|
تجارت، مسیر رشد و ثروت |
امروز می خواهیم دو تفاوت ذهن فقیری که وارد آراد می شود و فقیر هم می ماند و طبیعتا موفق نمی شود با ذهن ثروتمندی که می آید و موفق می شود را بیان کنیم.
۱. ذهن های فقیر با نظرات مردم تصمیم می گیرند و ذهن های ثروتمند با استدلال و برهان
ذهن فقیر می خواهد درباره این تصمیم بگیرد که تجارت خوب است یا بد است؟
از ده نفر این دو سوال را می پرسد.
۱. چند ماهه وارد آراد شدی؟ مثلا طرف مقابل می گوید فلان ماه.
۲. چقدر در آوری؟ مثلا طرف مقابل عددی را می گوید.
پول گفته را تقسیم بر ماه می کند و تصمیم می گیرد که تجارت خوب است یا بد است.
چون تفکرش کارگری روزمزد یا کارمندی ماهیانه است اینگونه سوال و جواب می کند.
شما از کشاورزی که درخت سیبی کاشته نمی پرسی چند ماهه کاشتی؟ مثلا بگوید ده ماه.
بعد بپرسی چقدر سیب داد؟
بگوید هنوز سیبی نداد.
بعد تصمیم بگیری پس کاشتن سیب فایده ندارد.
چون می دانی کشاورزی، کارگری و کارمندی نیست.
اما چون کارگر روزمزد پولش را آخر هر روز می گیرد و اگر عرقش خشک شود و نگیرد زمین و زمان را به هم می ریزد و کارمند آخر هر ماه می گیرد و اگر چند روز عقب بیفتد شروع به بدگویی می کند دقیقا اینگونه نتیجه گیری می کند.
ذهن ثروتمند اصلا اینگونه تصمیم نمی گیرد بلکه او مستندات موجود درباره تجارت را می شنود و با استدلال و برهان تطبیق می دهد که اگر همراستا بود می پذیرد و اگر نبود رد می کند.
به طور مثال با خودش می گوید اینهمه احادیث هست درباره تجارت.
بروم بررسی کنم سند این احادیث از بزرگان، درست است یا نه.
بررسی می کند و می بیند درست است.
اینجا برایش اتمام حجت می شود و صد هزار نفر هم بگویند تجارت خوب نیست حرفشان را نشنیده می گیرد.
و یا از راه عقل بررسی می کند که ثروتمندان دنیا چه شغلی داشته اند یا دارند؟
در تحقیقاتش به این نقطه می رسد که ۹۲ درصد آنها تاجر بوده اند.
پس در ذهنش تثبیت می کند تجارت و لاغیر.
و یا می بیند اینهمه کارمند و تاجر و نماینده در آراد مشغول فعالیتند که طول عمر بسیاری از آنها به بیش از ده سال می رسد.
با خودش می گوید اینهمه حقوق و اینهمه آدم یعنی بی خود و بی جهت سال های سال عمرشان را اینجا تلف کرده و اینگونه عاشقانه آراد را دوست دارند؟
با استدلال های عقلی و نقلی به برتری تجارت بر سایر مشاغل پی می برد و خودش را می بندد به تجارت.
نهایتش هم آراد را قبول نداشته باشد هیچگاه تجارت را رها نمی کند در حالیکه ذهن فقیر بعد از پرسیدن از چند نفر و نشنیدن جواب مورد نظر تجارت را بی خیال می شود.
۲. پیش فرض اولیه ذهن فقیر درباره عموم مردم راستگویی و پیش فرض ذهن ثروتمند دروغگوییست.
ذهن فقیر وقتی حرفی را از مردم بشنود سریعا آن را می پذیرد چون اکثر مردم شبیه خودش هستند و چون خودش را تایید می کند آنها را نیز تایید می کند.
مثلا نمی گوید شاید این ده نفر دروغ گفته باشند.
به راحتی حرف مردم را به عنوان سند درست می پذیرد.
اما ذهن ثروتمند اکثر مردم را دروغگو می داند.
به طور مثال دیروز مطلبی نوشتیم و مردم ایران را درباره عروسی تاجر هندی مورد نقد قرار دادیم.
ذهن های فقیر به میدان آمدند و به دفاع از مردم پرداختند.
یکی گفت اگر خمسش را می داد هیچ وقت به این ثروت نمی رسید.
در حالیکه از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود هر کس خمس مالش را بپردازد خداوند بیشتر از آن را در سال بعد روزی اش می گرداند تا ثروتمندتر شود.
یا دیگری گفت ما با عروسی مشکل نداریم با اسرافش مشکل داریم.
گویا این شخص را مسئول بررسی اسراف ثروتمندان کرده اند تا درباره آنها تحقیق کند.
در زندگی یومیه اش مانده و از پس مخارج ابتدایی اش بر نمی آید خود را مسئول نظارت و بازرسی بر اموال ثروتمندان می داند.
به طور کلی در نظر یک ذهن فقیر اکثر مردم شریف، پرتلاش، فعال، خیرخواه و دارای صفات نیکوی اخلاقی هستند و فقط این مسئولان هستند که حق این مردم شریف را می خورند.
اما در نظر ذهن ثروتمند اکثر مردم دروغگو، تنبل، کم تلاش، بی شخصیت، ناسپاس و بی اقرارند.
ذهن های ثروتمند نظرشان مطابق با نظر پروردگارشان است که فرمود: اکثر مردم ناسپاسند.
در اکثر مردم عزم و اراده درستی نمی بینی.
اکثر مردم عقل هایشان را به کار نمی گیرند.
اکثر مردم به عهد و پیمان هایشان وفا نمی کنند.
اکثر مردم اقرار ندارند.
اکثر مردم اهل فکر کردن نیستند.
اکثر مردم راستگو نیستند.
اکثر مردم فاسقند.
اکثر مردم رفتاری گوسفند وار دارند.
اکثر مردم اهل لغو و کارهای بیهوده اند.
این حرف ها به این معنا نیست که همه اینگونه اند.
ما داریم درباره اکثریت صحبت می کنیم.
کسی که اکثر مردم را خوب می داند درباره خدا بدگمان است چون همه دنیا تقدیرات خداست و وقتی اکثر مردم را خوب می پندارند اما زندگی های پر از فلاکتی دارند یعنی تقدیر خدا بر پایه ظلم است و خداوند بر جای حق نیست.
کسی که اکثر مردم را بد می داند درباره خدا خوش گمان است چرا که می گوید پروردگار دانایی هست که این اکثریت بدکردار را در فلاکت قرار داده و این همان عدل و حکمت اوست تا شاید به جهت فلاکتی که برایشان قرار داده کمی تعقل کنند و راه درست را بیابند.
تست خودشناسی
می خواهید خودتان را بهتر بشناسید.
به عکس زیر نگاه کنید.

اگر در اولین لحظه در ذهنتان فرد چاق انسان کلاهبرداری آمد و فرد لاغر انسان شریف و درستی بدانید که ذهن شما فقیر است و برای خودتان فکری کنید.
اما اگر فرد چاق انسان عاقلی آمد که با تلاشش به ثروت رسیده و فرد لاغر انسان کم خردی که تلاشش فقط در مسیرهای غلط است بدانید که ذهن ثروتمندی دارید و خدا را شکر کنید.