|
صفر تا صد ثروتآفرینی |
پس انسانی که هدفمند میخواهد ثروتمند باشد این باید چشم انداز خودش را در هر بُعدی از ثروت که مد نظرش است مشخص کند و بگوید من میخواهم به این نقطه برسم. این میشود آن چیزی که شما میخواهید و باید معلوم باشد. اگر کسی هست در جمع ما که معلوم نکرده بلافاصله از جلسه که رفت بنشیند و یک فرصتی بگذارد و این را معلوم کند و بگوید من میخواهم به این نقطه برسم، میخواهم این بشوم. حالا ممکن است یکی هدفش را بخواهد کوتاه مدت مشخص کند یا بلند مدت، ایرادی ندارد، یک هدفی مشخص کرده است. ممکن است وسطش مُردیم، عیبی ندارد. امیرالمومنین فرمود: "یک جوری زندگی کنید انگار صدها سال در این عالم هستید و اصلاً نمیخواهید از دنیا بروید و از آن طرف هم یک جوری زندگی کنید که انگار لحظهای دیگر در این دنیا زندگی نمیکنید". اینها هیچ ممانعتی برای هم ایجاد نمیکند، هیچ تناقضی بین اینها نیست. معلوم کنید و بگویید من میخواهم در سه ماهه آینده این بشوم، در ۶ ماهه آینده این بشوم، در ۵ سال آینده این بشوم تا آخر عمرم هم میخواهم به این نقاط برسم. هدفتان معلوم باشد، این میشود آنچه که شما خواستید و خیلی از مردم شبیه آنچه که شما میخواهید را میخواهند اما آیا مردم به آنچه میخواهند میرسند؟ بعضیهایش بله و بعضیهایش نه. میخواهم شروع صحبت امروزم را که این درس از ثروتمند شدن هست با این روایت شروع کنم.
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#2c86e8' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue865' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-2wssfov']
امام صادق (ع) میفرماید: "خداوند به موسی (ع) فرمود: ای موسی! تُرید و أرید. یک چیزی را تو موسی میخواهی و یک چیزی را من خدا میخواهم"
[/av_notification]
خوب دقت بفرمائید، ترید و أرید، یک چیزی را تو میخواهی و یک چیزی را من خدا میخواهم. اما فاعلم، بدان آنچه که من میخواهم میشود نه آنچه که تو میخواهی. یعنی خداوند به موسی میفرماید: موسی! بدان یک چیزهایی تو میخواهی و یک چیزهایی من خدا درباره تو میخواهم بدان آنچه که من خدا میخواهم میشود نه آن چیزی که تو میخواهی. این خیلی نکته مهمی است که میخواهیم شروع بحث امروزمان از همین بحث باشد. پس یک چیزهایی تو میخواهی و یک چیزهایی من خدا میخواهم بدان آنچه که من خدا میخواهم میشود. اگر به آنچه که من برایت خواستم راضی و تسلیم شدی تو را کفایت میکنم به آنچه که تو خواستی. آنچه را که من خدا میخواهم اگر تو راضی شدی، تسلیم شدی، من آن چیزهایی را که تو میخواهی حرفت را گوش میدهم، تو یک چیزهایی میخواهی من هم یک چیزهایی میخواهم، اگر تو آن چیزهایی که من خواستم قبول کردی، راضی شدی من هم آن چیزهایی را که تو میخواهی به تو میدهم. اما اگر به آن چه که برایت خواستم راضی و تسلیم نشدی من تغییر دهنده آنچه که خواستم نمیشوم و همان میشود که من خواستم و به ضرر تو خواهد بود.
