استاد وحید حاجی آقازاده که یکی از چهار مدیر ارشد مجموعه بزرگ تجاری-بین المللی آراد برندینگ با سمت مدیر راهبردی مجموعه هستند در ویدیویی با موضوع سازههای شخصیتی یک تاجر پرسود، به تشریح این موضوع پرداختند.
ایشان در این ویدیو که در ادامه سری برنامههایی با محوریت موضوع تغییر و به صورت زنده از سایت آراد برندینگ پخش شد، توضیحاتی را بیان فرمودند که در ادامه این مقاله متن توضیحات استاد وحید در این ویدیو با موضوع سازههای شخصیتی یک تاجر پرسود آورده شده است.
لازم به ذکر است که این ویدیو در حال حاضر در مدرسه تجارت و به عنوان یکی از دروس این مدرسه در دسترس آرادیهای عزیز قرار دارد.
تغییر یک اتفاق نیست، بلکه یک انتخاب است
این جمله هر چند که یک جمله کلیشه ای است اما آنچه که در مورد آن باید توجه داشته باشید این است که ما در تغییر باید به دنبال اندازهگیری خودمان در تغییر باشیم تا اینکه فقط به دنبال صرفاً تغییر کردن باشیم.
ما همه به دنبال تغییر هستیم اما توجهی به ست کردن خودمان با اندازه تغییر نداریم.
از آنجا که جنس تجارت، جنس ارتباطات است، جنس انرژی است و جنس پول است، آدمهایی که حالشان بد است، جای آنها در تجارت نیست و این افراد خود به خود از تجارت دور انداخته میشوند.
چرا که تجارت احترام میخواهد و وقتی تاجر تصمیم به تغییر میگیرد اما حالش خوب نیست، مردم در مواجهه با تاجر، با واژگان و احساسات او برخورد میکنند و سپس در مورد اینکه از این تاجر خرید کنند یا خیر، تصمیم میگیرند.
حال سوالی که اینجا مطرح می شود این است که کدام قسمت بدن در حال خوب و بد ما نقش دارد؟
پاسخ این سوال مغز است.
ما هر حسی که نسبت به هر اتفاقی داریم، نتیجه ارتباط سلولهای عصبی است که توسط رابطهایی در مغز با هم اتصال دارند.
این سلولها که با هم مرتبط هستند در مواجهه با اتفاقات مختلف ترشحاتی در آنها رخ میدهد که سبب ایجاد یک حس خاص در فرد میشود.
در واقع این ترشحات ایجاد شده هستند که پتانسیل عمل را در فرد ایجاد میکنند و این عمل در فرد میتواند یک حس و یا یک فعل باشد.
در این مورد مغز برای اینکه احساس آرامش در فرد ایجاد کند، نیاز به ترشح دوپامین دارد.
بنابراین در مواقعی که یک فرد اقدام به گرفتن یک تصمیم بزرگ مثل جدایی در روابط تجاری و یا حتی جدایی در روابط عاطفی میگیرد، در اکثر مواقع مغز اجازه نمیدهد تا فرد با یادآوری خاطرات بد، تصمیم درستی در این مواقع اتخاذ کند و برعکس با یادآوری خاطرات خوب در ترشح دوپامین و ایجاد حس خوب در شخص تلاش میکند.
از این رو باید همواره به خاطر داشته باشید که در چنین مواقعی مثلاً اگر برای رشد و پیشترفت بیشتر، واقعاً قصد جدایی از شریک تجاری خود را دارید، تمامی اتفاقات بد و نامردیهایی که شریکتان در مواقع مختلف فعالیت کاری شما در حق شما رقم زده است را به ریز، روی کاغذ بنویسید.
در این صورت هرگاه حتی ذهن شما برای رفع نیاز به ترشح دوپامین، اقدام به یادآوری خاطرات خوب و منصرف کردن شما از گرفتن یک تصمیم درست گرفت، با نگاه کردن به آن کاغذ، از یک اقدام نادرست پیشگیری میکنید.
ایجاد تغییر باید از مغز شروع شود یا از قلب؟
بنابراین تغییر باید از مغز شروع شود و مهمترین سوال در بحث تغییر این است که ترسیم من از خودم چیست؟
این باور شما است که تکلیف شما را روشن میکند و نه حرف و نظر دیگران در مورد شما.
