازاریان ۳۰ نفر توپ داخل سبد انداختند، از طبقه مدیران و کسانی که مدیریت کردند ۹۰ درصد یک توپ را به سبد انداختند، با این­که اولین بار است که بسکتبال بازی می­کند چون کسی که یاد بگیرد که به هدف بزند توپ را هم درس می­ اندازد، این درست به هدف زدن را یاد گرفته، در مسیر درست حرکت کردن را یاد گرفته است. شما هم می­توانید امتحان کنید و درستی این حرف را ببینید. ندیدید افرادی که بر خودشان مسلط هستند وقتی آن­ها را سوارکاری می­بری، دو جلسه که آموزش می­بینید مثل کسانی عمل می­کند که ۲۰ جلسه کلاس رفته است. رانندگی می­بری یاد می­گیرد، جوان باشد و پلی استیشن بدهید بازی کند دو جلسه که بازی کند جلسه سوم همه را می­بَرَد. یک خاطره تعریف کنم تا یک مقدار تنوع بشود. من بازی­ های پلی استیشن را خیلی وقت بود بازی نکرده بودم، بچه­ گی یک زمانی بازی می­ کردیم، در یکی از این سفرها که در سال ۹۲ داشتم به استان کردستان؛ شهر قروه رسیدیم. بعضی از دوستان نماینده ما زحمت کشیدند و برای ناهار تدارک دیدند و ما را به منزل خودشان دعوت کردند. خیلی فضا را شوخی کردند و یک دستگاه پلی استیشن گذاشتند که بازی کنیم. این­ها همه خوره پلی استیشن بودند و حرف ه­ای بازی می­کردند. چهار پنج نفر بودند که در این کار ادعا می­کردند. شاید من بگویم باورتان نشود ولی اگر در یک از این همایش­ها بچه­ های قروه آمدند می­توانید از آن­ها بپرسید. بازی کردیم و من هر چهارتای آن­ها را بردم. یک نفر را آوردند و گفتند که این سردسته پلی استیشن­ های شهر است، شرکت کامپیوتری دارد و ۲۴ ساعت پلی استیشن بازی می­کند، بازی کردیم و من یک دست او را بردم ولی ول نمی­ کرد. این­ هایی که می­گویم اغراق نمی­کنم، چهار نفر نشسته بودند و در دلشان بود که من ببازم. بازی آخر من باختم و خیالشان راحت شد و ناهار آوردند، خوشحال شدند که سر من را پایین آورده بودند. البته من خسته شده بودم و گرنه دوست داشتم که آن را هم ببرم. واقع این است شما درست بتوانید به هدف بزنید در هر کاری قوی عمل می­ کنید، بدمینتون بازی کنی، شنا کنی، دو بروی قوی هستی، در هر کاری قوی هستی. اما آن کسی که چپر چلاق است در هر جایی که برود همان­طور است. این است که در مسیر درست حرکت کردن را یاد بگیرید و این ایجاد نمی ­شود مگر این­که انسان از خدا بخواهد. یعنی این توفیقی از ناحیه خداست، این که می­گوید «لا حول و لا قوه الا بالله» هیچ چرخشی نیست که انسان داشته باشد مگر از ناحیه خدا. پروردگارا به حق پیغمبرت به ما توفیق حرکت در مسیر درست را عنایت کن. خدایا اگر در مسیر غلط حرکت می­کنیم خودت ما را بچرخان و به مسیر درست رهنمون شو. حالا که راه درست را پیدا کردیم، حالا که مسیر درست را شناختیم، این­جاست که باید حرکت کنیم. در این حالت است که انسان انگیزه هم دارد چون خیالش جمع است که جاده درستی را انتخاب کرده است. شما تصور کنید راننده­ ای نمی­ داند این جاده­ ای که می­رود به سرانجام می­رسد یا نه، دلش نمی­ آید پا را روی گاز بگذارد و گاز بدهد. اگر در جاده­ای که اشتباه قرار گرفته باشی و یا شک داشته باشی نمی­توانی با سرعت ۱۲۰ تا بروی، سرعت را کم می­کنی و همه نگاهت به آینه عقب است که ببینی آیا کسی از پشت می­ آید؟ یا جلو را نگاه می­کنی و وقتی از تو می­خواهند سریع تر بروی می­گویی وقتی نمی ­دانم درست می­روم یا نه کجا بروم؟ اول باید کسی بیاید که بپرسیم ببینیم جاده را درست می­رویم یا نه؟ اما انسان که در جاده درست قرار گرفت خیالش جمع است و تخته گاز می­رود. چرا خیلی از مردم کم تلاش هستند؟ چون در ناخودآگاه خودشان نمی ­دانند که راهی که دارند می­ روند درست است یا نه؟ پس با خودش می­ گوید که چرا این همه زحمت بکشد؟ من خودم نمی­دانم جاده­ ای که دارم می­روم، کار بنایی که دارم می­ کنم، من را به راه خوبی می­ رساند یا نمی­ رساند؟ یکی از اطرافیان خود من که در کار کندن چاه و این­ها است، صحبت می­ کردیم می­گفت من در طول ماه ۱۵ تا ۲۰ روز کار می­کنم و ۱۰ روز کار نمی­ کنم. با همین ۲۰ روز خرج یک ماه خودم را در حد کفاف در می­ آورم. پرسیدم: چرا کارت را ۳۰ روزه نمی­کنی که بتوانی پولی پس انداز کنی؟ گفت: من حساب کردم با این شغل باید ۴۰ سال کار کنم، اگر قرار باشد من ۳۰ روز در ماه کار کنم ۳ ماه می­توانم ۳۰ روز کار کنم ماه چهارم نمی­توانم ادامه بدهم. این است که من ۲۰ روز در ماه کار می­کنم و ۱۰ روز استراحت می­کنم که بتوانم با این مدل پیش بروم تا ۴۰ سال خرج بدهم. چند روز پیش مطلع شدم که بنده خدا کمر درد شده و در بیمارستان بستری شده است. منظور این است که با همین معادلات هم پیش می­رود، با همین ۲۰ روز به ۴۰ سال هم نمی­کشد و بیشتر از ۵ سال نمی­تواند ادامه بدهد. اما اگر در تجارت قرار می­گرفت فرق می­کرد. آن چه که انسان باید در تجارت قوت ببخشد عقل و زبون است و هر چقدر بیشتر از آن­ها کار بکشی قدرتت بیشتر می­شود. فکر مثل دست نیست که اگر از آن کار بکشی ضعیف و سست بشود. هر چه بیشتر تفکر کنی، فکر تو قوی­ تر می­شود. پس معلوم می­شود که این شخص چاه کن راه را درست نرفته است. یک شخصی در مسیر درستش قرار گرفته است، درد این شخص چیست؟ دردش این است که کار نمی­کند، یعنی یک نفر در جاده غلط قرار می­گیرد کار بکند و نکند فرقی نمی­ کند و در حد بخور و نمیر زندگی می­ کند، ترقی و رشدی برای او حادث نمی­ شود. یک نفر در جاده درست قرار می­گیرد اما درست کار نمی­کند. اولین کاری که شیطان با شما می­کند و یقین دارم که همه شما این تجربه را دارید این است که شما را به درستی راهی که دارید می­ روید به شک می­ اندازد که نکند اشتباه است، نکند تجارت هم کار غلطی باشد، نکند این جاده اشتباه باشد، این شک و تردید، عزم و اراده­ ها را سست می­کند. شما چرا یک مقطعی خوب تولید محتوا می­ کنید، خوب جواب تلفن­ های خودتان را می­ دهید، خوب برند می­ کنید اما یک مقطعی بادتان خالی می­شود؟ یک مقطعی کار می­کنید، زنگ­های شما یک مقدار پایین می­ آید، همه وجودتان به شک می­افتد که نکند اشتباه است، نکند جاده را غلط می­روم. پس شیطان برای زمین زدن شما کار خیلی سختی نمی­کند. لازم نیست شما را به انکار در زمینه تجارت برساند، یعنی بگوید تجارت بد است همین که شما را به شک بیندازد کافی است. امام سجاد (ع) فرمود: «إنَّ الشُّکوکَ وَ الظُّنونَ لَواقِحُ الفِتَن، شک و بدگمانی سرآغاز فتنه­ هاست، سرآغاز بیچارگی از این­جا شروع می­شود یعنی از روزی که شک به دلت می ­افتد که نکند این کار غلط است. راه درست را پیدا کردی اما تو را به شک می­ اندازد و اراده و عزم و تلاش و همت تو سست می­ شود. نهایت آن هم این است که در جاده درست قرار گرفته ­ای اما به جایی نمی­رسی. قرآن درکتاب خودش از دو گروه خیلی قشنگ صحبت می­کند: یک گروه کسانی هستند که کَذلک یُریهِم الله اعمالهم حَسَرات علیهم، یک گروه هستند که خدا عمل­هایشان را در روز قیامت به آن­ها نشان می­دهد و حسرت دلهایشان می­شود. از امام صادق (ع) سوال کردند که چرا این­ها حسرت می­خورند؟ حضرت فرمود: «چه موقع انسان حسرت می­خورد؟ وقتی عمل را درست انجام داده اما نیت عملش درست نبوده است، این­ها کسانی هستند که نماز خواندند، روزه گرفتند، کارهای خوب کردند اما نیت­شان از انجام آن کارهای خوب، خدا و اطاعت خدا نبوده است». این است که بیچاره حسرت می­خورد که من کار را درست انجام دادم، کاش برای خدا انجام می­دادم. زحمت را کشیده است اما مسیر زحمتش درست نبوده است. اکثر کارگران، بناها، نجارها و کارمندان را ببینید، این­ها را وقتی در سنین پیری می­بینی خیلی حسرت دارند. اما جوان­ه ای لات را هم ببینید حسرتی ندارند. چون آن شخص بیچاره می­ گوید من سال­ها زحمت کشیدم و پدرم در آمد، من جوانی نبودم که ول باشم، زحمت کشیدم ولی به جایی نرسیدم، این­جا حسرت پیش می ­آید. اما آن جوان قرتی سوسول اصلاً حسرت نمی­خورد و می­گوید: من شب مشروبم را خوردم، فیلم­های خودم را نگاه کردم، تا دیر وقت هم بیدار بودم، صبحم تا دیر وقت خوابیدم، کلی حال کردم و به هیچ جایی هم نرسیدم، حسرتی ندارد چون زحمتی نکشیده است. حسرت به دل کسی می­ماند که کار کرده است، تلاش کرده است اما در راه درستی استفاده نکرده است. این است که قرآن می­گوید: این کارهایی که کرده­اند حسرت دلهایشان می­شود. اما خدا می­گوید یک دسته دیگری هستند که در جاده درست قرار گرفتند اما عمل صالحی انجام ندادند. به خدا ایمان آوردند، راه درست را پیدا کردند اما کاری نکردند. امام صادق (ع) فرمود: «بخدا سوگند، ایمان به خدا برای کسی که عمل صالحی انجام نداده است نفعی ندارد». الان خیلی­ها هستند که به ظاهر مؤمن هستند اما کار خیری از آن­ها بلند نمی­ شود، ایمان این اشخاص برایشان نفعی ندارد. این است که همیشه ایمان را با عمل صالح داشته باشید. چرا وضع ما خراب است؟ چون اکثر ما راه درست را پیدا نکردیم. آن­هایی هم که راه درست را پیدا می­کنند آنقدر در شک می­ افتند که عمل خوبی انجام نمی ­دهند. خوش به حال کسی که راه درست را پیدا کرده و پرتلاش در آن راه حرکت می­کند. و خداوند این­ها را هم در کتاب خودش توصیف کرده است. فرمود: «إنَّ الَّذین قالوا ربُّنا الله ثُمَّ استقاموُا»، کسانی هستند که گفتند پروردگار ما همان الله رب العالمین است به خدا ایمان آوردند، اعمال خودشان را درست کردند، از کثیفی­ ها دست برداشتند، از زشتی ­ها و از خرابی­ ها دست برداشتند، سپس استقامت کردند. طرف یک سال کار می­کند اما به جایی نمی­رسد، این استقامت می­خواهد. تو ۳۰ سال قبل زندگی خودت را گند زدی، ۵ سال لازم است که یک نفر بیاید تو را پاک کند، اما قبول نمی­کند. تو ۵ سال از زندگیت را در شبکه­ های اجتماعی بودی، مغز تو پر از بیماری و ویروس و پر از عیب است، تو سه سال لازم است تا این شبکه­ های اجتماعی و این چق چق کردن­ ها را کنار بگذاری تا یک مقدار ذهن تو پاک شود بعد آن موقع ببین که از تو چه متفکری بیرون می­ آید؟ شخصی پیش من آمد و گفت من ۱۰ روز است که این تفکر را شروع کردم اما هر چه فکر می­کردم مدام فکرهای بی­خود می ­آید، من هم خسته شدم و ول کردم. طبیعی است و واقعاً همین است که روزهای اول وقتی شما فکر می­کنی و فکرهای بی­خود به سر تو می­ آید همین­جا باید دستت بیاید که چقدر درونت کثیف است که نمی­توانی پنج دقیقه روی یک موضوع قشنگی فکر کنی. این از خرابی درون نشان می­دهد، وقتی این را فهمیدی باید درمان کنی. این است که استقامت می­خواهد عزیزان، در راه درست که قرار گرفتی هزاران عامل است که تو را از این راه درست برگرداند. شاید باورتان نشود اما شما که الان یک مقدار وضع­تان خوب­تر شده و اصطلاحاً از آن حد وسط جامعه بالاتر آمدید کلی در محل حسادت اقوام و فامیل هستید. چون این خانم بزرگ شده و رشد کرده است پس خاله­ ها او را برای دخترخاله­ ها مثال می­زنند و به سر آن­ها می­ زنند که چرا این رشد کرد ولی تو رشد نکردی. این است که همه آرزو می­کنند تو زمین بخوری، چون خودشان نمی­توانند بالا بیایند. در زمان مدرسه یادتان می­ آید یک نفر که درسش خوب بود، ۲۰ می­گرفت می­ گفتند این شخص خرخون است تا او را تضعیف کنند و پایین بیاورند تا نتواند بخواند و نمره­ اش پایین بیاید تا به این­ها نگوییم این­ها خنگ هستند. من یک وقتایی معلم بودم دیدم بچه­ ها به یک نفر می­ گفتند فلانی خرخون است، گفتم تو نیستی؟ گفت: نه پرسیدم: معدل فلانی چند شده است؟ گفت: ۲۰ پرسیدم: تو چند شدی؟ گفت: ۱۳ گفتم: فلانی خواند معدلش ۲۰ شد و تو نخواندی و ۱۳ شدی، تو وقتی می­توانی این شخص را مسخره کنی که بگویی من نخواندم ولی معدلم ۲۰ شد، در این­جا می­توانی بگویی که فلانی خرخوان است و زیاد می­خواند اما هوش ندارد. این شخص کم هوشی است که پر تلاش است اما تو کم هوشی هستی که کم تلاش هم هستی. تو دو تا ایراد داری، تو هم هوشت مشکل دارد و هم تلاشت، این بنده خدا هوشش مشکل دارد و نمی ­فهمد اما این مشکل را با زیاد خواندن برطرف کرده است. اگر هوش تو قوی نیست با تلاش زیاد می­توانی کمی هوشت را جبران کنی نه این­که هم هوش نداری و هم تلاش نمی­کنی. یعنی شما که در مسیر درستی قرار می­گیرید مسیر حسادت اقوام قرار می­ گیرید. نمی­توانم به شما اثبات کنم اما دایی شما کنارت می­نشیند و  می­ گوید: این کاری که داری می­کنی به جایی نمی­رسی، تجارت مال تو نیست. تو این شخص را خیرخواه می­دانی، خدا از ته دل­ها آگاه است. این دوست دارد که تو بالا نروی چون اگر تو بالا بروی خنگی بچه­ های خودش معلوم می­شود، اگر تو بالا بروی ضعف تربیتی خودش روی بچه­ هایش معلوم می­ شود، این است که ژست خیرخواهی برای تو می­گیرد. می­خواهی برای تو ثابت بشود؟ یک جمله بگو که عمه جان، دایی جان، عموجان، این حرف­ها را می­زنی که من را رشد دهی یا از رشد دور کنی؟ می­گوید: می­خواهم رشدت بدهم. تو بگو: اگر برای رشدم می­گویی تو یک راهی برای من نشان بده تا رشد کنم بگو چه کاری بکنم؟ می­بینی که اکثر آن­ها راهی ندارند. اگر راهی داشت بگو این نظریه که دادی خیلی عالی گفتی، ۱۰ میلیون به من قرض بده تا من همین مغازه­ای که تو می­گویی بزنم و رشد کنم، هر چی که در آوردم با تو نصف تقسیم می­کنم. خواهی دید که پشت تو را خالی می­کند. معلوم می­شود که همه خیرخواهی­ ها دروغ بود، ریشه از حسادت­ های قلبی داشت. ساده نباشید تا کسی ژست خیرخواهی گرفت شما قبول کنید. شیطان هم وقتی می­خواست آدم را گول بزند، و قاسَمَهُما إنّی لَکُما مِنَ النّاصِحین، قسم خورد بر آدم و حوا که من برای شما از نصیحت کنندگان هستم. تا یک نفر به من نزدیک می­شود و به من می­گوید فلانی من برای تو خیرخواه هستم من یاد شیطان می­افتم. چون عادی می­تواند حرف بزند و بگوید این کار خوب نیست و این کار بد است اما با استدلال حرف بزند. هر وقت خواست فضا را به فضای احساسی ببرد بدانید که از راه عقل و منطق و برهان نمی­تواند حرکت کند بنابراین از راه احساس حرکت می­کند که من مگه بد تو را می­خواهم، این را می­گوید و تو اعتماد می­کنی و بدترین بدی­ها را در خوردت می­ریزد. بگو از این حرف­ها در بیا و حرف خودت را بزن. قُل هاتوا بُرهانَکُم إن کُنتم صادقین، راست می­گویید دلیل بیاورید، این حرف­های قر و فری چیست؟ این پس و پیش دادن­ها، این لهجه­ها را تغییر دادن، این لحن­ها را کشیدن که عزیزممممم، مگر من غیر از تو کسی را دارممممم؟ تو را رام می­کند، خر که شدی هر چقدر خواست می­ گوید. تا دیدید که یکی از راه این مجراها روی شما حرکت می­کند بترسید. یک کد به شما بدهم، پای صحبت یک نفر در سخنرانی می­نشینید، هر وقت دیدید که سخنران صدا را خیلی پایین می ­آورد، رفتیم یک جا نشسته بودیم یک جایی، بدان که می­خواهد شما را خر کند، هر وقت دیدی لحن صدا را پایین آورد و در یک فاز دیگر می­رود بدان که از راه استدلال نا امید شده و به راه دیگری پناه آورده است. چون شخصی که با استدلال صحبت می­کند بلند صحبت می­کند نه این­که داد بزند، رسا حرف می­زند. اما کسی که از راه استدلال مأیوس شده صدای خودش را پایین می­ آورد و در مایه­ های احساس می­برد. می­گوید: دشمن چو از همه حیلت فرو بماند، یعنی چون دشمن ببیند که کاری نمی­ کند، این جمله از سعدی است و روایت امیرالمومنین است، حضرت فرمود: «عده­ ای از دشمنان شما هستند که می­ بینند از راه دشمنی نمی ­توانند ضربه بزنند این است که لباس دوستی بر تن می­کنند، بعد که دوست شد به او اعتماد می­ کند. ضربه­ ها همه از دوستان می­ خورد، از