اجازه دهید با این مقدمه صحبت امروزم را شروع کنم که طبق آمارها بازخورد تبلیغات پیامکی چیزی در حدود ۱ در ۱۰ هزار است یعنی اگر به ۱۰ هزار نفر پیامکی را ارسال نمایید یک نفر ری اکشن واقعی خواهد داشت.
سوال اینجاست که آیا ۹۹۹۹ نفر دیگر آن پیامک را نخوانده اند؟
همه مردم حتی من و شما وقتی پیامکی برایمان ارسال می شود امکان ندارد در حد نیم ثانیه به آن نگاه نکنیم و بدون هیچ نگاه کردنی آن را به سطل آشغال بیندازیم.
حتی شده به نیم نگاهی آن را می بینیم و در کسری از ثانیه بو می کشیم.
به طور مثال در اولین مرحله همینکه می فهمیم تبلیغات است پاک می کنیم.
پس حتما یک درک خیلی سطحی هم که شده درباره آن پیامک بدست آورده ایم.
در طول روز به هر کدام از ما مردم چند پیشنهاد مطرح می شود که بیا پولت را به ما بده تا ما کالا یا خدماتی به تو بدهیم؟
خلاصه در تمام این پیامک ها نهایتا می خواهند پول را بگیرند و کالا یا خدمتی به ما بدهند.
حرف دیگری هم هست؟
چند پیشنهاد مطرح می شود؟
بسیار زیاد.
حالا فقط پیامک ها هم نیست.
بیلبوردهای تبلیغاتی شهرها هم هست، تبلیغات تلویزیون هم هست، تبلیغات کانال های تلگرامی و اینستاگرام هم هست.
و ممکن نیست شما در رسانه ای حضور داشته باشید و تبلیغات نباشد چون راه امرار معاش تمام رسانه ها دو چیز است.
گرفتن تبلیغات
فروختن خودشان به یک حزب یا جناح سیاسی و در معدود مواردی غیر سیاسی و تزریق مالی از آنجا
همیشه این مثال یادتان باشد که خرید و فروش هم نوعی ازدواج است به طوریکه کلمه عقد هم برای ازدواج به کار می رود و هم برای خرید و فروش به طوریکه می گویند بیا با هم قراردادی عقد کنیم.
در ازدواج پسر داریم و دختر.
در خرید و فروش هم همینطور است.
به نظر شما کسی که می خواهد بفروشد پسر است یا کسی که می خواهد بخرد و کدامیک دختر هستند؟
این راز و گنج است که به شما می گویم کسی که پول دارد و می خرد دختر است و کسی که کالا یا خدمت دارد و می فروشد پسر است.
نکته خوب یا بد ماجرا اینست که در عصر کنونی از بس خریدار مورد حمله و هجوم فروشنده ها قرار گرفته است که مانند دختریست که خواستگاران زیادی دارد.
دیدید اکثر دخترانی که زیاد خواستگار دارند یک جور توهم درونی پیدا می کنند؟ شاید چون خودم دختر ندارم راحت این حرف را می زنم.
کلا معتقدم دختری که زیاد خواستگار دارد اولا نوش جانش اما نهایتا با یک پسر ازدواج می کند.
همینکه زیاد خواستگار دارد کلاس می گذارد.
مردم ما هم چون پیشنهادهای زیادی برای اینکه پولشان را به چه کسی بدهند در طول شبانه روز می بینند یک توهم درونی پیدا کرده اند که خیلی چیز شاخی هستند.
زمان جوانی ما این تبلیغات نبود.
طرف می خواست چیزی بخرد باید ناز فروشنده را هم می کشید.
یادم هست که در اوایل جوانی برای خریدن یک دستگاه ویدئو که البته آن زمان نوعی منکرات به حساب می آمد باید به فروشنده التماس می کردیم و با رمز و رازهایی پشت تلفن نظیر اینکه امانتی را بیاور دست بوس آستینش می شدیم و اگر به ما می رسید خداوند را حمد و سپاس فراوان می گفتیم.
چون تبلیغاتی نبود و کسی هر روز قصد زدن جیبمان را نداشت.
به مانند دخترکانی بودیم که هر ده سال یک بار هم خواستگاری ندارد از اینرو بود که اگر کسی پیشنهادی به ما می داد به راحتی می پذیرفتیم.
