|
مرجع تجارت داخلی و خارجی |
خداوند دنیا را با خوشی ها و ناخوشی ها تنیده و با حق و باطل به یکدیگر گره زده است.
آیا شده در گوشه ای بنشینی و در این باره فکر کنی که پروردگاری که ما را آفریده چه قصدی از این فراز و فرودها داشته است؟
چرا روزهایی را چنان قرار می دهد که همچون کبوتران در اوج پروازیم و روزهایی که بدتر از خاک در زیر پای مردمان له می شویم؟
خداوند در کتابش می فرماید: سوره ملک آیه ۲
الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ
کسی که خلق کرد مرگ و زندگی را، تا شما را مبتلا گرداند و معلوم شود که کدامیک نیکوکارترید و او شکست ناپذیریست که از گناهان می گذرد./
مرگ مظهر تمام نابودیها و حیات مظهر تمام آبادانی هاست و اینگونه نیست که همیشه مرگ بد و حیات خوب باشد چرا که مرگ کثیفی های درون انسان، نیکو و حیات و زندگی پستی ها در انسان، زشت است و خداوند این دو پدیده را در کنار یکدیگر قرار داده است تنها برای آزمودن و مشخص کردن نیکوکاران و درجه بندی آنان.
حال که دانستی این بالا و پایین شدن ها به جهت آزمایش و امتحان است پس باید خود را به مانند دانش آموزی در محضر معلمی بدانی که علمش بر همه چیز واقف است و دچار جهلی نمی شود و چیزی از او پوشیده نیست و او همان خداییست که مخلوقات نمی توانند چیزی را از او مخفی نمایند و بر حالات بندگانش شاهد است و فریب و مکر بندگان او را نمی فریبد و حقه بازی حقه بازان از نظرش پنهان نمی ماند و هر که را به آنچه سزاوار اوست می رساند در زمانی که خودش بهتر می داند.
از اینروست که مولای ما علی امیرمومنان که درود خدا بر او باد به کمیل بن زیاد رحمه الله علیه فرمودند:
یا کمیل
مردم سه دسته اند.
عالمان ربانی
شاگردان راه نجات
خس و خاشاک
پرسید مولای من عالمان ربانی چه کسانی هستند؟
فرمود و آن کسیست که علمش را از پروردگار گرفته و در آن هیچ خطایی رخ نمی دهد و هر آنچه از او پرسیده شود می داند چه در آسمانها باشد و چه در زمین و او همان امامیست که خداوند برای مخلوقاتش برگزیده و اطاعتش را واجب نموده است.
ما اهل بیت پیامبرتان هستیم که علم را از رسول خدا که درود خدا بر او و خاندانش باد آموختیم و ماییم همان عالمان ربانی.
پرسید شاگردان راه نجات چه کسانی هستند؟
فرمود شیعیان و ولایت مداران و دوستداران ما هستند که علم و دانش را از ما می خواهند و حق را از ما و در ما جستجو می کنند و جای دیگری برای یافتن علم نمی شناسند.
اینان شاگردان راه نجاتند و امید است به زودی نجات یابند.
پرسید خس و خاشاک چه کسانی هستند؟
فرمود آنچه از مردم باقی مانند همه خس و خاشاکند که به بادی آرام از سویی به سوی دیگر می روند بی آنکه خودشان بدانند باد آنها را به کجا می برد.
لحظه ای بر بلندی ها هستند و لحظه ی دیگری در پستی ها./
طبیعیست که چون کسی به ستون محکمی و یا در جایگاه امنی نرسیده باشد حوادث کوبنده ی دنیا همچون بادهایی سهمگین او را به سمت و سویی می برند و خودش هم نمی داند که زمانه با او چه خواهد کرد.
به همین جهت است که اگر به اکثر مردم بگویی ممکن است تو سال دیگر یک ثروتمند باشی با تردید می گوید شاید و اگر بگویی سال دیگر در فقر کامل به سر خواهی برد با تردید می گوید ممکن است.
و چون به دانش استواری چنگ نزده اند هر فریبکاری می تواند با تحریک آنها بر رشد دادنشان، مکر خود را بر قلبشان بنشاند و مال و آبرو و جانشان را در راه بالا کشیدن خود به کار اندازد و آنها نیز نمی فهمند که چه بلایی بر سرشان آورده است.
