|
تجارت، مسیر رشد و ثروت |
آشنایی با شرکت تجاری
سال ۹۲ تصمیم گرفتم کار در شرکتهای مرتبط با رشته تحصیلی خود را کنار بگذارم و برای خودم شغلی دست و پا کنم. اما سر در گم بودم که از کجا شروع کنم. برای شروع به کار تدریس در آموزشگاه ها مشغول شدم. شرایط بهتری نسبت به شغل سابق داشتم ولی در نهایت رضایت مرا جلب نمی کرد و باز در آگهی ها به دنبال شغلی بهتر می گشتم تا یک آگهی تحت عنوان نمایندگی رباتیک آراد را در ایمیل خود دیدم. با تحقیق و مطالعه بیشتر احساس کردم شغل مد نظرم را یافته ام. کاری که هم به طور مستقل برای خودم بود و هم به رشته ام ربط داشت. لذا مهر سال ۹۲ وارد آراد شدم و فردای روزی که نماینده شدم در همایش سه مهر تهران شرکت کردم. اساتید بزرگی چون مهندس شعبانی عزیز را در این جلسه ملاقات کردم ولی چون حتی ۲۴ ساعت هم از لحظه ورودم به آراد نگذشته بود واقعا سر در گم بودم. با برگشتم به زنجان شروع به انجام آموخته هایم در آن همایش کردم ولی به هر مرکزی که سر میزدم برخورد سردی داشتند و بعد از سه ماه دلسرد شدم. روزی که قصد داشتم آراد را بیخیال شوم اولین دانش آموز ثبت نام کرد و موجب شد برای ادامه انگیزه پیدا کنم. اولین کلاسم را با ۳ دانش آموز شروع کردم. بهمن ۹۲ طرح جدیدی به نام برندینگ رونمایی شد که اصلا از آن سر در نمیاوردم و تا خرداد ۹۳ هم از ورود به آن منع می کردم. حتی از فکر کردن به کلمه تجارت وحشت داشتم: (بازار پر از گرگه. من اصلا بلد نیستم.)شروع برندینگ و انتخاب محصول
کم کم تشویق های اساتید آراد کار خود را کرد. با خود عهد بستم اگر تابستان در رباتیک موفق شوم برایم یقین می شود که کار آراد درست است و برندینگ را هم شروع می کنم. تابستان خوبی را با یک رباتیک پر از دانش آموز شروع کردم و بالاخره محصول چاقو را انتخاب کرده و وارد برندینگ شدم.
از همان ابتدا با مخالفت شدید مادرم مواجه شدم. لذا شروع فعالیتم را در منزل اعلام نکردم. بعد از بیست روز اولین تماس من اتفاق افتاد. در تماس سوم فهمیدم هیچ چیز در مورد محصول خود نمیدانم. به همین دلیل توان فروش ندارم. شروع به تحقیق در مورد محصولم کردم و تماس چهارم من تبدیل به پول شد. با اولین فروش در پوست خود نمی گنجیدم و اصلا باور این موضوع که فردی در شهر دیگر بدون دیدن و شناختن من پولی به حساب من واریز کرده برایم غیر ممکن بود.
خانواده من، البته همه به جز پدرم، بعد از چهار ماه از فروش های من با خبر شدند. در ابتدا مخالفتی نداشتند چون امیدوار بودند که به زودی در جایی استخدام می شوم و این کار را فراموش می کنم.
اما با گذشت زمان که دیدند من بیخیال نشدم و پیشنهادهای استخدامی خانواده ام را یکی یکی رد کردم، دوباره ساز مخالف آغاز شد. به خصوص مواقعی که مشکلی در بازار محصولم ایجاد می شد صدای مخالفت های شدید مادرم بالا میگرفت که: (آخه اینم شد کار؟ اینهمه درس خوندی بری فروشنده بشی؟) و ما هر چند ماه یکبار این داستان را داشتیم.
