میزان تاثیر عقل در زندگی و شغل
میزان تاثیر عقل در زندگی و شغل بسیار زی است و به همین خاطر خداوند انسان ها را به تفکر و تعقل بسیار امر کرده است که انسان بتواند با استفاده از فرمایشات خداوند و عمل به آنها عقل خود را رشد دهد.
عقل در مسیر شغلی
بهتر است که ما از خداوند برای اینکه ما را بر اعمال درستی که خودش قرار داده است، موفق کند، توفیق بخواهیم، هر کسی که خدا را درست شناخته است و عملش را درست تنظیم کرده است می بیند که عقلش رشد کرده است، کسانی که تاجر هستند به چیزی بیشتر از عقل محتاج نیستند یعنی وقتی به برخی افراد می گویید که وارد تجارت شوید می گویند که پول نداریم، در صورتی یک انسان تازه کار برای اینکه در تجارت قوی شود آنقدر که به عقل خوب نیاز دارد به چیز دیگری نیاز ندارد.
شما عقلتان بالا باشد بی پول باشید، عقلتان بالا باشد فن بیان تان پایین باشد، عقل بالا باشد هوشتان پایین باشد، عقل زیاد همه این ها را پوشش می دهد، چون عقل، انسان را در جاده های درست حرکت می دهد، جاده که درست باشد حتی اگر شما کم تلاش هم باشید باز هم جواب می گیرید.
قرار گرفتن در مسیر درست
فرض کنید یک مسیری وجود دارد که در این مسیر مقدار زیادی طلا ریخته باشد و مسیر دیگری هم باشد که هر یک کیلومتر یک طلا وجود داشته باشد اگر شما انسان کم تلاشی باشید ولی در جاده پر از طلا قرار گیرید مقدار زیادی طلا جمع آوری می کنید.
ولی اگر انسان پر تلاشی باشید و در جاده کم طلا بیفتید باز هم نمی توانید طلای زیادی جمع آوری کنید، یعنی آن زمین باید حاصلخیز باشد.
خداوند می فرمایند "و من یومن باالله یهد قلبه"، شخصی از امام رضا علیه السلام سوال کرد اینکه خداوند قلب مومن را هدایت می کند به چه معنا است؟ امام فرمودند انسان در طول زندگی در چند راهی هایی قرار می گیرد و کسی که به خداوند ایمان بیاورد خداوند نسبت به راه درست در بین آن همه راه، جلوه ای برای این شخص در قلبش ایجاد می کند تا نتواند به راه های دیگر برود و در همان راه قدم بر دارد.
پس کسی که به خدا ایمان بیاورد خداوند قلبش را هدایت می کند، به این صورت که این شخص در چند راهی قرار می گیرد و نمی داند که راه درست کدام است و یک دفعه یک راه از بین این راه ها برای او نمایان می شود به طوری که دیگر تمایلی برای پیمودن بقیه راه ها ندارد و راه درست را انتخاب می کند و همان مسیری را می رود که خداوند در دلش نهاده است، این طوری خداوند قلبش را هدایت می کند.
استفاده از عقل برای به دست آوردن پول
پس هیچ چیزی مهم تر از عقل برای شما وجود ندارد، عقلتان که درست باشد در این راه های چندگانه دچار فریب و گمراهی نمی شوید، جاده درست را پیدا می کنید و در آن قدم بر می دارید و حتی به دلتان می افتد که به هر مشتری چه جوابی بدهید.
مثلا اگر یک گوشی موبایل در دست کسی باشد که در طول روز 5 بار زنگ بخورد در حالی که این شخص در آن رشته متخصص باشد، مقداری پول به دست می آورد، اما ممکن است اگر این گوشی موبایل را به دست شخص دیگری بدهیم که خیلی متخصص هم نباشد بیشتر پول در بیاورد چون به دلش می افتد که به چه طریقی باید پول به دست بیاورد.
شخصی بود که می گفت من از افراد زیادی که خوب می دانند در تجارت چگونه پول به دست بیاورند سوال پرسیدم که شما از کجا می دانید که چگونه می توان از مشتری پول گرفت؟ آن ها می گفتند که ما نمی دانیم، مثلا وقتی با یک مشتری حرف می زنیم اصلا به دلمان می افتد که به آن مشتری چه بگوییم ولی با یکی دیگر که حرف می زنیم به دلمان می افتد که نباید همان جمله قبلی را که به مشتری قبلی گفتیم به این فرد هم بگوییم چون اگر بگوییم این مشتری را از دست خواهیم داد.