اما امروز دیگر آنروز نیست.
هجوم برندها برای خارج کردن پول مردم از جیبشان و فروختن کالاهایشان موجب شده که مردم به مانند دخترکان زیباروی پرخواستگاری باشند که اگر این نشد بعدی.
اگر یادتان باشد قدیم ترفند بود که فروشنده می گفت اگر نخری به نفر بعدی می فروشم و دل ما هم مثل سیر و سرکه می جوشید که خدایا نکند این کار را بکند و ما بدبخت شویم.
امروز اگر کسی به شما بگوید نخری به نفر بعدی می فروشم با پشت دست به صورتش می زنید و می گویید بفروش نوش جانت.
همه اینها را گفتم تا چه بگویم؟
می خواهم بگویم در چنین فضایی شما به عنوان یک تاجر باید چگونه تاجری باشید که باز هم بفروشید و خوب هم بفروشید.
در این عصر و زمانه چگونه پسرهایی هستند که باز هم طالب دارند و دختران برای وصالشان حاضرند ناز بکشند؟
همان دخترانی که خودشان پر خواستگار هستند؟
خدایا ببین کار به کجا رسیده که برای آموزش تجارت مجبورم به یاد دادن روش های نامحسوس مخ زنی دختران متوسل شوم ولی باید اقرار کنم که این شیوه ایست که سرور بزرگوارم مهندس شعبانی عزیز چندی پیش مرا آموخت. 😂
اولین و مهمترین موضوع اینست که مانند پسران هَوَل رفتار نکنید.
پسر هَوَل پسریست که سریع پیشنهاد رابطه می دهد.
یعنی می خواهد خیلی سریع به مقصد نهایی برسد.
دختران از چنین پسری نفرت دارند.
پسر هول به هر دختری هم پیشنهاد می دهد و صغری و کبری هم نمی کند.
برایش شهین و مهین فرقی ندارد و دستش به هر کسی برسد رحمی در او نمی بینی و در فکر جلب رضایت همه دختران است.
پسر هول رفتارهای باشخصیت در ارتباط با دختران ندارد و این دختر با خودش می گوید خدایا مردم اگر بفهمند من با این پسر در رابطه رفته ام آبرویم می رود.
یعنی همانطور که دخترها برایشان مهم است که به دوستانشان بگویند با چه کسی در رابطه اند مردم در خرید کردن هم همینطورند.
ندیدید که خیلی از برندها چنان باکلاس رفتار می کنند که مردم وقتی از آنها می خرند پیش بقیه کلاس می گذارند؟
مانند اپل که طرف با آن کلاس می گذارد.
همه این حرف ها را گفتم که به این ضرب المثل برسم که در ابتدای تیترم نوشتم.
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت نشو.
یکی از مزخرف ترین ضرب المثل هایی که از بچگی در ذهن ما فرو کردند همین است.
شما به عنوان یک تاجر هر چقدر شبیه تر به مردم باشید به همان میزان بی نصیب تر از ثروت خواهید بود.
هر چقدر خاص تر و متفاوت تر از جماعت رفتار کنید به همان میزان ثروتمندتر خواهید بود.
مردم امروز از کسانی خرید می کنند که همرنگ جماعت نباشند.
شما را به خدا سوگند از جماعت عامه مردم چه خیری دیدید که اگر کسی شبیه همه مردم باشد عاشقش شوید و به سمتش جذب گردید؟
درس امروز ما همین باشد که هر کاری جماعت مردم انجام دادند شما انجام ندهید و یا اینکه کم انجام دهید و حتی اگر نمی توانید در خلوت انجام دهید که سایرین نفهمند.
همه فوتبال می بینند تو نبین اگر خیلی وجودت نکشید یواشکی در اتاقی مخفی شو و دقیقه ای ببین تا آن نفست آرام شود و بعد هم توبه کن.
تاجر به رفتارهای خاصش تاجر است.
شما تصور کنید کسی که ساعت ها فوتبال ببیند، ساعت ها در شبکه های اجتماعی بچرخد، ساعت ها فیلم و سریال تماشا کند بعد بگوید تاجرم.
خدایی از خنده روده بر نمی شوید؟
کسی که می خواهد بگوید تاجرم ابتدا باید دهانش را آب بکشد و غسل طهارت بگیرد و رفتارهایی خاص داشته باشد و سپس بگوید من تاجرم.
