۶. وعده هایی که شما را در ذهن مخاطب پررنگ نماید.
وقتی قبول کردیم تجارت کنیم پس دیگر معنایی نمی دهد که نخواهیم خودمان را در مذاکره قوی نماییم.
و گفتیم مذاکره یعنی به مشارکت کشاندن طرف مقابل در گفتگو به طوریکه به دفعات این کار انجام شود تا حدی که فکر و ذهن مشتری حتی بعد از صحبت با ما به همان حرف ها مشغول باشد.
از سوی دیگر می دانیم که ما انسان های عصر اطلاعاتیم.
عصر اطلاعات یعنی اینکه از هر طرف بمباران اطلاعاتی می شویم.
از هر طرفی حرف هایی می شنویم.
از هر طرفی فیلم هایی می بینیم.
از هر طرفی متن هایی می خوانیم.
و عقل ما پر شده است از ورودی های بسیار متنوعی که از چپ و راست، بالا و پایین از مجرای چشم و گوشمان وارد می شود.
حال سوال اینجاست که من تاجر باید چگونه با مشتری ام مذاکره نمایم که در این حجم بسیار گسترده از اطلاعاتی که به ذهن مشتری ام می آید گم نشوم و فراموش نگردم.
در یکی از سفرهای پیامبر که درود و رحمت خدا بر ایشان باد صحابی که همراه ایشان بودند به نزدشان آمدند و درباره گناهان سوال کردند که چگونه است برخی از آنان به خاطرمان می ماند و برخی از خاطرمان محو می شود.
از قضا در آن لحظه در نزدیکی رودی بودند.
پیامبر به ایشان دستور داد به نزدیک رودخانه بروند و هر کدام سنگی را بردارند و بیاورند.
رفتند و برگشتند.
سپس پیامبر دستور داد تا سنگ ها را در جای مشخصی بگذارند و هر کس یادش باشد کدام سنگ از آن اوست.
سپس امر فرمود با دقت به همه سنگ ها نگاه کنند.
بعد از اینکه مدتی تماشا کردند به ایشان اشاره کرد تا هر کسی سنگش را بردارد و برگردد کنار رودخانه و سنگ را همان جایی که بود بگذارد و اگر نتوانستید جای دقیقش را بیابید سنگ را برگردانید.
دوباره رفتند و برگشتند.
در این برگشت دوم دست عده ای سنگ بود و دست عده ای سنگ نبود.
پیامبر فرمودند سنگ ها را دوباره کنار هم بگذارید و مانند دفعه اول آنها را تماشا کنید.
موقع تماشا از ایشان سوال کرد چه فرقی میان تماشای اول و دوم مشهود است؟
گفتند یا رسول الله سنگ های بزرگ دیگر وجود ندارد و هر چه مانده سنگ های ریز است.
پیامبر فرمود اعمال انسان هم همینگونه اند.
بزرگ هایشان در یاد و خاطره انسان می مانند و کوچک ها از خاطر محو می شوند.
همین اتفاق که در عصر پیامبر افتاد را برای خودمان صحنه سازی کنیم.
مشتری شما هر روز دنیایی سنگ در ذهن خود بر می دارد.
صحبت شما سنگ بزرگ است یا سنگ کوچک.
این جمله که سنگ بزرگ نشانه نزدن است را رها کنید.
دقیقا یک جاهایی سنگ بزرگ را چنان بر سرت می زنند که بفهمی اکثر این ضرب المثل ها حرف مفت است.
اگر می خواهید واقعا در ذهن مخاطب خود بمانید و به شما فکر کند باید یکی از این دو موضوع یا هر دوی آنها بزرگ باشد.
- یا شخصیت و کاریزمایتان بسیار بزرگ باشد که او با خودش بگوید اگر با فلانی همکاری کنم من را هم بزرگ خواهد کرد که این موضوع نتواند همکاری با شما را از ذهنش دور نماید.
- یا وعده ای بزرگ به او بدهید که فکر و ذهنش را درگیر نماید.
اینکه متاسفانه عده ای شل و وارفته با مشتری صحبت می کنند و این را نشان از صداقت خود می دانند یک فریب شیطانیست.
