بسم الله الرحمن الرحیم
ایام باشکوه دهه فجر فاطمی را خدمت شما عزیزان تبریک عرض میکنیم، امیدواریم به حق حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) این انقلاب ما با انقلاب حضرت بقیه الله (عج) هر چه سریعتر مقارن بشود، انشاءالله. خیرمقدم میگویم خدمت شما عزیزان که تشریف آوردید، امیدوارم صحبتهای امروز ما و جلسه امروز ما برای شما مفید فایده باشد.
صحبت ما در جلسات گذشته درباره شاخصه های ثروتمند شدن بود و هر هفته درباره یکی از این شاخصه ها صحبت کردیم. امروز میخواهم در مورد یک شاخصه مهم صحبت کنم و آن هم بحث حول و قوه است و در اذکار الهی داریم که میگوید «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم». به واقع میخواهیم بدانیم این حول و قوه الهی چیست و نقش آن در ثروتمند شدن ما به چه اندازه است؟ هر کسی که میخواهد ثروتمند بشود نیازمند داشتن یک سری امکانات و یک سری تجربیات و یک سری توانمندی ها در وجود خودش و یا اطرافیانش است. ممکن است یک شخصی ثروت را از راه ارث بدست آورده باشد، زیاد هستند افرادی که از نظر هوش، از نظر فن بیان، از نظر عقل، توانمندی خاصی ندارند اما فرزند یک ثروتمندی هستند، پدر و مادر از دنیا میروند و این شخص ثروتمند میشود. پس عده ای از مردم ثروت را از راه ارث بدست می آورند، عده ای از مردم بر حسب تقدیرات عجیب و غریب که خداوند در زندگی ها رقم میزند که امروزه به آن شانس می گویند، یعنی یک شخصی در یک قرعه کشی برنده میشود، ۲۰۰ میلیون یا ۳۰۰ میلیون به او میدهند یا از بانک ۵۰ میلیون یا ۱۰۰ میلیون برنده می شود، خلاصه یک جایی تقدیر می زند و یک پولی به دستش می آید و ثروتمند می شود یا مثلاً در باغ منزلش یک گنجی پیدا می شود یا یک مقدار سیمان ذخیره کرده است و یک باره قیمت سیمان پنج برابر میشود، این شخص تا دیروز وضع عادی داشت و یک باره ثروتمند می شود. مردم به این ها شانس میگویند که فلانی خیلی خوش شانس بود اما واقع آن تقدیر خدا بوده است یعنی خداوند اراده کرده است که این شخص خیلی سریع ثروتمند بشود.
یک مدل دیگر که شبیه همین و در زمره همین هست. جدیداً به آن هوش یا زرنگی می گویند، اینکه دختر خانمی با یک پسر پول داری ازدواج می کند تا از آن فقر خودش نجات پیدا کند و ثروتمند بشود، بعضیها به این حالت زرنگی میگویند یا برعکس پسر در این دوره زمانه دیده شده است که نقشه کشیده است و با دختر پولداری ازدواج کند. ما یکی از دوستانمان همینجور بود اصلاً دنبال کار نمیرفت و همیشه دنبال دختر بود و معتقد بود بجای این که بروم کار کنم، آخر با یک دختر پولدار ازدواج میکنم که پدرش کارخانه ای و مال و اموالی دارد، من هر چقدر هم میخواستم کار کنم آن مقدار نمیشد و خیلی هم برایش مهم بود که در بین پولدارها آن دختر تک فرزند باشد. خلاصه وقتی عمرش را در این راه گذاشته برای خودش شاخصه هایی دارد که یکی از شاخصه هایش این است.
پس عده ای از راه تقدیرات عجیب و غریب، از راه اتفاقات عجیب و غریب میخواهند به ثروت برسند. عده ای راه خلاف و راه خرابی را مسیر خودشان برای ثروت قرار دادهاند. حساب می کنند که در فروش مواد مخدر پول خوبی است و در این زمینه کار میکند یا در شرخری پول خوبی است یا در کلاهبرداری و دزدی و کشتن انسانها و امثال این ها پول خوبی است و در این راه ها می افتد و عده ای هم از این راه ثروتمند میشوند. این ها که تا اینجا گفتیم محل صحبت ما نیست، یعنی اگر این افراد از راه حلال به این ثروت میرسند که نوش جانشان، اگر از راه حرام میرسند که بعد مواخذه خواهند شد. صحبت ما یک صحبت ساختاری در مورد ثروت است. یعنی یک شخصی روز اول به آن معنا ثروتمند نیست و می خواهد با یک شاخصه ها خودش را از آن مرز فقر و ضعف مالی نجات دهد و در پله های بالاتر طبقات اجتماعی قرار بگیرد، صحبت ما این افراد هستند که این کار و این مدل ثروتمند شدن زحمت هم دارد. این مدل ثروتمند شدن هم مبارک است و هم زحمت دارد یعنی این راه، راه شریفی است که انسان علاوه بر ثروتمند شدن، ابعاد دیگری هم از زندگیش تکامل پیدا میکند.
این است که در باب ثروت این دو مقوله ای که اول صحبت گفتم یعنی حول و قوه مطرح است. کلمه حول شبیه تحول است یا میگویند که فلانی حول این موضوع یا حول این محور صحبت میکند. کلمه حول از مایه چرخش و دگرگونی می آید. مثل سال تحویل یا تحویل سال نو، تحویل یعنی یک سالی برود و یک سال دیگری بیاید و تغییری کند و دگرگونی در آن پیش می آید، می گویند تحویل شد. این که می گویند لا حول یعنی هیچ دگرگونی ای پیش نمی آید، هیچ چرخشی پیش نمی آید، هیچ تغییر مسیری پیش نمی آید. پس معلوم میشود اولین نکته بسیار مهم در حرکت های انسان، در همه ابعاد زندگی، حالا صحبت ما در مورد اقتصاد است، این است که در چه مسیری داریم حرکت میکنیم؟ ما بارها گفتیم مهمتر از تلاش انسان، مسیر تلاش است، مهمتر از قدرت انسان، مسیری است که انسان میخواهد آن قدرت را به کار بیندازد. اگر من از شما سوال کنم که شمشیربازی کسی خیلی قوی است یعنی قدرت بدنی خیلی خوبی دارد، شما این قوی بودن بدنش را خوب میدانید؟ اکثر مردم موافق هستند که اگر انسان قوی باشد و تن و بدنش سالم باشد خوب است. سلامت جسم خوب است؟ همه موافق هستند که سلامت خوب است. اما ما در آراد می گوییم سلامت جسم را ذاتاً نمی شود گفت که خوب است یا بد. یعنی اول باید ببینی این سلامتی و این قدرت و این قوت میخواهد در چه راهی خرج شود؟ خدا لعنت کند آل سعود را، خیلی از سران آل سعود امروز سالم هستند، قوت دارند، قدرت دارند، سالم بودن آنها خوب است؟ ما میگوییم ای کاش خدا آنها را لعنت کند، الهی خدا آنها را به زمین گرم بزند و انشاءالله مریض شوند. حالا جالب است بدانید اگر اینها مریض میبودند، اگر این ها علیل می بودند، اگر این ها توانشان کم بود برای خودشان هم خوب بود. چون گناه نمی کردند و این همه در زمین فساد نمی کردند پس یک وقت هایی بیمار بودن از سالم بودن بهتر است.
اگر انسان می خواهد در راه غلط حرکت کند فقیر بودن از ثروتمند بودن بهتر است. من بخواهم پولی داشته باشم که این پول را، این مال را، این سرمایه را در خدمت مستکبران بگذارم، ای کاش فقیر بودم، ای کاش نداشتم، ای کاش وضعم بد بود، برای خودم بهتر بود. یک نفر خوب شمشیر میزند اما در لشگر یزید است، فردای قیامت این شخص خودش میگوید: خدایا! ای کاش من نمی توانستم شمشیر بزنم، ای کاش فلج بودم. مهمتر از هر شاخصه توانمندی که انسان پیدا میکند این است که آن توانمندی را در چه راهی بخواهد خرج کند؟ از شما سوال میکنند که عالم شدن خوب است؟ سریع جواب مثبت ندهید. بپرسید در چه راهی بخواهد خرج شود؟یک وقتی یک نفر مثل خیلی ها که در زمان صدر اسلام بودند مثل شمر ملعون که برای خودش عالمی بود، ملا عبدالله یمنی بود، حافظ قرآن، مفسر قرآن بود، این علمش باعث شد که عده ای از مردم او را پیروی کنند و در مقابل حسین ابن علی صف بکشند، ای کاش جاهل می بود.
