مزایای شغل تجارت چیست + فیلم

مزایای شغل تجارت چیست + فیلم

مزایای شغل تجارت بسیار زیاد است و مهم ترین آنها این است که شما رئیس خودتان بوده و برای تمامی شرایط کاری از جمله، زمان، مکان و میزان کار در هر روز تصمیم میگیرید.
چه لباسی بپوشیم؟
خیلی ها علاقمند هستند که آزاد باشند یعنی برای یک فرد مهم است که در یک محیط اداری باید چه لباسی بپوشد، اصلاً دوست دارد چه مدل لباسی را بپوشد، شما نگاه کنید می بینید که تجار مختلف هر لباسی که دوست داشته باشند را می پوشند، یعنی شما استیو جابز را نگاه کنید حالا این فرد پس از مرگ حتی خاطراتش می ماند و لباس هایی که می پوشد به دلخواه خودش است، از کفش کتانی، شلوار لی، پیراهن اسپرت و هر چیزی که دلش بخواهد را می‌ پوشد ولی شما یک کارمند را که نگاه کنید می‌ بینید نمی‌ تواند این تیپی بگردد، نمی ‌تواند در محیط کارش آن طور که دلش می خواهد لباس بپوشد و باز هم دچار محدودیت است. یعنی شما در همه مشاغل که نگاه ‌کنید می بینید یک سری محدودیت ها داریم، حالا خیلی ها جدا از شغل کارمندی، مغازه‌ دار هستند مثلا مغازه ‌دارها آنچنانی که کارمندها محدودیت دارند، محدودیت ندارند یعنی یک مغازه‌ دار می ‌تواند با لباس اسپرت، مجلسی و یا لباسی که دوست دارد در محل کارش حاضر شود اما همان مغازه دار را شما زیاد با کت و شلوار نمی‌ بینید، اینکه فروشنده سوپر مارکت بخواهد با کت و شلوار در محل کارش حاضرش شود، آنجا هم یک سری محدودیت ‌ها، به خاطر ظاهرها و آن محیطی که فرد در آن کار می‌ کند، داریم.
اما سوال اینجا است که چرا این فرد آزاد نیست و چرا هر طور که دلش بخواهد نمی ‌تواند بگردد؟ این هم یک موضوعی است که شما وقتی در شغل تجارت نگاه می کنید می بینید همه مدل تیپ هایی می شود دید و تنها شغلی است که در آن می توانیم هر مدل لباسی که دلمان بخواهد را بپوشیم و آزادتر هستیم، پس این هم موضوعی است که خیلی از افراد درگیر آن هستند، یعنی طرف دلش می‌ خواهد این مدلی لباس بپوشد و به این موضوع فکر می ‌کند و در سایر مشاغل محدودیت‌ هایی وجود دارد اما در تجارت چنین محدودیتی برایش وجود ندارد.
محل کار کجاست؟
خیلی از افراد زمانی که می‌ خواهند یک شغلی پیدا کنند به این موضوع نگاه می‌ کنند که محل کارم نزدیک خانه ام باشد که راحت رفت و آمد کنم و در واقع هزینه هایم هم کاهش پیدا می کنند، اگر محل آن شرکتی که من ۱۰ یا ۲۰ سال است در آن کار می کنم، عوض شود و اگر مسافت برای من طولانی شود و بخواهد کرایه ها زیاد شود، می گویم من دیگر برای کار آن جا نمی روم و بعد از ۲۰ سال کار کردن انگار هیچ می ‌شوید و هیچ اتفاقی هم نمی ‌افتد و دوباره روز از نو و روزی از نو. این داستان خیلی مهم است که محل کار کجاست و نکته مهم تر این است که آیا من این اختیار را دارم که محل کار و حتی محیط کارم را بتوانم به دلخواه خودم دیزاین کنم؟ شما در همه کسب و کارها می بینید افراد اگر سرمایه نداشته باشند نمی ‌توانند کاری کنند و در واقع به نوعی کارگر هستند، یک فردی بالا دست آن ها است که می‌ گوید شما باید این کار را انجام دهید یا پشت این میز بنشینید و این کارها را انجام دهید. در حالی که یک فرد بیزینسمن یا کسی که در کار تجارت می باشد هر مدلی که دلش بخواهد محل کار خودش را انتخاب می ‌کند و اگر دلش بخواهد دفتر کارش را در برج می ‌گیرد و یا هر جای دیگری که دلش بخواهد این کار را انجام می ‌دهد حتی محیط کار و یا میزی که انتخاب می کند تحت اختیار خودش است و خودش مالک شده است. این نکته خیلی اهمیت دارد که باز متاسفانه خیلی از مردم می ‌گویند من دلم می خواهد آزاد باشم اما آزادی را انتخاب نمی کنم، انتخاب ها دست خودمان است، من دارم انتخاب می ‌کنم که چه مدل شغلی را داشته باشم، چه درآمدی داشته باشم، محل کارم کجا باشد، زمان کاری ام چطوری باشد، همه را خود من به شخصه انتخاب می کنم و بعد از اینکه انتخاب کردم از اوضاع اقتصادی، محل کارم و از همه مباحث ناراضی هستم.
