هر چقدر عقل، کتاب خدا و رسولش را تصدیق کند درجه عقل بالاتر است. مثلا یک آیه خوانده می شود؛ می گوییم خداوند این گونه فرموده است، فردی می گوید نه این درست نیست. پس در رابطه با یک موضوع دو نفر دو رای دارند؛ فردی که آیه را تایید نمی کند و دیگری خداست که آیه را فرموده است.
ما باید چه کسی را عاقل تر بدانیم؟
خداوند می گویید فلان کار غلط است و فردی می گوید نه اینگونه نیست. در این صورت باید ببینیم، حرف خدا و یا این فرد به عقل نزدیک تر است؟ خداوند می گوید: «سیروا فی الارض» بروید در زمین بگردید. زمانی که زندگی فردی که آیه خداوند را تکذیب می کرد، ببینیم؛ متوجه می شویم که در امور زندگی خود مانده و مفلوک است.
از طرفی دیگر خدارند را می بینیم که مخلوقاتش در ملک او میلیاردها سال میگردند، بدون این که نقصانی پیش بیاید و از بزرگی او کم شود. پس حالا ما چه کسی را عاقل بدانیم؟ آن چیزی که اصل است، عقل است. عقل چطور فهمیده می شود؟ با یک میزان سنجش.
میزان سنجش عقل چیست؟
انس داشتن با میزان است که میزان نزد خداوند، کتاب او و سنت پیامبرش است. میزان عقل است و عقل نیز با نزدیکی به کتاب خدا و سنت پیامبرش شناخته می شود. در اقتصاد نیز اینگونه است یعنی این نکته و کلیدی که به شما گفته شد، در همه ابعاد زندگی است. مثلا از کجا متوجه شویم که بین یک تاجر با تاجری دیگر، کدام یک بهتر است. در این صورت می گوییم آن تاجری که عاقل تر است. حال کدام یک از این دو تاجر عاقل تر است؟ کسی که در عمل به قرآن شبیه تر است.
جایگاه تجارت نزد خداوند
خداوند برای تاجران گناهانی را تعریف کرده است که برای خیلی از مشاغل تعریف نشده است. خدوند تاجران را در گروهی قرار داده است که عوام مردم را در آن قرار نداده است. عالمان، ذهاب، عابدان، تاجران و صاحبان صنعت ها که می تواند شامل کشاورزان، دامداران و یا تولیدکنندگان باشد. پس دو گروه از پنج گروه به اقتصاد، یک گروه به سیاست و دو گروه به دین مربوط است. اگر این ۵ گروه اصلاح شوند، جامعه اصلاح می شود. ۵ شغل و جایگاه مهم، دانسته شده است. پس اگر می خواهیم در جایگاه های بالا قرار بگیریم، باید در تجارت و صنعت و تولید باشیم.
این مشاغلی است که خداوند آن ها را مهم تر نسبت به بقیه مشاغل دانسته است. امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه و نامه به مالک سفارشاتی کرده است؛ او مالک را سفارش به برخورد خوب با تاجران و صاحبان صنایع می کند. اگر ما بر محور عقل حرکت کنیم و بخواهیم آن را رشد دهیم، باید با فرستادگان خدا تطابق دهیم، چرا که آن ها عقل های ثابت و ممکنی بوده اند که در طول سالیان سال عقلا و فهمیده ها و دانشمندان نتوانستند بر آن ها ایراد بگیرند.
در اینجا سه موضوع است که به آن دقت کنید و خودتان را با این سه موضوع وقف دهید؛ اصل در هر کاری عقل است و عقل شناخته می شود با تطابق انسان با محور اصلی که محور اصلی همان کتاب خدا و سنت پیامبرش است. اگر کسی به غیر از این راه عزیز شد، بدانید این نام و نشانی است که در یک مقطع کسب کرده و در مقطع کوتاهی نیز از بین می رود و به فراموشی سپرده می شود.