۱. داغدار از دست دادن زینت علی علیه السلام هستیم.
⏰ ۱ دقیقه
۲. دِیر گَچین، میراثی بر شانه های ما
⏰ ۴ دقیقه
۳. پادکست ویژه تازه واردها
برای تاجر شدن دو چیز را بشناس اول خودت را و دوم تجارت را آن وقت می بینی همه می توانند تاجر شوند و تاجر شدن اصلا سخت نیست.
۴. مقاله ویژه تازه واردها
۵. تجهیزات لازم برای تجارت و صادرات
⏰ ۹۳ دقیقه
۶. دفاتر خارجی آراد برندینگ در کانادا، نیجر و بروندی
⏰ ۴ دقیقه
فرم استفاده از ظرفیت دفاتر خارج
۷. آراد برندینگ در ۶۰ ثانیه
⏰ ۱ دقیقه
۸. حضور نماینده روسیه در ایران
⏰ ۱ دقیقه
۹. تاجرانِ جان دوست
اگر به خاطر داشته باشید صادقانه و با دلی پاک همان روز اولی که خودم را برایتان معرفی کردم و نیز پیشتر از آن گفتم که دلیل اصلی گمنامی ام این است که از جانم می ترسم.
از اینکه چون بی پرده خیلی از موضوعات را بیان می کنم مزاحمتی برایم ایجاد شود و نیز اعتراف کردم که شجاعت لازم برای به خطر افتادن جان و امثال اینها را ندارم و به شدت جان دوست هستم.
از اینرو به شدت تحسین می کنم همه آن شهدا و جانبازانی که جانشان را در راه دفاع از این مرز و خاک گذاشتند و با اینکه سنم می رسید تا در جبهه های حق علیه باطل باشم به دلیل همین جان دوستی امتناع کردم.
شاید برخی از شما بزرگواران چنین صفتی را نداشته باشید اما بنده به شدت دارم.
شاید یکی از دلایلی که قیام اقتصادی را به شدت می پسندم همین است که قرار نیست کشته شوم.
حالا چرا اینها را می نویسم چون روز گذشته که تمثیلی آوردم از حاج صادق آهنگران و گفتم بزرگواری مرا به ایشان تشبیه نمود عزیز دل دیگری کامنتی را گذاشت که من هم خبرش را در جوانی شنیده بودم اما از یاد برده بودم که با نوشتن این بزرگوار تجدید خاطره شد.
اول کامنت را با هم می خوانیم و قسمت اصلی اش را خط قرمز کشیدم تا درباره اش صحبت کنم.
وحید جان ما در خانه ای زندگی می کنیم که من و پسران و همسرم وقتی شب می خواهیم بخوابیم در را از داخل خانه قفل می کنیم.
شما دیروز این کامنت را نوشتی از قضا اهل و عیال هم که جزء خوانندگان کامنت ها هستند این را خواندند، نزدیک بود جنگ جهانی سوم بر پا شود که نکند تو را هم بکشند.
گفتم من را نمی شناسند.
گفتند نه هر از چند گاهی هوایی می شوی که برای مراسم ها به قم بروی و خودت را رونمایی کنی.
گفتم نه من اصلا خیار خوردم که بخواهم چنین کاری کنم.
گفتند همین تیمت هم در مشهد چنان امن نیست، اگر اینها تو را لو بدهند چه؟
خلاصه به مکافاتی ما دیروز را گذراندیم.
جان هر کسی دوست دارید از این کامنت ها که بحث کشته شدن و به خطر افتادن جان دارند نگذارید که ما را از این طرف می شورانید.
حالا جالب است همین چند روز پیش هم کلیپی را دیدم که در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود با این مضمون که ابتدا دوربین را می برند سمت آقایی تقریبا به سن و سال من و از او می پرسند: آیا حاضرید برای دفاع از کشور و ناموس به جنگ بروید؟
آن شخص سفت و محکم می گوید بله این وظیفه همه ماست که از کشور دفاع کنیم و شروع کرد به کلی ادعای توخالی کردن.
بعد گفتند پس اسم شما را ثبت می کنیم برای مدافعان حرم چون نیرو می خواهیم برای سوریه که جنگ کند.
و داستان را داشتند جدی می کردند که همان شخص زد زیر حرف هایش و به غلط کردن افتاد که حالا من یک حرفی زدم.
به اصطلاح خودمانی گفت من ماست خوردم.