پس علم بهتر است یا جهل؟ بستگی دارد که در چه راهی بخواهد خرج شود؟ اگر عالم بخواهد علمش را در غیر راه خدا خرج کند ای کاش جاهل باشد. ثروت خوب است یا فقر؟ اول باید بینیم که پول را در چه راهی میخواهی خرج کنی؟ اگر میخواهی اینجا پارتی بگیری، مشروب بین مردم پخش کنی همان فقیر باشی بهتر است، اما اگر میخواهی دست عده ای جوان را بگیری و اشتغالی ایجاد کنی و یک کسب و کاری راه بیندازی، عده ای را از فقر نجات دهی، این ثروت خوب است. امیر المومنین فرمود:«القبرُ خیرٌ مِنَ الفَقر، قبر از فقر بهتر است». یعنی آدم بمیرد بهتر است از اینکه فقیر باشد. و امیرالمومنین (ع) در جای دیگری فرمود: «خیری نیست در ثروتی مگر اینکه در ۳ راه خرج شود: و یکی از آن راه ها در گشایش اهل و عیال است. خیلی ها فکر میکنند اگر پول را برای زن و بچه خرج کنند کار خیر نیست اما اگر برای غریبه ها خرج کنند انفاق می شود، در حالیکه نفقه از مایه انفاق می آید، یعنی پولی که مرد به زنش میدهد نفقه میشود. امام صادق(ع) فرمود: «اگر مردی پولی را به زنش انفاق کند، هزار برابر این است که به کس دیگری انفاق کند». یعنی ما فکر میکنیم که کار خیر کردن این است که دست غربیه ها را بگیری.
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-25swmyu']
قرآن میگوید:«و ذِی القُربی، اول نزدیکان، پدر و مادر، زن و بچه، اینها در اولویت هستند بعد غربیه»
[/av_notification]
حتی در مایه انفاق امام صادق (ع) می فرماید: «اگر کسی پدرش نداشته باشد، مادرش نداشته باشد، به همسایه انفاق کند خدا انفاق او را قبول نمیکند». فامیل او نداشته باشد و به همسایه انفاق کند خدا انفاق را از او قبول نمیکند. همسایه و فامیل نداشته باشند و به مردم شهر دیگری بدهی خدا قبول نمیکند چون همشهری تو نداشت. اینها همه درجه بندی و ترتیب دارد، به اینها حول میگویند یعنی مسیر حرکت و خیلی از ما مسیر حرکتمان غلط است. تلاش میکنیم و زحمت میکشیم اما در راهی غیر آن راهی که خداوند آن را خوب دانسته حرکت میکنیم. این است که اول باید از خدا بخواهیم «الهی حوِّل حالنَا إلی أحسَنِ الحال» خدایا اول حال ما، احوال ما را به بهترین احوال تغییر بده، اول ما در جاده درست قرار بگیریم. بارها گفتم شما از شهر خودتان تا قم آمدید، هر کدام از یک جاده ای و از یک مسیر آمدید فرض کنید مسیر را اشتباه می رفتید حتی اگر ۱۸۰ تا گاز دهید هیچوقت به قم نمی رسیدید.
اول مهم این است که انسان در مسیر درست قرار بگیرد، این است که خداوند در کتابش وقتی شروع به صحبت کردن کرد که «ایّاکَ نَعبُدُ و ایّاکَ نَستَعین، خدایا ما تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می خواهیم» اولین درخواست در کتاب خدا این است، «إهدِناَ الصّراطَ المُستقیم»، یعنی اولین دعایی که انسان دارد این است که خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن. چون راه که غلط باشد هر تلاشی که بکنی بی فایده و چه بسا مضر باشد و برای تو ضرر داشته باشد. راه که غلط باشد در راه غلط، شخص علیل از شخص توانمند بهتر است. در راه غلط، شخص فقیر از ثروتمند بهتر است، بیمار از سالم بهتر است. امام سجاد (ع) می فرماید: خدایا! اگر دیدی که راه را غلط می روم همه قوتم را از من بگیر، وقتی راه غلط است آدم فلج شود بهتر است.
علمی خوب است که در راه درست باشد، ثروتی خوب است که در راه درست باشد، مسیر حرکتی خوب است که انسان را به درستی ببرد این است که اول میگوید لا حول، خدایا هیچ حولی نیست، هیچ چرخشی نیست. یعنی ما باید اول ببینیم این مسیری که داریم حرکت میکنیم مسیر درستی است یا نه؟ عده ای از مردم برای اینکه مسیرها را بفهمند سالهای سال وقت می گذارند و می خواهند که خودشان تجربه کنند در حالی که قرآن میگوید نیاز به تجربه نیست مگر تو چند بار زندگی می کنی؟ میگوید: «قُل سیروُا فِی الأرض»بروید و روی زمین بگردید، احوال مردمان را بررسی کنید. شما الان در عرصه اقتصادی، هر کدامتان یک مسیری و یک مجرایی دارید، یکی بنّا است برود و اوضاع بنّاها را در جهان ببیند. یکی بقال است، برود و اوضاع بقالها را ببیند، یکی کفاش است، برود و اوضاع کفاشها را ببیند. «فانظروُا کَیفَ کان عاقبت المُکَذِّبین» ببینید آنهایی که راه غلط را رفتند به کجا رسیدند؟ عاقبت و سرانجام بدکاران به کجا رسید؟ یعنی آدم لازم نیست ۳۰ سال یک مجرا را برود، ببیند پدرانش ۳۰ ساله هایی شدند که گذشتند آنها به کجا رسیدند؟ نگاه کند و بگوید که پدر من ۳۰ سال کارمند فلان شرکت بود چی شد؟ به کجا رسید؟ امروز بعد از ۳۰ سال دارایی هایی دارد، کدام یک از این دارایی ها را از راه کارمندی بدست آورده است و کدام را از راه دیگری بدست آورده است؟ کدام را از راه شر بدست آورده و کدام را از راه خیر بدست آورده است؟ کدام را بدست آورده عده ای او را دعا کردند و کدام را بدست آورده عده ای نفرینش کردند؟ الان در جامعه میبینید که عده ای ثروتمند شدند اما با ثروتمندی خودشان بخش زیادی از مردم فقیر شدند که اینها ثروتمند شدند، اینها نفرین پشت سرشان است. اما هستند عده ای که ثروتمند هستند اما در کنار ثروتمندی اینها جمع دیگری هم به ثروت میرسند، اینها دعاها پشت سرشان است.
آیا لازم است ما یک مسیری را ۳۰ سال برویم بعد بفهمیم؟ اگر اینجور باشد بعد ۳۰ سال بر فرض هم که فهمیدیم اشتباه رفتیم حالا چه کنیم؟ قرآن میگوید در احوال پیشینیان خودتان سیر کنید. امیرالمومنین در نامه ای به امام حسن نوشت: «پسرم من تاریخ را زیاد مطالعه کردم و احوال هر قومی را مو به مو رصد کردم به گون های که انگار من جزئی از آنها هستم و با آنها زندگی کردم، بدشان را از خوبشان شناختم و هدایتشان را از گمراهیشان تشخیص دادم، اینک تجربه من به تو رسیده اگر از این بهره ببری لازم نیست تو مثل من به سختی بیفتی». یعنی یک تجربه ای را عده ای از مردم انجام دادند آدم کافی است که احوالات این ها را ببیند و سیر کند، دیگر لازم نیست که آن راه را دوباره برود. و باز هم عده دیگری آمدند و احوالات آنها را سیر کردند. شما میتوانید از تجربه اینها بهره ببرید.