پس ای مردم، به ریسمان های محکمی که خداوند برای شما فرستاده چنگ زنید که آنها در سختی ها شما را وا نمی گذارند و در مشکلات بهترین یاری رسانند.
چون به اینجا رسیدی باید تلاشت در این باشد که عملت احسن شود.
اگر از اکثر مردم بپرسی که بین فلانی و فلانی کدامیک نیکوکارتر است آنکسی را نیکوکارتر می دانند که کار نیکش از دیگری بیشتر باشد اما اینگونه نیست که می پندارند.
سفیان بن عیینه می گوید از امام صادق درباره این آیه که خدای عز و جل فرمود لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا سوال کردم.
ایشان فرمودند: نه به معنای آنکه عملش از نظر تعداد و فراوانی بیشتر باشد بلکه باید عملش درست تر باشد و درست بودن عمل در فروتنی برای خدا و ترس از او و نیت صادقانه و نیک است.
سپس به من فرمودند:
باقی ماندن بر عمل تا خالص شود سخت تر از خود آن عمل است.
پرسیدم: عمل خالص چیست؟
فرمودند: عمل خالص آنست که نخواهی جز خداوند کسی به تو پاداش دهد و این همان نیت عمل است./
حالا می خواهیم از شما بپرسیم که می توانید بفهمید چرا اکثر مردم عملشان خالص نمی شود؟
چرا پاداششان را جز از خدا نمی خواهند؟
رابطه اینها را با تجارت و اجیری برای دیگران می دانید؟
شاید برخی بگویند اینها چه ربطی به تجارت دارد؟
چرا همه چیز را بیخودی به هم می بافید؟
اگر کسی مدتی در کنار ما بوده باشد و ما را شناخته باشد می داند که ما بافنده نیستیم بلکه آنچه درست است را به شما نشان می دهیم و چون سالها غلط ها را به جای درست در ذهن خود نشاندید درکش برایتان دشوار است اما اگر کمی صبر پیشه کنید و بیشتر فکر کنید خواهید دید که درست گفتیم و نبافتیم.
عمل خالص آن عملیست که انسان در ازای انجامش پاداشش را از کسی جز خدا نخواهد.
اما چگونه برای کسی که سال های سال پاداش کارش را از دیگری گرفته این ممکن است؟
کارگری که سی یا چهل سال اجیر دیگری بوده است و پولش را هر روز یا هفته و یا ماه، دیگری به او داده است و هر روز تمنای پول از یک کارفرما داشته عادتش شده که پاداش عملش را از غیر خدا دریافت کند حال چگونه می تواند پاداش عملش را فقط از خدایی بخواهد که ندیده است؟
تا امروز هر که به او پاداشی داده را دیده و از دست کافر و مومن پول گرفته و برای خوشایند آنها کار کرده تا پول بیشتری به او بدهند.
منظورمان این نیست که همه کارگران و کارمندان نمی توانند عمل خالصی داشته باشند بلکه منظور آنست که خالص کردن عمل برای کسی که اجیر دیگران بوده و مزدش را از دیگران گرفته بسیار سخت تر است از کسی که آقا بالاسر خودش بوده و مزد بگیر کسی نبوده است.
اینکه امام صادق علیه السلام فرمود دو سوم عقل در تجارت است و اینکه بارها به اصحاب خویش فرمودند تا از اجیر شدن برای دیگران دوری کنند و به تجارت روی بیاورند همه به این جهت است که چون اجیر و کارگر و کارمند دیگری می شوی نگاهت بر این خواهد بود تا او پاداشت دهد و کار نیکت را ببیند و بسیار پیش می آید که رضایت کارفرما در خلاف رضایت خدا باشد و آن کارگر به جهت کسب پاداش بیشتر رضایت خدا را نادیده می گیرد و رضایت کارفرما را بر می گزیند تا به پول بیشتری برسد.
فرض کنید شما در اداره ای و یا شرکتی کار می کنید و مافوقی دارید.
مافوق از شما کاری می خواهد که خداوند به آن کار راضی نیست.
اگر انجام دهید خدا را ناراضی کرده اید ولی احتمالا پول بیشتر یا درجه بالاتری به شما برسد.