دشمن کسی ضربه نخورده است. هر چقدر ما ضربه خوردیم از دوستان احمق بود. ضرری که دوستان جاهل، دوستان نقشه ­کش، دوستان منافق دارند، خیلی بیشتر از ضرری است که دشمنان دارند. همیشه همین بوده است. امیرالمومنین را خوارج زمین زدند، همان­ هایی که در صفین یار علی بودند اما شمشیر گذاشتند که اگر با معاویه که قرآن را بر سر نیزه کرده بجنگی تو را می­کشیم. یاران خود امام حسن ، از زیر پایش کشیدند و گفتند بیا می­ خواهیم تو را بکشیم. یاران امام حسین که برایش نامه نوشتند و اول گفتند بیا امیر ما شو و بعد همان­ ها آمدند جلویش ایستادند. همه ضربه­ ها همیشه از دوست است. پس شما در مسیر درست، در مجرای بدبینی ­ها، در مجرای حسادت­ ها قرار می­ گیرید و خیلی­ ها دوست دارند که شما زمین بخورید. این تلاش­ها خیلی از شما را دوباره به شک می ­اندازد. به شک که افتادی اراده ­ات بر رشد و بر حرکتت در مسیر درست سست می­ شود و دوباره ول می­کنی. به گذشته خودتان نگاه کنید، در مقطعی خوب به تجارت چسبیدید، خوب شبانه روز روی آن متمرکز شدید و در مقطعی هم شل شدید، بروید و ببینید آن روزهایی که شل گرفتید چه شده است؟ اتفاقاتی افتاد که باور شما را از درستی مسیری که در آن قرار گرفتید منحرف می­کرد، کارهایی کردید خلاف آن کارهایی که قوت شما را رشد بدهد، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، خدای تبارک و تعالی کسی را که ببیند از توانی که به او داده است در مسیر درست استفاده نمی ­کند این توان درست را از او می­گیرد. شخصی محضر امام صادق آمد و گفت از کجا بفهمم مالی که بدست می ­آورم حلال است یا حرام؟ فرمود: «ببین آن را در چه راهی خرج می­کنی؟ خداوند مقدر نکرده است که مال حلال در راه حرام و یا حرام در راه حلال خرج شود». یکی شخصی پیش امام آمد و گفت: من خیلی دوست دارم اطاعت خدا بکنم، اما نافرمانی خدا می­ کنم. حضرت فرمود: «توان انسان از غذایی که می­خورد بدست می ­آید، غذایی که می­خوری از مال حرام است». توان انسان از غذایی که می­خورد بدست می­آید، چون غذا از مال حرام است توان را در راه اطاعت خدا استفاده نمی­ کند. شما در یک ماشین سوخت غلط بریزی یعنی بنزین خراب بریزی، این بنزین با ماشین تو چه می­کند؟ وقتی ماشین خوب حرکت می­کند معلوم می­شود که خوراکش هم خوب بوده، وقتی ماشین بد حرکت کند خوراکش هم بد بوده است. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-1k63ijq'] قرآن می­ گوید: «کلمات پاکیزه از نفس ­های پاکیزه خارج می­ شود» [/av_notification] می­گوید: من قوتم در راه درست کم است اما در الواطی­ ها استادی است. اگر به او بگویند دو ساعت پشت سر مردم حرف بزن، برای خودش مجلس آرائی است. خیلی از مردم را ببینید اگر بگویند دو ساعت دلقک بازی در بیاور، بعد دو ساعت باز هم می­خواهد ادامه بدهد اما اگر از او بخواهی ۵ دقیقه یک حرفی بزند که نفعی داشته باشد، یک حرف از او پیدا نمی­کنی که در آن نفعی داشته باشد. اکثر مردم اگر ۲۴ ساعته با آن­ها باشی و این زندگی ۲۴ ساعته آن­ها را رصد کنی یک عملی