۱. پادکست ویژه تازه واردها
زمانی که پول را از مشتری گرفتید باید آماده بسته بندی و ارسال کالا شوید پس حتما این پادکست را گوش بدهید تا انواع بسته بندی را بدانید.
۲. مقاله ویژه تازه واردها
۳. جمعه ای که خوش گذشت
⏰ ۱ دقیقه
۴. نحوه استفاده از سایت آراد یوزر
⏰ ۱۲ دقیقه
تاجران آرادی سر زدن به آرادیوزرشان را در هر روز به اندازه حداقل ۵ دقیقه جز وظایف خود بدانند.
۵. نحوه پرزنت در میتینگ های آنلاین
⏰ ۵۸ دقیقه
۶. آراد نگاری
⏰ ۲ دقیقه
ارسال مستندات به T.me/Arad102
۷. نماینده فرانسه در ایران
⏰ ۱ دقیقه
۸. مذاکراتی که جلو نمی روند.
یکی از موضوعاتی که همکارانم در بین کامنت ها دیده اند و چند باری هم قرار شد درباره اش بنویسیم اما به تعویق افتاد این بود که:
من با مشتری یکبار صحبت می کنم و همه چیز خوب است اما دفعه دوم یا جوابم را نمی دهد یا بسیار با سردی با من برخورد می کند به گونه ای که دیگر مذاکره جلو نمی رود.
لطف خدا شامل حالم می شود و هر سال یکی دو باری به کشورهای خارجی سفر می کنم و بارها شده که متنم را از کشوری دیگر نوشته ام و برای تیمم ارسال کرده ام.
هم به کشورهای شرقی رفته ام و هم غربی.
اینها که می گویم حاصل تجربه است و ممکن است برخی بزرگواران آن را تصدیق نکنند.
مردم کشورهای غربی در مذاکره و کلا در زندگی مردمی به شدت راحت هستند یعنی اگر از موضوعی خوششان نیاید به راحتی می گویند که خوشمان نیامده است و خجالتی و رو دربایستی ندارند.
اما مردم کشورهای شرقی دقیقا برعکس هستند.
یعنی وقتی از چیزی هم خوششان نیاید فی المجلس واکنش نشان نمی دهند و در آن لحظه به گونه ای رفتار می کنند که همه چیز گل و بلبل است و وقتی تمام شد دفعه دیگر رفتار واقعی شان را نشان می دهند.
جدای از اینکه رفتار شرقی ها خوب است یا غربی ها خوشمان بیاید یا نیاید ما ایرانی ها هم رفتاری شبیه شرقی ها داریم.
یعنی اگر به یک مهمانی برویم حتی اگر بدمان بیاید تا آخر می مانیم و وقتی از ما سوال شود چگونه بود جوری می گوییم عااااااالی که میزبان گمان می کند بهترین مهمانی را در طول عمرش برایمان گرفته است و زمانی که از آن مجلس خارج شویم دفعه دیگر اگر کلاهمان هم آنجا بیفتد یا پولی جا بگذاریم به هیچ عنوان به آنجا نمی رویم.
پس به رفتار گل و بلبلی مشتری ایرانی و شرقی در مذاکره اول به هیچ وجه دلخوش نباشید اما اگر مشتری آمریکایی، اروپایی به پست تان خورد که این رفتار را داشت خوشحال شوید.
حالا اجازه دهید حالت دیگری را برایتان بشکافم که حتی ممکن است جایی رفته اید و واقعا هم خوش گذشته است اما دفعه بعد نمی روید.
ممکن است به یک مراسم عزاداری یا عروسی دعوت شوید و به آنجا بروید و خیلی هم باب دلتان باشد.
اما زمانی که به خانه بر می گردید نگاه می کنید می بینید ساعت زیادی را از دست داده اید.
دو دو تا چهار تا می کنید و آنچه به دست آورده اید را با آنچه از دست داده اید مقایسه می کنید و در دلتان می گویید نمی ارزید.
با همین مقایسه ساده دیگر به آنجا نمی روید.
یعنی لحظه ای که آنجا بودید گفتید خیلی خوش گذشت و عالی بود و راست هم گفتید اما زمانی که خارج شدید با محاسبات به دست آورده و از دست داده به نتیجه می رسید که ارزش نداشت پس دیگر آن کار را انجام نمی دهید.
