برای اینکه ما بتوانیم از خاک طلا بسازیم در ابتدا باید آن دانه ای که مد نظر خودمان است را در دل خاک قرار دهیم و آن را بکاریم. شما چه چیزی می کارید؟ به موضوع کاشتن در انتخاب محصول فکر کنید، چه محصولی را انتخاب می کنید؟ این یک قسمت کار است که چه چیزی می کارم؟ چه چیزی تبلیغ می کنم؟ چه چیزی منتشر می کنم؟ در چه زمانی؟ همه این ها مهم است، چگونه دارم برخورد می کنم؟ چگونه با مشتری هایم رفتار می کنم؟ چگونه آنها را مدیریت می کنم؟
ذهن شما باید عادت کند که همه این ها را هندل کند، همه چیز در مغز است. اگر من درست نکارم، درست هم برداشت نمی کنم، امکان ندارد که شما در دل خاک مثلاً ذرت بکارید و بعد منتظر باشید گلابی جوانه بدهد، ذرت چه ربطی به گلابی دارد، اگر پول می خواهید درست بکارید. وقت خودتان را در اینستاگرام تلف می کنید بعد می گویید چرا من ثروتمند نمی شوم، می گویید من ۵ سال است در آراد، اینستاگرام را چک می کنم، چرا پولدار نمی شوم.
کجا در کدام سخنرانی ها آرادی ها گفتند که مسیر پولدار شدن این گونه است؟ می روید مسیرها را از جاهای دیگری می شنوید، پول هم بابتش خرج می کنید، که اصلاً اعتقاد ما آرادی ها نیست و می‌گوییم همه این ها دروغ و کلاهبرداری است و فقط می خواهند پول های شما را بگیرند ولی شما حرف های آنها را گوش می دهید، انجامش می دهید و می گویید چرا من جواب نگرفتم؟ ما که از قبل گفتیم با این حرکت و رفتارها جواب نمی گیرید.
امام علی حدیث زیبایی دارند که می فرمایند: بشنو، بفهم، باور کن و به کار ببر تا رستگار شوی. متاسفانه خیلی ها اصلا گوشی برای شنیدن ندارند. مثلا در یک جلسه آراد برندینگ تقریباً ۱۵۰ نفر در جلسه حضور داشتند، بقیه کجا بودند؟ چرا نیامدند گوش دهند؟ در بین همین ۱۵۰ نفر عده ای می روند و افراد جدیدی می آیند، این ها تا حالا کجا بودند؟
آنهایی که رفتند چرا رفتند؟ این ها گوشی برای شنیدن نداشتند، بعد همین فرد می گوید من پنج سال در آراد هستم و جواب نگرفتم، اصلاً نباید هم جواب بگیرید، چرا باید جواب بگیرید؟ شما که اصلاً گوش نمی دهید. اما یکی خوب گوش می دهد، خوب می فهمد، باور می کند بعد انجامش می دهد، نتیجه اش را هم می گیرد و لذت می برد.
هر کدام از این بخش ها را شما بخواهید لغو کنید، نشنوید، نفهمید و به کار نبندید چرا باید موفق شوید؟رمز موفقیت در همین چند کلمه است بشنو، بفهم، باور کن و به کار ببند تا رستگار شوی، این چهار کار را باید انجام دهید. کسی که نمی شود نمی فهمد، کسی که نمی فهمد باور نمی کند.
شما حتی با مشتری هایتان هم باید طبق همین استراتژی جلو بروید، مشتری حرف های شما را نمی شنود، حواسش یک جای دیگر است و شما هم حواستان نیست که او به حرف های شما گوش نمی دهد و چون حرف های شما را نمی شنود، آن ها را نمی فهمد و چون نمی فهمد شما هرچه تلاش کنید و می گویید این کالا بهتر از آن یکی است، قیمتش بهتر از آن است، نمی فهمد، باور نمی‌کند و در انتها از شما نمی خرد. پس باید همه این ها را مد نظر بگیرید تا بتوانید موفق شوید.
سرمایه گذاری
من بذر را کاشتم حالا به آن رسیدگی می کنم، آب و کود می دهم تا به من میوه بدهد. قرار است چه میوه ای بدهد؟ همان چیزی که کاشتم، چقدر می خواهد میوه بدهد؟ همان قدری که به آن رسیدگی کردم، تازه اگر افراد دیگری دخالت نکنند و بذر من را خراب کنند، سمپاشی نکنند، این ها خیلی مهم است که برایم مشکل ایجاد نکنند.
