|
نه دهم ثروت در تجارت است |
ثروتمندانی بودند که به خاطر این که ثروت مردم در دستشان بود در لباس فقرا بودند تا به مردم سخت نگذرد. ابن عباس آمد به امیرالمونین گفت: یاعلی! شما فرمانده هفتاد کشور هستی. بعد فرمود این سبک زندگی کردن را برای این انتخاب کرد که به فقرا سخت نگذرد. آیا شما نان و نمک بخوری این باعث میشود که فقیر گوشت بخورد؟ آیا شما کفشهایت را پینه بزنی این باعث میشود که آن فقیر کفشدار بشود؟ آیا شما لباس کهنه بپوشی این باعث میشود که لباس نو بر تن فقرا باشد؟ حضرت فرمود: نه، این چنین هم نیست که تو گمان کردی ای پسر عباس! لکن همان که مردم ولایت من میبینند که امیرشان پایینتر از آنان زندگی میکند برای دلهای آنها مرهمی است. لباس به تنش نمیشود اما دلش آرام میشود همین که میداند من این طور زندگی میکنم.
پس معلوم میشود ریشه فکریهای ما از خیلی جاها غلط بود و ما سالهای زیادی که به اینجا رسیدیم اولویتهای زندگیمان را غلط چیدیم و فریب خوردیم. یعنی سالهای زندگی گذشت و واقعاً دغدغه بدست آوردن مال دنیا را نداشتیم. ۱۲ سال به یک مدل رفتیم، زندگی کردیم دوباره ۴، ۵سال به یک مدل دیگر. به ما گفتند بروید چیزهای دیگری بدست بیاورید، اینها مهمتر از پول است. بله، العلم خیرٌ من المال. علم بهتراست اما مشروط بر این که مالی باشد. وگرنه امیرالمومنین (ع) فرمود: القبر خیرٌ من الفقر. علم از مال بهتر است اما از آن طرف، اگر انقدری نداشته باشی که بخواهی فقیر باشی بمیری بهتر از این است که فقیر باشی. ما برای فقر تعریفی داریم. فقر یعنی تو بخواهی چیزی را بخری اما پولش را نداشته باشی. یک وقت در یک مغازه یک مانتویی میبینی ۵۰۰ هزار تومان میگویی نمیارزد نمیخرم. این هم میشود و عیبی ندارد. اما یک وقتی میبینی میارزد، دلت هم میخواهد بگیری اما پولش را نداری، فقیر هستی، آنچه که بخواهی بگیری و نداشته باشی بگیری فقیر هستی. اما داشته باشی و خودت نگیری آن حرف دیگری است به این فقر نمیگویند. اما اکثر ما داریم با این فقر دست و پنجه نرم میکنیم، چنین فقری از مرگ بدتر است. بعد سالها دنبال علم رفتیم، بماند که آن اصلاً علم نبود، یک خزعبلاتی به نام علم، فریب بود. و ما یَعِدُ الشَّیطان الا غروراً. شیطان جز فریب کاری نکرده است. آنچه که
میگفتند علم است اصلاً علم نبوده است.
از مختصاتش که علم نبود برای شما بگویم. ذات علم تواضع میآورد، ذاتش این طور است، یعنی هر کس که عالمتر است متواضعتر است. یک کسی را میبینید لیسانس گرفته بعد فوق لیسانس قبول میشود، در اکثریت کسانی که از لیسانس به فوق لیسانس میروند شما تواضع بیشتر میبینید یا تکبر بیشتر؟ فوق لیسانس، دکترا میشود، این متواضعتر شد یا متکبرتر شد؟ معلوم است که آن، اصلاً علم نبوده است چون اگر علم بود تواضع میآورد. همانگونه که امام کاظم (ع) فرمود: «پای صحبت هر کسی که از علم میگوید ننشینید مگر آنکه ۵ چیز در آن باشد». یکی از این ۵ چیز همین است که فرمود متکبر، متواضع شود. ما بچههای متواضعی که هیچی نیستند میدهیم متکبر میگیریم، اصلاً این علم نبود.
این است که سالها، تفکر ما را با چیزی غیر از پول همراه کردند و گفتند که خیر چیز دیگری است، حرفهای دیگری است ولی همه غلط بود. در حالی که مهمترین ابزار ثروت از هر نگاهی که میخواهید حساب کنید پول است. کسی که یهودی است من با منطق خودش به او اثبات میکنم که در منطق یهود مهمترین چیز پول است. کسی اگر مسیحی است با همان منطق، کسی اگر مسلمان است با همین منطق اسلام، کسی اگر بودایی است با منطق بودا. کسانی از شما در درسهای اخلاق شرکت میکنید با همان منطق اخلاقی باید پولدار بود، با همان منطقه عارفان باید پولدار بود، با همان منطق فلاسفه باید پولدار بود، در تمام منطقهای فکری باید پول، مانی، سنت، دلار یا هر چیز دیگری که میگویید باید در دست انسان باشد.
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-15rtlnh']
قرآن میفرماید: « لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ، اصلاً شما به نیکی نمیرسید، به هیچ زیبایی هرگز نائل نخواهید شد، مگر از آن چیزی که دوست دارید انفاق کنید».