یکی از کارهایی که من میکنم در هر جمعی، فامیلی باشد، دوستی یا آشنایی باشد، شخصی را می بینم که پیر باشد میگویم فلانی، تو ۵۰ سال، ۶۰ سال از خدا عمر گرفتی، اگر بخواهی این ۶۰ سال عمرت را فشرده کنی، به اصطلاح امروزه میگویند mp3 کنی، mp3 در ۱۰ دقیقه به من بگویی که چه چیزی از این عالم و از این جهان فهمیدی؟ در ۲۰ دقیقه برای من بگو. این را امتحان کنید، خیلی قشنگ است. نتایج خیلی خوبی دستگیر شما می شود، یعنی طرف یک عمری زندگی کرده است وقتی شما را در این سوال، خالص ببیند جواب خالصانه ای هم می دهد که در این ۵۰ سال که زندگی کردهای چه چیزی دیدی؟ ثمره این عمر چه بوده است؟ این شخص تجربیات این ۵۰ سال را فشرده میکند و به شما میدهد. بعد از او بپرسید که غیر از من چند نفر از تو سوال کردهاند؟ و اکثراً پاسخ میدهند که کسی سوال نکرده است. این اشتباه ماست، در زمین سیر نکردیم، چرا از همدیگر این سوال را نکردیم که تو ۳۰ سال از خدا عمر گرفته ای از این نظام خلفت چه فهمیده ای؟ از فهمیده های آنها تو میتوانی گنجهای مهمی بدست بیاوری. امام صادق فرمود: «خداوند نور خودش را بین مومنان پخش کرد و در قلب هر مؤمنی نوری قرار داد که در قلب مومن دیگری قرار نداد. علت را سوال کرد، فرمود: «چون خدا خواست که مؤمنان به هم نیازمند باشند». یعنی یک چیزی در من هست که در شخص دیگری نیست تا آن شخص از من بپرسد. یک چیزی در این شخص هست که در من نیست و من از این شخص بگیرم. خضر پیغمبر از موسی عالم تر نبود، موسی عالم زمان خودش بود اما علومی در سینه خضر بود که آن علوم در موسی نبود. سوره کهف را بخوانید، موسی با اینکه میدانست که از خضر عالم تر است اما پیش خضر تواضع کرد و از او خواست تا چیزهایی که یاد دارد به او یاد بدهد. خضر گفت: نمیتوانی تحمل کنی. موسی گفت: عیبی ندارد. من را انشاءالله از صابرین می بینی. یعنی با اینکه موسی عالم تر بود در خانه خضری که به اندازه موسی عالم نبود تواضع کرد و این را به عنوان استاد خودش برگزید. خدا این داستان را در قرآن آورده تا برای ما درسی باشد. امیرالمومنین به کمیل بن زیاد گفت تا او را موعظه کند. کمیل تعجب کرد و گفت: یا علی! من شما را موعظه کنم؟ من برای موعظه کردن عددی نیستم. امیرالمومنین فرمود: نه، تو یادآوری کن. خدا فرمود: «انَّ الذّکری تَنفَعُ المُومِنین، یادآوری کردن برای مؤمنین سود دارد، نفع دارد».
ما اگر از همین یادآوری ها که در جهان بود استفاده می کردیم و دنبال افرادی می گشتیم و از تجربیات آنها بهره می بردیم، نفع می بردیم، در زمین سیر می کردیم، تاریخ گذشتگان را مطالعه میکردیم که چه راههایی رفتند؟ به چه ثمری رسیدند؟ این بهترین نشانه برای ما در باب اقتصاد بود. اگر ما گذشتگان را سیر می کردیم، مثلاً نقاش ها را سیر می کردیم میفهمیدیم که نقاش ها در طول تاریخ و در عصر ما به جای بالایی از حیث اقتصادی نرسیدند، ما که میخواهیم به پول خوبی برسیم دیگر شغل نقاشی را انتخاب نمی کنیم. بنّاها را می دیدیم همینطور، کارگران و کارمندان همینطور. راه درست را که پیغمبر فرمود، امیرالمومنین فرمود، امام صادق فرمود، چهقدر توصیه ها شده است. امیرالمومنین (ع) فرمود: «به تجارت روی بیاورید تا از مردم بی نیاز شوید»؛ امام صادق (ع) فرمود: «به تجارت روی بیاورید تا از مردم بینیاز شوید»، چه قدر بی نیازی از مردم خوب است، تو کارمند هرکس که بشوی به او نیازمند هستی چون تا وقتی زنده باشد به تو حقوق میدهد در نتیجه باید آرزو کنی که او زنده باشد اما وقتی خدا روزی تو را مستقل قرار داد یعنی دست خود تو سپرد حالا همه عالم و آدم بمیرند.
مجرای بسیاری از این حسادت های مالی از اینجا نشأت می گیرد که انسان اجیر دیگری شده است، روزی خودش را به دیگری بسته است. تو در یک شرکتی کار میکنی و ماهی یک میلیون حقوق میگیری اگر این یک میلیون تو بخواهد دو میلیون شود حقوق کارفرمای تو حداقل باید دو برابر بشود تا به تو دو برابر بدهد. تو گمان میکنی، انتظار داری پول او دو برابر نشود پول تو را دو برابر میکند؟ از هر ۱۰۰ کارفرما از چند نفر آنها انتظار داری که وضع خودشان رشد نکرده وضع شما را رشد بدهند؟ از هر ۱۰۰ نفر کارفرما از کدام آنها انتظار دارید که در این اوضاع سخت اقتصادی وضعشان خراب بشود حقوق شما را بالا ببرند؟ یعنی خودش ضرر کند که تو را بالا ببرد. تو مجرای خودت را خودت غلط انتخاب کردی. این است که اول درخواستی که ما باید داشته باشیم، هم از خداوند و هم از فکرهای شما که این مسیر حرکت، این محور حرکت خودتان را درست کنید، این حول و چرخش حرکت خودتان را درست کنید. تا وقتی که در مجرای غلطی حرکت میکنید رشد فکرهایتان به درد نمی خورد. تو راننده تاکسی باشی و خیلی هم دانشمند باشی آخر هم باید برای مسافرها منبر بروی، دیدید که بعضی از راننده تاکسی ها عالم هستند بیچاره ها دارند داغون میشوند. من تجربه شخصی خودم را میگویم زیاد دیدم که وقتی در ماشین می نشینی بنده خدا عالم است و یک علومی را بدست آورده است، تفکر کرده است و الان علوم خودش دارد خودش را می خورد، هم صحبتی ندارد تا تو سلام بگویی او شروع به صحبت میکند و نیم ساعت برای تو حرف میزند چون دانشی در سینه دارد اما کسی را پیدا نمی کند که این دانش را به او انتقال بدهد و مجبور است با همین مسافرها صحبت کند. از یک راننده تاکسی پرسیدم چه موقع به تو خیلی سخت میگذرد؟ وقتی ترافیک زیاد است؟ گفت: نه ما به ترافیک عادت داریم. پرسیدم: بنزین گران میشود؟ گفت: نه میگذرد، بنزین ۱۰۰ تومان بود الان ۱۰۰۰ تومان بشود ما هم کرایه خودمان را بالا میبریم. پرسیدم پس چه موقع به تو سخت میگذرد؟ گفت: وقتی یک مسافر سوار شود و یک مقدار حرف بزنیم و بفهیم که مسافر نمی خواهد حرف بزند. همیشه اینجوری است یک نفر کنار آدم باشد که صحبت کند راه خیلی سریع می گذرد. شما الان در جاده ها تا قم میآیید اگر همکلام داشته باشید راه ۱۰ ساعته برای شما ۲ ساعت میشود اما اگر کسی نباشد تا صحبت کند راه ۱۰ ساعته، ۲۰ ساعت میشود. این است که غم راننده تاکسی ها ترافیک و پول بنزین و اینها نیست، غم آنها این است که مسافری داشته باشند که ساکت باشد و هیچ حرفی نزند بیچاره می شوند و به آنها سخت می گذرد چون این علم و فهمش را در راه درستی نمیتواند انتقال بدهد و مجبور است به مسافر داخل ماشین بگوید. مسافر بیچاره هم هزار تا درد دارد و باید غم یک نفر دیگر را هم تحمل کند.