من کار خودم را انجام می دهم افراد دیگر هم می توانند مزاحمت ایجاد کنند که به من انرژی و تاثیر منفی بدهند، حساب کنید که چقدر اطرافیان شما هستند که برای شما انرژی منفی می فرستند، پدر، مادر، خواهر، برادر، دایی، همه فامیل ها و دوستان چقدر موج منفی می فرستند به خودتان بگویید که آیا این موج منفی ها برای من کاری می کنند؟ یعنی من رشد می کنم؟
فرض می کنم که اصلاً حرف این موج منفی ها درست است آیا با گوش کردن به حرف این ها من رشد می‌کنم؟ صفر ضرب در هر عددی صفر می شود، کسی که بدبخت است این بدبختی دیگر آخرش است، من عمرم دارد می رود و آخرش می میرم بگذارید از زندگی لذت ببرم، مثلاً من ۲۰ سال بدبخت باشم بهتر است.
تا ۶۰ سال بخواهم با بدبختی زندگی کنم آیا حرف هایی که اطرافیان می زنند شما را رشد می دهد یا می خواهند مثلا از نگاه خودشان از سقوط شما جلوگیری کنند. به این موضوع فکر کنید، ما فرض می کنیم حرف این ها درست است، آیا بلدند کاری کنند که شما رشد کنید؟ آیا خودشان رشد کرده اند ؟ پس اطرافیان خودتان را مورد آنالیز و بررسی قرار دهید حرف های آن ها تاثیرگذار است، شما دانه را می کارید، سرمایه گذاری می کنید ولی دیگران شما را ناامید و سرد می کنند ولی اگر از من مشاور بپرسید.
من یاد گرفتم در رابطه با چیزی که مغز من تشخیص داد درست است با کسی مشورت نکنم و اگر بخواهم مشورت کنم با انسان هایی مشورت می کنم که باور من بگوید این ها از من باهوش تر هستند، بیشتر می فهمند، درکشان بالاتر است و انسان های موفق تری هستند فقط با این گروه مشورت می کنم.
هرگز با انسان هایی که می بینم از من ضعیف تر هستند مشورت نمی کنم، با انسان های ترسو مشورت نمی کنم چون زمانی که با ترسوها مشورت کنم آنها به من خواهند گفت که هیچ کاری نکن، فقط می گویند نکن بعد شما با آنها مشورت می کنید و همیشه این اضطراب را دارید که این ها هر لحظه برگردند و بگویند دیدید گفتم نکن. اگر اصلا این موضوع را با این فرد مطرح نمی کردید، حتی اگر اشتباه هم می کردید فقط خودتان این موضوع را می فهمیدید.
و آبرویتان جلوی کسی نمی رفت. این کار اشتباهی است که ما بخواهیم دیگران را هم در جریان کاری که می خواهیم انجام دهیم قرار دهیم، پس با انسان های قدرتمند، باهوش و موفق مشورت کنید و اگر گفتند که انجام دهید آن موقع شما هم آن کار را انجام دهید. مثلا هزار نفر از دوستان من بگویند که این کار را انجام ندهید و از بین این ها یک نفر فقط موفق است.
که می گوید انجام بده، پس انجامش بدهید چون آن هزار نفر همه ناموفق هستند، همه شان یک نظریه دارند و نظریه انسان های ناموفق اصلا کاربردی ندارد، اصلا رشدی نمی کند، اگر بلد بودند خودشان موفق می شدند. پس خیلی مهم است من در زندگیم فقط از انسان های متخصص، انسان هایی که بلد هستند و تجربه دارند بهره بگیرم و حرف آنها را گوش بدهم. پس ما دانه را می کاریم، پول می دهیم، رشدش می دهیم ولی وقتی میخواهد رشد کند دیگران همش بگویند که رشد نکن.
در فامیل ها و در زندگی هایتان ببینید کسانی که موفق هستند تنها تر هستند ولی ناموفق ها تیم و گروهشان با هم است، چون موفق ها از باورهای انسان های ناموفق کناره گرفتند، کسی که موفق تر هست ارتباطات خانوادگی کمتری دارد و در فامیل کمتر دیده می شود اما ناموفق ها همیشه هستند.