[/av_notification]
طرف اصلاً چیزی ندارد که بخواهد انفاق کند، یعنی خود ذات انفاق با پول میآید. در منطق اسلام دو چیز خیلی مهم است، یکی زکات و یکی صلات. زکات که مطمئنا، مستقیماً با پول ارتباط دارد اما صلات با چه چیزی ارتباط دارد؟ شما نماز را بخوانید در حالی که فردا چک دارید اما پول نداشته باشید. این فکرتان میتواند به خدا متمرکز شود؟ امام صادق (ع) اصحاب را جمع کرد و فرمود: «چرا نمیروید در بیاورید؟» گفتند: «ما به جای این که در بیاوریم میخواهیم به مراتب بالای ایمان برسیم». حضرت فرمود: «میخواهید بالاتر از سلمان و ابوذر حرکت کنید؟» گفتند: «نه، سلمان که پیغمبر در موردش فرمود: سلمان منّا اهل البیت، سلمان از ما اهل بیت است». امام صادق (ع) فرمود: «فکر میکنید سلمان و ابوذر چگونه به درجات بالای ایمان رسیدند؟» گفت: «چگونه رسیدند؟» فرمود: «سلمان تجارتی داشت که از دنیا او را کاملاً بینیاز کرده بود» یعنی چون وضع مالیاش توپ بود دیگر غم خیلی چیزهایی که من و شما داریم را نداشت. جهادش را میرفت، زنش اگر میخواست نق بزند، بیا خانم انقدر پول، من دارم میروم خداحافظ.
مثلاً میگوید من میخواهم فلان کار را انجام بدهم همسرم اعتراض میکند، خب خانم شما بیا این ۵ میلیون را بگیر این ماه منزل پدرت نمیرویم. میگوید از خدام است، این ۲۰ میلیون طلا را بگیر فلان رفیقت را کنار بگذار، میگوید چشم. اما وقتی پول نمیدهی همه اینها را باید با دعوا انجام بدهی و زندگی میشود دعوا. الان به او بگویی منزل مادرت نرو، میگوید مگر میشود، دعوا و بحث میشود. یک بنده خدایی را سراغ داشتم که همسرش دو تا رفیق داشت، ایشان از این دو تا رفیق همسرش خوشش نمیآمد. خودش تعریف میکرد که از یکی از آنها خیلی بدم میآمد همان یک نفر را به همسرم گفتم: اگر این رفیقت را کنار بگذاری من ماهی ۳ میلیون به تو میدهم. خودش گفت: اگر آن یکی را هم کنار بگذارم چی؟ دو تایی را باهم کنار بگذارم چون میدانم از آن یکی هم بدت میآید. ولی وقتی نباشد این، داستان میشود.
یعنی عمده دردهای ما با پول حل میشود اما سالها ما را دنبال نخود سیاه فرستادند و به ما گفتند به این صورت ایمانهای شما بالا میرود. این جوری؟ نه توان داریم انفاق کنیم، نه دستگیریای، نه بزرگ کردن یتیمی، یعنی بخش زیادی از اعمال الهی با پول است و آن که تفکر خدایی هم دارد باید پولدار باشد. این است که انسان، موفق به انجام خیلی از کارهای خیر نمیشود چون وضعش خراب است. این اصلاً حواسش نیست که بخواهد نمازش را درست بخواند. شما امتحان کنید وقتهایی که قرارداد میبندید و جیبتان پر است ببینید که حال مناجات، حال دعا کردن، حال الحمدلله گفتن، حال نماز خواندن دارید که اصلاً مستحبی هم میخوانید اما وقتی که قرارداد نمیبندد و یک کمی زمانش طولانیتر میشود شما پنچر میشوی، دیگر نماز نمیخوانی و همه اعتقادات را از دست
میدهی.
یعنی همه اینها رابطه مستقیم با پول دارد. امام صادق (ع) فرمود: «از ما نیست کسی که دین را برای دنیا و دنیا را برای دین ترک کند». خیلی وقتها این تفکر به ما القاء شد که علم بدست بیاور، سالها رفتیم علم بدست بیاوریم ولی وضع مالیمان اینجوری است در حالی که در گذشتهها این طور نبود. بچه از ۱۰ سالگی، ۱۵ سالگی، ۱۲ سالگی میرفت حرفهای یاد میگرفت، کار یاد میگرفت و ۲۰ سالگی برای خودش اوستا بود اما الان ۲۳ سالگی تازه اینستاگرام برای خودش نصب میکند، کلیپ فلان و فلان میبیند چون راه غلطی را نشان دادهاند.
پس همه ما میخواهیم ثروتمند بشویم اما در دو نقطه خیلی اختلاف فاحش است: ۱- این که اشتباهاً و دروغاً ثروت را چیزهای دیگری تعریف کردیم. یک بنده خدایی میگفت: به نظر من پول، ثروت نیست، سلامتی، ثروت است. همان سلامتی با پول بدست میآید. چرا تو الان سالم نیستی؟ چون نمیتوانی روغن ۱۰۰ هزار تومانی بگیری باید بروی روغن نباتی ۵هزار تومان، ۱۰ هزارتومانی بگیری. تو نمیتوانی خاویار بخوری، تو نمیتوانی چیزهای دیگر که گران است بخوری. امام صادق (ع) گوشت مرغ، خوک پرندگان است. اما گوشتهای خوب، کبک است، بلدرچین است، بوقلمون است، اما نداری که بخوری. یعنی بخش زیادی از سلامت مربوط به غذا است اما تو نداری که این غذای خوب را بخوری. یعنی شما در هر بعدی که نگاه کنی پول لازم است.
یک نفر میگوید بهترین گنج زندگی من پدر و مادر هستند، نه پدرش را یک حجی فرستاده نه یک کربلایی فرستاده، نه یک سفری فرستاده چون پول ندارد. تو اگر همه گنجت پدر و مادرت هستند برای پدر و مادرت چه کاری انجام دادی؟ جز این که هر ماه تازه پول هم میگیری. افراد بالای ۶۰ ساله را ببرید آنژیوگرافی، یقیناً میگویم بالای ۹۰درصد دریچههای قلبشان بسته شده است، تو خجالت نمیکشی که پدر با آن سن برود کار کند؟ مادر با آن سن برود کار کند؟ بعد تو دانشگاه داری چخچخ میکنی؟ خدایی این فحش است. بعد اینستاگرام پست میگذارد که باید به پدر و مادر احترام گذاشت، پدرم، گنج من تویی. تو خجالت نمیکشی پدرت و مادرت با آن سن دارند کار میکنند، تو داری چه کارها میکنی که انسان شرمش میآید بگوید.