این است که این ها حول حرکتشان را در مجرایی که مربوط به آن زمینهای که میخواهند رشد کنند انتخاب نکردند. حالا یکی است که اصلاً پول نمیخواهد هیچی اما صحبت ما و نشست ما در مورد کسانی است که میخواهند ثروتمند بشوند. اینها بروند بررسی کنند و ببینند چه گروهی از همه بهتر راه ثروت را طی کردند؟ خداوند روزی چه کسانی را بهتر قرار داد؟ بعد به تجارت میرسند که ما مدام از آن صحبت میکنیم. یک وقتی هست که من میخواهم شما را به این نقطه برسانم، یک وقتی هست که فکرهای خودتان باید به این نقطه برسد. لاقل ایرانیها اینطور هستند به یک چیزی که خودشان نرسند همه زندگیشان را برای آن میگذارند. یک نفر بود که یکی از اساتید با او صحبت کرد که برندینگ را شروع کند ولی او همیشه میگفت که ندارم، نمیشود، وضعم خراب است. گذشت، دو ماه بعد که برای صحبت آمد پرسیدم: این دو ماه کجا بودی؟ گفت: من ۳۰ میلیون دستگاه های فلان شغل را با مشورت فلانی گرفتم. گفتم: چرا ما به تو گفتیم بیا اینجا دو میلیون، سه میلیون، پنج میلیون هزینه کن، نکردی و آنجا ۳۰ میلیون هزینه کردی؟ چون عقل خودش که برسد انجام میدهد. الان خیلیها میگویند ما نداریم که تجارت را شروع کنیم. همینها اگر به این نتیجه برسند که مثلاً پول در سبزی پاک کنی است و دستگاه سبزی پاک کنی ۵۰ میلیون است، این ۵۰ میلیون را شده از این جلسات فامیلی و خانوادگی پیدا کنند، وام بگیرند، طلا بفروشند، این ۵۰ میلیون جور میشود چون به این رسیده است که سبزی پاک کند. ما اول باید به این برسیم که پول در تجارت است تا شغلمان تاجر شدن بشود تا نرسیم بقیه حرفهای ما فایده ندارد.
این است که ما برای آنهایی که هنوز به این نقطه نرسیده اند که شغلشان را تجارت قرار بدهند اول دعا می کنیم که خدایا فکرها و مغزها و درک های این ها را به تجارت برسان بعد به شاخصه های دیگر قوت و قدرت می رسیم چون فعلاً جاده را اشتباه می رود. امیرالمومنین فرمود: «توقف از حرکت در مسیر اشتباه بهتر است» یعنی کاری نکند بهتر از این است که کار غلط را انجام بدهد چون حداقل امید هست. دو نفر هستند، نفر اول شروع به انتخاب شغل بنایی میکند و کار میکند، نفر دوم شروع نمیکند و همینطور نشسته است. نفر اول ۳۰ سال بنا می شود اما نفر دوم ۲ سال هم بیکار نشست و خورد بعد از سال دوم به این نتیجه میرسد که تاجر بشود، این شخص ۲۸ سال در تجارت حرکت میکند و آن شخص ۳۰ سال در بنایی. در آخر نفر دوم ثروتمند می شود اما نفر اول در فقر خودش می ماند با اینکه تلاش بیشتری کرده است. خدایی من از قدیمی های شما یک سوال دارم: شما از یک بنا در طول شبانه روز بیشتر زحمت میکشید؟ از یک نجار بیشتر زحمت میکشید؟ از یک راننده تاکسی بیشتر زحمت میکشید؟ حاضر هستم قسم بخورم که یک سوم راننده تاکسی زحمت نمی کشید، شما اگر مثل این راننده تاکسی ها و مثل بناها با آن توان و قدرت کار میکردید اصلاً جهان را می گرفتید. من آمار خیلی از شما را دارم، اصلاً کار نمی کنید، عشقی کار می کنید، راه خوب افتادید و همینجور در می آورید. گاهی به من خبر میدهند و در کانال خواندم که فلانی صادرات کرد که من در دل خودم گفتم من بز دست این شخص نمی دهم. واقعاً من خیلی از شما را می بینیم، یا در جلسات خصوصی صحبت می کنیم، نکته این است که در جاده خوبی افتادید. یک وقتی یک نفری در یک جاده ای می افتد که جاده شمال است راه می رود، پایش به یک سنگی میخورد و می افتد و یک منظره رویایی میبیند. یک کسی هم در یک جای خیلی داغون و خراب است و ساعتها چشم میاندازد که یک منظره خوب ببیند اما نمیبیند.
پس اول مهم است که ما در چه مسیری قرار گرفته ایم؟ باز هم می گویم، قدیمی ها دیدند که چه قراردادهایی بستید که اصلاً تلاشی برای آن نکردید در حالی که بنا هر هزار تومان که میگیرد باید تیکه تیکه بشود تا بگیرد. تا حالا دیدید که کسی یک پول مفتی به راننده تاکسی بدهد؟ شما نشستید و یک نفر به شما زنگ می زند که من رفیق فلانی هستم و از شما بار گرفته و راضی بوده، برای من هم انقدر بفرست و پولش را بریزم. فرق این چیست؟ آن شخص در یک مجرایی قرار گرفت که مسیری به ثروت نداشت، این شخص دیگر در مجرایی قرار گرفته که در مسیر ثروت قرار می گیرد، اگر بیفتد هم آن پایین پولی پیدا میکند. این است که به این حول میگویند. ما اولین درخواست و اولین نکته مهمی که در زندگی هایمان باید به آن فکر کنیم این است که آیا در مسیر درستی از حیث اقتصاد حرکت میکنیم؟ خیلی ها امروز تاجر هستند اما تجارتهایشان هم زمین خورده است چون باز آنها نفهمیدند که امروز مجرای درست تاجر شدن چیست؟ آن اتفاق قشنگی که در آراد افتاد از همان اوایلی که بحث برندینگ مطرح شد این بود که ما دیدیم واقعاً روز به روز هجوم مردم به اینترنت بیشتر می شود، این صحبت امروز نیست، این را در سالهایی دیدیم که اصلاً خیلی از شما گوش نداشتید، اینترنتها، اینترنت سیمی بود، آن موقع این درک ایجاد شد. از همان موقع با توجه به شناختی که از مردم پیدا کردیم دیدیم که مردم روز به روز تنبل تر میشوند، روز به روز مردم رفاه جوتر میشوند، در نتیجه در خانه بنشیند سرچ کند و دنبال ۱۰۰۰ تا نخود بگردد برایش راحت تر است تا در بازار نخودفروش ها بگردد. این است که الان خیلی از تاجرهایی که سنتی تجارت میکنند، هفته هفته میگذرد و یک مشتری جدید ندارند. یعنی مسیر تجارتش را درست انتخاب کرده است اما باز مجرای این مسیر، رسیدن درست به این مسیر را اشتباه انتخاب کرده است. شاید بعضی از شما یادتان نیاید آن زمانهایی که ما برندینگ را با مبانی سایت ها شروع کردیم خیلی ها مبانی را از طریق فیس بوک می فروختند، در آن موقع خیلی فیس بوک مُد بود. یادم می آید در جلسه ای با دوستان صحبت میکردیم که ما بچه ها را هل بدهیم تا در فیس بوک فعال بشوند، همان موقع این صحبت بود که فیس بوک امروز هست و فردا نیست، یک جوّ است. تلگرام امروز هست فردا نیست. کسی که بِیس خودش و پایه ثروت خودش را از مبنای تلگرام گذاشته است، دو روز دیگر که برای تلگرام یک اتفاقی بیفتد همه مجرای ثروتش از دست میرود.