حالا این نقل من است و همه تاجرانی که جان دوست هستند.
اصطلاحا معتقدم تاجر جماعت کمکش را به اسلام در قالب همین تجارتش انجام می دهد و همان فرمایش امیرمومنان علی علیه السلام که به مالک فرمود:
ای مالک از شورش و قیام تاجران در امانی چرا که آنان گروهی صلح طلب و جان دوست هستند.
ما مخلص تمام شهدا و مجاهدان نظامی هشت سال دفاع مقدس، مدافعین حرم و مدافعان امنیت هستیم اما چنین جرات و شهامتی در خودمان نمی بینیم.
خانم های تاجر هم که به حکم اسلام از جهاد و قیام نظامی معافند پس آن ها هم در زمره ما هستند.
گروهی از شما آقایان هم با بنده هم رای و هم نظرید که ما می مانیم برای قیام اقتصادی.
عزیزان دیگری که می گویند اهل جنگ نظامی هستند خدا خیرتان دهد که هم در عرصه اقتصادی قیام می کنید هم در عرصه نظامی.
ما آقایان جان دوست به همراه خانم ها فقط در عرصه اقتصادی قیام می کنیم و یقینا اجر عزیزانی که در دو عرصه قیام می کنند بیشتر است.
البته اگر فرمان جهاد از حالت اختیاری به اجباری تغییر یابد ماجرا فرق می کند و آنجا بر تمام مردان واجب است که نظامی هم جهاد کنند اما فی الحال مستحب است و ما به مستحبات دیگر مشغول می شویم.
۱۰. عزت مسلمانان در گرو تجارت
خداوند در کتابش می فرماید:
وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَٰكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ
و برای خداست عزت و برای رسول او و مومنین است اما منافقان آن را نمی دانند. سوره منافقون آیه ۸
می خواهم این آیه را سه قسمت کنم.
قسمت اول درباره عزت صحبت کنیم.
قسمت دوم درباره خدا و رسول و مومنین.
قسمت سوم درباره منافقین.
و اما درباره عزت.
سوالم از شما بزرگواران اینست که معنای عزت چیست؟
چند لحظه ای فکر کنید که خداوند می گوید عزت برای خدا و رسول و مومنین است اصلا این عزت چیست که اختصاصی برای این گروه است؟
شما به کسی می گویید عزیزم منظورتان چیست؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عزت در زبان عربی به معنای شکست ناپذیر بودن است و وقتی ما به کسی می گوییم عزیزم معنی اش اینست که محبتی از تو در قلبم وجود دارد که هیچگاه نمی شکند و از بین نمی رود.
به این می گویند عزیز.
حالا سوالم اینجاست که با فقر و بی پولی تا چند درصد می توان عزیز بود؟
لطفا از فضای شاعرانه سعدی و حافظ خارج شوید و در عصر امروزی خودمان صحبت کنید.
پسری هست و دختری و اینها عاشق هم هستند و دختر می گوید هیچگاه عشق و علاقه ات از قلبم خارج نمی شود.
حالا همین پسر چند ماه یا سال بی پول باشد دختر باز هم می گوید تو عزیز منی و محبتت در قلبم کم نشده است؟
اگر واقعا از این دست دخترها سراغ دارید در کامنت ها معرفی کنید خدا شاهد است ما در اقوام کلی پسر بی پول فقیر اما خوشتیپ، بدنساز، همینطور خوش اخلاق، تحصیلکرده و خوش قیافه داریم بفرستیم خواستگاری این دختر خانم ها.
واقعا با فقر و نداری تا چه میزان می توان عزت را حفظ کرد؟
با این تورم افسار گسیخته ای که دیگر گفتن ندارد تا چه اندازه می توان با کارگری و کارمندی در نظر خدا و پیامبر و سایر مومنین عزیز و شکست ناپذیر بود؟
امیر المومنین علی علیه السلام به پسرش محمد حنفیه می فرماید: فرزندم از فقر بر تو می ترسم از آن به خدا پناه ببر چرا که فقر دین انسان را ناقص، عقلش را بهم ریخته و او را نسبت به مردم بدبین می سازد.
امام معصوم برای پسرش که امامزاده است از فقر نگران است اینکه من و شما ادعا کنیم ما با وجود فقر هم ایمانمان ناقص نمی شود حرف مفت است.