در نتیجه از هر بُعدی که به قضیه نگاه کنید، ثروتِ پول خیلی مهم است. اگر کسی از شما بیاید و بگوید ثروت، پول نیست و فلان است اشتباه میکند، ثروت پول است. ثروت در دنیا پول است و همه ثروتهای دنیایی با پول بدست میآید. آخرت و جهان پس از مرگ حرف دیگری دارد، بعضیها با این پول میتوانند برای خود آخرتی بسازند و بعضیها نمیتوانند. اما در دنیا، ثروت پول است و در آخرت بهترین پشتوانه برای ثروت باز هم پول است.
پیغمبر فرمود: اسلام به ۳ چیز استوار شد:
۱- خوش خلقی من پیغمبر. آدم فقیر میتواند خوش خلق باشد؟ آدم بدون پول میتواند خوش خلق باشد؟ آدمی که وضعش بد است میتواند خوش خلق باشد؟ شما به حالات خودتان در ماه نگاه کنید، وقتهایی که پول ندارید چطوری میشوید؟ دمق، افسرده هستید اما وقتهایی که قراردادتان را بستید و پول در جیبتان است، مهربان و خوشحال هستید.
۲- ثروت خدیجه یعنی باز هم پول شد.
۳- شمشیر علی بن ابیطالب. همان قدرتش هم محتاج پول است که بتواند یک شمشیر خوب بتواند بگیرد، یک ماشین خوب بتواند بگیرد، حالا آن موقع شمشیر بود واسب، تو باید یک ماشین خوب زیر پایت باشد؟ یعنی تمام اینها به پول برمیگردد.
اولین نکته این که خواهشاً الان در زندگیهایتان دارید راههایی میروید که یک چیزهای کسب میکنید اینها را خواهشاً بریزید سطل آشغال. واقعاً بریزید سطل آشغال. شاید برایتان سخت باشد. هفتهای ۳ بار درس اخلاق میرود، ول کن اول پولت را بدست بیاور. دنبال چی هستی؟ امام صادق (ع) فرمود: یک ساعت طلب روزی حلال با فضیلتتر است از ۱۰۰ سال جنگیدن با شمشیر در رکاب امام معصوم. تو دنبال چی میگردی؟ بیا کار کن پول در بیاور. فرمود: روزی، در ۱۰ قسم است و ۹ قسمش در تجارت است. فرمود: عبادت هفتاد جزء دارد، افضل عبادات طلب روزی حلال است. زراره محضر امام صادق (ع) رسید و گفت: اگر قیام امام غایب نزدیک شد. حضرت فرمود: از شما دور است. گفت: حالا من میپرسم. اگر قیام امام غایب نزدیک شد این بهتر نیست که ما قبل از آن یک تلاشهایی بکنیم، یک کارهایی بکنیم و پول در بیاوریم و بعد در ماههایی که نزدیک شده، ورزش کنیم، قدرت بدنیمان را زیاد کنیم و در تدارک قیام باشیم؟ حضرت فرمود: زراره! اگر به تو خبر رسید که این امر فردا است، امروز دست از تجارتت برندار. چرا که اگر کار نکنی دشمن خدا هستی و ولی خدا، دشمنان خدا را در لشگرش راه نمیدهد. یعنی تو باید تا لحظه آخر کار مالی خودت را انجام بدهی. فرمود: «لا مَعادَ لِمَن لا مَعاشَ لَه. اصلاً کسی که عیش و زندگیاش این طور نیست که بتواند خوب حال کند، یعنی ابزار عیش خودش را فراهم نکرده است این اصلاً معاد ندارد». کسی که معیشت خودش را درست نچرخانده، ابزار عیشش را برای اهل و عیالش فراهم نکرده است، این اصلاً معاد ندارد. هر حرفی که دارد از خدا و پیغمبر و فلان و فلان میزند اینها همه کشک است.
من دارم اینها را زیاد میگویم که در ذهنتان بنشیند و بگویید که اینها چقدر در دین زیاد بود. یا پیغمبر فرمود: «بهترین شما کسی است که با زنانش مهربان باشد و من از همه شما با زنانم مهربانتر هستم». الان شما یک تولد شد و میخواهید با همسرتان مهربان باشید، باید طلا بروی بخری و بیاری. تو الان برو طلا را ۲۰ میلیون بخر بعد عبوث باش. همسرت میگوید تو چقدر با من امروز مهربان هستی؟! اما یک گل بیاور و اوج مهربانی را بریز، میگوید تو چقدر امروز عصبانی هستی؟ امام صادق (ع) فرمود: « شیعیان ما چندان به معرفتی از ما نمیرسند مگر آن که در حق زنانشان مهربان باشند». یعنی اصلاً به جایی نمیرسد. و اصلاً در روابط بین زن و مرد آنچه که جزء واجبات مرد است، نفقه میباشد که از مایه انفاق میآید. اصلیترین انفاق پولی است که انسان به همسرش بدهد. این، زندگی زنش را در سختی قرار داده است بعد میرود در مسجد نماز میخواند، فکر کرده است که الان در اعلی درجات علّیین قرار گرفته است.
بنده خدایی بود، مسجد برای اعتکاف آمده بود، به پیغمبر خبر دادند وضع زن و بچه این مرد در وضع خوبی نیست و این اعتکاف میآید. بعد از دنیا رفت و در قبرستان مسلمانان دفنش کردند، پیغمبر فرمود: اگر زودتر به من خبر میدادید این شخص را در قبرستان مسلمانان دفن نمیکردم. کسی که بر اهل و عیالش سخت بگیرد، کسی که نتواند معاش اهل و عیالش را خوب تأمین کند، امام صادق (ع) به یاران خودش فرمود: «بدترین شما کسی است که زندگی بر اهل و عیالش سخت باشد، بعد آنها بگویند سختی زندگی ما به خاطر دینداری شوهرمان است و این امر را به ما نسبت بدهند». یعنی بگوید شوهر من چون پیرو امام صادق است وضع ما خراب است؛ یعنی به امام صادق بدبین شده است.