به آیات قرآن توجه نمی کنید که چه بسیار وعده های محکم از باغ های بهشتی که نهرها در آن روان هستند و اطعمه و اشربه لذیذ و گوارا که هیچ رنجی در آن ها نیست و هیچ سخن ناشایستی شنیده نمی شود حال آنکه نه کسی آنها را دیده و نه کسی شنیده است.
همین وعده های پررنگ است که قلب و ذهن مومنین را جلا می دهد و در مقابل سختی ها محکم می کند وگرنه دنیا که پر از بلاهاست و زندان مومن است.
شما به برندهای مختلف نگاه کنید.
همین شب گذشته بود که تبلیغی در تلویزیون می دیدم که شخصی تلویزیونی خریده بود و آدم کوتوله های کارتنی آن تلویزیون را برایش آورده بودند و نصب کرده بودند.
سوال؟
شما که این تبلیغ را می بینید واقعا فکر می کنید بعد از خریدنش همین آدم کوتوله های کارتنی می آیند و برایتان نصب می کنند؟
یقینا خیر.
می دانید تبلیغ است اما همین تکنیک آن را در ذهن شما ماندگارتر می کند.
یا بارها دیده اید که شخصی در گرمای تابستان پلاستیک بستنی را باز می کند و دقیقا در همین لحظه در سرمای سیبری قرار می گیرد.
شما با دیدن این صحنه باور می کنید که اگر این برند بستی را بخورید و پلاستیکش را باز کنید طی الارض کرده و از ایران به سیبری می روید؟
یقینا این فکر را نمی کنید.
آیا این برند بستنی یا آن برند تلویزیون را دروغگو می نامید؟
آیا بعد از خریدن بستنی و باز کردنش و نرفتن به سیبری به آن برند فحش می دهید که خدا لعنتت کند چرا من به سیبری نرفتم مانند آنچه در تبلیغ دیده ام؟
یقینا نه.
چون می دانید آنها فقط تبلیغات است و طراح تبلیغاتی به گونه ای استفاده کرده که در ذهن مخاطب ماندگارتر شود.
وگرنه می دانید به جای آن آدم کوتوله های کارتنی نازنین یک مرد سیبیل کلفت نخراشیده خواهد آمد و تلویزیون را نصب خواهد کرد.
پس اینها به هیچ وجه دروغ نیست بلکه تکنیک هاییست که آن برند را در ذهن مخاطب ماندگارتر می کند.
شما در صحبت هایتان چه تکنیکی یا چه صحبتی را بیان می کنید که وقتی صحبتش با شما تمام شد خوابش نبرد؟
شما چه وعده ای به او می دهید که اگر نخواهد با شما کار کند خودش را ضرر کرده و بدبخت شده ببیند؟
شما به او چه می گویید که در حجم زیاد اطلاعاتی که هر روز به ذهنش وارد می شود گم نشوید و فراموش نگردید؟
۷. وعده صادقی که باور نشد.
و فاطمه سلام الله علیها می دید که چگونه مردم به آن وعده صادقی که پدرش رسول الله به مردم داده است باور نداشتند و هنوز یک روز نیست که پدرش از دنیا رفته و آنان ولی خدا را تنها گذاشتند و با دیگران بیعت کردند.
پس بعد از آنکه آن جنایات هولناک حادث گردید روزی بر منبر مسجد پدرش قرار گرفت و مردم را مخاطب قرار داد.
ابتدا حمد و سپاس پروردگارش را گفت و او را ستود.
سپس به مناقب پدرش پرداخت و او را حجتی آشکار و نشانه ای بالغه از قدرت های پروردگار دانست و با کلماتی زیبا یادآور شد.
آنگاه مردم را با عنوان هایی که برای خودشان تراشیده بودند مخاطب قرار داد و امر و نهی قرآن و پیامبر را برایشان متذکر شد.
سپس فرمود:
آنگاه که خداوند برای پیامبرش جایگاه ابدی را نزد سایر پیامبران پیشین برگزید علائم نفاقتان ظاهر گردید و لباس دین کهنه شد و گمراهانی که پیشتر اجازه سخن گفتن نداشتند و همواره ساکت بودند به صدا در آمدند.