مومن در همه حال باهوش است
جعفر پسر عموی پیامبر بود وقتی که به حبشه رفت، نجاشی پادشاه حبشه به او دستور داد که قرآن بخواند و از حرف پیامبری که می گویند وجود دارد برای آن ها سخن بگوید، آیا مهم نبود که جعفر کدام سوره قرآن را تلاوت کند؟ حتما این موضوع اهمیت داشت، چون جعفر می توانست همان ابتدا بگوید "قل یا ایها الکافرون"، و اگر این کار را در حضور پادشاه حبشه انجام می داد حتما عکس العمل پادشاه خوب نبود و دستور اخراج آن ها از حبشه را صادر می کرد.
ولی جعفر آیاتی از قرآن را تلاوت کرد که بین آنها و مسیحیت اشتراک بود، از لحظه به دنیا آمدن عیسی قرائت کرد، از اینکه عیسی نزد خداوند چه جایگاهی دارد و آیاتی از سوره مریم را تلاوت کرد.
در حالی که مشرکان مکه به دنبال آن ها آمده بودند و این مشرکان با نجاشی دوست و صمیمی بودند، ولی نجاشی گفت این کلماتی که جعفر می گوید بین ما و این ها مشترک است.
خداوند لعنت کند عمر و عاص را که در آن زمان فرمانده مشرکان مکه بود چون همان لحظه دقیقا روی همان نقطه ای که اینها با همدیگر اختلاف داشتند دست گذاشت و گفت این ها (یاران پیامبر) معتقد هستند که شما عیسی را پسر خدا می دانید و شما به خاطر این حرفتان کافر هستید و بعد رو به سوی جعفر کرد و گفت که از این آیات هم تلاوت کن.
دوباره جعفر شروع به خواندن آیاتی از قرآن کریم کرد در آنجا که خداوند می فرمایند ما عیسی را با روحی از جانب خودمان تایید کردیم و روح خودمان را در عیسی دمیدیم، و وقتی نجاشی این آیات را شنید اشک از چشمانش جاری شد.
البته در این بین آیاتی هم بودند که اگر جعفر آن ها را تلاوت می کرد حتما نجاشی به دین اسلام گراییده نمی شد، ولی بعد از اینکه این اتفاق افتاد و جعفر از این آزمون سربلند بیرون آمد و نجاشی آن ها را پناه داد همان مسلمان هایی که کنار جعفر بودند جعفر را متهم کردند که چرا همان موقعی که آیات قرآن را تلاوت کردی همه آیات را پشت سر هم نخواندی و یک آیه را می خواندی و آیه بعد آن را نمی خواندی و دوباره آیه بعد تر آن را تلاوت می کردی؟
جعفر از این موضوع خبر داشت که اگر همه آیات را پشت سر هم بخواند و در این بین آیاتی که ممکن بود نجاشی را ناراحت کند را هم تلاوت کند، نجاشی آن ها را تحویل مشرکان می داد و به آن ها پناه نمی داد.
یاران پیامبر وقتی مطلع شدند که پیامبر به مدینه رفته است آن ها هم دوباره از حبشه برگشتند و وقتی نزد پیامبر رفتند یک عده ای از همان افرادی که همراه با جعفر بودند از او نزد پیامبر بدگویی کردند و گفتند زمانی که ما پیش نجاشی رفتیم جعفر به خداوند بهتان زد و وسط حرف خدا را قطع کرد.
وقتی پیامبر از جعفر پرسید که آیات را به چه طریقی تلاوت کردی و جعفر برای پیامبر توضیح داد، پیامبر او را تحسین کرد و گفت مومن باهوش است.
نتیجه گیری نهایی در مورد عقل
این هوش، درک و شناخت، همه ثمره عقل و ایمان است که انسان به دلش بیفتد که چه کاری درست است و الان باید چه کاری انجام دهم و وقتی که انسان از عقل خالی باشد، درست است که فکر می کند اما آن چیزی که در فکرش می افتد، او را به راه بدتری می کشاند.
این مطلب چه اندازه برایتان مفید بوده است؟
میانگین امتیاز
۲.۷۵
/
۵ تعداد رأی:
۴
💎 ۹ دهم ثروت در تجارت است💰