در نتیجه عزیزان! نکته اول امروز، یعنی ما اول همه با هم، در پول هم هدف هستیم اما گفتم دو تا اختلاف هست، اختلاف اول، خواهشاً این را برطرف کنید؛ اگر وقتتان در شبانه روز به امور بیخودی میگذرد اینها را کنار بگذارید، بیائید برای یک سال، همه هم و غمتان را در باب دنیا و پول منعکس کنید. انسان وقت شبانه روزش چهار قسمت میشود، یک بخشهایی از آن برای دنیاست و یک بخشهایی برای آخرت است. در آن بخشی که برای دنیا است خواهشاً از این خالهبازیهای دیگر در بیائید، تمام دغدغهتان پول بشود، تمام هم و غمتان این بشود که پول بدست بیاورید، بعد میبینید که بقیه مشکلات با پول قابل حل است. طرف میگفت عشق را با پول نمیشود خرید، اما الان که میشود. یک بنده خدایی میگفت: مهندس! شما این جمله ها را میگویید اینها سخیف است. گفتم: من دو تا هدف دارم که یکی را الان میگویم، میخواهم این حرف در پوست و خون و گوشت اینها بنشیند. میتوانم حرفها را از این حالت سخیف بودن در بیاورم اما دوست دارم قشنگ حس کنید. الان شرایط این است. یک بنده خدایی میگفت یک دختری هست خیلی خوب است و به من خیلی وفادار است، یک شخص دیگری آمد با ماشین مدل بالا و فلان و فلان، در کمتر از یک ماه دیگر اصلاً من را نگاه نکرد و برگشت و گفت من یک شرایطی پیش آمد که نمیتوانم با تو ازدواج کنم. این روز اول به او یک جملهای گفت که شاید جالب نباشد که من بگویم اما میگویم: گفت بیا وضعت را خوب کن، گفت نه تو نمیتوانی عشق را با پول بخری. گفت: نگاه کن، پولدار که باشی، دارا که باشی، سارا که خودش میآید رفیقهایش را هم میآورد.
اما فرض را بر این بگذاریم که حرف این ها درست است، شما در مسیر ثروتمند شدن فقط پول را بدست نمیآورید، شما فکر کردید که پول بدون ابزارهای دیگر بدست میآید؟ نه، بدست نمیآید. همت خودتان را بگذارید پول را بدست بیاورید، چون همت خودتان را گذاشتید که پول بدست بیاورید، مجبور میشوید که خوش خلق بشوید، چون باید برای پولدار شدن خوش خلق بشوید، مجبور
میشوید که بیانهای خودتان را زیبا کنید. مجبور میشوید عقلهایتان را رشد دهید، مجبور میشوید با انسانهای خردمند، نشست و برخاست کنید. یعنی در آراد کسی پولدار میشود که روز اول آمده وضعش هم خوب نبوده بعد از ۲ سال یک پولدارِ خردمندِ با ادبِ باهوشِ خوش خلق میشود که عاشقش میشوند. این شخص فقط پولدار نشده است. چه کسی گفته تو چون فقیری یک خصلتهایی داری نمیشود پولدار شد و خصلتهای بهتر از تو داشت؟ هدف ما از پولدار شدن در رأ س است، وقتی میخواهی پولدار شوی باید خوش خلق شوید، سخنرانیهای قبلی ما هست. وقتی میخواهی پولدار شوی باید با ادب باشی، همه صفات در تو جمع میشود.
بیائید با خودتان صادقانه ببندید، الان سال ۹۷ است، با خودتان ببندید که تا سال ۱۴۰۰ هیچ کار دیگری ندارم جز اینکه میخواهم پول در بیاورم. بعد پول در آوردن پیش نیازهایی دارد. پس باید آن پیش نیازها برای من بوجود بیاید. بعد از دو، سه سال، یک جنتلمنی، یک خانم باشخصیتی از شما در میآید که اصلاً همه انگشت به دهان میمانند که آفرین، چقدر باکلاس است. ما منظورمان از پول درآوردن این نیست که برویم مواد مخدر جابجا کنیم، ما منظورمان از پول درآوردن این نیست که بیائیم دزدی کنیم، منظورمان از پول در آوردن این نیست که بخواهیم ارثی به ما برسد یا یک نفر را بخواهیم بکشیم که پولدار بشویم. ما مجبور هستیم برای پولدار شدن از راههای درست بهره ببریم و آن راههای درست، ابعاد مختلف شخصیت ما را درست میکند. اما اگر غیر از پول درآوردن دغدغههای دیگری دارید، اینها همه، شما را منحرف میکند. در ابعاد دنیایی، دغدغه شما فقط پول درآوردن باشد اما در ابعاد آخرتی، آن بحث دیگری است. این اختلاف اول ماست، یعنی من خیلی چیزها را که نگاه میکنم میبینم که اینجا را دارند غلط میروند که تفکرشان از ثروت چیزهای دیگری غیر از پول است و اینها خودشان را فریب میدهند.
هر کس که میگوید از دید من ثروت یعنی اخلاق، من میگویم آن کس که پولدار است با اخلاقتر است. میگوید ثروت یعنی دستگیری از نیازمندان، من میگویم پولدارها بهتر میتوانند دستگیری کنند. هر چیزی را تو ثروت بگذاری، پولدارش از فقیرش، توفیقش برای آن چیزی که تو مد نظرت است بهتر است. بگویید ثروت یعنی سلامتی، پولدارها سالمتر هستند، بگویید ثروت یعنی راضی کردن دل پدر و مادر، پولدارها بهتر میتوانند پدر و مادرشان را راضی کنند. ثروت یعنی زندگی زناشویی خوب، پولدارها زندگی زناشویی خوبتری دارند. نه همه پولدارها اما تویی که میگویی زندگی زناشویی خوب، خودت را بگو من فقیر باشم زندگی زناشویی من خوب است یا ثروتمند باشم زندگی زناشوییم خوب است؟ این از اختلاف اول که خیلی اختلاف مهمی است و ما همین نقطه اول روی آن گیر داریم به خاطر همین من زیاد روی آن مانور دادم.
