استاد وحید و نجات اقتصاد بیمار ایرانی

استاد وحید و نجات اقتصاد بیمار ایرانی

استاد وحید حاجی آقازاده که از بزرگان علم تجارت مردمی در کشور می‌باشند، در یکی دیگر از دروس تجارت و اقتصاد در مدرسه تجارت آراد برندینگ به بررسی راه نجات اقتصاد بیمار ایران پرداختند.

ایشان در این مبحث که در ادامه درس دیگری از مدرسه تجارت آراد با موضوع "وقتی اقتصاد تبدیل به اعتقاد می شود" مطرح شد، به بررسی این مسئله پرداختند که چرا برخی از موضوعات مثل تجارت و اقتصاد، در برهه‌ای از تاریخ سبب می‌شود تا مردم دچار یک هیپنوتیزم اجتماعی شده و همه به خاطر تحقق یک هدف حول یک موضوع دور هم جمع می‌شوند؟



عوامل شیفتگی و جذب شدن مردم نسبت به یک موضوع

اساساً شیفتگی و جذب شدن با گفتگو و اندیشه قابل حل نیست بلکه بسیار فراتر از این‌ها است.

در واقع دستگاه‌های فکری و نظامات ذهنی که در جامعه تولید شیفتگی می‌کنند شامل چندین لایه هستند که در این مقاله در مورد آن بحث خواهیم کرد.

اولین لایه این است که در برخی از برهه‌ها دستگاه‌ها و سیستم‌های فکری در جامعه ناجوانمردانه شکل می‌گیرند.

به این معنی که با حذف عنصر آزادی و سلب برقراری شرایط استاندارد در جامعه، افراد را در جامعه در معرض یک پروسه قرار می‌دهند که وقایع و شرایط اجباری حاکم بر جامعه سبب سوق دادن مردم به سمت یک موضوع مشخص می‌شود.

در چنین شرایطی درک مردم از درست و غلط دچار اختلال می‌شود و سیستم ذهنی که باعث تشخیص درست و غلط از یکدیگر می‌شود، در جامعه از کار انداخته می‌شود.

در این شرایط یک نفر در شرایطی از اقتدار که به ظاهر آزادی و اقتدار دارد، کارهای غیراخلاقی نیز انجام می‌دهد که می‌توانست انجام ندهد، بدون توجه به اینکه این فعل انجام داده شده یا کاری که قصد انجام آن را دارد، چقدر درست یا غلط است و چه پیامدهایی دارد.


در این زمینه یک روانشناس آمریکایی به نام میگرام آزمایشی را در سطح جامعه انجام داد به این ترتیب که اطلاعیه‌ای را در سطح کشور توزیع کرد مبنی بر اینکه به هر یک اشخاصی که حاضر به شرکت در انجام یک کار آزمایشی باشند، ساعتی 4 دلار دستمزد می‌دهد.

در این آزمایش 2 نقش شامل نقش استاد و نقش معلم، برای افراد در نظر گرفته شده است که این نقش‌ها به قید قرعه به افراد منتسب می‌شود.

در این قرعه هر کسی که معلم شود یک سری سوال از شاگردان می‌پرسد و به ازای اولین پاسخ غلطی که به سوالات داده می‌شود، به شاگرد 15 ولت شوک الکتریکی داده می‌شود.

این 15 ولت به ازای هر سوال غلط بعدی به میزان ولتاژ شوکی که به شاگرد وصل می‌شود اضافه می‌شود و مثلا در ازای دومین پاسخ غلط، شاگرد به میزان 30 ولت شوک الکتریکی دریافت می‌کند.

در این آزمایش، یک سری جفت واژگان به معلم داده می‌شود و شخص معلم، این جفت واژگان را به شاگرد می‌دهد تا حفظ کند.

سپس الکترودهای مخصوص به دانش‌آموز متصل می‌شود و معلم در پشت دستگاه شوک الکتریکی می‌نشیند و شروع به پرسیدن سوالات می‌کند.

در این دستگاه شوک الکتریکی 30 دکمه تعبیه شده بود که نهایتاً تا 450 ولت را منتقل می‌کرد.

در این آزمایش، آنچه شرکت کنندگان را فریب داده بود، قرعه‌کشی نقش شاگرد و معلم بود که در آن در واقع تمامی شرکت کنندگان نقش معلم را داشتند و نقش شاگرد به طور ثابت به یک شخص که از همکاران میلگرام بود، اختصاص می‌یافت.