و در جای دیگری امام علی علیه السلام می فرماید: فقیر حقیر شمرده می شود و اگر راست بگوید هم سخنش را نمی شنوند و جدی نمی گیرند.
آیا این عزت است؟
آیا بدون پول و جایگاه بالایی از ثروت می توان در عصر کنونی صاحب عزت و شکست ناپذیری بود؟
و همین سخن مولاست که فرمود: بعد از من حالتی بر شما دست می دهد که جز ثروت چیزی نمی تواند ایمانتان را حفظ کند.
برویم سراغ قسمت دوم آیه که فرمود همین عزت برای خداست و برای رسول و برای مومنین است.
خدا و رسول که معلومند.
بحث بر سر مومنین است.
آیا ما جزء مومنین هستیم؟
کافیست ببینید آیا در بین مردم عزیز و شکست ناپذیر هستید یا نه؟
اگر آره پس این خصلت از مومنین را دارید و باید درباره بقیه خصلت ها، خودتان را مورد بررسی قرار دهید.
اما اگر نه پس شما را به خدا از این جانماز آب کشی ها دست بردارید.
مخالف کلمه عزیز می شود ذلیل که در فارسی همان خوار و کوچک معنا می شود.
به شخصه حالم به هم می خورد از انسان های ذلیل و حقیر و کوچکی که بر پیشانی هایشان اثر مهر دارند و چنان خود را مومن نشان می دهند که می خواهی خفه شان کنی.
من اینها را می بینم یاد خوارج می افتم.
همان سر به سجده گذارنده هایی که هیچ بویی از عزت نبرده بودند و کسی هم برایشان هیچ اعتباری قائل نبود.
مومن عزیز است و مردم او را محترم می شمارند.
اگر کتاب توحید مُفَضَّل را خوانده باشید در ابتدای آن مفضل بن عمر که از شاگردان خاص امام صادق علیه السلام بود نقل می کند که چه اتفاقی افتاد که امام علیه السلام حقایقی را از نظام آفرینش بر او آشکار نمود که منجر به نگارش این کتاب گردید.
می گوید روزی در مسجد نشسته بودم که ابن ابی العوجاء که رهبر از دین خارج شدگان و زنادقه زمان خودش بود همراه یکی از مریدانش در مسجد بودند و با هم سخن می گفتند.
حرف هایشان درباره خدا چنان کفر آمیز بود که نتوانستم خودم را کنترل کنم و وسط بحثشان پریدم.
چند دقیقه ای که حرف زدم به من گفت اگر از متکلمینی که چرا اینگونه بحث می کنی بیا دلایلت را بیان کن ما هم دلایلمان را بیان می کنیم آن وقت دیگران بشنوند و نظر بدهند.
اگر از شاگردان جعفر بن محمد هستی (یعنی امام صادق) بدان که من به محضر ایشان بارها مشرف شده ام.
او مردی بردبار، متین، مهربان، دوست داشتنی، باکرامت و بزرگوار است که زمان زیادی ساکت می نشیند تا ما سخن بگوییم و سکوتش تا آنجا ادامه پیدا می کند که گمان می کنیم حرفی برای گفتن ندارد و ما بر او مغلوب شده ایم و زمانی که حرف های ما به پایان رسید و منطق هایمان تمام شد، با دلیلی کوتاه تمام منطق های ما را نقش بر آب می سازد و بی آنکه ما را ناراحت نماید از جهلمان آگاه می سازد و با اینکه می داند آیینی غیر از او داریم بار دیگر ما را به شرف حضور می پذیرد و به گونه ای با ما رفتار می کند که حس نمی کنیم از حضورمان ناراحت باشد.
اگر شیعه اویی اول برو و از امامت یاد بگیر آنگاه بیا و با ما حرف بزن.
این داستان را نقل کردم تا بدانید امامان ما در نظر دشمنانشان هم عزیز و شکست ناپذیر بودند حال آنکه جماعتی که خود را مومن می پندارند به جهت فقرشان نزد دوستان و خانواده شان هم ذلیل و خوارند سپس ادعای ایمانشان گوش فلک را کر می کند.
قسمت سوم آیه اشاره دارد به منافقینی که نمی دانند.
این منافقین بر چه دینی هستند؟
اگر بر هیچ دین الهی نباشند که کافرند و منافق نیستند.
اگر بر دین موسی و عیسی و زرتشت باشند که خداوند آنها را منافق نمی داند و قرآن از آنها به اسم اهل کتاب یاد می کند.