استفاده از مغز برای پیشرفت در کارها
این انتخاب ها از کدام یک از اندام های بدن شکل گرفته است؟ همه این ها در مغز است، یعنی این قلب شما است که دارد برای شما انتخاب می کند، پس داستان باز هم مهم می ‌شود، در شغل تجارت می ‌بینید که افراد هر گونه که دلشان بخواهد برای خودشان کار می‌ کنند، شما همه مشاغل را کنار هم می گذارید و از همه ابعاد و همه زوایا بررسی می کنید می ‌بینید که اینجا باز مدیریت دست خودمان است، یعنی من حق انتخاب دارم که محل کار خودم را در کجا واقع کنم و کجا کار کنم و تاجر می تواند کامل برای خودش انتخاب کند.
میزان درآمد چقدر است؟
میزان درآمد من چقدر است؟ تا کجاست؟ حتی چقدر می ‌شود رشد کرد؟ این موضوع خیلی اهمیت پیدا می ‌کند، مثلاً یک زمانی در دوره یکی از رئیس جمهورها بحث یارانه‌ ها با یک عدد ۴۵ هزار تومانی مطرح می ‌شود و الان پس از گذشت بیش از ۱۰ سال می ‌بینید که همان ۴۵ هزار تومان مانده است، در حالی که قیمت یک نوشابه ای که 50 تومان بود الان ۷ یا ۸ هزار تومان می باشد و شما چندین برابر تورم را در آن شاهد هستید و همه محصولات همین طور هستند مثلا یک پفک را شما بخواهید خریداری کنید قیمتش رشد کرده است، اما چرا این ۴۵ هزار تومان رشد نمی کند؟ چرا حقوقی که من می خواهم از این اداره بگیرم آن چنان رشدی نمی کند که مثلا یک لاستیک خودرو دارد رشد می کند؟ ماستی که هر روز قیمتش دارد بالا می ‌رود چرا حقوق من آنقدر مقدارش بالا نمی رود؟ همه افراد دارند سود می کنند، یعنی خیلی ها فکر می کنند که مثلا من فقط اگر پولم را بدهم و طلا خریداری کنم سود می کنم، نه، با طلایی که شما خریداری می کنید فقط ارزش پولتان را حفظ کردید، یعنی اگر ماست بالا برود طلا هم بالا می رود و قیمت همه کالاها در حال افزایش است، آنهایی که کارمند هستند و همیشه یک حقوق ثابت می گیرند باید به این موضوع فکر کنند که چرا ارزش پول من هیچ وقت، آنطور که شایسته اش است و آن طوری که تورم دارد ایجاد می ‌شود، ارتقاء پیدا نمی کند؟ این باز به خاطر مدل کار است، مدل آن کسب و کاری که هر فرد برای خودش انتخاب می کند. یا در گذر زمان مردم فقیرتر و بیچاره تر می شوند چون همه چیز دارد گران می ‌شود، حتی ثروتمندان و کسانی که یک زمانی خوب پول به دست می آوردند، الان شرایط جامعه به شکلی شده است که قیمت همه کالاها در حال افزایش است، این کالاها یک صاحبانی دارند یعنی قیمت کالا که بالا می ‌رود ارزش پول افزایش پیدا می ‌کند و صاحب این کالاها تولید کننده و تاجرها هستند، پس نگاه کنید تنها گروهی که همیشه سود می‌ کنند همین گروه تجار و تولید ‌کننده ها هستند، این نکته خیلی مهم است و بقیه همه انگار دارند ضرر می‌ کنند، هر کسی که در مسیر تجارت قرار نگیرد ضرر می ‌کند و ارزش پولش کاهش پیدا می‌ کند. مثلا مغازه داری که تا دیروز یک تلویزیون ال ای دی را 20 میلیون تومان می فروخت امروز آن را ۳۰ میلیون تومان می ‌فروشد و قیمتش بالا می ‌رود، به چه دلیل این اتفاق می ‌افتد؟ این ۱۰ میلیون تومان در جیب چه کسی می ‌رود؟ در جیب همین فروشنده می‌ رود، حالا شما این را در وسعت کلان تر و به صورت جهانی بررسی کنید، اینجا یک عدد ال ای دی نیست بلکه من می خواهم یک کانتینر تلویزیون یا یک کانتینر لوازم خانگی بفروشم، حالا حساب کنید چقدر سود زیادی می شود. مردم شبانه ‌روز تلاش می ‌کنند برای اینکه یک عدد خیلی کوچکی به دست بیاورند و زندگی کردن فوق ‌العاده سخت شده است و ما اسم این را زندگی کردن نمی گذاریم، این زندگی نیست، این افراد فقط دارند تلاش می ‌کنند که زنده بمانند چون قیمت بقیه اجناس بالا می‌ رود و این فرد دارد نهایت تلاشش را می ‌کند که خیلی عقب نماند اگر مثلا قیمت بقیه اجناس رشد ۱۰ برابری دارند این فرد یک برابر یک برابر رشد می کند و در ۲۴ ساعت از شبانه روز دارد تلاش می ‌کند که پول هایی را به دست بیاورد و در واقع خیلی با سختی مواجه می ‌شود. پس یکی از بحث ‌هایی که در انتخاب شغل اهمیت دارد میزان درآمد است، شما تاریخ را بررسی کنید و ثروتمند های تاریخ را روی میز بگذارید و این سوال را از خودتان بپرسید این ثروتمندانی که دارید نام می برید چه شغلی داشتند؟ مثلاً پیامبر شما چه شغلی داشته است؟ شغل بیل گیتس چه بوده است؟ آیا این فرد صرفاً برنامه نویس بوده است یعنی صرفاً مهارتش برنامه نویسی بوده و از طریق برنامه نویسی پول به دست می آورد؟ یا از طریق تجارت نرم ‌افزارهایی که دیگران ساختند پول به دست می ‌آورد؟ وقتی به این موضوع فکر می کنید تازه دارید مغزتان را به کار می اندازید، یعنی مدت زیادی اصلا از مغز و فکرتان استفاده نکردید و فقط از اندام‌ های دیگر بهره می گرفتید و کارهای کارگری انجام می دادید در صورتی که همه چیز در مغز انسان ها است چون حیوانات هم همه اندام‌ های دیگر را هم دارند چیزی که انسان و حیوان را متفاوت می‌ کند همین مغز و عقل است، شما باید از مغزتان استفاده کنید وگرنه اگر از آن بهره نگیرید دارید شبیه به حیوانات زندگی می کنید. حتی گاهی اوقات افرادی را مشاهده می ‌کنیم که بدتر از حیوان‌ ها زندگی می کنند چون حیوان دغدغه ندارد که مثلاً غذای امشبم را از کجا تامین کنم، اما انسان دغدغه غذا دارد یعنی دارد بدتر از حیوان زندگی می ‌کند و باید آرزو می کرد که ای کاش من حیوان بودم، پس همه مان باید از مغزمان استفاده کنیم و از آن بهره بگیریم تا یک زندگی راحت تری بسازیم و دغدغه پول نداشته باشیم. شما نگاه می کنید که در خیلی از جاهای دنیا مردمشان دغدغه پول ندارند که بگویند آیا پول این ماه من تامین می‌ شود یا نه؟ اما شما در کشور خودمان که نگاه کنید می ‌بینید همه دغدغه پول دارند، همه دغدغه این را دارند که پول قسط ها و غذایشان را از کجا بیاورند، اصلاً کارگرها تلاش می ‌کنند که بتوانند پول قبض هایشان را پرداخت کنند، قبض مخابرات تا دیروز یک عددی بود و یک دفعه چهار برابر می ‌شود در صورتی که حقوق ۴ برابر نمی‌ شود اما مثلا قبض تلفن ثابت به خاطر تعرفه ‌ای که افزایش پیدا کرده است ۴ برابر می‌ شود، قبض آب و برق هم همینطور است، همه دارند تلاش می کنند که پول ‌هایشان را بالا بکشند اما ۴۵ هزار تومان یارانه تکان نمی خورد. بعد ما همیشه داریم از همین مدل کارها برای خودمان انتخاب می ‌کنیم، یعنی خودمان را در مسیری قرار نمی ‌دهیم که درآمد ما هم یک دفعه ۴ یا ۱۰ برابر شود و یا حتی بیشتر از تورم شود، این بدبختی افراد است و همه دارند شکست می ‌خورند و ضرر می ‌کنند چون از مغزشان استفاده نمی کنند. پس میزان درآمد و اینکه من چقدر رشد می کنم، مهم است، خیلی از افراد، زمانی آرزو داشتند که کارمند بانک شوند الان یک کارمند بانک نهایتاً ۷ یا ۸ میلیون تومان حقوق می گیرد، کارمندهای عادی که ۳ میلیون یا نهایتاً ۵ میلیون تومان می‌ گیرند، الان نگاه می ‌کنیم می ‌بینیم که واقعا با ۵ میلیون تومان نمی‌ شود کاری کرد و نمی توان یک زندگی را ساخت و اصلا نمی شود زندگی کرد، درست است که با این مقدار پول می توان قبض آب و برق را داد اما نمی‌ شود زندگی تشکیل داد. حالا برای آنهایی که در تهران و شهرهای بزرگ تر زندگی می‌ کنند که مخارج ها بالاتر است، باز سخت ‌تر است و برای کسی که در شهرستان زندگی می ‌کند و مخارجش پایین ‌تر است و همه جاها به همدیگر نزدیک هستند داستان فرق می ‌کند و می شود راحت تر از پس مخارج زندگی برآمد اما باز هم نمی شود زندگی کرد، پس برای یک فردی که زمانی مثلا ۵ یا ۷ میلیون تومان حقوق می ‌‌گرفت الان اتفاقی نمی‌ افتد. الان قیمت همه اجناس چندین برابر شده است یعنی اگر شما قبلا پول داشتید و یک ماشین را خریداری کردید الان می ‌بینید یک دفعه قیمت آن ماشین ۱۰ برابر افزایش پیدا کرده است، مثلا قیمت یک پراید چندین برابر شده است و قیمت برندهای خارجی که خیلی بیشتر افزایش پیدا کرده است، باز ما داریم در ایران زندگی می کنیم و کالا ایرانی است، اگر جنس وارداتی نباشد یا قطعاتش وارداتی نباشد می شود تا حدودی قیمت ها را کنترل کرد. خیلی ‌ها این سوال برایشان پیش می آید گوجه ای که ما داریم استفاده می کنیم که تولید داخل است پس چرا قیمت آن به نسبت تورم افزایش پیدا می ‌کند اما حقوق من افزایش پیدا نمی ‌کند و حتی کاهش پیدا می ‌کند؟ آن شخص تولید کننده گوجه دارد به این موضوع فکر می‌ کند که من مثلاً می‌ خواهم یک کانتینر گوجه بفروشم و سودی که تا دیروز برای یک کانتینر داشتم به فرض ۲۰ میلیون تومان بود و با ۲۰ میلیون تومان می توانستم یک پراید خریداری کنم اما الان قیمت پراید ۱۰۰ میلیون تومان شده است و من نمی ‌توانم با همان ۲۰ میلیون تومان پراید را خریداری کنم پس قیمت گوجه ام را بالاتر می ‌برم. یعنی انگار معیار اقتصاد کشور پراید، طلا و ... شده است، این ها معیارهای اقتصاد کشورها هستند، اما همین پراید در کشورهای دیگر اصلا متقاضی ندارد یعنی در ایران است که همه می‌ خواهند حمله کنند و این کالا را بگیرند و