در این آزمایش در واقع هیچ الکترودی به شخص شاگرد وصل نمی‌شد، بلکه یک صدای از پیش ضبط شده در ازای هر سوال اشتباه پخش می‌شد که صدای فریادی را متناسب با میزان ولتاژ وارده پخش می‌کرد.

از نکات قابل توجه در این آزمایش این بود که سیم‌های اصلی دستگاه شوک الکتریکی در واقع به معلم وصل بود و به معلم گفته می‌شد که این سیم‌ها برای این به شما وصل می‌شود که مطمئن باشید چه میزان ولتاژی در ازای هر سوال غلط به شاگرد وصل می‌شود!

ضمن اینکه علاوه بر همه این‌ها همواره به هر شرکت‌کننده در این آزمایش گفته می‌شد که فرد شاگرد دچار ناراحتی قلبی است.

نکته مهم دیگر در این آزمایش این بود که معلم اختیار داشت که هر جای این آزمایش از پشت میز بلند شود و از ادامه پرسیدن سوالات منصرف شود.

حال نتیجه این آزمایش چه بود؟

در این آزمایش 65 درصد شرکت کنندگان به اختیار خودشان تا 450 ولت یعنی انتهای سوالات و دریافت پاسخ غلط پیش رفتند.

در این آزمایش 100 درصد شرکت کنندگان تا 300 ولت را پیش رفتند که تنها 35 درصد پس از 300 ولت، از ادامه آزمایش منصرف شدند.

میلگرام در این آزمایش نشان داد که اگر شرایط برای هر آدمی چیده شود، همه آدم‌ها نیمه تاریکی دارند که موجب می‌شود، همه آن‌ها دست به اعمال خشونت‌بار علیه دیگر انسان‌ها بزنند.



بررسی شخصیت انسان‌ها در شرایط مختلف

میلگرام در سال 1977 در کتابی با عنوان "اطاعت از صاحبان قدرت" که برگرفته از آنالیز نتایج همان آزمایش تشریح داده شده در بالا بود، این گونه می‌نویسد که مردم، اساساً دو گروه هستند؛ یا مستقل هستند و یا عامل.

آدم‌های مستقل، گروهی هستند که خودشان مسئولیت شخصی اموری را که انجام می‌دهند برعهده می‌گیرند و وجدانشان برایشان مهم است.

اما آدم‌های عامل، گروهی هستند که همیشه اجازه می‌دهند، دیگران برای آن‌ها تصمیم بگیرند که با توجه به نتایج به دست آمده از آزمایش، میلگرام اثبات کرد که اکثریت بشریت، عامل هستند.

به همین دلیل است که در شیوه سوق دادن مردم جامعه به صورت ناجوانمردانه به سمت یک حرکت غلط، سیستم درست و غلط مردم جا به جا می‌شود و مردم دچار یک هیپنوتیزم اجتماعی می‌شوند.

اما در نقطه مقابل نوع دیگری از ایجاد شرایط شیفتگی مردم نسبت به یک موضوع، یک مدل خاص طراحی شده و به نمایش گذاشته می‌شود و مردم را نسبت به قبول برتری آن مدل تشویق می‌کنند.

در این شرایط، جامعه حداکثری مردم به دنبال مدل طراحی و اجرا شده توسط اقلیت جامعه هستند که بهترین نمونه چنین سیستمی، جامعه عصر پیامبر اسلام صلوات الله علیه بود.


حال آن‌چه در جامعه امروز ما نیازمند آن هستیم، داشتن فهم از ثروت در میان عموم مردم جامعه است.

ثروت که در گذاره‌های دینی مردم ایران به عنوان یک جامعه مسلمان، به خودی خود خوب است، اما متأسفانه این درک در میان مردم به گونه‌ای جاافتاده است که اکثریت مردم جامعه ثروت را بد تلقی می‌کنند.

برای مثال در کتاب وسائل الشیعه جلد 12 صفحه 22 آمده است که امام علی علیه السلام در یک فقره، 1000 برده را با نرخ حداقلی به ازای هر برده 30 دینار را خریده و آزاد کردند که این مبلغ تنها بخش کوچکی از دارایی‌های شخصی امام بوده است که تنها در یک معامله صرف انجام چنین اموری شده است.

