راه های کسب ثروت واقعی

راه های کسب ثروت واقعی

بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما عزیزان و سروران. زحمت کشیدید تشریف آوردید، انشاءالله این جلسه امروز ما برای همه شما مفید فایده باشد، انشاءالله. صحبت جلسات گذشته ما در باب ثروت بود و در جلسه قبل گفتیم هرکسی ثروت را چیزی تعریف می­کند. گفتیم یکی می­گوید ثروت من پدرم است، یکی می­گوید ثروت من مادرم است، یکی می­گوید ثروت من سلامتی من است و یکی ثروت را پول می­داند و امثال این­ها. و هر کس با هر دیدگاهی که درباره ثروت دارد خودش را ثروتمند یا فقیر می­داند. یعنی اگر کسی بگوید ثروت من پول است و پولدار نباشد در نتیجه احساس فقر می­کند و افسرده می­شود. همین انسان که فقیر است اگر ثروتش را در چیز دیگری بداند، احساس خوشایندی از زندگی پیدا می­کند. فقیر است اما می­گوید ثروت من سلامتی است، خودش را سلامت می­بیند و احساس می­کند که وضع خوبی دارد. اما گفتیم که بخشی از این­ها توهّم است. یعنی انسان به غلط چیزی را ثروت می­داند اما بعدها معلوم می­شود که این، اصلاً ثروت نبوده است یا ثروت بوده اما نباید آن را در درجات بالای ثروت برای خودش قرار می­داد. فی المثل گفتیم اگر کسی بگوید به نظر من ثروت پدر و مادرم و سلامتی هستند، خودش ۴۰ ساله­ش است و پدرش ۶۰ ساله، به همین زودی­ها پدرش از دنیا می­رود در نتیجه این ثروتمند، فقیر می­شود، پس اشتباه انتخاب کرده است. یا می­گوید ثروت من سلامتی است، ۱۰ سال بعد، ۲۰ سال بعد سلامتی او از بین می­رود و فقیر می­شود. آیا سلامتی و پدر و مادر ثروت نیستند؟ ثروت است اما این که در اهم و در رأس ثروت­ها قرار گرفت، غلط بود. کاش ثروت ارزشمندتری را ثروت می­کرد که فقیر نشود. پدر و مادر ثروت هستند، گنج هستند، این­ها خوب است اما آیا اصلی­ترین ثروتی که برای انسان خلق شد این بود؟ خیر، این نیست. این است که گفتیم اگر بخواهیم به تفکر دنیایی به قضیه نگاه کنیم، بزرگترین ثروت، مال است چرا که با مال همه ثروت­های دیگر بدست می­آید. وقتی می­گویی بزرگترین ثروتت پدر و مادرت هستند، برای پدر و مادرت چه کاری کردی؟ لباس قشنگی نخریدی، آن­ها را به سفر حج نبردی، یک عروس خوبی برای آن­ها نیاوردی. الان اکثر پدر و مادرها در مورد جوان­هایشان می­گویند ما آرزو داریم که ازدواج آن­ها را ببینیم، ازدواج پول می­خواهد و چون پول ندارد در نتیجه پدر و مادر را به آرزویشان نمی­رساند. یا بعد از ازدواج، نوه می­خواهند، خیلی از جوان­ها به خاطر این که خرج­های زندگی زیاد است بچه­دار نمی­شوند، یعنی باز هم تابع پول شد. این است که بسیاری از ثروت­های دنیایی تابع پول است و قرآن هم درباره همین مسأله درباره متاع دنیا در صورت مبارکه آل عمران تصریح کرده است آن­جایی که می­فرماید: [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-6yi0k0'] «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، زّیِّنَ للنّاس، حُبُّ الشَّهوات مِنَ النِّساء و البَنینَ و القَناطیر المُقَنطَرَه مِنَ الذَّهَبِ و الفِضَّه و الخَیلِ المُسَوَّمَه و الاَنعَامِ و الحَرث، ذَلک مَتاعُ الحَیوه الدُّنیا». زنان، فرزندان، اسب­های نشان­دار، کوزه­ها و خمره­های پر از طلا و نقره، باغ­ها و زمین­ها، گوسفندان، شتر­ها و گاوها، این­ها همه پول می­خواهد. [/av_notification] بعد می­فرماید: آیا می­خواهید من به شما چیزی بهتر از این خبر بدهم؟ این­جا برای کسی است که طالب آخرت می­باشد. یعنی از دنیا بهره ببرد، پول و ثروت را در راهی خرج کند که خداوند تبارک و تعالی دستور داده است. با همین پول است که می­شود انفاق کرد، با همین پول است که می­شود دست عده­ای را گرفت، با همین پول است که می­شود نجات داد. اسلام با ثروت حضرت خدیجه (سلام الله علیها) استوار شد. قانونی در قرآن است تحت عنوان مولفه فی قلوبهم، که می­گوید اگر با پولت و با مالت می­توانی قلوب عده­ای را به خدا و پیغمبر خدا متوجه کنی، مضایقه نکن. این­ها همه تابع ثروت دنیا است. در نتیجه اگر کسی بخواهد پول و ثروت دنیا را بی­ارزش کند و بگوید که من به فکر آخرت هستم، این شخص راه را غلط رفته است، همان­گونه که رسول خدا هم فرمود: «کسی که دین را برای دنیا و دنیا را برای دین ترک کند، از ما نیست». شما در دعا می­خوانید: «ربنا آتنا فی الدّنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنی عذاب النار».  