اختلاف دومی که بین ما هست چیست؟ یعنی الان ممکن است با این صحبتها، عزیزان بگویند قبول، ما الان بینی و بین الله نیت کردیم که بقیه چرت و پرتها را کنار بگذاریم و بچسبیم به این که پول در بیاوریم. حالا در قدم دوم چه کاری باید بکنیم؟ این جا اختلافمان در مسیر و نحوه قدم برداشتن است. ما بر این اعتقاد هستیم که اگر میخواهی واقعاً پولدار شوی غیر از تجارت، قید بقیه چیزها را بزن. یعنی ای دل صد دله، دل یک دله کن مهر دگران را ز دل خود یله کن
یعنی تو صد تا دل داری، این کار را بکنم، آن کار را بکنم، این جوری بکنم، اون جوری بکنم، یک بار، یک دل بشو و بگو من میخواهم دو سال، سه سال واقعاً به تجارت بچسبم. یک بار به اخلاص بیا بر درِ ما یعنی یک بار خالص بشو بقیه دوست داشتنیهایت را ول کن. گر کام تو بر نیامد ز ما گله کن. اگر جواب نگرفتی آن موقع گله کن. تو که ۳۰ سال به هر راهی رفتی، تو که هر کس هرچی گفت، گفتی چشم، یک ۶ ماهی هم بیا و هر چی ما گفتیم بگو چشم، اگر بد دیدی بعد برو بگو من این جا همرفتم برای تجارت، به درد نمیخورد، حدیث پیغمبر را هم منکر شو. یک بار یک دل کن و بگو من به این نتیجه رسیدم که مسیر فقط تجارت است، دیگه گل بگیر همه مسیرها را ، جواب نداد گله کنم و بگویم نه این جور نبود.
اولویتهای ما در مسیر با هم متفاوت است. در همین آراد، افرادی هستند که به این نتیجه رسیدند که تجارت بکنند حالا باید ۱۰ تا کار انجام بدهند، باید سایتهای خودشان را قوی کنند، باید برند کنند، باید فایلهای کانالها را گوش بدهند، باید قم بیایند، این، کارهایی است که باید انجام بدهند. در اولویتها اختلاف داریم. الان عده زیادی هستند که قم نمیآیند، در خانههایشان نشستند و سایتهای خودشان را خوب برند میکنند. یکی دیگر هم قم میآید و بالطبع چون یک وقتی را اینجا میگذارد آن جا کمتر میشود، یعنی هر دوی اینها یک مسیری را انتخاب کردهاند و هر دو مسیرشان را تجارت گذاشتنداما الویت هر یک با دیگری فرق میکند، یکی این را اولویت خود میداند و آن یکی، چیز دیگری را اولویت خودش میداند.
ما در اولویتها با هم اختلاف داریم. آنهایی که همراه ما هستند کسانی هستند که اولویتهای خودشان را با اولویتهایی که ما میگوییم میچینند، یعنی ما میگوییم این اولویت است. وقتی ما میگوییم پنجشنبه جلسه است، میدانیم پنجشنبه هیچ کدام از شما کار نمیکنید و با این علم جلسه میگذاریم. پس یعنی بر این اعتقاد داریم که پنجشنبه اولویت دارد. ما بر این اعتقاد هستیم که کسانی که پنجشنبه را بیایند با ۳ روز کار در هفته، در مدت کوتاهی مثل کسی میشوند که ۳۰ روز کار میکند؛ چون اعتقاد داریم اقتصاد، تابع یک سری نکات است که این نکات در این پنجشنبهها اتفاق میافتد. این جا اولویتها فرق میکند یعنی ما هر مرحلهای که میرویم جلو میبینیم که ریزش داریم، یعنی شخص تازه وارد میآید میگوید پول همه چیز نیست، چیزهای دیگر هستند، اینجا میریزد. دوباره یکی دیگر میآید و میگوید حرفش را قبول دارم ما میگوییم که تجارت، این یکی میگوید تجارت نه بنایی. این جا باز عدهای میریزند. باز یکی میگوید تجارت و ما میگوییم در تجارت، قم را اولویتت بگذار و بیا، میگوید نه، باید سایتهای خودم را قوی کنم، یعنی اولویتهای حرکتی ما با هم یکی نیست، متفاوت است.
مشکل از اینجا شروع میشود که ما هر کدام عقلی داریم و بر این اعتقاد هستیم که عقل ما بیشتر حالیش است. یعنی ما میگوییم که عقل ما بیشتر از عقل آن یکی میفهمد. یک جمله رایجی هست که میگوید "نه او شرایط من را درک نمیکند". من در یک شرایطی هستم که با این شرایط، این خوب است. حتی جالب است بعضیها بر این اعتقاد هستند که وقتی ما جلسه را در قم میگذاریم برای قمیها بهتر است، این اشتباه است. گفتن بعضی حرفها خیلی ساده است اما قبول کردنش سخت است. میگویند چون قمی هست راحت است، هر هفته میآید. پیغمبر فرمود: در اختلاف قوم من رحمت است. پرسیدند: یا رسول الله یعنی چی؟ یعنی مردم اختلاف کنند رحمت است؟ فرمود: «نه، یعنی این که ما که اینجا در مدینه هستیم، طرف از یک شهر دور میآید این فاصلهای که دارد طی میکند برایش رحمت است». یعنی فرق میکند با آن کسی که از خود نزدیک میآید و شاید شنیده باشید که میگویند فلان جا که بروی به ازای هر قدمی، فلان قدر است. یعنی آن که دورتر است اگر بیاید، برایش بهتر است.