این در حالی است که در افکار عمومی در جامعه ما، امام علی علیه السلام را غالباً یک فرد فقیر معرفی کرده‌اند.

همین امر هم سبب شده است که در میان اکثریت مردم مسلمان جامعه ما در ایران، به دنبال پول و ثروت بودن یک ضد ارزش تلقی می‌شود، در حالی که این کاملاً در منافات با دین اسلام است.



چه چیزی سبب تولید گفتمان می‌شود؟

پاسخ این سوال تولید یک اراده ملی است و در اراده ملی وجود 3 عنصر مهم است.

عنصر اول، روشن‌فکران جامعه هستند که در حال حاضر مسئله اول آن‌ها اصلا دغدغه اصلی جامعه که بیدار کردن و آگاه‌سازی جامعه نسبت به ارزش بودن موضوع کسب ثروت و اهمیت توجه به آن نیست.

که متأسفانه این گروه یعنی روشن‌فکران جامعه امروز در ایران تنها به فکر مسائلی همچون اپوزسیون بودن و نوع نظام حاکم بر جامعه و حواشی دیگری مانند این است و از پرداختن به موضوع و دغدغه اصلی جامعه که معیشت آن‌ها است، بازمانده‌اند.

دومین عنصر، دولت و حاکمیت یا همان دستگاه‌های اجرایی جامعه هستند که متأسفانه این گروه هم مسئله و دغدغه‌شان دغدغه مردم و معیشت آن‌ها نیست.

در این مورد دولت با تعریف مسئله‌های غلط و به دلیل عدم تشخیص درست نسبت به مشکل اول و اصلی مردم در جامعه که مشکل اقتصادی است، مسئله غلطی مثل خودکفایی را مطرح می‌کند.

عنصر سوم در تولید گفتمان ملی، روحانیت است که از قضا این گروه هم دغدغه اصلی که مشکل اقتصادی مردم در جامعه است را به درستی تشخیص نداده‌اند.

این در حالی است که اگر روحانیون به سیره پیامبر اسلام و اهل بیت توجه کنند، می‌بینند که در زمان پیامبر اسلام صلوات الله علیه نیز فقر ننگ، درد، اندوه و دغدغه اصلی اسلام بود و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نسبت به مسائل اقتصادی مردم بسیار دقیق بودند.



راه نجات اقتصاد بیمار ایران چیست؟

با توجه به آن‌چه تا اینجا گفته شد، تنها راه نجات این اقتصاد بیمار در ایران، این است که خود ما مردم به فکر حل این مشکل باشیم و به میدان بیاییم.

در این رابطه حتی در قرآن کریم نیز اشاره شده است که مردم دونفره یا یک نفره برخیزند و خودشان امور خودشان را به دست بگیرند و به پیش ببرند.

ما امروز در ایران در نقطه‌ای از تاریخ ایستاده‌ایم که نباید منتظر کمک باشیم، بلکه باید خودمان به صورت جدی به دنبال حل مسئله اقتصاد باشیم.

برای این کار هر یک از ما مردم باید تا جایی که می‌توانیم فقط و فقط به فکر تقویت اقتصاد خودمان باشیم.

هر یک از ما اول باید خودمان به سمت تجارت روی بیاوریم و اگر می‌توانیم حداقل یکی دیگر از اطرافیانمان را هم به پیوستن به این مسیر دعوت کنیم و اگر موفق به آوردن دیگران نشدیم، باز هم خودمان به تنهایی در این مسیر تجارت با نهایت توان، تلاش کنیم.

در این مورد منظور از تلاش، همان تلاش 100 درصدی در مسیر تجارت و به دور از هرگونه سستی و تنبلی است که این تنها راه نجات ما و اقتصاد بیمار ما در ایران است.

این مطلب چه‌ اندازه برایتان مفید بوده است؟
میانگین امتیاز ۵ / ۵ تعداد رأی: ۲

ارسال نظرات (۱ نظر)

فاطمه حیدری نیا

طبق سخنان استاد وحیدباید به ثروت نگرش جدیدی داشته باشیم وراه نجات خودرا از اقتصاد بیمار ثروتمند شدن بنامیم

روزی ۱ ساعت کار با ماهی ۱۶ میلیون درآمد