پست رتبگان منزلت یافتند و شتر ناز پرورده اهل باطل به حرکت در آمد.
شیطان که در حضور پدرم در مخفی گاه پنهان شده بود دوباره سر بر آورد و شما را فرا خواند و دید چه مشتاقانه اجابتش می کنید.
و هنوز اراده فریب دادنتان را نکرده بود که دید چقدر آماده فریب خوردنید.
از شما خواست تا برای فرو نشاندن نور خدا اقدام کنید و دید چه قدر راحت این کار را انجام می دهید.
خواست تا شما را غضبناک کند و دید چه آسان غضبناک می شوید پس بر مرکب هایی که از آن شما نبود نشان زدید و از آن خود کردید و از آبی که سهم شما نبود نوشیدید.
و این در حالی بود که هنوز زمانی نگذشته بود و موضع شکاف زخم پدرم هنوز باز بود و جراحتش التیام نیافته بود و پدرم را به قبر نسپرده بودید.
در تشییع جنازه اش حاضر نشدید و بهانه آوردید که چون از فتنه میان امت مسلمین می ترسید باید چاره اندیشی کنید و این در حالی بود که پدرم چاره اندیشی این امر را برایتان کرده بود.
آگاه باشید که همان زمان در فتنه بودید و جهنم کافران را احاطه کرده است.
چطور این کار را کردید در حالیکه کتاب خدا پیش رویتان بود و شما همه از حافظان و قاریان قرآنید.
چگونه علائم آشکار و دلایل محکمش را پشت سر انداختید و به ظالمان متمایل شدید؟
و همه اینها در حالی بود که حتی زمانی به من ندادید تا دل داغدارم از مصیبت پدر آرام گردد.
هیزم هایتان را جمع کردید و پر پشت در خانه ام افروختید و خواستید نور خدا را خاموش کنید.
سپس آنچه در دستان ما بود از ما گرفتید به این بهانه که برای ما خاندان پیامبر ارثی نیست.
در حالیکه برای همه شما از روزی که خورشید درخشان می تابد آشکارتر است که من فاطمه دختر پیامبرتان هستم و برای پیامبرتان جز من فرزندی در این زمین نیست.
آیا سزاوار است که این پسر ابی قحافه ارث پدرم را از من بگیرد؟
آیا در کتاب خدا آمده است که همه شما از پدرانتان ارث ببرید و من که دختر پیامبرتان هستم محروم باشم؟
چه بد حکم می کنید و چه بدعت زشتی در دین خدا می گذارید.
آیا قرآن نمی گوید که سلیمان نبی از داود علیه السلام که پسرش بود ارث برد؟
و در خبر زکریا آمده که به خدا رو کرد و گفت: پروردگارا مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث ببرد.
آیا این سخن خدا نیست که فرمود: خویشاوندان رحمی به یکدیگر از هم سزاوارترند.
و نیز سفارش خداست که فرمود: برای پسرانتان دو برابر دخترانتان از ارث بهره و سهم قرار دهید.
و باز در کلام خداست که فرمود: هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد بر شما واجب کرده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران.
و شما می گویید برای شما از اموال پدرانتان سهمی هست و من از پدرم سهمی ندارم؟
آیا آیه ای در کتاب خدا هست که این را گفته باشد؟
و آیا خداوند بر شما آیه جدیدی نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته باشد؟
و می گویید اهل دو دین از یکدیگر ارث نمی برند.
آیا پدرم را از دینی و مرا از دین دیگری می دانید؟
آیا شما به ظاهر و باطن قرآن از پدر و پسرعمویم علی آگاهترید؟
سپس رو به آن خبیث کرد و فرمود: اینک این تو و این ارث پدرم که به غارت برده ای.
آن ها را بگیر و ببر.
با تو در روز قیامت ملاقات خواهم کرد و چه نیکو داوریست پروردگار و یقینا پدرم حق مرا از تو خواهد ستاند.
همان روزی که پشیمانی اهل باطل برایشان سودی نخواهد داشت و برای هر خبری قراریست.
آنگاه رو به مردم کرد و فرمود:
در آن روز همه شما خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد و حقارت جاودانه چه کسی را شامل خواهد شد؟