در جلسات قبل صحبت کردم که خدا وقتی خیرخواهی او را دید به این تلاشش و سختیای که دید نظر میکند و بها میدهد این است که قرآن میفرماید: «انَّ مَع العُسر یُسراً». ما یسر و آسانی و گشایش را همراه سختی قرار دادیم. پیغمبر فرمود: بهشت در لفافه سختیهاست و جهنم در لفافه لذتها و خوشیهای زودگذر. یعنی این نیست که اگر یکی از راه دور میآید، آن بنده خدایی که از بیرجند میآید شاید ماهی یک بار میتواند بیاید، یکی هست از قم هر هفته میآید، آن کسی که بیرجند است یک بار در ماه میآید برایش اثرگذارتر است، چون سختی کشیده، خداوند سختیها را میبیند. میگوید این بنده برای این که به رشدی برسد یک
سختیهایی را تحمل میکند اما آن یکی کاری نمیکند، این دو در نظر خدا و در نظر تقدیرهای الهی یکسان نیستند.
پس اختلاف ما در اولویتها میشود اختلاف ما در حرکتها. من میگویم ای کاش آن کسی که خاص بودن آراد را فهمید، خاص بودن تفکراتش را هم میفهمید. بارها به شما نکاتی را گفتیم که این کارها را بکنید، با ذهن عوام مردم سازگار نبود و به همین دلیل رفتید و با ۱۰ نفر مشورت کردید آنها گفتند غلط است و شما آمدید و گفتید من با ۱۰ نفر مشورت کردند آنها گفتند غلط است. در حالی که وقتی به ۱۰ گفتید و آنها گفتند غلط است باید به این نتیجه برسید که درست است. چون چه موقع عوام الناس رشدی کردهاند که این بار دوم باشد؟ تا زمانی که تفکر شما یک تفکر عوامی باشد، تا زمانی که دیدگاههای خودتان را به دیگران عرضه کنید و در بین ۱۰۰ نفر، ۹۰ نفر دیدگاه شما را بپسندند و بگویند درست است، این، یعنی غلط میگویید. قرآن به پیغمبر میگوید: «ان تُطعَ اکثرَ من فی الارض یضلوکَ عن سبیل الله. یعنی ای پیغمبر! اگر تو از رأی اکثر این مردم پیروی کنی تو از راه خدا منحرف میکند. الان از شما میپرسیم که دو نفر هستند، یکی روی سایتهای خودش خوب کار میکند و خوب برند میکند و قم نمیآید، یکی هست به سایتهای خودش کمتر میرسد اما هر هفته به قم میآید کدام ثروتمندتر میشود؟ عوام مردم میگویند آن کسی که سایتهایش را میرسد، حالا قم مگر چه خبر است؟ مگر در این جلسات چه اتفاقی میخواهد بیفتد؟ مینشیند و در کانال گوش میکند، فکر میکند که این جوری است. ببینید که هر دیدگاهی که ارائه کردید با عوام ارتباط بدهید اگر عوام رأی شما را پسندید بفمید که دارید غلط میروید. هر نظریه و هر تئوریای را برای این که بفهمید غلط است کافی است به عوام مردم ارجاع بدهید، عوام مردم گفتند درست است، بفهم که غلط است.
الان به عوام مردم بگویید بزرگترین نعمت زندگی انسان چیست؟ میگویند ۳ تا چیز، سلامتی، خانواده و پول. سه تا نعمتی که هر ۳ تای آن از انسان گرفته میشود. یعنی لاجرم انسان سلامتی خودش را از دست میدهد، لاجرم پول آدم را از او میگیرند و لاجرم پدر و مادرش را از دست میدهد. میگوید من بزرگترین گنجم پدرم است، وقتی تو بزرگترین گنجت پدرت است، از همین الان من تو را ورشکسته میدانم چرا که روزی پدرت را از تو خواهند گرفت و گنجت بر باد خواهد رفت، کاش تو گنج دائمیتری انتخاب میکردی، وقتی میگویی بزرگترین نعمتی که خداوند به تو داده است سلامتی است یقیناً از تو از بین میرود پس تو فقیر خواهی شد. کاش تو یک نعمت دیگری را بزرگ حساب میکردی. پس کافیست هر نظریهای را به عوام مردم ارتباط بدهی، اگر گفتند خوب است بدان که داری اشتباه میکنی، عوام مردم گفتند اشتباه است ممکن است درست باشد.
این است که اولویتهای ما با همدیگر اختلاف دارد. ما میگوییم این راه درست است ولی او میگوید این راه درست است و راههایی را که ما در طول این سالها به شما پیشنهاد دادهایم را نگاه کنید تمام آن راهها مخالف عوام بود. ما گفتیم تجارت، در حالی که عوام مردم اصلاً تجارت را به عنوان شغل نمیدانند، ما گفتیم بیا در اینترنت، گفتند مگر اینترنت پول میدهد؟ ما گفتیم بیایید در
خانههایتان مطلبها را بنویسید خانوادهاش هر کسی آمد و شما را دید گفت یعنی چی؟ چیکار میکنی مگر این طوری پول دار
میشوی؟ یعنی هر راهی که به شما گفتیم روی سر شما هجمههایی وارد شد و عوام مردم شما را نقد کردند و راه شما را غلط دانستند کما این که شما رشد کردید و آنها هنوز هشتشان در گرو نهشان است.