دو عکس را از آمار مشاهده مدرسه تجارت و پادکست تجاری با هم می بینیم.
اگر دقت کنید می بینید هر چه درس به جلوتر می رود تعداد بازدید کمتر می شود؟
چرا؟
چون شخص درس اول را دیده و به این نتیجه رسیده که ارزش دیدن را نداشته است و درس دوم را ندیده است.
داخل پرانتز می گویم تاجران عزیزی که تازه به جمع ما می پیوندید اگر قرار بود تشخیص اینکه چه چیزی برای شما ارزشمند است و چه چیزی برایتان ارزشمند نیست را خودتان به دست بگیرید که پیش از آراد هم چنین اختیاری را در دست داشتید.
آیا به نقطه رویایی که می خواستید رسیدید؟
چند صباحی مانند دانه ای که اختیارش را به کشاورز می سپارد و نوزادی که اختیارش به دست پدر و مادرش می باشد به ما اعتماد کنید و اَرِنج برده ما را دستکاری نکنید.
یک درس می بینید و تصمیم می گیرید که ارزشش را داشت یا نداشت؟
حداقل یکسال دست از این تصمیم گیری ها بردارید و ببینید آراد چه می گوید همان را انجام دهید تا وعده های ما درباره ثروتمند شدن خود را راست بیابید.
پرانتز بسته.
دقیقا همین قانون کم شدن درس به درس در مدرسه تجارت هم وجود دارد.
اما با یک استثناء و آن هم اینکه درس دوم از درس اول بازدید بیشتری گرفته است.
نکته ای که می خواهم درباره اش صحبت کنم همین است.
در آراد شما روز اول به ما گفتید که راه ثروت را نمی دانم پس ای آراد راه را به ما نشان بده.
آراد هم راه را نشان می دهد دیگر این اخ است این اوخ است ندارد چون راه رسیدن به ثروت را آراد تشخیص می دهد مانند دکتری که تشخیص می دهد برای بیمارش چه تجویز کند و قرار نیست که بیمار بعد از خوردن اولین شربت بگوید نه ارزشش را نداشت و دیگر نمی خورم.
اما مشتری و تامین کننده تجاری شما و یا کسی که هنوز وارد آراد نشده است این حرف ها سرش نمی شود.
او نه از شما راهی خواسته و نه با شما پیمانی بسته است.
باز هم بر می گردم به مثال دختر و پسر.
دختر تا زمانی که بله نگفت اختیارش با خود اوست اما همینکه بله گفت یعنی آن مرد را به عنوان قَیّم و سرپرست خود پذیرفته است بماند که مرد هم در قبال این سرپرستی باید فضیلت های خودش را بر دختر آشکار سازد و شکاف های مالی آن دختر را پوشش دهد.
شما تا زمانی که تاجر آراد نشده بودید یعنی من قبول ندارم که آراد راهنمای من در مسیر ثروت باشد و اگر آن موقع به شما فایل هایی داده می شد می توانستید نگاه کنید یا نکنید اما وقتی وارد شدید یعنی پذیرفتید که آراد شما را به ثروت برساند پس دیگر این قر و فر ها معنایی ندارد که این را می بینم آن را نمی بینم.
اما نتایج عکس دوم نشان می دهد که تاجران آرادی بعد از ورود هم مانند دختری که هیچ اعتقادی ندارد بعد از بله گفتن باید به حرف مردش گوش دهد و باز هم خودسرانه تصمیم می گیرند و رفتار می کنند.
و دقیقا مشتری ها هم با شما همینگونه اند.
به قول شاعر زدی ضربتی، ضربتی نوش کن 😂
یعنی اولی را با شما می آیند و دومی را نمی آیند.
۹. درمان را بگو نویسنده
احتمالا توضیحات زیادم شما را به اینجا رسانده که در دلتان می گویید تو که ما را کُشتی نویسنده، درد را فهمیدیم درمان را بگو.
طولانی اش کردم چون تا عمق فاجعه درد را درست متوجه نشوید درمان را جدی نخواهید گرفت.
و اما درمان:
پیشتر گفتیم که مذاکره از ریشه ذکر می آید که به باب مفاعله که باب مشارکت است برده می شود.