این است که انسان ثروت و پول را باید در رأس ثروت­های دنیایی و نعمت­های دنیایی بداند و متأسفانه خیلی­ها خواسته­اند این تفکر را عوض کنند. در نتیجه سال­ها تمرکز مردم به چیزی غیر از پول رفت و اکثر مردم از انجام امور خیر به دلیل نداشتن، وا مانده­اند. این قسمت اول صحبت ما بود که هفته قبل پیرامون آن صحبت کردیم. و بعد گفتیم برای بدست آوردن این ثروت، هر یک از انسان­ها از عضوی از اعضای بدن خودش بهره می­برد. به طور مثال، گفتیم بنّا بیشتر با دست و پای خودش پول را بدست می­آورد، بنّا خیلی نیاز نیست که فن بیان داشته باشد، نجار همین­طور، راننده تاکسی همین­طور و بسیاری از مشاغل آن راهی که از آن راه امرار معاش می­کنند دست و پایشان است. خیلی از کارمندان، خیلی از کارگران از این دسته و از این گروه هستند و چون ذات دست و پا به این گونه است که رشد آن­چنانی در آنها وجود ندارد، یعنی اگر امروز دست تو بتواند ۱۰ کیلو بلند کند، ۵ سال دیگر، خیلی بدن­سازی هم بروی، نهایت ۲۰ کیلو می­تواند بلند کند. و از طرف دیگر چون ذات دست و پا به مرور زمان، به سمت کهولت و پیری می­رود، آن عده­ای که مجرای بدست آوردن مالشان، دست و پای آنها است، روز به روز فقیرتر می­شوند و چه بسا تورم­ها را نمی­توانند بگیرند. پس از چه مجرایی پول در بیاوریم؟ برمی­گردیم دوباره به سخن رسول خدا که فرمود: «روزی در ۱۰ قسم است که ۹ قسم آن در تجارت است». و فرمود: «عقل سه بخش دارد که دو بخش آن با تجارت بدست می­آید» و کسی که تاجر نیست به بیش از یک سوم عقل نمی­رسد. و از این جهت است که می­بینید که امامان ما و اصحاب امامان ما، تاجر بودند. خود رسول خدا تاجر بود، امام حسن و امام حسین تاجر بودند، امیرالمومنین (ع) تاجر بود، امام صادقتاجر بود و نقل این­ها در کتب مختلف تاریخی و روایی ثبت شده است. سلمان فارسی تاجر بود، ابوذر غفاری تاجر بود، زراره از یاران امام صادق، تاجر بود، ابوهاشم از یاران امام حسن عسکری، تاجر بود. اصلاً در خبر است که وقتی امام حسن عسکری را زندانی کردند، چطور اصحاب و یاران می­رفتند؟ ابوهاشم تاجر روغن بود و آمد تا روغن را به منزل امام ببرد، از آن­­جا در داخل روغن نامه گذاشته بود و سوالات خودشان را این­گونه جواب می­گرفتند. یکی شکر می­برد و داخل شکر، سوال می­گذاشت و بعد دوباره ظرف دیگر که می­رفت و جواب داخل آن ظرف بود و به این­ها برمی­گرداندند. در نتیجه آن کسی که می­خواهد واقعاً تحولی از حیث دنیا و آخرت خودش داشته باشد باید ثروت مالی را جدی بگیرد. همان­گونه که در دین ما، صلات و زکات کنار هم آمده است، زکات را ثروتمندان می­توانند پرداخت کنند، برای فقیر زکاتی نمی­شود. خود نماز را چه کسی با حوصله می­خواند؟ آن کسی که چپش پر است، آن کسی که قسط و وامی دارد نمازی نمی­تواند بخواند، حواسش اصلاً به نماز نیست. اگر غیر از این است بگویید. مثلاً شما فردا باید به صاحب­خانه پول بدهید، یا ۲ ساعت دیگر می­خواهد پول بگیرد، در وقت نماز ظهر، اصلاً حواسی به نماز نیست. این است که اگر کسی بخواهد مال را جدی نگیرد و به سمت یک سری تفکرات روحانیت و عرفانی که اصلاً این دنیا بی­ارزش است برود، خودش را فریب داده است، دنیا خیلی ارزشمند است. «الدنیا مزرعه الآخره» با دنیا، آخرت بدست می­آید، دنیا مزرعه آخرت است، کسی که دنیا ندارد، چه آخرتی دارد؟ پیغمبر فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا، فلاح، یعنی کشاورز، از مایه فلاحت می­آید، یعنی انسان در این جهان، کشاورز است. کشاورزی را در نظر بگیرید زمین نداشته باشد، چه اتفاقی می­افتد؟ دنیا مزرعه آخرت است، کسی که دنیا ندارد انگار اصلاً زمینی ندارد که بتواند کشتی  بکند. پیغمبر فرمود: «لا معاد لمن لا معاش له»، کسی که انقدر در نیاورد که نتواند عیشش ـ معاد از مایه عیش است ـ به راه باشد، خوب زندگی کند، راحت زندگی کند، اصلاً معادی ندارد، این شخص اصلاً به جایی نمی­رسد و در این باب صحبت زیاد است. این­ها آن چیزی بود که در گذشته صحبت کردیم و حالا به امروز می­رسیم. یک تاجر، اگر بخواهد تاجر موفقی باشد به چه ابزاری نیاز دارد؟ در جلسات قبل درباره بخشی از ابزارهایی که یک تاجر نیاز دارد صحبت کردیم. امروز می­خواهیم یک ابزار مهم دیگر که تاجر به آن نیاز دارد را باز کنم. تاجر با کدام عضو از اعضای بدنش تجارت می­کند؟ با زبان خودش، یعنی مهمترین چیزی که یک تاجر نیاز دارد، فن بیانش است. خوش خلقی، خوش برخوردی و بیان نیکو، در یک تاجر مهمترین اصل است. اصلاً تاجر را نمی­گوییم، از یک مغازه­دار سر کوچه بخواهید خرید کنید، اگر بد صحبت بکند، خوش برخورد نباشد، بیان زیبایی نداشته باشد، آیا می­تواند مشتری­های خودش را نگهدارد؟ در نتیجه آن چه که به تجارت تاجر قدرت و قوت می­دهد، بیان نیکو است. و خیلی از ما دوست داریم که بیان­هایمان زیبا باشد. یک اصل بسیار مهم تجارت این است که مشتری به شما اعتماد کند. آیا اگر شما انسانی باشید با بیان­های زشت، کلمات را نتوانید خوب ادا کنید، صحبت­ها را نتوانید خوب بیان کنید، آیا مشتری به شما اعتماد می­کند؟ قدیمی­های شما بهتر می­توانند این را تصدیق کنند. در باب اعتماد، روز اول چقدر به شما اعتماد می­شد؟ الان چقدر اعتماد می­شود؟ چرا وقتی صحبت می­کنید، همان اول که ۵ دقیقه صحبت می­کنید یا ۲ دقیقه صحبت می­کنید، می­گوید این کاره است، مسلط است، معلوم است که کارش این است، اما چند جا که تپق بزنید، چند جا که خوب صحبت نکنید، می­گویند که تازه کار است، چرا پول خودمان را به این شخص بدهیم؟ معلوم نیست که اصلاً این شخص جواب بگیرد یا نه؟ در نتیجه، بیان مهمترین کار و وظیفه یک تاجر است که خوب صحبت بکند. خیلی از اشخاص کلاس­های فن بیان می­روند، و واقعیت این است که  این اشخاص شاید برای یک سخنرانی بتوانند خوش بیان بشوند، ولی زندگی سخنرانی نیست، عزیز من! زندگی جریان ۲۴ ساعت است که هر روز می­آید و می­رود. اگر خوش بیانی در ذات تو نشیند، وجودت خوش بیان نشود، نمی­توانی خوش بیان شوی. این است که تو بروی و دوره فن بیان را بگذرانی، به سختی دیالوگ­هایی بنویسی و مرور کنی، بر فرض هم پشت یک تریبون حرف بزنی و قشنگ هم حرف بزنی،  آن خوب صحبت کردن این­قدر از تو انرژی می­گیرد، چون صحبت کردن در ذات و درون تو نبوده است، این­جا خواستی خودت را خوب صحبت کننده نشان بدهی و انرژی زیادی از انسان می­گیرد. مثل کسی که ذاتاً آدم فحاشی باشد، آدم پرچانه­ای باشد و به یک مجلس خواستگاری برده شود و از او بخواهند که در این یک ساعتی که این­جان نشسته ساکت باشد و فحش هم ندهد. در این یک ساعت، این شخص، می­میرد، بیرون بیاید می­گوید که آن­جا جهنمی بود. چون می­خواست فحش بدهد و نمی­توانست در نتیجه آن­جا برای او جهنم بود. اگر از او خواسته شود که به یک خواستگاری دیگر برود، قبول نمی­کند و می­گوید که امروز نفس من دیگر کشش این موضوع را ندارد. تجارت این­جور نیست که ساعت مشخصی داشته باشد، مشتری ساعت ۲ بعد از ظهر زنگ می­زند، ۳ بعد از ظهر زنگ می­زند، ۸ صبح، ۱۰ صبح زنگ می­زند، تو باید دائم خوش بیان باشی. اگر بگویی من دوره فن بیان رفتم و۳ ساعت می­توانم در روز خوش بیان باشم که به درد نمی­خورد. نمی­شود از مردم خواست که همه با شما در ساعت­های مثلاً ۱۰ تا ۱ که شما آماده هستید خوش بیان باشید، تماس بگیرند، بعد هم که آنقدر سخت می­گذرد که بیرون بیاید دلش می­خواهد که فحش بدهد. آیا دیده­اید که بعضی از افراد در دانشگاه آدم­های فحش دهنده­ای هستند، ۲ ساعت یا ۴ ساعت که در کلاس می­نشینند، تا بیرون می­آیند به روی رفیق بغلی خودش فحش­هایش را شروع می­کند، چون این ساعت­هایی که این­جا بود خیلی به او  سخت گذشت. بعضی از شما که به نشستن یا گوش دادن حرف عادت ندارید، مخصوصاً کسانی که عقب نشستند، با خودشان می­گویند که چه موقع این سخنرانی تمام می­شود که ما برویم؟ این­ها عادت ندارند، تا به حال جایی ننشسته­اند که یک نفر نیم ساعت حرف بزند و آن­ها گوش بدهند. این است که الان این محیط برای او جهنم است، یک جوری خودش را سرگرم می­کند، با گوشی سرگرم می­شود، در و دیوار را نگاه می­کند تا وقت بگذرد و تمام بشود و برود. اما آن کسی که عادت دارد و گوش دادن جزئی از وجودش است می­نشیند و راحت گوش می­دهد. بیان هم همین است. باید خوش بیانی جزئی از وجود شما بشود نه این­که یک چیزی جدایی از شما باشد و بخواهید یک ساعت خوش بیان شوید. اگر بخواهیم این­گونه بشود و خوش بیانی جزئی از وجود ما بشود که در تجارت خیلی موفق بشویم باید سرمنشأ و چشمه خوش بیانی را بشناسیم. اصلاً باید بدانیم که بیان از کجا نشأت می­گیرد؟ وقتی چشمه را و سرمنشأ را پاک کردی، طبیعتاً آبی که از این سرمنشأ می­آید، آب پاکی می­شود. اما اگر سرمنشأ گل­آلود باشد و بخواهی پایین را کاری بکنی پاک بشود، داستانی است، ماجرایی است و در نهایت این، شدنی نیست. سرمنشأ بیان کجاست؟ اصلاً بیان انسان از کجا می­آید؟ الان که من این­جا نشسته­ام این حرف­ها که می­گویم از کجا می­آید؟ آن­چه بیان را نشأت می­دهد، عقل است. و همان­گونه که ما انتظار داریم بیان نیکو شود و نیکویی آن در وجود انسان بنشیند، برای عقل هم، همین­طور است. یعنی اگر عقل نیکو شد و نیکو شدنش درونی شد، این شخص برای صحبت کردن برود، قطعاً قشنگ صحبت خواهد کرد. در نتیجه اگر از خیلی از افراد که امروز سخنران­های مطرحی در کشور هستند بخواهید الان در ده دقیقه سخنرانی کند، یعنی خودش را آماده نکرده است و از او بخواهید برود همین الان سخنرانی کند، نمی­تواند خوب صحبت کند و اگر هم بخواهد خوب صحبت بکند یکی از سخن­های قبلی خودش را می­گوید. مثلاً در یک مجلس دیگری رفته و سخنرانی را کرده و قبلاً برای آن آماده شده، تکراری ارائه می­دهد. چون اصلاً عقلش کامل نبوده است، با نقشه جمله­ها را آماده می­کرده، و اگر یک دفعه از او بخواهند که سخنرانی کند، چون در وجودش نیست نمی­تواند انجام بدهد. شخصی پای منبر امیرالمومنین نشسته بود ، سریع بلند شد و اعتراض کرد و گفت: «یاعلی! اگر واقعاً ادعا داری که تو امام خدا هستی، چند دقیقه­ای برای ما به گونه­ای صحبت کن که در حرفت نقطه­ای نباشد». این خطبه بی­نقطه امیرالمومنین هست و امام فی البداهه شروع کردن به صحبتی که  در این خطبه یک نقطه در آن وجود نداشت. در روز دیگری شخصی بلند شد و گفت: «یا علی! اگر تو راست می­گویی برای ما صحبتی کن که در آن "الف" نباشد». الان به شما بگویند که یک دقیقه حرفی بزن که در آن  حرف، نقطه نباشد، یعنی روی کاغذ بنویسیم و ببینیم که هیچ نقطه­ای را در این صحبت استفاده نکرده­اید، نمی­توانید. اگر بخواهید بگویید اول باید فکر کنید که جمله­ای که می­خواهید بگویید اصلاً نقطه­ای دارد یا ندارد؟ و خطبه­ای از امیرالمونین داریم بدون این­که حرف "الف" در آن باشد. نداشتن الف در صحبت خیلی سخت است. این عقل کامل می­شود. وقتی عقل کامل شد، بیان، زیباترین بیان می­شود. در نتیجه زیبایی بیان را زیبایی عقل می­سازد. آن­چه عقل را دوام می­بخشد و به عقل قوت می­دهد، موضوعی است به نام استقامت. شما در سوره مبارکه حمد می­خوانید: «اهدنا الصّراط المستقیم»، یا در جایی دیگر از قرآن، خداوند می­فرماید: «الّذین قالوا ربّنا الله، آن­هایی که گفتند پروردگار ما خداست، ثمّ استقاموا، سپس استقامت کردند». نه این­که یک چیزی بگویند و فردا زیر حرف خودشان بزنند. بسیاری از کارهای درستی که شما انجام می­دهید، دلیل جواب نگرفتن شما، همین استقامت نداشتن است. باز این جمله را که می­گویم، قدیمی­ترها بهتر می­توانند درک کنند. در ابتدای امر، خیلی از شما، یک مدتی را به سودی نرسیدید و این طبیعی است، یک نفر ۶ ماه به سود نرسید، یک نفر ۲ هفته به سود نرسید، یکی ۳ هفته به سود نرسید، یکی ۳ ماه به سود نرسید و عددهای مختلفی هست. امروز نگاه می­کنید الحمدلله وضع شما از خیلی­ها در این کشور و در جهان جلوتر است. حالا با خودتان بگویید اگر من که ۳ ماه طول کشید اولین سودم را بگیرم، در ۲ ماه و ۲۵ روز خسته می­شدم و می­گفتم این کار به درد نمی­خورد، آن ۲ ماه و ۲۵ روزتان هم بر باد رفته بود و شما هم به جایی نرسیده بودید. یا آن شخصی که ۶ ماه طول کشیده تا به سود برسد با خودش بگوید اگر من بعد از ۵ ماه خسته می­شدم و کار را ول می­کردم، در نتیجه این سرد می­شود.   بنابراین نکته اول این است که آن­چه که عقل درستی آن را تأیید می­کند بر آن چیز استقامت کنید. اگر شما به این نتیجه رسیدید که پول در تجارت هست، پس در این کار بمانید، این کار را که عقل تأیید می­کند. اگر شما فهمیدید که خیلی از مشاغل دیگر، حمّالی روزگار است، آن کار را ول کنید. شخصی نزد امام صادق (ع) رسید و گفت فلانی از دوستان و یاران شما، به دستور شما تاجر شده است، مدتی در آورد اما الان ایامی است که در نمی­آورد و در مخارج خودش مانده است، برود و اجیر کس دیگری شود و حقوق ثابتی بگیرد؟ حضرت فرمودند: «خیر، چنین کاری را نکند، چرا که اگر اجیر شود روزی خدا را بر خودش بسته است. و چه بسا الان که تاجر است همین فردا یا پس فردا، دوباره روزی خدا به او برسد، پس صبر کند». گفت: وضع زندگیش خراب است. حضرت فرمود: «برود قرض کند». تاجر است، اما الان شرایطش خراب است، در نمی­آورد، تاجر بودن را با اجیر بودن عوض نکند که این بی­عقلی است، قرض کند، خدا دوباره دستش را باز می­کند، قرضش را پرداخت می­کند. قرض کردن را امام صادق جایز دانسته است. در نتیجه آن چه که دیدید عقلی است و عقل درستی آن را شهادت می­دهد نیازمند استقامت است. چرا که عقل با استقامت محکم می­شود، اصطلاحاً می­گویند ملکه می­شود. برای همین در خیلی از اعمال است که می­گوید اگر کسی بخواهد فلان کار را انجام بدهد، چهل روز، در یک جا می­گوید ۲۲ روز مقاومت کند، در یک جا امام می­فرماید: اگر می­خواهد تمرکزش بالا برود این کار را بکند، چون می­خواهد استقامت انسان را بالا ببرد. در استقامت، آن مسئله برای قلب و برای عقل ملکه می­شود و چون ملکه شود، خود آن است و دیگر چیزی غیر از آن نیست. آن­هایی که یک کوزه­ای را می­خواهند رنگ بزنند می­دانند که اگر کوزه را یک بار رنگ بزنند جلوی آب یا آفتاب قرار بگیرد رنگ کوزه از بین می­رود و تغییر می­کند. بنابراین یک بار کوزه را رنگ می­زنند و آن را در کوره قرار می­دهند، دوباره آن را از کوره درآورده و رنگ می­­زنند، برای بار سوم از کوره درآورده و دوباره رنگ می­زنند، چندین بار این کار را انجام می­دهند، بعضاً تا هفت بار مرسوم است، بعد آن­جا می­گوید که: «نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود». چون دیگر الان این رنگ کوزه، رنگ کوزه نیست که این خود کوزه است که این به این رنگ شکل گرفته است. یک وقتی شما می­خواهی یک زیبایی را در یک مقطع لحظه­ای به عقل تزریق کنید،  این امکانش هست. ندیدید آدم جاهلی یک روزی کار عاقلانه­ای هم می­کند، از دستش در رفته است، اصطلاح عوام می­گویند، شانسی شد، معلوم نیست که امروز آفتاب از کدام طرف درآمده که این بنده خدا این کار خوب را انجام داده است؟  