تا اینجا راجع به این صحبت کردیم که «شما معدنی دارید پر از امکانات ولی دسترسی به این معدن به نظر مشکل می آید» گفتیم که مشکلات شما عادت ها و باورهایی که به شما تحمیل شده اند غباری روی معدن شما هستند. قرار شد این غبار را کنار بزنیم، انگیزه می خواهیم وقتی انگیزه ایجاد می شود که مثلاً 5 میلیون تومان، یک میلیون تومان می گیرید و با ذوق و شوق می روید و آن مورد انجام می دهید یا بر می دارید ولی عرض کردم مثلاً آنجا یک مار است یک خرسی است، شیری است بالاخره در راه شما خطری وجود دارد. [remusics src="https://s3.eu-1.blufs.ir/aradbranding-fa-wp-content/uploads/2021/08/5211.mp3" pic="https://s3.eu-1.blufs.ir/aradbranding-fa-wp-content/uploads/2021/09/WhatsApp-Image-2021-08-07-at-13.46.jpg" desc="هد گذاری در تجارت" title="دکتر اصغری"] به محض اینکه این را متوجه می شوید می گوئید نه نمی روم پس متوجه ارزش ها شدیم که انگیزه چقدر زور و قدرت دارد ترس ها چقدر بازدارنده هستند همیشه ما بایستی بر آیند این را در نظر بگیریم معمولاً شما براساس برآیند انگیزه و ترس های خودتان پیش می روید به همین جهت اغلب کند هستند. چطور ترس ها را برداریم؟ اگر عاشق بشوید و اگر جان کسی در خطر باشد آن موقع اصلاً نمی دانیم مار هست اصلاً نمی بینیم پلنگی هست، شیری یا هر خطری در راه ما وجود دارد حمله می کنید و می روید که عشق تان را نجات بدهید. در عشق است که شما «چرتکه نمی اندازید و دودوتا چهارتا نمی کنید؟» [av_notification title='' color='blue' border='' custom_bg='#444444' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='no' icon='ue800' font='entypo-fontello' admin_preview_bg=''] شما خسته نمی شوید تا آخرین لحظه ای که زنده هستید این عشق شما را می برد پس می خواهیم عشق مان را پیدا کنیم. [/av_notification] ? اصول هدف گذاری که اگر یادتان باشد نبوغ ما هم همانجا است. رفتیم گفتیم، مثلث نتایج منابع شما چه بود «فکر، وقت و انرژی» شما بود. اگر عاشق باشید و اگر هدف خوب و واضح و مشخص داشته باشید می دانید که اصول هدفگذاری یک EDM هست Smart اینها هستند: یک اصطلاح اختصاری است. ? شرایط یک هدف مناسب ? Simplify(قابل اسان کردن، قابل آسان سازی) ? Measurable (قابل اندازه گیری) ? Accessible (قابل درستی) ? Reasonable (برای آن هدف دلیل داشته باشیم) ? Timetable (در یک مدت زمان مشخص یک ماهه، شش ماهه یک ساله...) فکر و وقت و انرژی شما صرف عشق شما می شود لذت می برید، رنج نمی برید، هر رنجی در سایه عشق تبدیل به صبر و بردباری می شود. شکیبایی و حوصله و متانت. مثلاً این زمستان را حوصله کن یخ ها آب می شود حل می شود از بهار جوانه می زند این بذر را کاشتم جوانه نمی زند؟ من بدبخت شدم من بدشانس هستم آقا، خانم، این بالاخره جوانه خواهد زد سپس رهایش می کنید و می روید و می گوئید نزد دیگر. داخل این مثلث چیست؟ این است که در سر ما چه می گذرد؟ چه باوری ما را اداره می کند؟ امروز در این پادکست صحبت دیگری با شما عزیزان و سروران دارم. عشق ترسها را از بین می برد ترس ها را یک چیز دیگر هم از بین می برد، و آن «اقدام» است. عمل کنید، نمی گویم نترسید می گویید بترسید و اقدام کنید بترس و اقدام کن وقتی رفتی بیرون می بینی که آنی که فکر می کردی خرسه پلنگه، شیره ماره و... اصلاً خرس نیست، پلنگ نیست ماری نیست آن پلنگ و ببری که فکر می کردید دندان هایش 15 سانتی متر است خبری ازش نیست. «آنها ترس های تو بوده اند» یک داستانی در مورد منصور حلاج به قول حافظ که می گوید «چو منصور از مراد آنان که بردارند، برْدارند/ بدین درد اگر در بند در مانند درْ مانند» منصور حلاج را یک روایتی هست که داشتند سنگ سارش می کردند شبلی که نزدیک ترین یار و دوستش بوده رفیقش بوده در آن جمعیت ایستاده بود و هرکدام از جمعیت سنگ می انداختند و به منصور می انداختند و منصور هم همینطوری داشت می رفت پایین و زیر سنگ ها می ماند بعد یک دفعه شبلی به خودش می آید و می بیند که ماموران دارند نگاهش می کنند. هرکسی اگر آن سنگی نمی زده می گرفتند او را هم سنگسار می کردند بر می دارد و این طرف و آن طرف می چرخد و یک کلوخ و یا برگی را بر می دارد می اندازد طرف منصور حلاج به محض اینکه این کار را می کند منصور حلاج با او چشم در چشم می شود اینجاست که شبلی شرم زده و خجالت زده می شود و به خودش لعنت می فرستد و سر به بیابان می گذارد که من همان کاری که دیگران انجام می دادند برعلیه رفیقم و یار صمیمی خودم انجام دادم. سر به بیابان می زند تعریف می کند خسته و کوفته بعد از مدت ها می رسد زیر ظلّ آفتاب در سایه درختی استراحت کند یا به آن درخت تکیه می دهد همینطوری که به افق نگاه می کرد یک موقع می بیند سگی بدو بدو زبانش بیرون تشنه از یک مسیری و نزدیک شبلی یک برکه آبی بود سگه همینطور که از شدت تشنگی که زبانش بیرون بود آمد لب حوزچه آمد که آب بخورد وقتی که سر خودش را برد یک دفعه برگشت، سه چهار متر دنده عقب برگشت. یک دفعه گفتم یعنی یعنی در آن آب چی هست می گوید ایستاد و دوباره رفت دوباره برگشت چندبار این کار را کرد، رفت و برگشت، رفت و برگشت تا آخرین بار این چندمتری را عقب تر آمده بود را با سرعت بسیار زیادی دیگر داشت از تشنگی می مرد پرید در آب و دل سیر آب خورد و بیرون آمد و یک تکانی به خودش داد و رفت. شبلی می گوید من رفتم در آن برکه نگاه کردم وقتی اینجوری نگاه کردم سایه خودم را در آب دیدم متوجه شدم که سگه با آن شدت تشنگی وقتی آمد سایه خودش را در آب دیده وحشت کرده فکر کرده این کیه؟ که عقب کشیده بود اینقدر این کار را کرده اما شدت تشنگی به او غلبه کرده دیگر عشق به جان و زندگی اش به این ترس غلبه کرده و یکباره به آن حوضچه پریده و دل سیر آب خورده و «از مرگ نجات پیدا کرد» شبلی از این درس بزرگی گرفت «ترس/عشق» پس آن ببره، شیره، ماره، ترس های شما بودند. ? چگونه برعلیه ترس های خودمان اقدام کنیم؟ یک راهکار برای اقدام شما دارم ? یک، دو سه/ تصمیم بگیرید بگویید یک دو سه تصمیم بگیرید انجامش می دهم، یا انجام نمی دهم، بر می دارم یا تفویض می کنم فقط در 3 شماره تصمیم بگیرید از همین امروز بیایید اقدام کنیم در 3 شماره هرچه به شما بگویند مثلاً تلفن زنگ می زند. سه شماره «بردارم یا بر ندارم/ جواب بدهم یا جواب ندهم؟» در سه شماره یک دو سه. ? حرف دوستم به درد می خورد/ یا بدرد نمی خورد؟ ? «عمر خیلی کوتاه است» مگر ما چندتا بهار را می توانیم ببینیم؟ ? اصلاً کوتاه نباشد حیف است، با ارزش است چرا عمر خودمان را حرام کنیم؟ ? یک موهبتی و یک کیفیتی است که به ما عطا شده یک هدیه الهی است. ? گفتیم ماره آن شیره یادتان است در شکار چکار می کردند؟ ? صرفه جویی می کردند به نتیجه فکر می کردند همیشه به نتیجه فکر کنید. یک دو سه، تصمیم بگیرید. ? وقتی تصمیم گرفتید تصمیم خودتان را اجرا کنید یک دو سه تصمیم گرفتیم «صدو بیست و سه» حالا اجرایش کنید. در ظرف 123 هزارم ثانیه در ظرف 1 ثانیه و 23 صدم ثانیه در 12 ثانیه و 3 دهم ثانیه در 123 ثانیه در 123 دقیقه و... تصمیم می گیریم و آن را اجرا می کنیم. این می شود «هدف گذاری عملیاتی»، اقدام؛ ما به اندازه اقدام خودمان موفق خواهیم شد، شما در بدترین حالت شکست می خورید در بهترین حالت موفق می شوید. چرا نشد؟ این می شود یک «تجربه»، شد «آفرین» گوارای وجودت. دوباره اقدام کن یکی از مواردی که ما را از اقدام باز می دارد ترس است حتی در کسب و کار و خرید و فروش هم وجود دارد.خریدار می ترسد و از ما خرید نمی کند «لحظه ای که فروشنده ترس خریدار را متوجه بشود و آن ترس را با هنر فروش خودش از خریدار بگیرد خریدار از ما خواهد خرید» چرا می ترسد؟ می ترسد از من بخرد پولش را به من بدهد و کالا را دریافت کند بگذارد آنجا دیگه جاش هم پر بشود نفر بعدی بیاید از من ارزانتر و با کیفیت تر بدهد، دیگر پول ندارد، جا هم ندارد از این می ترسد. از فرصت بعدی می ترسد فروشنده هم می ترسد و نمی رود سراغ خریدار. از شنیدن نه می ترسد. ما در روز چندتا نه می توانیم بشنویم؟ دوتا سه تا 5 تا 100 تا 1000 تا 2000 تا این بنیان گذار یا اجرا کنند KFC 2006 بار نه می شنود و نفر دوهزار و هفتم می گوید بله بیا انجام بدهیم. [av_notification title='' color='blue' border='' custom_bg='#444444' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='no' icon='ue800' font='entypo-fontello' admin_preview_bg=''] «ترس از نتیجه غلط است» به شما مژده بدهم که اصلاً نتیجه غلطی وجود ندارد نتیجه غلط آن است که شما از این کار چیزی یاد نگیرید یک اشتباه را دوبار تکرار کنید. امروز بیایید فقط این را تمرین کنیم «یک دو سه صد و بیست و سه». [/av_notification] یک دو سه تصمیم بگیریم صد و بیست و سه به آن اقدام کنیم. به خودت بگو تو هرکاری که امروز به تو می رسد ما کاری به روزهای دیگر نداریم نمی خواهیم سنگینش کنیم. تصمیم بگیر و اقدام کن، نگو حالا فردا، پسفردا یا «از شنبه» آقا، خانم «تصمیم و اقدام» می تواند این باشد. الان تصمیم نمی گیرم مثلاً این می تواند تصمیم باشد. این خودش شد یک تصمیم و اقدام حالا بذار ببینم چی میشه مغزت دیگر اشغال شده پر شده. یک فکر داری یک وقت داری و یک انرژی داری پر شد دیگر. تمام شد دیگر فکر دیگری نمی توانی انجام بدهی آن زیر دارد منابع تو را می خورد هیچ چیزی برای تو نمی ماند «تصمیم بگیر» حذفش کن بعداً متوجه می شوی ضرر کردی اشکالی ندارد دفعه دیگر یاد می گیری اینگونه تصمیمات را نگیری این خوب است این می شود مهارت این می شود دانایی. ? اما سؤال این جلسه کدام یک از موارد زیر را هنگام رویا رویی با مشکلات درست می دانید؟ ? وقت کشی کنیم بلکه گذر زمان آن را حل کند. ? شخص یا اشخاصی را بعنوان مقصر پیدا کنیم و خودمان را راحت کنیم ? با وجود ترس با تکنیک «یک دو سه صدو بیست و سه» با آن روبرو شویم و اقدام کنیم ? حداکثر ظرف 2 یا سه سال آن را حل کنیم.
روزی ۱ ساعت کار با ماهی ۱۶ میلیون درآمد