چون همه حمله می ‌کنند و معیار اقتصاد کشور این پراید می ‌شود، پراید هم سوء استفاده می ‌کند و می‌ گوید من هم قیمت آن را تا ۱۰۰ میلیون تومان بالا می ‌برم تا مجبور شوند که خریداری کنند و در حقیقت اینجا ما داریم خودکشی می ‌کنیم و خودمان، خودمان را می ‌زنیم، اگر همه این ماشین را خریداری نمی کردند اتفاقی برایش نمی افتاد. وقتی ما از عقل مان استفاده نکنیم شبیه حیوان می ‌شویم و افرادی که از عقلشان بهره می گیرند از آن حیوان ها سو استفاده می کنند مثلا شما برای یک باغ یا ویلایی یک سگ می گیرید آیا هدفتان این است که به آن سگ منافعی را برسانید یا می خواهید منافعی از او ببرید؟ وقتی شما از مغزتان استفاده نکنید افرادی پیدا می‌ شوند که می‌ خواهند از شما منافع ببرند، سعی کنید که همیشه قدرت تفکر داشته باشید، تحلیل کنید، ما آرادی ها یک آزمونی به اسم هوش اقتصادی ایجاد کرده بودیم، شاید بیش از ۲۰ هزار نفر تا امروز در این آزمون شرکت کردند و اگر شما هم شرکت نکردید پیشنهاد می کنیم که حتما از طریق وب سایت آراد برندینگ شرکت کنید و ببینید فکرتان و قدرت هوش اقتصادی تان چقدر است؟ آیا اصلا توانش را دارید که در مورد این اقتصاد خودتان درست فکر می ‌کنید؟ خیلی‌ ها نظریه های مختلفی می دهند که اگر فلان کارها را انجام می دادند خیلی رشد می کردند در حالی که اگر این فرد رئیس ‌جمهور هم می‌ شد از شرایطی که امروز دارد هم بدتر می‌ شد چون آن فرد اصلاً هوش اقتصادی ندارد، شما شرکت های زیادی را می ‌بینید که هر روز دارند رشد می کنند و این خیلی خوب است چون مدیرانشان از هوش اقتصادی برخوردار هستند و از طرفی هم شاهد شرکت هایی هستیم که هر روز دارند شرکت را تعطیل و ورشکسته اعلام می کنند چون این ها هوش اقتصادی ندارند، سرمایه داشتند ولی پول‌ هایشان را به خاطر نداشتن هوش اقتصادی، به خاطر نداشتن یک راهنما، مشاور و کسی که بتواند این ها را راهنمایی کند که در این زمان چه کاری بهتر از چه کار دیگری است، از دست دادند و اگر شما یک حرکت اشتباه انجام دهید شکست می‌ خورید. پس میزان درآمد برای کسی که می‌ خواهد یک شغلی انتخاب کند مهم است، شما ثروتمندهای امروز دنیا را که نگاه می کنید می بینید همه این ها یک تجارتی دستشان است، شما پسر های وزرای کشورهای مختلف را نگاه کنید و حتی خود وزرا در کار تجارت هستند، بازیگرهای حرفه ‌ای و بازیگرهای پولداری که می‌ بینید، فوتبالیست های پولدار، مربی های پولدار در کار تجارت هستند یعنی همه آن ها از طریق تجارت به درآمد بالا دست پیدا می‌ کنند.
این مطلب چه‌ اندازه برایتان مفید بوده است؟
میانگین امتیاز ۳.۴ / ۵ تعداد رأی: ۱۰

ارسال نظرات (۲ نظر)

حمید روشن

با سلام
تحلیل سنتی عامیانه،عالی بود.

جواد قوامی

در جامعه ما افراد منفی فکر زیاد هست فکر میکنند خیلی دانا هستن ولی هیچ چیز هم نمیدونن به قول معروف لب و دهنن و تو عمل هیچ کاری نمیکنن

روزی ۱ ساعت کار با ماهی ۱۶ میلیون درآمد