اگر انجام ندهید خدا را راضی نموده اید اما یقینا با عقوبت و عذاب کارفرما مواجه خواهید شد که یا شما را تبعید می کند به نقطه بدتری در آن اداره و شرکت و یا اخراج می شوید و یا حقوقتان کم خواهد شد و یقینا افزایش رتبه ای نخواهید داشت.
حال به سوالی فکر کنید:
کسانی که به درجات بالا در اداره ای می رسند معنی اش چیست؟
آیا می توان معنی اش را این دانست که در بسیاری از امور از مافوقشان اطاعت نکرده اند؟
اگر اطاعت نمی کردند آیا بالا می آمدند؟
پس همین که بالا آمدند معلوم می شود که در همه امور مطیع مافوق بوده اند که مافوق آنها را بالا کشانده است.
پس بالا آمده ها همه مطیعان مافوق های خود هستند.
حالا اگر فرامین مافوق ها همسوی فرامین خداست پس معلوم می شود بالا آمده ها بندگان مطیع و خالص پروردگارند و اگر مافوق ها در بسیاری از امور خلاف خدا می گویند پس معلوم می شوند بالا آمده بندگان مطیع و خالص شیطانند و اگر دستورات مافوق ها الهی باشد معلوم می شود آنکه بالاتر آمده خدایی تر بوده است و اگر دستورات مافوق ها غیرخدایی بوده پس معلوم می شود آنانکه بالاترند شیطانی ترند و چه واضح است حق برای کسی که خداوند خواسته تا او را هدایت کند.
پس از اجیری کسی که دستوراتش خلاف دستورات خداست دوری کنید که شما را از اعمال نیکو دور می گرداند و به قعر آتش می برد.
و بسیاری از مردم گمان می کنند چون از اجیری برای ظالمان دور شوند بدبخت می گردند و بی پول و خوار گشته و به مشکل می خورند و آواره و سرگردان باید زندگی کنند در حالیکه خداوند این طرز نگاهشان را کفر خوانده و این تعصب و حمیت و اصرار و پافشاری که بر راه غلطشان دارند را حمیت جاهلیت نامیده و فرموده: سوره فتح آیه ۲۶
إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّهِ فَأَنْزَلَ اللهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوى وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیماً
زمانی که کافران در قلب هایشان پافشاری هایی را قرار دادند پافشاری و تعصب جاهلانه پس خدا نازل کرد آرامشش را بر پیامبرش و بر مومنین و آنها را الزام داشت به کلمه ی تقوا و آنها شایسته آن کلمه و اهلش بودند و خداوند به همه چیز دانا بود./
علی بن ابراهیم از شاگردان امام هادی علیه السلام می گوید:
زمانی که رسول خدا کافران مکه را با نامه ای از جنگ بر حذر داشت ابتدای نامه را با نام خدای رحمان رحیم آغاز نمود و خود را محمد رسول خدا خواند اما مشرکان و کافران قریش در پاسخش گفتند ما رحمان و رحیم را نمی شناسیم و اگر تو را رسول خدا می دانستیم با تو جنگ نمی کردیم پس بنویس محمد پسر عبدالله آنگاه خداوند این پافشاری شان را بر گمراهی ای که در آن بودند حمیت جاهلیت خواند و در عوض تند و ترسی که با این تهدیدشان در قلب مومنین ایجاد نموده بودند آرامشی بر قلوب آنان به جریان انداخت./
امام باقر علیه السلام از رسول خدا روایت نمود که ایشان فرمودند:
بعد از آنکه در شب معراج مرا به آسمان بالا بردند و به سدره المنتهی رسیدم و در مقابل پروردگار عزیز و جلیل قرار گرفتم پروردگارم به من فرمود: ای محمد.
پاسخ دادم لبیک و سعدیک یا پروردگار من.
فرمود: تو بندگان مرا آزمودی.
کدامیک را در اعمالش نیکوتر و برای خود مطیعتر یافتی؟
پاسخ دادم: علی را.
فرمود: راست گفتی ای محمد.
آیا برای خود جانشینی برگزیده ای تا پس از تو برنامه هایت را اجرا کند و به بندگان من آنچه از کتاب من نمی دانند بیاموزد؟
پاسخ دادم نه خودت برایم انتخاب نما زیرا انتخاب تو برای من بهتر است.