یک نکته اختصاصی برای آنهایی که به قم میآیند میگویم، یک مقداری هم اگر نیتهایشان را هم درست کنند در این تغییری که انشاءالله اگر بدهید امید دارم رشدهای خیلی زیادی ببینید. این نکته خیلی کلیدی است و فقط خاص کسانی است که میآیند، هر هفته، هفته در میان، ماهی یک بار، حتی برنامه دارد، یا نیت دارد فصلی یک بار میآید. خیلی عدد آمدنش مهم نیست اما واقعاً در برنامهاش هست که بیاید. هر کدام از شما عزیزان راهی را طی میکنید تا قم بیائید، ما هم راهی را طی میکنیم تا اینجا بیائیم، ما برای چی میآئیم؟ ما میآئیم تا شما رشد کنید و عالمتر شوید. شما برای چی میآئید؟ شما هم میآئید برای این که خودتان رشد کنید و عالمتر شوید. یعنی ما برای شما میآئیم و شما برای خودتان میآئید. دقت کنید این نکته کلیدی است. قرآن میگوید: «إن تنصُرُ الله ینصرُکُم». حتی خدا با آن عظمت میگوید آیا میخواهی که خدا یاریت کند؟ باید تو به نیت این بیایی که خدا را یاری کنی. یعنی تو به نیت این بیایی که خد را یاری کنی و خدا نیتش این است که تو را یاری کند. اگر در جمع شما ۵ نفر، ۱۰ نفر باشند که نیتشان آن چیزی باشد که من میگویم و یواش یواش این زیاد بشود، الان که میآئید به این نیت میآئید که یک نفعی از این جلسه ببرید، اما ما میآئیم که یک نفعی برسانیم، شما از این به بعد به این نیت بیائید. شما هم بیائید که یک نفعی برسانید نیائید که یک نفعی ببرید.
یک مثالی برایتان بزنم. مخصوصاً برای عزیزانی که به قم میآیند، زیارت عهد را برای امام زما خواندید، یک جا میگوید خدایا وقتی امام زمان میآید من زنده باشم، فلانی تو میخواهی زنده باشی که چه کاری بکنی؟ هدفت چیست؟ نمیگوید که زنده باشم که در آن زمان پول وقتی خوب است به من رسیده باشد، نمیگوید که امام زمان وقتی میآید و یاد میدهد من عالمتر شوم، یعنی برای خودش
نمیخواهم، میگوید زنده باشم که از او حمایت کنم، زنده باشم که او را یاری کنم، زنده باشم که در رکابش شهید شوم، زنده باشم تا ارادهاش به چیزی تعلق گرفت سریع بروم و انجام بدهم، «والسّابقینَ فی ارادَتِه»، میگوید او برای نجات من میآید و من هم برای کمک به او میروم. خدا میگوید وقتی تو خیرخواهیات را به طرف مقابلت رساندی، خیرخواهی طرف مقابل به تو زیاد میشود. این نه برای امام زمان بلکه برای هر کس دیگری است.
ما در روابط انسانیمان با مردم، همیشه به دنبال نفع خودمان هستیم. این است که خیلی نفع نمیبریم. اما بیائیم دیدگاهها را عوض کنیم. میگوید فلانی برای چی میخواهی بروی؟ نگویید بروم یک چیزی یاد بگیرم، بگویید بروم وقتی من بروم آن جا شلوغتر میشود، آنهایی که برای من میآیند خوشحال میشوند. الان ما میآئیم شما خوشحال میشوید یا نمیشوید؟ اگر بگویند یک هفته مهندس
نمیآید شما ناراحت میشوید. ما هم همین طور هستیم، اگر یک هفته بگویند فلانی نمیآید ناراحت میشویم، ببینیم فلانی ۴ هفته است نمیآید ناراحت میشویم که چی شده؟ نیتش را این قرار بدهد و بگوید که بروم خوشحال میشوند، بروم که نفع برسانم، نگوید بروم نفع بگیرم. تو با نیت نفعرسانی بیا بعد خدا نفعت را زیاد میکند. برای چی میروی؟ بگو من که قدیمی هستم بروم، آنجا فضا به نفع آراد میشود پس من بروم تا آراد نفع ببرد، همان طور که آنها میآیند تا من نفع ببرم. بروم که بچههای دفتر مرکزی من را
میبینند خوشحال میشوند، بروم که آنها را خوشحال کنم. خیلی نگاهها فرق میکند، نیتها خیلی فرق میکند. این جلسه، جلسهای است که حرفهای خوبی در آن زده میشود، نه فقط صحبتهای من، بحثهای بعد از جلسه، صحبتهایی که با هم داریم.
امام صادق (ع) فرمود: «هر جمعی که تشکیل بشود و در آن جمع خیری باشد، آن جمع را زیاد کنید» یعنی مثلاً بگوید من نیتم این نیست که خودم چیزی گیرم بیاید، من امروز اعصابم خورد است ممکن است چیزی گیر من نیاید اما بروم چراغ این جمع روشن بماند. برای من فرقی نمیکند که شما ۱۰ نفر اینجا بنشینید یا ۱۰۰ نفر این جا بنشینید ولی برای خودتان فرق میکند. یعنی اگر بیائید اینجا و ببینید که چه بارانی است، چه برفی است، چه شلوغیای است، چه سختیای است، این اتاقها پر شده است، حس بهتری نیست؟ تا این که بیائید و ببینید برف است و اینجا ۵ نفر نشستهاند. یعنی شخص با خودش اینطور میگوید که من بروم که خوشحال کنم. شما خودتان، دیدن همدیگر در این پنجشنبهها باعث خوشحالیتان نمیشود؟ یکی دوسه ماه نیاید دلتان برایش تنگ نمیشود؟ هیچ وقت به ذهنتان نرسید که به این فکر کنید من پنجشنبه بروم یک عده دلشان برای من تنگ شده است، یک عده من را ببینند خوشحال میشوند. بروم یک عدهای را خوشحال کنم، اصلاً خودم هیچی.