ذکر هم به معنای یادآوری، مرور، به خاطر آوردن است که به صورت دو طرفه باشد و به دفعات زیاد صورت پذیرد.
اما همین ذکر و یادآوری یک فرمول ریز دارد که اگر رعایت نکنید آن را باخته اید.
خداوند در کتابش می فرماید:
فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرَىٰ
۱۰. تشخیص نفع داشتن یا نداشتن با کیست؟
۱۱. توصیه ای جدی برای تاجر حرفه ای شدن
من این توصیه را قبل از اینکه به آراد ملحق شوم هم به تیم فروشی که مدیریت آن ها را بر عهده داشتم می کردم.
مدتی به مهدکودک بروید و با کودکان حشر و نشر داشته باشید و سعی کنید آنها را با خودتان همراه کنید.
و یا زمانی را چوپانی کنید.
اینکه خداوند پیامبرش را در مقطعی به چوپانی فرستاد و در مقطعی که پیش دایه اش حلیمه بود بر گروهی از کودکان فرماندهی داشت به همین دلیل است که خداوند می خواست هدایت قوم را به او بسپارد.
من این توصیه را آنجایی فهمیدم که این حدیث را از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند:
الناس صبیان العقول.
مردم در عقل مانند کودکانند.
شما در زمان مذاکره گمان می کنید که مردم قشنگ حرف هایتان را می شنوند؟
یا بر این باورید بعد از اینکه شنیدند بر روی حرف هایتان تعقل می کنند؟
خب اشتباهتان همینجاست.
مردم اینگونه نیستند.
ببینید خدای مردم آنها را چگونه توصیف می کند.
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ ۚ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ
آیا گمان می کنی اکثر این مردم می شنوند یا عقلشان را به کار می گیرند، اینها نیستند مگر مانند چهارپایان. سوره فرقان آیه ۴۴
شما با این فکر که طرف مقابل یک فرد ۴۰ پنجاه ساله است پس یعنی بسیار عاقل است و حرف هایتان را هم قشنگ می شنود و بعد از آنکه شنید بر روی آنها تعقل می کند با او مذاکره می کنید.
حالا تصورتان را عوض کنید و گمان کنید با کودکی ۷ هشت ساله یا گاو و گوسفندی طرفید که بخش زیادی از حرف هایتان را اصلا نمی شنود و عقل خاصی هم ندارد.
آیا در مذاکره تان تفاوتی ایجاد نمی شود؟
آیا معنی نفع رساندن به او تغییر نمی کند؟
نفع رساندن را به سبکی که عقل او آن را نفع تشخیص دهد تغییر دهید آن وقت می بینید که پول پارو می کنید.
از همکارانم در واحد تایید کامنت می خواهم نظرات بزرگوارانی که می خواهند نویسنده را به توهین به مردم متهم کنند تایید نکنند چون که من مردم را بسیار دوست می دارم و محبتی عمیق در قلبم نسبت به همه مردم سرزمینم حس می کنم اما اینکه گفتم از نظر عقلی مانند کودکند یا مانند چهارپایانند کلام خداست و اینها را می گویم تا ثروتتان از راه تجارت بیشتر شود.
اینکه بگویید نویسنده دروغ می گوید مردم را دوست دارد چون او مردم را مانند کودکان و گاو و گوسفند می بیند بی انصافی است.
چون اولا نگفتم همه مردم اینگونه اند.
ضمنا محض اطلاعتان بنده به شدت کودکان را دوست می دارم.
از قضا علاقه وافری به گاو و گوسفند دارم.
پس دوست داشتن مردم هیچ منافاتی با اینکه اکثر مردم را از نظر عقلی مانند کودکان یا انعام بدانم ندارد.
پس به جای پرداختن به حاشیه مذاکرات خود را اصلاح کنید تا خودتان چند روز دیگر برایم کامنت کنید که سودهای تجاری تان با این تکنیک افزایش یافته است.
اگر با مردم به همین شیوه که گفتم رفتار کنید خودشان بیشتر دوست دارند و رضایت تجاری شان هم بیشتر است تا اینکه بخواهید آنان را مانند عقلا و فرزانگان در نظر بگیرید و معذب کنید.