اما اگر این خوبی در وجودش ملکه شود می­گویند این شخص ذاتاً خوب است، در قدیم هم همین­طور بوده است، اولین بار نیست، شانسی نیست، تصادفی نیست. این است که این­ها با استقامت، در عقل ملکه می­شود. اگر کار خوبی را دیدید بر کار خوب تداوم دهید. آن کار خوب را که تداوم بدهید ملکه عقل شما می­شود، اما اگر تداوم ندهید از بین می­رود. این­جا دو دسته داریم. یک سری از عقل­ها که در بعضی از جان­ها مستقر است، یعنی استقرار پیدا کرده است، ساکن شده است و دیگر از وجود این شخص خارج نمی­شود. دیدید که خیلی از خانم­ها در یک مقطع زمانی حجاب کرده­اند و بعد از یک مدتی حجاب خودشان را برداشته­اند. یعنی این حجاب در این خانم، مستقر نشده بود، شرایط و تغییرات زمان و تغییرات آب و هوایی، حجاب این خانم را عوض می­کند، یعنی حجاب در درون این شخص مستقر نشده است. مجلس عروسی نمی­رود، آرایش نمی­کند، مجلس عروسی که می­رود، آرایش می­کند. اگر آرایش کردنت درست بود که تو قبلاً هم آرایش می­کردی، اگر غلط است، الان هم آرایش نکن. معلوم نمی­شود که عقل این شخص با خودش چند چند است؟ و هنوز عقل در وجودش مستقر نشده است. یک بنده خدایی هست، آهنگ گوش نمی­دهد اما بعضی شب­ها را بیان می­کند که مشکلی ندارد و آهنگ گوش می­کند، اگر مشکل ندارد که مشکل ندارد. عقل اگر با تغییرات مختلف زمان، با تغییرات مختلف آب و هوا، با تغییرات مختلف مکان، تغییر نکرد، معلوم می­شود که این عقل مستقر است. این ور آب است چادر دارد، آن ور آب که می­رود عوض می­شود. پسر، این ور آب است نماز می­خواند، آن ور آب که می­رود نماز نمی­خواند. مگر عقل تو فرقی کرده است؟ چون عقل او مستقر نشده است. آن­چه که در وجودش نشسته است مستقر نشده است. از این­جا می­فهمیم که این شخص قبلاً هم که این کار را انجام می­داده، در درون می­سوخته است. قبلاً هم به سختی انجام می­داد چون وجودش آن را نپذیرفته بود. اگر قبلاً نماز می­خواند و الان نمی­خواند، معلوم است که قبلاً هم که می­خوانده جیلز و ویلز می­زده تا خم و راست شود، چون در قلب و درونش مستقر نشده است. اما وقتی که مستقر شد، خودش است، دیگر چیزی جز خودش نیست. اگر انسانی که عقلش خوب است، بیانش خوب است، بخواهد خوب صحبت کند به او فشار وارد می­شود؟ از او بخواهید ۵۰ ساعت هم صحبت کند به راحتی و با خوش بیانی صحبت می­کند و خودش هم لذت می­برد، چون عقلش جزئی از خودش است و خودش برای خودش غیرقابل تحمل نیست، اما اگر بخواهد عقل را فیلم بازی کند، نمایش بدهد، آن­جا پدرش در می­آید. دسته­ای از عقل­ها هستند که این­ها مستقر هستند، یعنی استقرار دارند. و دسته­ای از عقل­ها امانتی هستند، یعنی امروز هست و فردا نیست. تا پارسال می­دیدی که خیلی آدم خوش صحبتی بود و اصلاً فحش نمی­داد، حالا یک زنی گیرش آمده که او را زجر داده است، به زمین و زمان فحش می­دهد. به این می­گویند، مستودع، یعنی امانتی است. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-1sk6sk0'] قرآن می­گوید: «و یعلمُ، و خدا می­داند، مستقرّها و مستودعها، خدا می­داند که در وجود چه کسی عقل و ایمان، مستقر است یعنی استقرار دارد و تکان نمی­خورد و در چه کسی امانتی است؟» [/av_notification] امروز هست و سال بعد نیست. به شما بگویند کارهای خوبی که داری انجام می­دهی تا آخر عمر انجام می­دهی؟ خیلی­ها جواب خواهند داد: «نمی­دانم، شاید سال بعد یک اتفاقی بیفتد و تجارت را ول کنم. دلیل آن این است که باور درستی تجارت در شما مستقر نشده است. و  الاّ کسی که در وجودش مستقر شده است می­گوید، بنویس، من امضاء می­دهم که تا آخر عمر دست از تجارت بر نمی­دارم مگر یک اتفاقی بیفتد و خدا من را مریض کند، علیلی چیزی بشود، در حالت طبیعی باشم و جسمم همین­جوری برود من تجارت را رها نمی­کنم. هیچ­وقت بقال نمی­شوم و این را امضاء می­کنم. چون در وجودش مستقر شده، برای او یقین شده، فهمیده است و اصطلاحاً در دل خودش خواهد گفت: مگر خر هستم که بروم و کار دیگری بکنم؟ مگر عقلم را از دست دادم؟ اما عده­ای هم هستند که هنوز در وجودشان مستقر نشده است. این است که شخصی نزد رسول الله آمد و گفت: من از یک طرف این موضوع که شما فرموده­اید را قبول دارم، از یک طرف هم آن کسی که شما قبول ندارید را هم قبول دارم. رسول فرمود: «مثل تو مثل کسی است که یک چشمش کور شده است و یک چشمش می­بیند، این امر خیلی به درازا نمی­کشد، یا دو چشمت را بدست می­آوری یا دو چشمت کور می­شود». یعنی، خدا هیچ­وقت مستودع را با مستودع بودن از دنیا نمی­برد، یا در وجودت مستقر می­شود یا در لحظه آخر که از دنیا می­روی شیطان می­آید و همان تتمه نصف نیمه امانتی را هم از تو می­گیرد، به این­ حال نمی­مانی و تعیین تکلیف می­شوی. این که بگوییم می­شود با همین ایمان امانتی بمیریم؟ با همین عقل امانتی بمیریم؟ خیر، امانت را باید تحویل داد و رفت. یا جزئی از وجودت می­شود یا جزئی از وجودت نشده و تحویل داده و می­روی. این است که عزیزان! تلاش و همت شما در این باشد که عقل را در وجود خودتان مستقر کنید. وقتی عقل در وجود شما مستقر شود، خوش بیانی جزئی از وجود شما می­شود. همان عقل که مستقر شده است می­گوید که تجارت را ول نکن. خوش بیانی هم که در وجود تو مستقر شده و تو یک تاجر خوش بیان خواهی شد و یقیناً نفع خواهی برد. پیغمبر فرمود: «خدا اگر اراده کند به کسی ثروت دنیا را بدهد، دو چیز را به او عطا خواهد کرد، یکی عقل است و دیگری خوش خلقی ». یعنی اگر این دو تا چیز را ندارید خدا اراده­ای درباره شما نکرده است. این جدا از بحث ارث و این که کسی بمیرد است، این­ها را کنار بگذارید و حالت طبیعی را در نظر بگیرید. یعنی یکی عقل و بیانش درست می­شود و دیگر خوش خلق می­شود. شما ثروتمندان را ببینید همین طور هستند، آدم­های عاقل، خوش بیان و خوش­برخورد، خوش خلق و مهربان هستند. اگر تو الان عبوس هستی، بدان هنوز قصدی نیست که تو درست شوی، تو باید اول این را درست کنی. آن­هایی که خوش خلق هستند، خوش بیان هستند، ببینید که چقدر راحت می­توانند مردم را جذب کنند، مشتری­ها را جذب کنند و راحت پول بگیرند. حالا که اهمیت عقل و استقرار آن را فهمیدید چند نکته اجرایی هم بگویم که انشاءالله زحمت بکشید و روی آن­ها کار بکنید. بعد خواهید دید که چقدر عقل شما مستقر می­شود؟ یک: از جدال کردن چه با مشتری و چه با غیر مشتری در زندگی­های خودتان پرهیز کنید. یعنی از بگومگو کردن و از جر و بحث کردن پرهیز کنید. پیغمبر فرمود: از دو حال خارج نیست، یا آن­کس که با او جدال و بگو مگو می­کنی، دانا است یا نادان است؟ اگر نادان باشد، جدال او با تو، تو را آزار می­دهد. اگر با یک آدم احمق جر و بحث کنی اعصابت به هم می­ریزد، تو یک چیزی می­گویی و او یک حرف دیگر می­زند باد می­آیی. یا دانا است، که جدال تو با او موجب می­شود که علم و دانشش را از تو دریغ کند، اگر با یک آدم دانایی بحث کنی، اولین اتفاقی که می­افتد دیگر به تو چیزی یاد نخواهد داد. یعنی در هر دو حالت جدال کردن، بی­فایده است. تا دارید با کسی جر و بحث می­کنید یادتان بیاید که این شخص یا احمق است یا فهمیده است، اگر احمق است چرا باید با یک احمق جر و بحث کنم؟ قرآن می­گوید: «و اذا خاطبه الجاهلون، قالوا سلاماً» وقتی به جاهلان برسند سلام می­کنند. یک بنده خدایی می­گوید من به او گفتم که خدا گفته وقتی به جاهلان رسیدی سلام بگو، گفتم: خدا گفته سلام بگو نه اینکه یک جمله هم قبل از آن بگو. تو خودت هم جاهلی بودی که به آن زدی. این­ها فیلم است که می­خواهند بازی در بیاورند. سلام از مایه سلم می­آید، یعنی  حرفی بزنید که دعوا نشود و آشتی بشود. یک جوری صحبت بکنید که دعوا بلند نشود، در سلم بماند و با جاهل در آشتی و مسالمت بمانید که به شما لگدی نزند. از آن بچه­ هایی که هر شب می­آید به پیش من آمد و حرص می­خورد و گفت: مهندس، من اصلاً نمی­دانم فلانی گاو است؟ من هر چقدر با او صحبت می­کنم به راه نمی­آید. گفتم: عزیز، مگر تو نمی­گویی گاو است؟ مگر آدم با گاو صحبت می­کند؟ گفتم: تو خودت می­گویی گاو است، پس چرا با او صحبت می­کنی؟ می­گفت: من یک چیزی می­گویم او یک حرفی می­زند و من اعصابم به هم می­ریزد. گفتم: خب گاو همین است بروی زیاد دم خانه­اش بچرخی دو تا لگد هم می­زند و تو را پرت می­کند. تو اگر فهمیدی گاو است که نرو و دور و بر این شخص نچرخ. این است که از جدال کردن و جر و بحث کردن بپرهیزید، چه دانا باشد و چه نادان. تا دیدید که جر و بحث می­شود ول کنید. این یک. دومی را که می­گویم خوب دقت کنید. ما قرار نیست این­جا یک سری حرف­هایی بزنیم که نه به درد شما بخورد و نه به درد من و بعد بگوییم حرف­های خوشگلی زده شد. باید یک چیزی بگوییم شما که می­شنوید به دردتان بخورد، ما هم که می­گوییم برای ما هم یک خیری داشته باشد ولو یک حرف در شأن جلسه نباشد و جالب نباشد. یک موضوعی هست که الان شایع است و خدا می­داند که چقدر عقل­ها را از استقرار خارج می­کند، چقدر موجب خرابی­ها می­شود، چقدر ثروت را دور می­کند. چون عقل  را می­پاشد و ثروت را از بین می­برد. این که انسان شهوت خود را به غیر از راهی که خداوند دستور داده است از خودش خارج کند. این است که فرمود: «کسی که با خودش ازدواج کند ملعون است». کسی که زنا کند ملعون است، یعنی  خروج شهوت از غیر راهی که خدا دستور داده است، به شدت نابود کننده عقل است. شخصی محضر پیامبر آمد و گفت: «یا رسول الله! من همه آن­چه که باعث ثروت هست را انجام می­دهم چرا ثروتمند نمی­شوم؟» حضرت فرمود: «فلان کار را زیاد انجام می­دهی». از این مسئله، عزیزان، به شدت دوری کنید، بیچاره کننده است، شما را نابود می­کند. چرا قرآن می­گوید و لا تقرب الزنا، نمی­گوید زنا نکن، می­گوید به آن نزدیک نشو. چون این امور مقدماتی دارد که وقتی مقدمات آن را انجام می­دهی همین­جور پیش می­روی. بپرهیزند خانم­ها از دیدن همین کلیپ­های عادی که پسرهای شاخ اینستاگرام انجام می­دهند و می­سازند، پسرها از دیدن زن­های نامحرم بپرهیزند، هر جا که می­خواهد باشد. یک خورده بر نفس­های خودتان مسلط شوید. من جلسه اخلاقی نمی­گویم، این، ثروت شما را نابود می­کند، پول شما را له می­کند، چون عقل را از بین می­برد، بیان­ها را به شدت له می­کند و نمی­توانید خوب صحبت کنید، خوب تجارت نمی­کنید. همه کار را انجام می­دهید اما با این یک عمل، عقل خود را ضایع می­کنید، عقل ضایع شده نمی­تواند خوب صحبت کند. این دومین مورد. و اما سومین نکته. یک مسئله هست که عقل با این مسئله به شدت به هم می­ریزد و آن هم پراکندگی است. خداوند می­فرماید: «أأرباب متشاکثون، خیرٌ ام الله الواحد القهار». این که انسان ارباب­های مختلف و متفرقه­ای داشته باشد بهتر است یا یک خدای یگانه و قهار؟ جان من! پس چرا مغزت را، عقلت را خودت به دست تفکرات مختلف و گوناگون می­دهی؟ کتاب این نویسنده و آن نویسنده را می­خواند، کلیپ این شخص را می­بیند، آن شخص را می­بیند، دنباله­رو یک آرمان و یک تفکر باشید. در اینستاگرام خودت دو نفر را فالو کردی که هر دو با هم دشمن هستند و تو هر دو را پیروی می­کنی. یک راه را بروید، یک الگو برای خودتان انتخاب کنید، از الگوهای چندگانه پیروی نکنید. اگر در اقتصاد می­خواهید حرکت کنید از یک الگو پیروی کنید، مثلا الگوی آراد را می­خواهم بروم، نمی­خواهید از آراد پیروی کنید، الگوی یک مجموعه دیگر، یک شخص دیگر را بروید. چند الگویی انسان را بیچاره می­کند، در راه دین می­خواهید بروید از راه یک نفر پیروی کن. یک منشأ و یک مجرا را بگیر و ادامه بده، ده تا منشأ، ده تا مجرا، کتاب­های دهها نویسنده را خواندی، کلیپ­های دهها سازنده را دیدی، فیلم­های دهها کارگردان را دنبال کردی، این همه پراکنده گویی که همه در مغز تو ایجاد کردند با تو چه کاری کرد؟ این است که هیچ وقت به یک آرمان یکتا و واحدی نمی­رسید. فیلم شخصی را دیدید، بخشی از آن حق بود و بخشی از آن باطل. فیلم دیگری را دیدید، بخشی درست بود و بخشی غلط، از کجا می­خواهی این­ها را تشخیص دهی؟ این است که مدام در پراکندگی و سرگردانی هستید و مدام باید دنبال این باشی که این که این حرف را زد این­جای حرفش درست بود و بعد دوباره فیلم یک کارگردان دیگری را می­بینی که با هم یکی نمی­شود و همه به هم می­ریزد. این است که من به شدت با فیلم و سریال­ها مخالف هستم، به شدت با آهنگ­ها مخالف هستم، به شدت با اینستاگرام و کلیپ­های آن مخالف هستم، به شدت با زیاد کتاب خوانی مخالف هستم، نه به خاطر بحث­های شرعی، چون این­ها، عقل­های شما را نابود می­کند. پیغمبر فرمود: «هر چیزی که عقل را نابود کند حرام است». چون بزرگترین و بهترین جوهری که انسان را از گاو متمایز می­کند عقل است. یعنی تو بگویی من پای خیلی ردیفی دارم، پای اسب از تو خیلی خوشگل­تر است. یکی می­گوید بینایی من خیلی قوی است، عقاب از تو بیناتر است. یکی بگوید من شهوت خیلی خوبی دارم، الاغ از تو پر شهوت­تر است. این­ها، مایه برتری انسان نیست، این­ها صفاتی است که در حیوان هم هست و حتی قوی­تر از انسان. یکی می­گوید من خوب داد می­زنم، حیواناتی هستند که صدای نعره­هایشان از تو بیشتر است. لقمان به پسرش گفت: «در خیابان راه می­روی سرت را بالا نده که تو هر چقدر هم سرت را بالا بگیری و سینه سپر کنی، از کوهها بالاتر نمی­شوی. وقتی می­خواهی صحبت کنی، داد نزن، جیغ نکش، عربده نکش، هر چقدر هم خوب صحبت کنی، صدای تو از صدای خر بلندتر نیست». این است که یادتان بیاید که جوهره انسان که انسان را از حیوانات متمایز می­کند، عقل است. این عقل را دست هزاران نفر و هزاران تفکر می­دهی، نمی­دانی که عقل خودت را بیچاره می­کنی. عقل را سرگردان می­کنی، می­خواهد بفهمد که کدام درست است و سرگردان می­شود. این است که خدا می­گوید چرا از یک مجرای درست و واقعی که خداوند برای شما مشخص کرده است پیروی نمی­کنید که انقدر دچار سرگردانی نشوید. این سومین نکته. نکته چهارم که به واسطه این نکته، دوباره عقل محکم می­شود و آن، سکوت است. زمانی که می­خواهی صحبت کنی ببین حرفی که می­خواهی بزنی حرف درستی است یا نه؟ حرف حقی است یا نه؟ اگر چرت و پرت است نگو. پیغمبر فرمود: «قُل الحَقّ لکن اُسکوت، حق بگو و گرنه ساکت بشو». می­فهمی حرفی که داری می­زنی، خودت می­دانی که حق نیست، و داری اشتباه می­گویی و یا اصلاً شک داری که درست می­گویی یا اشتباه می­گویی؟ پس اصلاً نگو. قرآن می­گوید: «نگویید حرفی را که به آن یقین ندارید». چرا یک حرفی را که شک داری می­زنی که اگر فردا بفهمی که حرفت اشتباه بود باید بروی و آن شخص را پیدا کنی و بگویی اشتباه کردم، این چقدر خفت بار است؟ آیا انسان می­تواند به این راحتی برود و بگوید؟  اگر مرده باشد که بیچاره هستی، چون یک حرف باطلی را به او زدی و او حالا مرده است. شخصی نزد پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله! من یک سری حرف­های بیخود و باطلی را به عده­ای زدم و آن­ها را گمراه کردم، آیا برای من توبه­ای است؟ فرمود: «مگر آن­که بروی همه آن­ها را که اشتباه کرده­ای بگویی». گفت: اگر کسی مرده باشد چی؟ فرمود: «خیر، دیگر توبه­ای نیست». این است که می­گوید برای آن­هایی که بدعت گذاشته­اند هیچ توبه­ای وجود ندارد. چون عده­ای را گمراه کرده­اند. و یک عده­ای با گمراهی این شخص مرده­اند، از کجا برود آن مرده­ها را در بیاورد؟ این است که وقتی حرفی را می­زنی ببین خودت به این حرف یقین داری؟ از زدن حرف­های بی­فایده دوری کنید، روی­گردان شوید. می­گوید: والذین عن اللّغو مُعرِضوُن. حرف بی­فایده­ای است. دیدی بازی استقلال و پرسپولیس چی شد؟ حالا برد یا باخت چی به تو می­رسد؟ تو کجای این بازی هستی؟ همین دیدن شما باعث شده که آن­ها پول­های خوبی بگیرند. اگر هیچ­کس آن­ها را دنبال نمی­کرد، هیچ­وقت پولدار می­شدند؟ همین من و شما وقت­مان را و عمرمان را گذاشتیم و این­ها پولدار شدند. ما چی گیرمان آمد؟ اعصاب خوردی­های آن، حرص خوردنش، تلف شدن عمرمان، این­ها از ما گذشت ولی از آن­ها، پولدار شدن­ها، معروف شدن­ها، مشهور شدن­ها، مال آن­ها شد. دنبال نکنید، وقتی یک حرفی را می­خوای بزنی ببین خودت آن را قبول داری؟ فردا روزی نگویی من حرفی را که قبلاً زدم اشتباه بود. که قُلِ الحَقّ لکن اُسکوت. پس سکوت، بیان را زیبا می­کند. این را امتحان کنید، می­بینید. بیائید و چند ساعت ساکت باشید و بعد حرف بزنید، خواهید دید که چقدر قشنگ صحبت می­کنید. خیلی از سخنران­های حرفه­ای، می­دانند که چندین ساعت قبل از سخنرانی در یک اتاق تنهایی می­مانند و هیچ سخنی نمی­گویند و بعد که صحبت می­کنند می­بینید که چقدر متفاوت حرف می­زند، چون چند ساعت قبل از آن چیزی نگفته است. این است که شهوت کلام را در خودتان بکشید، حرفی فایده داشت بزن، فایده نداشت سکوت کن. این چهار تا نکته. یک نکته دیگر می­گویم و صحبت خودم را تمام می­کنم. به نعمت­هایی که خداوند در دنیا به شما داده است فکر کنید. خدا می­داند که چقدر تفکر یار عقل است. این را پیغمبر فرموده که «عقل را یاوری بزرگتر از تفکر نیست و عقل را دشمنی بزرگتر از هوای نفس نیست». تفکر، هوای نفس را می­کشد، یعنی به یاری عقل می­آید. وقتی را برای تفکر بگذارید. من خیلی در مورد تفکر صحبت کردم، به ماه نگاه کنید و فکر کنید، یک مورچه را نگاه کنید و فکر کنید، به دست خودتان و به پایتان فکر کنید، به نفسی که می­کشید فکر کنید. [av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-16204k0'] قرآن می­گوید: «اگر بخواهید نعمت­های خدا را شمارش کنید نمی­توانید». چه برسد به فکر کردن. عمر تمام می­شود اما نعمت­های خدا تمام نمی­شود. در سوره کهف می­گوید: اگر همه دریاها مرکب شود، درخت­ها همه قلم بشود، و باز شبیه این­ها را هم بیاورند و همه دو برابر بشوند، هفتاد برابر هم بشود، تأثیری ندارد، این­ها تمام می­شوند ولا تنفک کلمات ربک، اما کلمات پروردگار تو تمام نمی­شوند. [/av_notification] انسان فکر کند که خدا چه نعمت­هایی به من داده است؟ من با این نعمت­هایی که خدا به من داده است چه کرده­ام؟ نعمت پدر داد، نعمت مادر داد، نعمت حیات داد، نعمت فکر داد، نعمت عقل داد، نعمت احساس داد، نعمت عشق داد، نعمت دوستی داد، من این نعمت دوستی خودم را برای چه کسانی گذاشتم؟ من این نعمت عشقی را که خدا به من داد برای چه کسانی گذاشتم؟ حتی غضب نعمت است، خشم نعمت خد است،  اما من این خشمم را با مادرم خالی کردم، در حالی که جا داشت من خشمم را برای دشمنان خدا می­گذاشتم. انسان بنشیند و به این تفکر برسد و وقت بگذارد تا تفکر، ملکه ذهن شود. یک سال، روزی نیم ساعت فکر کنید، اگر روزی فکر نکنید بیمار می­شوید. الان بخواهید شروع کنید و ده دقیقه فکر کنید، نمی­توانید. امیدوارم این نکاتی که گفتم لاقل بخشی از آن را عمل کنید، چون هر چقدر که عمل کنید اثرش را می­بینید. بخشی را عمل کنید و واقعاً این­ها نمی­شود مگر این­که خداوند توفیقی به ما عنایت کند. یعنی هیچ کدام از این­ها بدون توفیقی از ناحیه خدا امکان­پذیر نیست. یعنی موفق به این خوبی­ها نمی­شوید و موفق به رشد عقل و رشد بیان نمی­شوید مگر این­که خداوند به شما یک نظر رحمتی بیندازد. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد، به ما توفیقی عنایت کن که در پرونده اعمال­مان از تمامی اعمال خیر، ثبت شود. خدایا! به حق محمد و آل محمد، ما را از همه زشتی­هایی که عقل­های ما را نابود می­کند دور نگه بدار. خدایا! به حق محمد و آل محمد، ما را به محمد و آل محمد نزدیک بگردان. به حق صلوات بر محمد و آل محمد.
این مطلب چه‌ اندازه برایتان مفید بوده است؟
میانگین امتیاز ۵ / ۵ تعداد رأی: ۱

ارسال نظرات (۱ نظر)

نگین محمدنژاد مامالو

همیشه دقت کرده ام، در مقالات خود از سخنان امامان بزرگوار و حتی آیه های قرآنی نیز استفاده می کنید.

روزی ۱ ساعت کار با ماهی ۱۶ میلیون درآمد