این همه سال، قدم برداشتم که فقط خودم نفع بردارم، این بار بیام قدم بردارم یک نفر دیگر نفع ببرد. این دوست من که هست، من بروم خوشحال میشود، بروم و خوشحالش کنم. خیلی دوست دارم یک رسمی در جمع بچههای آراد باشد، اینها ادب است، ما دوست داریم یک مجموعه خاص، یک مجموعه ویژهای داشته باشیم. هر کدام از شما در یک زمینهای دارید کار میکنید، عدهای از شما به نفع بیشتری رسیدید، به سود بیشتری رسیدید، عدهای به سود کمتر رسیدند. چه میشد اگر کسی در فلان محصول خوب سود کرده است نیت کند و بگوید من از همان محصول، ظرفهای ۲۰ هزار تومانی بگذارم و ۲۵ هزار تا بردارم ببرم و میشود ماهی مثلاً ۵۰۰ هزار تومان، بدهم و بین رفیقهای خودم در آنجا پخش کنم. این تازه فکر میکند ۵۰۰ تومان پول از جیبش رفته اما نرفته است. یکی دیگر میآید و باز او یک محصول دیگری میآورد، این به او میدهد، او به این میدهد، یعنی ۵۰۰ تومان میگذارد باز ۵۰۰ تومان میبرد. ۵۰۰ تومان فلان محصول را میآورد و اینجا بین رفیقهای خودش پخش میکند، از آن ور هم ۱۰ تا محصول دیگر در جیبش میگذارد و میبرد. بعد وقتی خانوادهاش میبینند که این هر بار به قم رفت با یک سری سوغات و هدیه از دوستانش برگشت، این میشود محبت، این میشود خیرخواهی، این میشود نفع رساندن، این میشود ادب.
آیا انصاف است که تو سودت را از اینجا میبری و به غیر این جا فقط سود میرسانی؟ هر کسی میآمد درحد توانش یک چیزی را برای رفقای خودش میآورد، یکی در حوزه سنگ است، سنگ برای رفیقش میآورد. آن یکی در زمینه پارچه کار میکند، برای رفیقش ۳ متر پارچه چادری برای مادرش میآورد، چقدر اینها زیبا میکند مجموعه ما را، چقدر اینها لطیف میکند مجموعه ما را. وقتی خداوند در جایی چنین رأفتها و مهربانیهایی را ببیند، محال است که خداوند بخواهد چنین فضایی را نابود کند.
حاتم طایی کافر ماند و از دنیا رفت، لا اله الا الله نگفت و از دنیا رفت. عدی بن حاتم، از یاران باوفای امیرالمومنین بود، از یاران باوفای امام حسن مجتبی بود، پیغمبر به حاتم گفت لا اله الا الله بگو. گفت: نه. امام حسن به پسر حاتم گفت: پدر تو سزاوار بهشت نشد چرا که به خداوند ایمان نداشت. لکن خصلتی از خصلتهای خدا در او بود و آن بخشندگی بود، اما از آن طرف هم به خدا ایمان نداشت، کافر بود. حضرت فرمود: «چون خدا ابا داشت از این که کافری را به بهشت ببرد پدر تو را در جهنم قرار داد و از این که ابا داشت کسی را که دارای خصلتهای الهی است را بسوزاند در جهنم برای پدر تو بهشتی قرار داد. یعنی حاتم طایی را به جهنم میبرند اما مثل اینکه در بهشت است. یعنی مثل این که یک جهنمی است اما در یک قصری، در یک کاخی هست و به او خوش بگذرد ولی در جهنم است. یعنی ما اگر این خصلتها را داشته باشیم، این روحیههای الهی در ما باشد ولو اصلاً ما کثیفترین آدمها باشیم.
یک داستان دیگر بگویم و صحبتم را تمام کنم. پیغمبر که با مشرکان مکه جنگید، اینها خیلی معاند بودند، در جنگ بدر ۷۰ نفر اسیر گرفت، یکی از این اسرا که الان اسمش را حضور ذهن ندارم و فکر میکنم عتبه بن ربیعه بوده، یکی از این اسرا پول زیادی داشت اما محل پولش در جایی از خانهاش بود که کسی نمیدانست، بچههایش آمدند که یک پولی بدهند تا او را آزاد کنند دیدند که نمیدانند جای پول کجاست؟ این اسیره یک رفیقی داشت، این رفیقش گفت ما که نمیدانیم جای پول کجاست؟ گفت چیکار کنیم؟ گفت من از مکه به مدینه پیش پیغمبر میروم و آمد پیش پیغمبر و گفت این رفیق ما زندانی شماست، شما من را بگیرید و اسیر کنید و این را آزاد کنید. داشت میرفت گفت چون من نمیدانستم جای پولها کجاست؟ این است که گفتم من بیایم جای تو، تا تو بروی پولها را بیاوری و من را آزاد کنی. این هم رفت پولها را برداشت و آورد رفیق خودش را آزاد کرد. پیغمبر فرمود: «سزاوار آتش هستند ولی چه خوب جوانمردانی بودند در حق یکدیگر». اصلاً کافر است، با پیغمبر جنگیده و سزاوارش هم آتش جهنم است اما با همان کفرش، جوانمردیش زیبا بود. ما والا دم از ایمان میزنیم، این طبع و رفتارها در ما نیست و این خیلی زشت است، برای مجموعه ما، حداقل خیلی زشت است. من امیدوارم که این نگاه نفع رساندن به دوستان خودتان را جدی بگیرید، این است آن اولویتی که من میگویم. یک مقدار این را کار کنید بعد میبینید که چقدر در تجارت و کسب و کارتان گشایش پیش میآید.
خداوندا، این توفیق را به ما بده به محمد و آل محمد، ثروتهای دنیایی و اخلاقیمان، در اعلا حد و اعلا درجه قرار بگیرد.
خدایا! به ما توفیق بده راههایی که ما را از ثروت دور میکند کنار بگذاریم.
خدایا! به ما توفیق بده ثروتمان روز افزون بشود.
خدایا! به ما توفیق بده ثروتهایمان را در آن راهی که تو برای ما مشخص کردی خرج کنیم.
به حق صلوات بر محمد و آل محمد.