که خیری در آن ببینی یا باعث رشد تو بشود در وجودشان نیست یا یک حرفی بزنند که پندی برای من و تو باشد در عمل­ ها و در حرف­هایشان نیست. چون مجرای خودشان را، ورودی­ های خودشان را، خوراکی که برای زنده بودن استفاده کردند، همه خوراک ناسالم بوده است. غذاهای خراب خوردند، پولی که بدست آوردند از راه­های دزدی و حقه بازی و دروغ و فریب بوده است، وقت­های بیکاری خودشان را با دیدن کلیپ و فیلم و سریال گذراندند، تو انتظار داری از مغزی که ساعت­ها در راه خواندن جک و لطیفه و دیدن کلیپ گذشته چه چیزی از آن در بیاید عزیز من؟ ۲۴ ساعته کلیپ­ های اینستاگرام را چک می­کند، انتظار داری از این شخص چه حرف فرزانه ­ای بلند شود؟ بنده خدایی گفت من یک عادت بدی که دارم در سفرهایی که می­روم در دستشویی­ های بین راهی که می­ روم می­بینم که روی در و دیوارهای آن­ها چیزهایی نوشته شده من این­ ها را می­ خوانم، این عادت بد من است که می­خوانم تا ببینم چی نوشته ­اند؟ گفتم: عزیز من! کسی که در دستشویی می ­نویسد چه جور آدمی است؟ تو خودت بگو آیا یک متفکر خودکار بدست می­گیرد و در دستشویی چیزی می­نویسد؟ یک دانشمند، یک فرزانه، یک عالم، خودکار بر می­دارد و در دستشویی چیزی می­نویسد؟ در دستشویی چه کسی جز آدم­های بی­خود می­نویسند؟ تو انتظار داری از این آدم­ های بی­خود چه حرفی در بیاید؟ دوست داری از این­ها چه دُرّ و گوهری نصیب تو بشود؟ آدم باید فکر کند و ببیند که با چه کسانی همنشین شده است؟ این همه ساعتت را با چه کسانی می­نشینی؟ فیلم­های چه کسانی را می­بینی؟ تو از سازنده ­ای که نه به خدا ایمان آورده، نه عمل خیری از او بلند شده، نه دستگیری کسی را کرده، دوست داری چه فیلمی از این سازنده بیرون بیاید؟ این باید فیلمی بسازد که تو را خر کند، این شخص نفعی برای تو ندارد. از دنباله­ روی و پیروی کسانی که خیری منتشر نکردند انتظار چه گُلی را داری؟ این است که توان­ ها و قوت­ های شما را به شدت پایین می­ آورد. اگر در گذشته خودتان مرور کنید این را می­بینید، یک ایامی خوب در می­ آورید، چون خوب در می­ آورید، آزادتر و بیکارتر هستید پس می­ نشینید و فیلم و سریال می­ بینید، بعد از یک مدتی هم توانت کم می­شود و هم خدا روزی­ات را می­ نشاند. چون تو مدلت همین است اگر خدا تو را ثروتمند کند عیاش می­شوی و دنبال کارهای بی­خود می­افتی. وقتی خدا در تو این­طور می­بیند تو را فقیر می­کند چون تا وقتی فقیری خوب هستی، تا وقتی فقیر هستی خدا را صدا می­زنی، تلاش می­کنی، پولدار که می­شوی دم در می­ آوری و خارج می­زنی این است که خدا می­بیند تو فقیر باشی بهتر است. اما اگر ما قوه و توانی که در گذشته داشتیم در راه درست استفاده می­کردیم برای خدا چه مانعی داشت که قوت ما را زیاد کند؟ خدا وقتی می­بیند توان­ هایی که از قبل به ما داده است را در راه درستی مصرف نکردیم به ما توان جدید نمی­دهد. شخصی محضر امام باقر (علیه السلام) رسید و سوال کرد: یابن رسول الله، چه کار کنم که به کمال انسانیت برسم؟ با این­که دسترسی من به شما اهل بیت محدود است و خیلی وقت­ ها نمی­دانم که راه درست کدام است و راه غلط کدام است؟ امام فرمود: «به آن­چه که به تو معلوم شد عمل کن، آن­چه که دانستی خیر است انجام بده و آن­چه که دانستی شر است ترک کن». شما سال­ها فیلم و سریال دیدی خیری دیدی؟ حالا که فهمیدی خیری در آن نیست این کار را کنار بگذار. سال­ها در کانال­ها جک خواندید نفعی گیر شما آمد؟ سال­ها در اینستاگرام کلیپ­ های مختلف را دیدی جز این­که شما را هوس باز کند، جز این­که شما را به سمت فحشا ببرد، جز این­که شما را به سمت نافرمانی ببرد چیزی عایدتان شد؟ این کارها را ول کنید.   [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-13vaopy'] قرآن می­گوید وقتی دیدید یک کاری غلط است چرا آن را ترک نمی­کنید؟ [/av_notification] وقتی می­بینید که یک کاری خوب است چرا آن را انجام نمی­دهید؟ این حرف، حرف غیر عقلی است؟ حالا یک نفر بگوید من قرآن را قبول ندارم، این حرف، این سخنی که خدا گفته سخن بدی است؟ می­گوید چرا به کارهای باطل ایمان می ­آورید و انجام می­دهید و به کارهای خوب پشت می ­کنید و ترک می ­کنید؟ این حرف، حرف بدی است که خدا می­زند؟ تو همین را سرآغاز کارت بگذار و بگو خدایا من قوه و توان خودم را در راهی می­خواهم بگذارم که بدانم آن کار خیر و درست است و توان و قوه خودم را در کاری که شر است نگذارم. همین یک نکته را عمل کنید ببینید اگر قوت و توان شما زیاد نشد؟ حتی اگر خدا شما را صادق ببیند یک راهی است اما شما فکر می­کنید آن را انجام می­دهید خوب است اما خدا به شما می ­فهماند که آن راه اشتباه است که دیگر انجام ندهید. چون خدا می­گوید این بنده­ای است که وقتی فهمید کاری بد است واقعاً ترک می­کند اما وقتی خدا می­ بیند تو کسی هستی که وقتی می­فهمی کاری بد است باز هم انجام می ­دهی دیگر برای خدا دلیلی ندارد که تو را بر کارهای مختلفی که داری انجام می­ دهی آگاه کند. امتحان کنید، آن کاری که فهمیدی و خودت می­دانی که خیری در آن نیست آن کار را ترک کن، آن کاری که می­دانی خیری در آن هست انجام بده. یک سال بر همین روش مداومت کنید، ثُمَّ استَقاموُا، استقامت کنید. الان فهمیدی تجارت خوب است، بمان، فهمیدی برند شدن خوب است روی آن صبوری کن، سریع شل نشو، فهمیدی فلان کار غلط است ول کن و روی کارهایی که خوب است سرمایه ­گذاری کن. بعد از یک سال می­بینی که چقدر تو متحول می­شوی، همان حولی که گفتم، چقدر تو عوض شدی، چقدر رشد کردی و به نقطه­ های قشنگ رسیدی. لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و صل الله علی محمد و اهل بیت الطّیبین الطّاهرین. خدایا! به حق محمد و آل محمد، حول و قوه ما را به بهترین حول و قوه­ ها تبدیل بگردان. خدایا! توفیقی بده از کارهای شر دوری کنیم. خدایا! توفیقی بده در کارهای خیر قدم برداریم. خدایا! به ما توفیقی حرکت در مسیر تکامل انسانی و الهی را عنایت بفرما.
این مطلب چه‌ اندازه برایتان مفید بوده است؟
میانگین امتیاز ۵ / ۵ تعداد رأی: ۱

ارسال نظرات (۰ نظر)

روزی ۱ ساعت کار با ماهی ۱۶ میلیون درآمد