فرمود: من علی را برایت برگزیدم و او را وصی و جانشین خودم قرار دادم و علم و بردباری را به او تقدیم کردم.
او امیر مومنان است و چنین مقامی را کسی پیش از او نگرفته و پس از او هم نخواهد گرفت. او پرچمدار هدایت و امام هر کسیست که مطیع من باشد.
او نور روشنایی بخش دوستان من است.
او همان کلمه تقواست که من اطاعتش را بر مومنین واجب ساخته ام و محبت و دوستیش را الزام نموده ام./
پس تعصب یا همان عصبیت غلط می تواند سال های سال موجب بدبختی انسان شود چرا که به واسطه آن سخن حق شنیده نمی شود و آدمی به راه باطلش ادامه می دهد.
زهری می گوید از امام سجاد درباره عصبیت سوال کردم.
فرمودند: عصبیتی که گناه را می آورد آنست که شخصی بدترین نفر از قوم و گروه خود را خوب بداند و خوبان قوم و حزب دیگری را بد بداند.
سپس فرمودند: تعصب آن نیست که کسی قوم خود را دوست بدارد بلکه آنست که از ظلم قوم خود بر دیگران دفاع کند و قومش را در این حالت یاری نماید./
و چه بسیار زیادند متعصبانی که ظلم گروه و جناح خود را در حق دیگران می بینند اما آن را به گونه های مختلفی توجیه می کنند و گردن نمی گیرند و آنکس که سرمنشا ظلم و فساد است را پاک می دانند و در یاری از او کوتاهی نمی کنند.
چه حالی خواهند داشت اینها در روز قیامت با آنکه رسول خدا فرموده: اگر کسی به اندازه دانه ی خردلی تعصب باطل داشته باشد خداوند او را در قیامت با اعراب جاهلیت محشور خواهد کرد./
پس با تعصب به موضوعات مختلف نگاه نکنید و اجازه دهید تا اگر کسی می خواهد آنچه در بنیان فکری و وجودی شماست و شما آن را خوب می دانید بد بخواند از شما نترسد.
اگر سخنانش درست بود بپذیرد و اگر درست نبود با دلیل و منطق رد کنید.
رسول خدا بعد از فتح مکه اعراب را فرا خواند و آنها را از تعصبات قومی و قبیله ای نهی کرد و فرمود خداوند هیچ برتری به شما نسبت به سایر اقوام نداده و شما به سبب پدرانتان شایسته افتخار و تکریم نیستید بلکه تنها خداوند زبان عرب را گویا قرار داده پس هر کس بر این زبان آگاه شود زبان گویایی پیدا کرده است هر چند از قوم عرب نباشد./
و نیز امیرمومنان علی علیه السلام فرمودند:
خداوند شش گروه را به شش چیز عذاب می کند.
عرب را به تعصب جاهلی.
کشاورزان و دهقانان را به تکبر.
امیران و فرماندهان را به ستم و ظلم.
فقیهان را به حسادت.
تاجران را به خیانت.
روستاییان را به جهل./
پس باید مراقب بود.
اگر قرآن خواندید و بر زبان عرب آگاه شدید نشود که تعصبتان زیاد شود.
و آنچه ما از واقعیت ها می بینیم نیز همین است کسانیکه قرآن زیاد می خوانند و یا حافظ قرآن می شوند حرف حق سخت تر به گوششان می رود و اگر چیزی را درست دیدند سخت تر باور می کنند که غلط بوده است و بر آن تعصب می ورزند نه اینکه این ایراد در قرآن باشد بلکه خاصیتیست که در وجود اعراب بوده است و این شخص با آنان در این خصلت زشت شریک شده است.
و مانند کشاورزان نباشید که تکبر وجودتان را پر کرده و زیادی باغ و دام مغرورتان نموده باشد.
نمی بینید مالکان زمین ها را که چه تکبر و غروری دارند و چون می میرند زمین و کشت و زرع و نیز همسرانشان مال دیگران می شود و در همان زمین که آنان عمری بر آن افتخار کردند و تکبر ورزیدند به لذتجویی مشغول می گردند؟
و چون خداوند شما را بر گروهی امیر کرد و فرمانتان را بر آنان نافذ نمود بر آنان ستم نکنید چرا که عذاب خدا بر شما سخت خواهد بود.