منافقین طبق تعریفی که خود خداوند ارائه می کند کسانی هستند که پیامبر را به عنوان رسول الله می شناسند یعنی مسلمانند.
إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ
زمانی که منافقان نزد تو می آیند می گویند شهادت می دهیم که یقینا تو رسول الله هستی. سوره منافقون آیه ۱
پس با این کلامشان هم شهادت دادند به اینکه نیست خدایی جز خدای یگانه.
و هم شهادت دادند که محمد رسول خداست.
از اینرو شهادتین بر زبان دارند و مسلمانند.
پس طبق همین آیه اثبات می شود کسانی که معتقدند مومن می تواند عزیز هم نباشد، منافقند.
شما را به خدا زود گارد نگیرید و دقت کنید.
خداوند می فرماید عزت برای خدا و رسول و مومنان است.
تا اینجا را متوجه شدید؟
سپس می فرماید ولی منافقان لا یعلمون.
یعنی منافقان نمی دانند.
منافقان چه چیزی را نمی دانند؟
همین که عزت برای خدا و رسول و مومنان است.
یعنی اگر کسی بگوید من معتقد نیستم که مومن حتما باید عزیز باشد مطمئن باش این منافق است.
شما با خودت می گویی خب شاید نداند؟
خب خداوند هم همین را می گوید.
می گوید اگر نداند که عزت برای خدا و رسول و مومنان است منافق است.
یعنی اگر مومن باشد این موضوع را می داند و دلیل اینکه نمی داند نفاقیست که در سینه دارد.
اگر دوست دارید من بیایم و بگوییم سلام بر مومنین و شما هم بگویید سلام بر مومن نویسنده و اینگونه هندوانه زیر بغل هم بگذاریم حرفی ندارم.
اما حقیقت اینست که اگر کسی از جمع ما باشد که عزت را برای مومنان نداند منافق است.
حالا جمع بندی کنیم.
آیا بدون ثروت و پول زیاد در این عصر و زمانه کنونی می توان عزیز بود؟
خداوند می فرماید عزت برای خدا و رسول و مومنین است.
خدا که غنی و بی نیاز است.
رسول هم که تاجر بوده پدرش هم تاجر بوده پسرعمویش هم تاجر بوده همسرش هم تاجر بوده عموها و پدربزرگ هایش هم تاجر بوده اند.
صحبت که به اینجا رسید اجازه دهید کوتاه درباره پدربزرگ مادری پیامبر هم سخنی بنویسم.
آمنه سلام الله علیها مادر پیامبر دختر وهب بن عبد مناف زهریه بوده است.
عبد مناف یعنی پدر بزرگ آمنه بزرگ خاندان بنی زهره بوده است و اکثر مورخان آنها را ساکن مدینه دانسته اند و عبدالله که اهل مکه بوده است در یکی از سفرهای تجاری اش که از مدینه می گذشت آمنه را دید و او را پسندید.
مهریه ای که آن زمان برای آمنه سلام الله علیها در ازدواج با عبدالله مشخص گردید ۱۰۰۰ مثقال نقره به صورت نقد و ۱۰۰۰ مثقال طلا به صورت موجل یعنی در آینده پرداخت شود قرار داده شد.
به حساب امروزی یعنی ۵۰۰ میلیون تومان نقدی و ۲۵ میلیارد تومان در آینده.
تازه این عدد را کم گذاشتند چون وهب پدر آمنه معتقد بود نباید دخترانش را به پول زیاد مهریه بفروشد یعنی عددی که برایتان نوشتم خیلی کم در نظر گرفتند برای عبدالله پدر حضرت رسول.
خاندان زهری که عبد مناف بزرگ آن بود و سپس این بزرگی به وهب رسید از تاجران مدینه بودند.
پس گفتیم خدا که غنی و بی نیاز است.
رسول هم که چنین رزومه ای هم از سمت خود و همسرش دارد و هم از سمت تمام خاندانش و اینها تماما در خانواده های تاجرانه زندگی کرده اند.
می ماند مومنین.
آیا مومنینی که ادعای پیروی از رسول را دارند باید شبیه او باشند یا شبیه غیر او؟
اینجاست که باید کلاه خودمان را قاضی کنیم.
و دیگر انتخاب با شماست که در تجارت بمانید یا به کارگری و کارمندی بازگردید.