مخالفت های مادرم به قدری شدید بود که ترس داشتم پدرم نیز موضوع را بفهمد و مانند مادرم مخالف شدید کند. لذا تا سه سال موضوع از پدرم مخفی ماند و برخلاف تصورم، پدرم وقتی فهمید بسیار استقبال کرد و گفت: (وقتی خودت میتونی پول دربیاری چه نیازی به استخدام هست) و حتی پیشنهادهایی برای حمایت از من داد. مثلا اینکه مغازه ام را در اختیار تو میگذارم و ...
من خود را سرزنش میکردم که ای کاش سه سال خود را آزار نمیدادم و زودتر به پدرم میگفتم. شاید او مادرم را هم راضی میکرد و این همه مخالفت نمی شنیدم. پدرم با دید بسیار بازی نسبت به این قضیه نگاه کرد. نمیدانم شاید به این خاطر بود که پدرم خود بازاری است و با تجارت انس بهتری دارد. یا بخاطر این بود که موقعی از موضوع خبر شد که به درآمد و نتیجه رسیده بودم و به چشم نتیجه را میدید و یا هردو...
صبر درتجارت
[av_notification title='' color='silver' border='solid' custom_bg='#444444' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='no' icon='ue800' font='entypo-fontello' admin_preview_bg=''] تجارت به انسان بزرگواری و صبوری می آموزد. [/av_notification] بازار بالا و پایین دارد. مهم این است که همیشه شکرگزار باشیم و صبر داشته باشیم تا به موفقیت برسیم. روزی بازار به هر دلیلی ضعیف است و تماس ها هم به روزی۲۰ تماس و بالاتر هم می رسد که وقتی برای سرخاراندان نیست. کمی صبوری در کار باعث می شود در کنار مشتری های جدید، مشتریان ثابتی پیدا شود. اولین مشتری ثابتی که پیدا کردم در همان سال ۹۳ بود. پیامی به مهندس شعبانی عزیز دادم و گفتم: (یک نفر مشتری ثابتم شده، اگه مشتری ثابت هام به ۲۰تا برسه عالی میشه) و ایشان با همان صبوری همیشگی گفتند: (صبور باش میرسه.) اکنون مشتری های ثابت و جدید از تمام نقاط کشور را همزمان دارم. عده ای نیز با تبلیعات زبانی مشتری های ثابتم از من خرید می کنند. از مشتریان خارجی نیز می توانم به کویت، عراق، الجزایر و لندن اشاره کنم و خدارو شکر نسبت به سابق پیشرفت خوبی در حوزه خودم (چاقو)داشتم.
در نبود آراد شاید همان تدریس را ادامه میدادم و یا استاد دانشگاه می شدم. اما خدا را شاکرم که آراد را سر راه من قرار داد و با این دنیای بزرگ آشنا شدم. هر چند شاگرد خوبی برای اساتیدم نبودم.
اما اگر امروز تمام سرمایه ام را از من بگیرند و بخواهم از صفر کاری را شروع کنم همین تجارت را شروع می کنم. وقتی انسان فضایی بزرگ را تجربه می کند، بازگشت به یک فضای کوچک برایش غیرقابل تحمل است.
[av_notification title='' color='orange' border='solid' custom_bg='#444444' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='no' icon='ue800' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='']
از اساتید بزرگوار آراد، مهندسین گرامی شعبانی، زیارکلایی و نظام پرور نهایت قدردانی و تشکر را دارم و در هر زمانی، هر جایگاهی و هر جای دنیا که باشم، الطاف این عزیزان را فراموش نخواهم کرد که علاوه بر تجارت، مفاهیم والای انسانی را از ایشان آموختم.
[/av_notification]
بنده حقیر هنوز در جایگاهی نیستم که پند و اندرزی دهم، فقط به عنوان یک دوست آرادی پیشنهادی که به عزیزان تازه وارد دارم این است که به درستی این مسیر شک نکنند.
[av_notification title='' color='silver' border='dashed' custom_bg='#444444' custom_font='#ffffff' size='normal' icon_select='no' icon='ue800' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='']
آراد برای هر کسی که ظرفیت پیشرفت دارد، جاده ای است امن و پله ای است برای صعود.
[/av_notification]