نگاه کنید عزیزان، ما در جلسات قبل این بحث را تا حدی باز کردیم و در این جلسه میخواهیم بیشتر ابعادش را بشکافیم. زندگی ما اعم از شکستها و رشدها بخشی از آن تابع تدابیری است که ما در زندگی اتخاذ میکنیم. یعنی ما تدبیر میکنیم که فلان کار را انجام بدهیم، فلان حرکت را انجام بدهیم، به یک نتیجهای برسیم. خب اینها هست و در زندگی همه وجود دارد. بخشی از زندگی تابع تقدیرهایی هست که بر ما حادث میشود و چه بسا ما اختیاری بر آن تقدیرها نداریم. مثل اینکه شخصی نقشه میکشد، تدبیر میچیند که من با فلان رفیقم، فلان حرکت مشترک را انجام میدهم در طول ۳ ماه به این نقطه میرسیم، در طول ۶ ماه به این نقطه میرسیم، معادلات دقیق، محاسبات ریز بر این چیده میشود از قضا آن لحظهای که میخواهد آن واقعه اتفاق بیفتد دو روز قبلش آن دوستش میمیرد. تمام تدابیر از هم پاشیده میشود. امام حسین (ع) در دعای عرفه میفرماید: «خدایا! من تو را آن جا شناختم که چه بسیار تدبیرها و عزمها در من محکم شد لکن بیدلیل عزمم شکست»، یعنی بی هیچ اتفاقی. شما شبی میخوابید نقشه میکشید که فردا فلان کار را انجام میدهم مصمم هم میشوید که آن کار را انجام بدهید اما فردا میشود و آن کار را انجام نمیدهید، یک دفعه آخر شب میگویید یادم رفت، اصلاً فراموشی بر شما میآید.
یا عزمتان بر یک کاری خیلی محکم است، از فردا فلان کار را انجام میدهم، فردا میبینید که یک دفعه شل میشوی، دو روز انجام میدهی و روز سوم ول میکنی. و شبیه به این در زندگیهای ما الا ماشاء الله زیاد است. خب این ریشهاش چیست؟ ریشهاش وجود یک قدرتی بالاتر از قدرت ماست که بر ما احاطه دارد. اگر کسی بگوید که چنین چیزی وجود ندارد این فقط خودش را فریب داده است. با عزمترین شما که در این جمع نشستید، یک نفر بیاید و بگوید من عزمم از همه راسختر است، من همتم از همه محکمتر است، من تلاشم از همه استوارتر است، این بیاید و به ما بگوید در همین هفته آینده عزم و همت و تلاشش بر این است که چه کارهایی انجام بدهد؟ یک هفته را به ما بگوید که من این هفته میخواهم این کارها را انجام بدهم، بعد ما آخر هفته بیائیم کارهای این آقا را بررسی کنیم و ببینیم این کارها را که گفته انجام داده و میبینیم که بخشی را انجام داده و بخشی را انجام نداده.
کسی که با عزمترین ما و داناترین ماست دچار یک چنین موضوعی و یک چنین ماجرایی میشود حالا آن کسی که عزمش شل است چی؟ آن کسی که همتش ضعیف است چی؟ پس ما ناگزیریم که بپذیریم که قوت و ارادهای ورای اراده ما بر ما مسلط است. امیرالمومنین (ع) میفرماید: «خداوند تقدیر میکند و بندگان تدبیر مینمایند. چه بسیار تدبیر کنندگان که تقدیرهای نیکوی خدا را در حق خود به زشتی مبدل میکنند». یعنی چی؟ یعنی این بنده خدا شروع میکند به تدبیر کردن و نقشه کشیدن که من فلان میکنم و بهمان میکنم، خدا برایش مقدر کرده بود که این زندگی خوبی پیدا بکند، این تدبیرهایی که خودش کرد تقدیرهای خوب خدا را در حق خودش خراب کرد. او با نقشه کشیهایش خراب کرد یعنی آن تدبیرهایش نه تنها نفعی برای او نداشت بلکه به ضررش هم تمام شد. ممکن است الان شما همین امروز بدون هیچ فکری از خانه خارج بشوید در مسیر راهتان با کسی برخورد کنید که این آشنایی با شما برای شما پر از نفع باشد. یک دفعه تا صبح مینشینی نقشه میکشی که چیکار کنم و چیکار نکنم میگویی نه نروم بیرون، با این شخص آشنا نمیشوی.