پس این جمله که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو را به سطل آشغال بریزید کما اینکه این جمله نه تنها برای تاجران که حتی برای غیر تاجران هم جمله غلطیست.
از امام صادق علیه السلام عین همین عبارت روایت شده با این تفاوت که ایشان فرمودند:
زراره اگر می خواهی رسوا نشوی ببین خداوند کدام امر را می پسندد و خودت را تابع همان کن که آبرو دست اوست و او آبروی کسانی که تابع حقیقت هستند را نمی ریزد.
و نیز از رسول خدا روایت شده که به عمار فرمود:
ای عمار بعد از من اگر دیدی همه مردم دنیا به راهی می روند و این علی بن ابیطالب به راهی می رود تو دنبال علی برو.
۶. ویژه بنگاه داران
روز گذشته گفتیم بنگاه داری موفق است که ۵ اصل را در خودش تقویت کرده باشد.
میزان تعاملات و ارتباطات
قدرت ارائه و فرماندهی
دانش فنی خدمات و محصولات
جامعه شناسی و مردم شناسی
شناخت آراد و دوست داشتن او
و درباره این ۵ اصل توضیحاتی را متناسب با همان ها بیان کردیم.
حال می خواهیم در این مطلب درباره این صحبت کنیم که جامعه هدف شما بنگاه داران چه کسانی هستند.
به طور کلی جامعه هدف شما بنگاه داران شش گروه هستند.
تاجران، دلال ها، واسطه ها، فروشندگان عمده و خرده
تولیدکنندگان و صنعتگران
پزشکان، وکلا و به طور کل متخصصان یک حرفه که درآمد خوبی هم دارند و می خواهند درآمد بالاتری داشته باشند.
بازنشستگان و صاحبان سرمایه
کارمندان و کارگران برای داشتن شغل دوم
بیکارها، دانشجویان و خانه دارها و به طور کلی همه کسانی که شغلی که با آن کسب درآمد کنند ندارند.
اگر با همه مردم به یک گونه صحبت می کنید شما را به خدا آیا واقعا می شود با این ۶ گروه به یک سبک صحبت کرد و سپس گفت من بنگاه دار موفقی هستم؟
موضوع اصلی در هر یک از این ۶ گروه اینست که
الف. نیاز ذهنی هر کدام از آنها را بفهمیم.
ب. متناسب با عقل هر یک با او صحبت کنیم و عدد و رقمی از تجارت به او نگوییم که ذهنش ارور دهد و اینکه برعکس از آن طرف تهییجش نکند.
به طور مثال شما اگر به یک بیکار یا دانشجو در تماس اول که مربوط به پول است بگویید به درآمد ۲۰۰ میلیون تومان در تجارت می رسی ذهنش ارور می دهد و می گوید دروغگویی.
همین ۲۰۰ میلیون تومان را به یک کارخانه دار یا تاجر بگویی می گوید خسته نباشی من همین امروز درآمدم بالای ۱ میلیارد تومان است.
یا مثلا در صحبت با یک بازنشسته آموزش و پرورش درباره لجستیک چنان توضیحاتی می دهی که این بنده خدا به ژانر وحشت می رود.
او بزرگترین تجربه شجاعتش را آن جایی در زندگی دیده که داستان جنگ های ساسانیان را بر روی تخته برای دانش آموزانش توضیح داده است.
معلم ادبیات بوده و بیشترین جسارتش تعریف کردن ماجرای رستم و سهراب است حال تو درباره تحریم و چگونگی دریافت پول از مشتری آفریقایی جوری ژانر ترسناک ساخته ای که این بنده خدا عطایش را به لقایش می بخشد.
همیشه یادتان باشد هر حرفی بزنید که مردم را از تجارت دور کنید در حقشان نامردی کرده اید.
اینکه بعضی ها می گویند باید راستش را می گفتم.
همین روز اول که میزان شجاعتش با شجاعت موش یکسان است باید راستش را بگویی.
نمی شود این راست را سه ماه بعد گفت وقتی که این شخص بیاید و در مدرسه تجارت و میتینگ های مدیران ارشد و همجواری با آرادی شجاع و جسور شود سپس این راست را بشنود.
چقدر از شما بزرگواران از روز اول نسبت به امروز تغییرات مثبت داشته اید.