الان خیلی ها هستند مجرای درآمدشان را از تجارت، اینستاگرام قرار دادند، دو روز دیگر که اینستاگرام فیلتر بشود همه مجرای خودشان را از دست میدهند و این است که به واقع شما بهترین راه را رفتید. شغل خودتان را تجارت که بهترین شغلهاست قرار دادید، اینترنت را به عنوان بهترین مجرا شناختید، سایت های خودتان که مال خودتان باشد به عنوان بهترین مجراست. الان معلوم میشود که راه را درست پیدا کردید. شاید باورتان نشود من اعتقاد قلبی دارم که ۹۹ درصد این است که آدم راه را درست پیدا کند، در این زمانه پیدا کردن راه درست معضلی است. خدا لعنت کند هشام ابن عبدالملک را که امام باقر را دعوت کرد در حالی که داشتند تیراندازی می کردند. سیبلی داشت، نشانه هایی داشت که ۱۰ قسمت بود، در ایام پیری امام باقر بود، به امام باقر گفت شما هم یک تیری بیندازید. حضرت تیر و کمان را برداشت و زد به وسط هدف خورد. هشام ابن عبدالملک گفت این شانسی زده است و این روایت در تمام تاریخ نقل شده است، صحبت شیعه نیست، صحبت تاریخ است. تیر دوم را داد، امام تیر دوم را که زد تیر اول را شکافت و در وسط قرار گرفت. هشام تعجب کرد و گفت اینها که هیچوقت تیراندازی نمی رفتند. چون بعد از شهادت اباعبدالله بحث جنگ و اینها نبود و اهل بیت را در سختی قرار داده بود و هیچ حرکت نظامی آن موقع نمی کردند. تیر سوم را داد و گفت شاید دوتای قبلی شانسی بوده است. امام تیر سوم را به گونه ای زد که تیر دوم را شکافت و در وسط قرار گرفت. هشام ابن عبدالملک به امام باقر گفت: «از چه موقع تمرین تیراندازی میکنید؟» حضرت فرمود: «اولین باری است که کمان بدست گرفته ام» شاید باور این مسئله برای خیلی از ما سخت باشد که شخصی در سن پیری اولین بار کمان به دست بگیرد و سه تیر را طوری بزند که هر سه وسط هدف بخورد. هشام تعجب کرد و گفت: پس چطور به این مهارت رسیدید؟ امام باقر فرمود: «خداوند ما را خانواده ای قرار داد که همواره در شناخت نقاط درست بهترین هدفها را گرفتیم» یعنی ما خانواده ای هستیم که همیشه در فهمیدن درستی بهترین انتخابها مال ماست. یعنی ما عادت کرده ایم.
کسی عادت کند همیشه نقطه درست بزند تیراندازی هم بکند وسط میزند چون بلد است، این شخص درست هدف گرفتن را بلد است. روانشناس های امروز به این نتیجه رسیدند، یک آزمایشی انجام دادند و یک توپ بسکتبال را به یک سری افراد تازه وارد دادند و یک سبد بسکتبال هم گذاشتند، بیش از ده هزار نفر را از اصناف مختلف به صف کردند در حالی که هیچکدام تجربه حرفهای در زمینه بسکتبال و پرتاب توپ نداشتند و به هر کدام سه توپ دادند بعد مشخص شد که از طبقه کارمندان و کارگران از این سه توپ کمتر از ۱۰ درصد آنها توانستند یک توپ را گل کنند، از طبقه مغازه داران و بازاریان ۳۰ نفر توپ داخل سبد انداختند، از طبقه مدیران و کسانی که مدیریت کردند ۹۰ درصد یک توپ را به سبد انداختند، با اینکه اولین بار است که بسکتبال بازی میکند چون کسی که یاد بگیرد که به هدف بزند توپ را هم درس می اندازد، این درست به هدف زدن را یاد گرفته، در مسیر درست حرکت کردن را یاد گرفته است. شما هم میتوانید امتحان کنید و درستی این حرف را ببینید. ندیدید افرادی که بر خودشان مسلط هستند وقتی آنها را سوارکاری میبری، دو جلسه که آموزش میبینید مثل کسانی عمل میکند که ۲۰ جلسه کلاس رفته است. رانندگی میبری یاد میگیرد، جوان باشد و پلی استیشن بدهید بازی کند دو جلسه که بازی کند جلسه سوم همه را میبَرَد.
یک خاطره تعریف کنم تا یک مقدار تنوع بشود. من بازی های پلی استیشن را خیلی وقت بود بازی نکرده بودم، بچه گی یک زمانی بازی می کردیم، در یکی از این سفرها که در سال ۹۲ داشتم به استان کردستان؛ شهر قروه رسیدیم. بعضی از دوستان نماینده ما زحمت کشیدند و برای ناهار تدارک دیدند و ما را به منزل خودشان دعوت کردند. خیلی فضا را شوخی کردند و یک دستگاه پلی استیشن گذاشتند که بازی کنیم. اینها همه خوره پلی استیشن بودند و حرف های بازی میکردند. چهار پنج نفر بودند که در این کار ادعا میکردند. شاید من بگویم باورتان نشود ولی اگر در یک از این همایشها بچه های قروه آمدند میتوانید از آنها بپرسید. بازی کردیم و من هر چهارتای آنها را بردم. یک نفر را آوردند و گفتند که این سردسته پلی استیشن های شهر است، شرکت کامپیوتری دارد و ۲۴ ساعت پلی استیشن بازی میکند، بازی کردیم و من یک دست او را بردم ولی ول نمی کرد. این هایی که میگویم اغراق نمیکنم، چهار نفر نشسته بودند و در دلشان بود که من ببازم. بازی آخر من باختم و خیالشان راحت شد و ناهار آوردند، خوشحال شدند که سر من را پایین آورده بودند. البته من خسته شده بودم و گرنه دوست داشتم که آن را هم ببرم. واقع این است شما درست بتوانید به هدف بزنید در هر کاری قوی عمل می کنید، بدمینتون بازی کنی، شنا کنی، دو بروی قوی هستی، در هر کاری قوی هستی. اما آن کسی که چپر چلاق است در هر جایی که برود همانطور است. این است که در مسیر درست حرکت کردن را یاد بگیرید و این ایجاد نمی شود مگر اینکه انسان از خدا بخواهد. یعنی این توفیقی از ناحیه خداست، این که میگوید «لا حول و لا قوه الا بالله» هیچ چرخشی نیست که انسان داشته باشد مگر از ناحیه خدا. پروردگارا به حق پیغمبرت به ما توفیق حرکت در مسیر درست را عنایت کن. خدایا اگر در مسیر غلط حرکت میکنیم خودت ما را بچرخان و به مسیر درست رهنمون شو.
حالا که راه درست را پیدا کردیم، حالا که مسیر درست را شناختیم، اینجاست که باید حرکت کنیم. در این حالت است که انسان انگیزه هم دارد چون خیالش جمع است که جاده درستی را انتخاب کرده است. شما تصور کنید راننده ای نمی داند این جاده ای که میرود به سرانجام میرسد یا نه، دلش نمی آید پا را روی گاز بگذارد و گاز بدهد. اگر در جادهای که اشتباه قرار گرفته باشی و یا شک داشته باشی نمیتوانی با سرعت ۱۲۰ تا بروی، سرعت را کم میکنی و همه نگاهت به آینه عقب است که ببینی آیا کسی از پشت می آید؟ یا جلو را نگاه میکنی و وقتی از تو میخواهند سریع تر بروی میگویی وقتی نمی دانم درست میروم یا نه کجا بروم؟ اول باید کسی بیاید که بپرسیم ببینیم جاده را درست میرویم یا نه؟ اما انسان که در جاده درست قرار گرفت خیالش جمع است و تخته گاز میرود. چرا خیلی از مردم کم تلاش هستند؟ چون در ناخودآگاه خودشان نمی دانند که راهی که دارند می روند درست است یا نه؟ پس با خودش می گوید که چرا این همه زحمت بکشد؟ من خودم نمیدانم جاده ای که دارم میروم، کار بنایی که دارم می کنم، من را به راه خوبی می رساند یا نمی رساند؟ یکی از اطرافیان خود من که در کار کندن چاه و اینها است، صحبت می کردیم میگفت من در طول ماه ۱۵ تا ۲۰ روز کار میکنم و ۱۰ روز کار نمی کنم. با همین ۲۰ روز خرج یک ماه خودم را در حد کفاف در می آورم. پرسیدم: چرا کارت را ۳۰ روزه نمیکنی که بتوانی پولی پس انداز کنی؟ گفت: من حساب کردم با این شغل باید ۴۰ سال کار کنم، اگر قرار باشد من ۳۰ روز در ماه کار کنم ۳ ماه میتوانم ۳۰ روز کار کنم ماه چهارم نمیتوانم ادامه بدهم. این است که من ۲۰ روز در ماه کار میکنم و ۱۰ روز استراحت میکنم که بتوانم با این مدل پیش بروم تا ۴۰ سال خرج بدهم. چند روز پیش مطلع شدم که بنده خدا کمر درد شده و در بیمارستان بستری شده است. منظور این است که با همین معادلات هم پیش میرود، با همین ۲۰ روز به ۴۰ سال هم نمیکشد و بیشتر از ۵ سال نمیتواند ادامه بدهد. اما اگر در تجارت قرار میگرفت فرق میکرد. آن چه که انسان باید در تجارت قوت ببخشد عقل و زبون است و هر چقدر بیشتر از آنها کار بکشی قدرتت بیشتر میشود. فکر مثل دست نیست که اگر از آن کار بکشی ضعیف و سست بشود. هر چه بیشتر تفکر کنی، فکر تو قوی تر میشود. پس معلوم میشود که این شخص چاه کن راه را درست نرفته است.