در این مورد هم چند دسته از آدمها وجود دارند.
دسته اول آدمهای خوشبین هستند که بیش از حد نسبت به مسائل خوشبین هستند و خوشبینی بیش از حد هم تولید ناکارآمدی میکند.
دسته دوم آدمهای بدبینی هستند که پیش از آنکه از دیگران شکست بخورند، خودشان، خودشان را شکست دادهاند.
دسته سوم، آدمهای امیدوار هستند که اگر چهار شرط را داشته باشند، قطعاً موفق خواهند شد.
شرط اول آدمهای امیدواری که همیشه رو به رشد و به اصطلاح محکوم به رشد هستند، این است که باید خودشان را خوب بشناسند.
این افراد در معاشرت با افراد دیگر، چه در مناسبات تجاری و چه در مناسبات اجتماعیشان با آگاهی کامل نسبت به خلق و خوی خود، از هر گونه هرز رفتن و به حاشیه کشیده شدن روابط با دیگران، پیشگیری میکنند.
شرط دوم آدمهای امیدوار این است که این آدمها مسیر را به خوبی بلد هستند
شرط سوم این است که این آدمها ابزار طی مسیر را میشناسند و یا تهیه میکنند.
شرط چهارم هم این است که این افراد به تواناییهای خود اعتماد دارند.
و اگر یک تاجر هر چهار شرط گفته شده را دارا باشد، یقیناً در تجارتش موفق خواهد شد.
و اما دسته چهارم آدمهای افسرده هستند که همیشه برعکس آدمهای امیدوار هستند که گذشته خوبی نداشتند و آینده را نیز تکرار گذشته میدانند، پس انگیزهای برای تلاش برای آینده نمیماند و این افراد همواره افسرده و مغموم هستند.
وجود حتی یک آدم افسرده در تجارت، برای یک تاجر، سم است.
چرا که کاری که زهر با بدن انسان نمیکند، آدم افسرده با خوشبختی میکند.
حال آدمهایی که به دنبال ساختن دنیای خودشان هستند، اگر یک فردای مثبت میخواهند، باید بدانند که فردا از امروز شروع نمیشود، بلکه از امروز ساخته میشود.
یک تاجر تا هویت امروزش شکل نگیرد و نهادینه نشود، تغییرات فردا برای او بیمعنا و فقط در حد یک شعار است.
یک تاجر باید فردایش را امروز زندگی کند.
به این معنی که یک تاجر باید ابتدا هدفش را مشخص کند و از امروز شرایط رسیدن به هدفش را آماده کند.
برای یک تاجر حاصلجمع مهارتش به اضافه دانش او که با هم ست شدهاند برابر با تجارت اوست.
تاجری که تصمیم به ایجاد تغییر در مهارتها و دانشهای خود نگیرد، در تجارت موفق نخواهد شد.
برای مثال تاجری که قصد ورود به صادرات و انجام معاملات صادراتی را دارد، باید از ابتدا میزان درآمدی را که از ورود به صادرات قصد رسیدن به آن را دارد، مشخص کند و متناسب با آن تغییرات لازم را در شخصیت، مهارتها و دانش خود ایجاد کند.
جمع بندی
تغییرات، ماندگار نمیشوند، مادامی که این تغییرات تبدیل به هویت نشوند.
یک تاجر برای موفق شدن باید امروز خود را به محاصره فردایش درآورد.
از جمله مواردی که یک تاجر باید از امروز برای محاصره کردن فردایش انجام دهد، اصلاح جعبه واژگانی است که یک تاجر باید در صحبتهایش استفاده کند.
یک تاجر باید با دیدن میزگردهای تجاری و استفاده از برنامههایی که در آنها سایر تجار و کارشناسان اقتصادی در مورد مسائل تجاری و اقتصادی صحبت میکنند، با اصطلاحات و واژگان مرتبط با حوزه تجارت، آشنا شود.
مورد دیگر، تقویت مهارتهای رفتاری و اصلاح نوع پوشش یک تاجر است.
رعایت آداب معاشرت در جلب اعتماد برای یک تاجر بسیار مهم است و نشان از میزان پختگی آن تاجر دارد.