خیلی از موضوعات را امروز می شنوید و می گویید این که آب خوردن است در حالیکه همین موضوع در قبل از ورود به تجارت اگر به گوشتان می خورد می گُرخیدید.
پس باید عقل و ذهن مخاطب را تشخیص دهیم.
شناخت نیاز هر کدام از این ۶ گروه هم مهم است.
نیاز یک تاجر از همکاری با مجموعه ای ساختارمند از نظر تجاری با نیاز یک کارگر ساختمانی یکی است؟
من به عنوان بنگاه دار باید تشخیص دهم این فرد اگر مرا چه ببیند عاشقم می شود؟
آیا یک دکتر از تجارت همان چیزی را می خواهد که یک خانم خانه دار می خواهد؟
یقینا اینطور نیست.
باید خدا را شکر کنیم که تجارت به گونه ایست که نیاز هر ۶ گروه را تامین می کند فقط مهم اینست که من بنگاه دار از کدام زاویه توضیح دهم.
باید خدا را حمد و سپاس گوییم که تجارت به گونه ایست که از نظر مالی هر ۶ گروه را به اقناع ذهنی و حقیقی می رساند.
یک کارخانه دار هم اگر بخواهد رشد کند باید تجارت کند یک بیکاری که تا دیروز خیابان ها را متر می کرد هم می تواند تجارت کند.
یک تاجر حرفه ای هم اگر دست در دست آراد بگذارد رشد چند ده برابر خواهد شد.
حتی همین موضوع در پیشنهاد شما برای ورودی این شخص با چه پروموشنی تاثیر دارد.
شما نباید به یک تاجر حرفه ای پیشنهاد پروموشن زیر ۱۰ بدهید.
و از طرفی پیشنهاد پروموشن بالای ۸ به کسی که دست چپ و راستش را نمی داند و تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده مناسب نیست.
پس جامعه هدفتان را درست تر بشناسید و بر روی پیشنهاداتی که به آنها می دهید و جملاتی که برای تشویقشان به تجارت استفاده می نمایید خیلی فکر کنید.
و در نهایت یادتان باشد.
اگر می خواهید یک مسیحی را جذب اسلام نمایید نباید از آیاتی که در قرآن به طور مستقیم مسیحیت را با خاک کوچه یکسان می کند استفاده کنید.
بلکه در کتاب خدا آیات فراوانی هست و می توانید آیه ای را برایش بخوانید که به قلبش نزدیک تر است.
و این قاعده ایست در کتاب خدا با این عنوان: مولفه قلوبهم.
یعنی اینکه چگونه بتوانیم قلب کسانی که به سنت های الهی عمل نمی کنند را کاری کنیم که به سنت های الهی الفت و محبت پیدا کنند.
تا جایی که اسلام اجازه می دهد بیت المال مسلمانان خرج غیر مسلمانان شود اگر آنها را مسلمان می کند.
پس با خودمان بنگریم آیا ما بنگاه داری هستیم که اگر کسی با ما همکلام شود در قلبش احساس الفت و محبت نسبت به تجارت پدید می آید؟
و یا برعکس کسی هستیم که اگر عاشق به تجارتی را به ما بسپارند از تجارت متنفرش می کنیم.
و این باشد درس امروز ما برای بنگاه داران.
۷. دلخوری از برخی بزرگواران
چند روزیست که می بینم عزیزان بزرگواران در کامنت هایشان می نویسند استاد احمدی.
ما در آراد چهار استاد داریم و بنده استاد نیستم.
من خیلی خودم را دست بالا بگیرم همان مبصری هستم که در نبود استاد بچه ها را ساکت نگه می دارد تا استاد برسد. 😂
لطفا با بیان این القاب، خجالت زده اساتید ارجمندم نفرمایید.
هر چند به سن و سال اندکی از استاد وحید بزرگترم و سه عزیز دیگر حکم برادر کوچکتر و حتی فرزندم را دارند اما به قاعده عقل، شاگردان این بزرگوارانم.
اینکه مرا هم استاد خطاب می کنید جز ناراحتی برایم چیزی به همراه ندارد.
پس اگر قصد دارید خوشحالم کنید همان پارسا جان (این جان را به خودم تشویقی دادم) یا احمدی که می نویسید کفایتم می کند.