یک شخصی در مسیر درستش قرار گرفته است، درد این شخص چیست؟ دردش این است که کار نمیکند، یعنی یک نفر در جاده غلط قرار میگیرد کار بکند و نکند فرقی نمی کند و در حد بخور و نمیر زندگی می کند، ترقی و رشدی برای او حادث نمی شود. یک نفر در جاده درست قرار میگیرد اما درست کار نمیکند. اولین کاری که شیطان با شما میکند و یقین دارم که همه شما این تجربه را دارید این است که شما را به درستی راهی که دارید می روید به شک می اندازد که نکند اشتباه است، نکند تجارت هم کار غلطی باشد، نکند این جاده اشتباه باشد، این شک و تردید، عزم و اراده ها را سست میکند. شما چرا یک مقطعی خوب تولید محتوا می کنید، خوب جواب تلفن های خودتان را می دهید، خوب برند می کنید اما یک مقطعی بادتان خالی میشود؟ یک مقطعی کار میکنید، زنگهای شما یک مقدار پایین می آید، همه وجودتان به شک میافتد که نکند اشتباه است، نکند جاده را غلط میروم. پس شیطان برای زمین زدن شما کار خیلی سختی نمیکند. لازم نیست شما را به انکار در زمینه تجارت برساند، یعنی بگوید تجارت بد است همین که شما را به شک بیندازد کافی است. امام سجاد (ع) فرمود: «إنَّ الشُّکوکَ وَ الظُّنونَ لَواقِحُ الفِتَن، شک و بدگمانی سرآغاز فتنه هاست، سرآغاز بیچارگی از اینجا شروع میشود یعنی از روزی که شک به دلت می افتد که نکند این کار غلط است. راه درست را پیدا کردی اما تو را به شک می اندازد و اراده و عزم و تلاش و همت تو سست می شود. نهایت آن هم این است که در جاده درست قرار گرفته ای اما به جایی نمیرسی.
قرآن درکتاب خودش از دو گروه خیلی قشنگ صحبت میکند: یک گروه کسانی هستند که کَذلک یُریهِم الله اعمالهم حَسَرات علیهم، یک گروه هستند که خدا عملهایشان را در روز قیامت به آنها نشان میدهد و حسرت دلهایشان میشود. از امام صادق (ع) سوال کردند که چرا اینها حسرت میخورند؟ حضرت فرمود: «چه موقع انسان حسرت میخورد؟ وقتی عمل را درست انجام داده اما نیت عملش درست نبوده است، اینها کسانی هستند که نماز خواندند، روزه گرفتند، کارهای خوب کردند اما نیتشان از انجام آن کارهای خوب، خدا و اطاعت خدا نبوده است». این است که بیچاره حسرت میخورد که من کار را درست انجام دادم، کاش برای خدا انجام میدادم. زحمت را کشیده است اما مسیر زحمتش درست نبوده است. اکثر کارگران، بناها، نجارها و کارمندان را ببینید، اینها را وقتی در سنین پیری میبینی خیلی حسرت دارند. اما جوانه ای لات را هم ببینید حسرتی ندارند. چون آن شخص بیچاره می گوید من سالها زحمت کشیدم و پدرم در آمد، من جوانی نبودم که ول باشم، زحمت کشیدم ولی به جایی نرسیدم، اینجا حسرت پیش می آید. اما آن جوان قرتی سوسول اصلاً حسرت نمیخورد و میگوید: من شب مشروبم را خوردم، فیلمهای خودم را نگاه کردم، تا دیر وقت هم بیدار بودم، صبحم تا دیر وقت خوابیدم، کلی حال کردم و به هیچ جایی هم نرسیدم، حسرتی ندارد چون زحمتی نکشیده است. حسرت به دل کسی میماند که کار کرده است، تلاش کرده است اما در راه درستی استفاده نکرده است. این است که قرآن میگوید: این کارهایی که کردهاند حسرت دلهایشان میشود. اما خدا میگوید یک دسته دیگری هستند که در جاده درست قرار گرفتند اما عمل صالحی انجام ندادند. به خدا ایمان آوردند، راه درست را پیدا کردند اما کاری نکردند. امام صادق (ع) فرمود: «بخدا سوگند، ایمان به خدا برای کسی که عمل صالحی انجام نداده است نفعی ندارد». الان خیلیها هستند که به ظاهر مؤمن هستند اما کار خیری از آنها بلند نمی شود، ایمان این اشخاص برایشان نفعی ندارد. این است که همیشه ایمان را با عمل صالح داشته باشید.
چرا وضع ما خراب است؟ چون اکثر ما راه درست را پیدا نکردیم. آنهایی هم که راه درست را پیدا میکنند آنقدر در شک می افتند که عمل خوبی انجام نمی دهند. خوش به حال کسی که راه درست را پیدا کرده و پرتلاش در آن راه حرکت میکند. و خداوند اینها را هم در کتاب خودش توصیف کرده است. فرمود: «إنَّ الَّذین قالوا ربُّنا الله ثُمَّ استقاموُا»، کسانی هستند که گفتند پروردگار ما همان الله رب العالمین است به خدا ایمان آوردند، اعمال خودشان را درست کردند، از کثیفی ها دست برداشتند، از زشتی ها و از خرابی ها دست برداشتند، سپس استقامت کردند. طرف یک سال کار میکند اما به جایی نمیرسد، این استقامت میخواهد. تو ۳۰ سال قبل زندگی خودت را گند زدی، ۵ سال لازم است که یک نفر بیاید تو را پاک کند، اما قبول نمیکند. تو ۵ سال از زندگیت را در شبکه های اجتماعی بودی، مغز تو پر از بیماری و ویروس و پر از عیب است، تو سه سال لازم است تا این شبکه های اجتماعی و این چق چق کردن ها را کنار بگذاری تا یک مقدار ذهن تو پاک شود بعد آن موقع ببین که از تو چه متفکری بیرون می آید؟ شخصی پیش من آمد و گفت من ۱۰ روز است که این تفکر را شروع کردم اما هر چه فکر میکردم مدام فکرهای بیخود می آید، من هم خسته شدم و ول کردم. طبیعی است و واقعاً همین است که روزهای اول وقتی شما فکر میکنی و فکرهای بیخود به سر تو می آید همینجا باید دستت بیاید که چقدر درونت کثیف است که نمیتوانی پنج دقیقه روی یک موضوع قشنگی فکر کنی. این از خرابی درون نشان میدهد، وقتی این را فهمیدی باید درمان کنی. این است که استقامت میخواهد عزیزان، در راه درست که قرار گرفتی هزاران عامل است که تو را از این راه درست برگرداند. شاید باورتان نشود اما شما که الان یک مقدار وضعتان خوبتر شده و اصطلاحاً از آن حد وسط جامعه بالاتر آمدید کلی در محل حسادت اقوام و فامیل هستید. چون این خانم بزرگ شده و رشد کرده است پس خاله ها او را برای دخترخاله ها مثال میزنند و به سر آنها می زنند که چرا این رشد کرد ولی تو رشد نکردی. این است که همه آرزو میکنند تو زمین بخوری، چون خودشان نمیتوانند بالا بیایند. در زمان مدرسه یادتان می آید یک نفر که درسش خوب بود، ۲۰ میگرفت می گفتند این شخص خرخون است تا او را تضعیف کنند و پایین بیاورند تا نتواند بخواند و نمره اش پایین بیاید تا به اینها نگوییم اینها خنگ هستند.