امام جواد علیه السلام در پاسخ حر طایی درباره ظلم امیران فرمود:
ای حر بدان که روز عدل بر ظالم شدید تر است از روز ظلم بر مظلوم.
پس بر ظلم امیران صبر کن که سلاح توست در مقابل قدرت آنان./
و چون درک و فهمتان از دیگران بالاتر رفت و قلبتان فقیه تر گردید نسبت به سایر فقیهان حسادت نورزید چرا که اغلب فقیهان حسد می ورزند و دوست دارند فقیه دیگری بالا نرود و پایین بیاید تا طرفداران او زیاد گردند و بر طرفداران رقیب افزوده نگردد.
نشود در ما چنین خصلت هایی شکل گیرد که عذاب خدا را تحمل نتوانیم کرد.
و آفت تجارت خیانت است.
بسیار پیش می آید که کالاها و مال ها و پول های مردم در اختیار شما خواهد بود و شما می توانی در آن مال دخل و تصرف کنی.
مبادا شیطان شما را بفریبد و از امانتداری به خیانت بکشاند.
بدانید که اگر مالی به امانت به شما سپرده شده باشد و شخص مقابل کافرترین کافران و دشمنترین دشمنان خدا باشد حق ندارید در مالش خیانت کنید و دشمنی اش با خدا را دلیل خیانت خود قرار دهید چرا که امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر همان شمشیری که با آن جدم علی بن ابیطالب را به شهادت رساندند به من به امانت بسپارند این امانت را به صاحبش باز خواهم گرداند./
اگر کمی تاریخ بخوانید خواهید دید آنکه غاصب حق امیرمومنان بود چون به هر سفری خارج از مدینه که مقر خلافتش بود می رفت شهر را به دست علی علیه السلام می سپرد با آنکه خودش آگاه بود به اینکه این منصب از آن علی می باشد و متعلق به او نیست پس چرا به دست علی علیه السلام می سپرد؟
آیا نمی ترسید از اینکه او حق خویش را باز ستاند؟
نه نمی ترسید و هیچ نگرانی از این بابت نداشت چون به امانتداری علی علیه السلام ایمان داشت و می دانست که چون بازگردد شهر را بهتر از حالت قبل یا به همان صورت به او باز خواهد گرداند.
و دوری کنید از جهل که خاصیت روستاییان است هر چند روستاهای امروز خلاف روستاهای گذشته است و اگر در گذشته یک شخص روستایی، جهلش را به دلیل دوری از شهر و مرکز علم می دانست امروز دیگر همین دلیل را هم ندارد.
و بدانید که جهل و نادانی موجب نمی شود تا خداوند عذاب نکند و شخص بگوید فلان باطل در من بود و چون نمی دانستم عذابی بر من نیست.
اینگونه نیست که اکثر مردم می پندارند.
حال ما ماندیم و شما و انتهای این متن پر از فراز و نشیب.
ما بر آنچه می گوییم هیچ تعصبی نداریم و اگر کسی گمان می کند که باطل است و حق چیز دیگریست ما را بیاموزد و با برهان و دلیل و منطق اثبات کند و خداوند فرموده: سوره بقره آیه ۱۱۱
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ
بگو برهانتان را بیاورید اگر راستگویید./
و از آرادی ها هم می خواهیم بر ما تعصب نورزند و ما را بیشتر از آنچه هستیم نخوانند همانگونه که انتظار داریم کمتر از آنچه هستیم ندانند.
اگر شخص مخالفی خواست تا مخالفت کند با دلیل جلو بیاید و منطق محکمی از کتاب خدا و سنت پیامبرش به ما نشان دهد و اگر کتاب خدا و سنت پیامبرش را قبول ندارد سخنی بگوید که نزد تمامی صاحبان عقل و فرقه ها یکسان باشد و همگان آن را پذیرفته باشند.
توصیه ما به شما اینست که در نظرات مشارکت کنید و مباحث مطرح شده را چه در جهت تایید و یا رد به چالش بکشانید و حتی اگر دوست ندارید نظرتان را کسی بداند بر روی متن هایی که نوشته می شود فکر کنید و خدای ناکرده همچون چهارپایی نباشید که به کاغذی نگاه می کند و بی آنکه تغییری در فکرش ایجاد شود می گذرد.
خداوند ما و شما را به آنچه در دلهایمان دوست داریم برساند.