و در همه جا می توانید آنها را ببینید، این مدل زندگی متفاوت این دو گروه است، پس شما باید تفاوت این دو گروه را متوجه شوید و مثل حرفه ای ها و موفق ها عمل کنید. شما هم زمانی که درکتان بالا برود شبیه موفق ها فکر می کنید مثل آنها مغزتان فرمان می دهد و انجام می دهید، شما هم ارتباطاتتان کم می شود، دیگر در پیج های اینستاگرام وقتتان را هدر نمی دهید.
از هر جوک خنده داری خنده تان نمی گیرد و انسان متفاوتی خواهید شد. پس خیلی مهم است ما بتوانیم درست سرمایه گذاری کنیم، در کنار سرمایه گذاری باید آن را پرورش هم بدهیم و شما که می خواهید پرورش بدهید باید این موضوع را بدانید که افرادی در کنار شما هستند که قصد دارند شما را نابود کنند، از نگاه خودشان انسان های دلسوزی هستند.
اما از نگاه من مشاور و متخصص آنها دلسوز نیستند و اگر می خواهید این را باور کنید به این انسان های دلسوز بگویید می شود ۵ میلیون تومان به من بدهید تا من در کارم موفق شوم، بعد می بینید که دیگر با شما کاری ندارند و دخالت نمی کنند. یا به آن ها بگویید حرف شما چقدر می ارزد اگر گفتند که اندازه طلا می ارزد بگویید.
من طلا نمی خواهم فقط ۲ میلیون به من بدهید تا بتوانم کارهایم را پیش ببرم و می بینید که نمی دهد بعد می گویید حرف هایم طلا است ولی از نگاه خودش دو میلیون هم نمی ارزد. باید این حرف ها را بشناسید، حرف هایی که همه بلدند بزنند، برای این حرف ها ارزش قائل نشوید، اصلا گوش هایتان را بگیرید و این حرف ها را نشنوید اصلا بحث نکنید که بخواهید این حرف ها را بشنوید. اگر این افراد باهوش تر هستند ما باید موفقیت را در آن ها می دیدیم ولی نمی بینیم.
پس متوجه باشید که وقتی دارید تمام باورهای خودتان را پرورش می دهید افرادی می آیند و مانع شما می شوند، باید یاد بگیرید که این ها را با احترام کنار بگذارید چون اگر بخواهید لگد بزنید و بی احترامی کنید این ها بیشتر شما را اذیت می کنند پس باید حواستان باشد که طوری با احترام این ها را کنار بگذارید که دیگر نخواهند دخالت کنند.
و شما بتوانید مسیر خودتان را بروید تا انشاالله موفق شوید و آن نتایجی که مدنظرتان بود را برداشت کنید. جالب این است زمانی که شما انسان پولداری می شوید و برداشت می کنید، انسان هایی که اشتباه کردند هرگز سراغ شما نمی آیند که ببینند شما چه کار کردید که موفق شدید آنها در باورهای خودشان گیر کردند و اعتقادات خودشان را دارند بعد می گویند شما شانس آوردید که موفق شدید، چون پدرتان حامی شما بود موفق شدید یا چون راهنمای خوبی داشتید موفق شدید.
در صورتی که وقتی شما داشتید شروع می‌کردید به آن ها هم می گفتید که شروع کنید ولی مخالفت می کردند و حالا برای موفقیت شما هم بهانه می آورند، قبلا به شما می گفتند که موفق نمی شوید اما شما موفق شدید، اگر الان هم به آن ها بگویید که بیایید و شروع کنید تا مثل من موفق شوید باز هم بهانه می آورند.
انسان ها یکسری سد جلوی خودشان ایجاد می کنند که از آن رد نشوند، همه یکسری بهانه های قشنگ و شیک برای خودشان دارند که دلیل اینکه من موفق نمی شوم همین است که من مثل شما نبودم، چرا مثل من نبودید؟ من که روز اول به شما گفتم بیایید با هم شروع کنیم ولی مخالفت می کردید، حتی می خواست مانع شود که شما هم شروع نکنید. پس این مسائل را درک کنید این ها به صورت کلی برای همه هست و در فامیل هایتان خواهید دید که چنین افرادی وجود دارند.