من یک وقتایی معلم بودم دیدم بچه ها به یک نفر می گفتند فلانی خرخون است، گفتم تو نیستی؟ گفت: نه پرسیدم: معدل فلانی چند شده است؟ گفت: ۲۰ پرسیدم: تو چند شدی؟ گفت: ۱۳ گفتم: فلانی خواند معدلش ۲۰ شد و تو نخواندی و ۱۳ شدی، تو وقتی میتوانی این شخص را مسخره کنی که بگویی من نخواندم ولی معدلم ۲۰ شد، در اینجا میتوانی بگویی که فلانی خرخوان است و زیاد میخواند اما هوش ندارد. این شخص کم هوشی است که پر تلاش است اما تو کم هوشی هستی که کم تلاش هم هستی. تو دو تا ایراد داری، تو هم هوشت مشکل دارد و هم تلاشت، این بنده خدا هوشش مشکل دارد و نمی فهمد اما این مشکل را با زیاد خواندن برطرف کرده است. اگر هوش تو قوی نیست با تلاش زیاد میتوانی کمی هوشت را جبران کنی نه اینکه هم هوش نداری و هم تلاش نمیکنی. یعنی شما که در مسیر درستی قرار میگیرید مسیر حسادت اقوام قرار می گیرید. نمیتوانم به شما اثبات کنم اما دایی شما کنارت مینشیند و می گوید: این کاری که داری میکنی به جایی نمیرسی، تجارت مال تو نیست. تو این شخص را خیرخواه میدانی، خدا از ته دلها آگاه است. این دوست دارد که تو بالا نروی چون اگر تو بالا بروی خنگی بچه های خودش معلوم میشود، اگر تو بالا بروی ضعف تربیتی خودش روی بچه هایش معلوم می شود، این است که ژست خیرخواهی برای تو میگیرد. میخواهی برای تو ثابت بشود؟ یک جمله بگو که عمه جان، دایی جان، عموجان، این حرفها را میزنی که من را رشد دهی یا از رشد دور کنی؟ میگوید: میخواهم رشدت بدهم. تو بگو: اگر برای رشدم میگویی تو یک راهی برای من نشان بده تا رشد کنم بگو چه کاری بکنم؟ میبینی که اکثر آنها راهی ندارند. اگر راهی داشت بگو این نظریه که دادی خیلی عالی گفتی، ۱۰ میلیون به من قرض بده تا من همین مغازهای که تو میگویی بزنم و رشد کنم، هر چی که در آوردم با تو نصف تقسیم میکنم. خواهی دید که پشت تو را خالی میکند. معلوم میشود که همه خیرخواهی ها دروغ بود، ریشه از حسادت های قلبی داشت. ساده نباشید تا کسی ژست خیرخواهی گرفت شما قبول کنید. شیطان هم وقتی میخواست آدم را گول بزند، و قاسَمَهُما إنّی لَکُما مِنَ النّاصِحین، قسم خورد بر آدم و حوا که من برای شما از نصیحت کنندگان هستم. تا یک نفر به من نزدیک میشود و به من میگوید فلانی من برای تو خیرخواه هستم من یاد شیطان میافتم. چون عادی میتواند حرف بزند و بگوید این کار خوب نیست و این کار بد است اما با استدلال حرف بزند. هر وقت خواست فضا را به فضای احساسی ببرد بدانید که از راه عقل و منطق و برهان نمیتواند حرکت کند بنابراین از راه احساس حرکت میکند که من مگه بد تو را میخواهم، این را میگوید و تو اعتماد میکنی و بدترین بدیها را در خوردت میریزد. بگو از این حرفها در بیا و حرف خودت را بزن. قُل هاتوا بُرهانَکُم إن کُنتم صادقین، راست میگویید دلیل بیاورید، این حرفهای قر و فری چیست؟ این پس و پیش دادنها، این لهجهها را تغییر دادن، این لحنها را کشیدن که عزیزممممم، مگر من غیر از تو کسی را دارممممم؟ تو را رام میکند، خر که شدی هر چقدر خواست می گوید. تا دیدید که یکی از راه این مجراها روی شما حرکت میکند بترسید.
یک کد به شما بدهم، پای صحبت یک نفر در سخنرانی مینشینید، هر وقت دیدید که سخنران صدا را خیلی پایین می آورد، رفتیم یک جا نشسته بودیم یک جایی، بدان که میخواهد شما را خر کند، هر وقت دیدی لحن صدا را پایین آورد و در یک فاز دیگر میرود بدان که از راه استدلال نا امید شده و به راه دیگری پناه آورده است. چون شخصی که با استدلال صحبت میکند بلند صحبت میکند نه اینکه داد بزند، رسا حرف میزند. اما کسی که از راه استدلال مأیوس شده صدای خودش را پایین می آورد و در مایه های احساس میبرد. میگوید: دشمن چو از همه حیلت فرو بماند، یعنی چون دشمن ببیند که کاری نمی کند، این جمله از سعدی است و روایت امیرالمومنین است، حضرت فرمود: «عده ای از دشمنان شما هستند که می بینند از راه دشمنی نمی توانند ضربه بزنند این است که لباس دوستی بر تن میکنند، بعد که دوست شد به او اعتماد می کند. ضربه ها همه از دوستان می خورد، از دشمن کسی ضربه نخورده است. هر چقدر ما ضربه خوردیم از دوستان احمق بود. ضرری که دوستان جاهل، دوستان نقشه کش، دوستان منافق دارند، خیلی بیشتر از ضرری است که دشمنان دارند. همیشه همین بوده است. امیرالمومنین را خوارج زمین زدند، همان هایی که در صفین یار علی بودند اما شمشیر گذاشتند که اگر با معاویه که قرآن را بر سر نیزه کرده بجنگی تو را میکشیم. یاران خود امام حسن ، از زیر پایش کشیدند و گفتند بیا می خواهیم تو را بکشیم. یاران امام حسین که برایش نامه نوشتند و اول گفتند بیا امیر ما شو و بعد همان ها آمدند جلویش ایستادند.
همه ضربه ها همیشه از دوست است. پس شما در مسیر درست، در مجرای بدبینی ها، در مجرای حسادت ها قرار می گیرید و خیلی ها دوست دارند که شما زمین بخورید. این تلاشها خیلی از شما را دوباره به شک می اندازد. به شک که افتادی اراده ات بر رشد و بر حرکتت در مسیر درست سست می شود و دوباره ول میکنی. به گذشته خودتان نگاه کنید، در مقطعی خوب به تجارت چسبیدید، خوب شبانه روز روی آن متمرکز شدید و در مقطعی هم شل شدید، بروید و ببینید آن روزهایی که شل گرفتید چه شده است؟ اتفاقاتی افتاد که باور شما را از درستی مسیری که در آن قرار گرفتید منحرف میکرد، کارهایی کردید خلاف آن کارهایی که قوت شما را رشد بدهد، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، خدای تبارک و تعالی کسی را که ببیند از توانی که به او داده است در مسیر درست استفاده نمی کند این توان درست را از او میگیرد. شخصی محضر امام صادق آمد و گفت از کجا بفهمم مالی که بدست می آورم حلال است یا حرام؟ فرمود: «ببین آن را در چه راهی خرج میکنی؟ خداوند مقدر نکرده است که مال حلال در راه حرام و یا حرام در راه حلال خرج شود». یکی شخصی پیش امام آمد و گفت: من خیلی دوست دارم اطاعت خدا بکنم، اما نافرمانی خدا می کنم. حضرت فرمود: «توان انسان از غذایی که میخورد بدست می آید، غذایی که میخوری از مال حرام است». توان انسان از غذایی که میخورد بدست میآید، چون غذا از مال حرام است توان را در راه اطاعت خدا استفاده نمی کند. شما در یک ماشین سوخت غلط بریزی یعنی بنزین خراب بریزی، این بنزین با ماشین تو چه میکند؟ وقتی ماشین خوب حرکت میکند معلوم میشود که خوراکش هم خوب بوده، وقتی ماشین بد حرکت کند خوراکش هم بد بوده است.
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-1k63ijq']
قرآن می گوید: «کلمات پاکیزه از نفس های پاکیزه خارج می شود»
[/av_notification]
میگوید: من قوتم در راه درست کم است اما در الواطی ها استادی است. اگر به او بگویند دو ساعت پشت سر مردم حرف بزن، برای خودش مجلس آرائی است. خیلی از مردم را ببینید اگر بگویند دو ساعت دلقک بازی در بیاور، بعد دو ساعت باز هم میخواهد ادامه بدهد اما اگر از او بخواهی ۵ دقیقه یک حرفی بزند که نفعی داشته باشد، یک حرف از او پیدا نمیکنی که در آن نفعی داشته باشد.
اکثر مردم اگر ۲۴ ساعته با آنها باشی و این زندگی ۲۴ ساعته آنها را رصد کنی یک عملی که خیری در آن ببینی یا باعث رشد تو بشود در وجودشان نیست یا یک حرفی بزنند که پندی برای من و تو باشد در عمل ها و در حرفهایشان نیست. چون مجرای خودشان را، ورودی های خودشان را، خوراکی که برای زنده بودن استفاده کردند، همه خوراک ناسالم بوده است. غذاهای خراب خوردند، پولی که بدست آوردند از راههای دزدی و حقه بازی و دروغ و فریب بوده است، وقتهای بیکاری خودشان را با دیدن کلیپ و فیلم و سریال گذراندند، تو انتظار داری از مغزی که ساعتها در راه خواندن جک و لطیفه و دیدن کلیپ گذشته چه چیزی از آن در بیاید عزیز من؟ ۲۴ ساعته کلیپ های اینستاگرام را چک میکند، انتظار داری از این شخص چه حرف فرزانه ای بلند شود؟ بنده خدایی گفت من یک عادت بدی که دارم در سفرهایی که میروم در دستشویی های بین راهی که می روم میبینم که روی در و دیوارهای آنها چیزهایی نوشته شده من این ها را می خوانم، این عادت بد من است که میخوانم تا ببینم چی نوشته اند؟ گفتم: عزیز من! کسی که در دستشویی می نویسد چه جور آدمی است؟ تو خودت بگو آیا یک متفکر خودکار بدست میگیرد و در دستشویی چیزی مینویسد؟ یک دانشمند، یک فرزانه، یک عالم، خودکار بر میدارد و در دستشویی چیزی مینویسد؟ در دستشویی چه کسی جز آدمهای بیخود مینویسند؟ تو انتظار داری از این آدم های بیخود چه حرفی در بیاید؟ دوست داری از اینها چه دُرّ و گوهری نصیب تو بشود؟ آدم باید فکر کند و ببیند که با چه کسانی همنشین شده است؟ این همه ساعتت را با چه کسانی مینشینی؟ فیلمهای چه کسانی را میبینی؟ تو از سازنده ای که نه به خدا ایمان آورده، نه عمل خیری از او بلند شده، نه دستگیری کسی را کرده، دوست داری چه فیلمی از این سازنده بیرون بیاید؟ این باید فیلمی بسازد که تو را خر کند، این شخص نفعی برای تو ندارد.
از دنباله روی و پیروی کسانی که خیری منتشر نکردند انتظار چه گُلی را داری؟ این است که توان ها و قوت های شما را به شدت پایین می آورد. اگر در گذشته خودتان مرور کنید این را میبینید، یک ایامی خوب در می آورید، چون خوب در می آورید، آزادتر و بیکارتر هستید پس می نشینید و فیلم و سریال می بینید، بعد از یک مدتی هم توانت کم میشود و هم خدا روزیات را می نشاند. چون تو مدلت همین است اگر خدا تو را ثروتمند کند عیاش میشوی و دنبال کارهای بیخود میافتی. وقتی خدا در تو اینطور میبیند تو را فقیر میکند چون تا وقتی فقیری خوب هستی، تا وقتی فقیر هستی خدا را صدا میزنی، تلاش میکنی، پولدار که میشوی دم در می آوری و خارج میزنی این است که خدا میبیند تو فقیر باشی بهتر است. اما اگر ما قوه و توانی که در گذشته داشتیم در راه درست استفاده میکردیم برای خدا چه مانعی داشت که قوت ما را زیاد کند؟ خدا وقتی میبیند توان هایی که از قبل به ما داده است را در راه درستی مصرف نکردیم به ما توان جدید نمیدهد. شخصی محضر امام باقر (علیه السلام) رسید و سوال کرد: یابن رسول الله، چه کار کنم که به کمال انسانیت برسم؟ با اینکه دسترسی من به شما اهل بیت محدود است و خیلی وقت ها نمیدانم که راه درست کدام است و راه غلط کدام است؟ امام فرمود: «به آنچه که به تو معلوم شد عمل کن، آنچه که دانستی خیر است انجام بده و آنچه که دانستی شر است ترک کن». شما سالها فیلم و سریال دیدی خیری دیدی؟ حالا که فهمیدی خیری در آن نیست این کار را کنار بگذار. سالها در کانالها جک خواندید نفعی گیر شما آمد؟ سالها در اینستاگرام کلیپ های مختلف را دیدی جز اینکه شما را هوس باز کند، جز اینکه شما را به سمت فحشا ببرد، جز اینکه شما را به سمت نافرمانی ببرد چیزی عایدتان شد؟ این کارها را ول کنید.
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-13vaopy']
قرآن میگوید وقتی دیدید یک کاری غلط است چرا آن را ترک نمیکنید؟
[/av_notification]
وقتی میبینید که یک کاری خوب است چرا آن را انجام نمیدهید؟ این حرف، حرف غیر عقلی است؟ حالا یک نفر بگوید من قرآن را قبول ندارم، این حرف، این سخنی که خدا گفته سخن بدی است؟ میگوید چرا به کارهای باطل ایمان می آورید و انجام میدهید و به کارهای خوب پشت می کنید و ترک می کنید؟ این حرف، حرف بدی است که خدا میزند؟ تو همین را سرآغاز کارت بگذار و بگو خدایا من قوه و توان خودم را در راهی میخواهم بگذارم که بدانم آن کار خیر و درست است و توان و قوه خودم را در کاری که شر است نگذارم. همین یک نکته را عمل کنید ببینید اگر قوت و توان شما زیاد نشد؟ حتی اگر خدا شما را صادق ببیند یک راهی است اما شما فکر میکنید آن را انجام میدهید خوب است اما خدا به شما می فهماند که آن راه اشتباه است که دیگر انجام ندهید. چون خدا میگوید این بندهای است که وقتی فهمید کاری بد است واقعاً ترک میکند اما وقتی خدا می بیند تو کسی هستی که وقتی میفهمی کاری بد است باز هم انجام می دهی دیگر برای خدا دلیلی ندارد که تو را بر کارهای مختلفی که داری انجام می دهی آگاه کند. امتحان کنید، آن کاری که فهمیدی و خودت میدانی که خیری در آن نیست آن کار را ترک کن، آن کاری که میدانی خیری در آن هست انجام بده. یک سال بر همین روش مداومت کنید، ثُمَّ استَقاموُا، استقامت کنید. الان فهمیدی تجارت خوب است، بمان، فهمیدی برند شدن خوب است روی آن صبوری کن، سریع شل نشو، فهمیدی فلان کار غلط است ول کن و روی کارهایی که خوب است سرمایه گذاری کن. بعد از یک سال میبینی که چقدر تو متحول میشوی، همان حولی که گفتم، چقدر تو عوض شدی، چقدر رشد کردی و به نقطه های قشنگ رسیدی. لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و صل الله علی محمد و اهل بیت الطّیبین الطّاهرین.
خدایا! به حق محمد و آل محمد، حول و قوه ما را به بهترین حول و قوه ها تبدیل بگردان.
خدایا! توفیقی بده از کارهای شر دوری کنیم.
خدایا! توفیقی بده در کارهای خیر قدم برداریم.
خدایا! به ما توفیقی حرکت در مسیر تکامل انسانی و الهی را عنایت بفرما.
این مطلب چه اندازه برایتان مفید بوده است؟میانگین امتیاز
۵
/
۵ تعداد رأی:
۱