ایجاد ساختار تبلیغاتی
مثلا من می خواهم مشتری هایم را از طریق اینترنت پیدا کنم ولی نمی خواهم فروش اینترنتی انجام دهم، باز هم اینجا یکسری باورهای غلط شکل می گیرد و طرف می گوید می خواهم فروشگاه اینترنتی بزنم که فروش اینترنتی داشته باشم ولی من مشاور می گویم پول زیادی در فروش اینترنتی نیست، فریب نخورید ولی آن فرد ممکن است پافشاری کند و بگوید که مسیر و کار من درست است و زیر بار نمی رود که کارش اشتباه است. پول های بیشتری در این کره خاکی نهفته است و شما می توانید آنها را به دست بیاورید کافی است مسیرتان را درست بشناسید و درست به هدف بزنید.
من می خواهم ساختار تبلیغاتی خودم را در فضای اینترنت شروع کنم این بهترین فضا است ارزان و به صرفه و بیشترین بازدهی را هم می دهد، یا باید در سایت های خودم تبلیغ کنم یا در شبکه های اجتماعی که مالکش من نیستم تبلیغ کنم، پس دو تا اتفاق می تواند بیفتد و نکته ای که باید به آن توجه کرد همین است که وقتی روی سایت تبلیغ می کنم مشتری ها فقط من را می بینند ولی وقتی در فضای تلگرام، اینستاگرام یا شبکه هایی مثل فیس بوک و این ها تبلیغ می کنم مشتری در کنار این که می تواند من را ببیند
رقبای من را هم می بیند.
پس اینجا هوش اقتصادی می خواهد تا بتوانید فرقش را تشخیص دهید. چه اتفاقی می افتد که اینجا مشتری با من ارتباط می گیرد ولی از من نمی خرد، چرا نخرید؟ رقیب باعث آن شد، شما در جایی خودتان را نشان دادید که رقیب هم کنار دستتان بود. خیلی ها می گویند برویم در نمایشگاه شرکت کنیم، غرفه بگیریم و آنجا بفروشیم ولی وقتی که می روند می بینند چند تا رقیب هم کنار دستشان است بعد می گویند چون بازار خوب نیست زیاد نفروختیم، نمی فهمند که رقیب هایشان دارند.
می فروشند. یعنی امروز ۱۰۰ تا مشتری نیت شان این بود که بروند پول خرج کنند بعد همه پولشان را هم خرج می کنند و شما می گویید چون این مشتری ها چیزی از من نخریدند پس پولی هم خرج نکردند در صورتی که این ها از رقیب های شما خرید کردند چون این ها به قصد خرید آمده بودند. شما چون به این مباحث تحلیلی ندارید.
رقیب های خودتان را نمی شناسید، مشتری های خودتان را پیگیری نمی کنید، این مشتری ها پول هایی که دستشان است را به یک نفر دیگری می دهند، پس ساختار می خواهد که من بتوانم به درستی آنها را جذب کنم و بفهمم. شبکه اجتماعی هم ساختار خودش را می خواهد، کار کردن در شبکه های اجتماعی بسیار سخت است، مشتری هایی که در شبکه های اجتماعی به شما پول می دهند پول های کمی می دهند، مشتری هایی که شکایت هایشان بیشتر است.
از طریق همین شبکه اجتماعی است، یعنی این ها پول کمی می دهند و اعتراض زیادی هم دارند. مثلاً شما می بینید آنهایی که مغازه دار هستند و فروشگاه های صوتی و تصویری دارند در یک تلویزیون بزرگ ۵ میلیون سود می کنند و این مشتری که اینجا حاضر است پنج میلیون سود به فروشنده بدهد اگر اسنپ بگیرد و راننده اسنپ به جای ۱۰ هزار تومان تومان از او ۱۱ هزار تومان بگیرد، به خاطر آن هزار تومان بحث و جدال دارد ولی آنجا ۵ میلیون بیشتر می دهد و می گوید می شود.
به جای ۵ میلیون از من ۴ میلیون تومان بگیرید؟ پس هر چقدر عدد بالاتر باشد اعتراض کمتر است، در شبکه های اجتماعی آدم هایی هستند که عدد پایین پرداخت می‌کنند وقتی عدد پایین می آید اعتراض شان هم بالاتر می رود، پشت این حرف ها خیلی تجربه است، شما بروید کار کنید و مسیر تبلیغاتی خودتان را درست بچینید.