تا به همین لحظه از زندگیهایتان هم که رسیدهاید یک خورده نگاه کنید. موفقهایتان نگاه کنند بگویید چی شد که موفق شدیم؟ مثلاً بچههایی که در آراد هستند ممکن است این طور بگویند که آره ما آمدیم و وارد آراد شدیم، تجارت را با عقلمان درک کردیم، با تلاشمان در تجارت وارد شدیم، با همت و عزممان به مشتریها پاسخ دادیم، با خوش برخوردی معاملات را انجام دادیم و امروز موفق شدیم. من میخواهم بگویم آن روز اولی که وارد شدید چه کردید؟ در زندگی تمام ثروتمندان دقیق بشوید. بخشی از موفقیت شدنشان را، ثروتمند شدنشان را تابع کارهایی میبینید که انجام دادند و بخشی هم واقعاً تابع کارهایی نبوده که انجام دادند. ما اصطلاح عامیانه خودمانی روستایی خودمان میگوییم بار خورد. دست سرنوشت آنها را در یک چنین مجرایی قرار داد. مثل خیلیها، مثل افراد مهمی که در ثروتمندان امروز دنیا هستند.
مثلاً میگوید: من بچه بودم یک دفعه رفتم در یک هتلی، دیدم هتلدار فلان کار را انجام داد. بعد من گفتم این کار را انجام بدهم، بعد تلاش کردم و رشد کردم. بله، همان نقطه اولش که در آن هتل قرار گرفتی میتوانستی قرار نگیری. میتوانست خدا تو را در یک هتل دیگر قرار دهد و آن فکرها برایت ایجاد نشود.
این است که تقدیرها و تدبیرها همه دو تا امر توأم با هم هستند. یعنی اگر کسی بگوید همه جهان تابع تقدیر است و تدبیر نیست، اشتباه کرده است. یعنی انسان را از آن مقام تفکر و تعقل دور کرده است. این همه آیات قرآن که لعلم یتفکرون، اینها را چه کار کنیم؟ اگر بگوییم همه تابع تقدیرهایی است که اجباراً بر ما حادث میشود، اگر کسی این را بگوید نقش تلاش و رشد و پیشرفت را بیارزش کرده است، اصلاً کلمات از اعتبار میافتند. اگر کسی هم بگوید همه آن چه که باعث رشدم شده تدبیرهای خودم بوده باز هم زندگیش را که بررسی میکنید میبینید که دروغ گفته است. در بخشی از آن گلوگاههای مهم زندگی که موجب رشدهای بزرگ شده تدبیر این شخص در آن موضوع کارهای نبوده است و تقدیری و دست سرنوشتی به او کمک کرده و امروز به اینجا رسیده است. اما حقیقت ماجرا چیست؟ یعنی آن نکتهای که امروز میخواهیم بگویم و به آن برسیم چیست؟ خیلی از مردم برای آنچه که میخواهند و اول صحبت گفتم شروع میکنند به نقشه کشی و به تقدیرهای خدا بیاعتنا هستند. یعنی در حقیقت خودشان را محور رشد و یا شکست میدانند و اعتقادی به نیرویی بالاتر از نیروی خودشان در زندگی ندارند و میگوید هر چی هست و نیست منم. رشد کردم، این تلاش من بود، شکوفایی من بود، عقل من بود که رشد داد. ضرر هم بکند خیلی منصف باشد میگوید خنگی خودم بود. در حالی که اکثراً این طور هستند که رشدها را به خودشان و زشتیها را به حکومت و دولت و کشورهای دیگر و شرایط جامعه ربط میدهند، اگر بدبخت هستم فلانی مال من را خورد، اگر خوشبخت هستم خودم کردم، این شروع و مجرای تکبر در انسانیت است.
اگر تقدیرها را درست بشناسید میفهمید که یک سری از امور و کارها در زندگی وجود دارد که تقدیرها را در زندگی به شدت نامیمون و زشت میکند. و یک سری کارها وجود دارد که تقدیرها را بر انسان نیکو میکند. اما آنچه که اصل است این است که خود تدبیر هم تحت الشعاع تقدیر است. یعنی اگر کسی بگوید تدبیرگری یک مقوله است و تقدیرگری خدا یک مقوله است، اشتباه کرده است. اگر یکی بگوید تدبیر یک چیز است و تقدیر یک چیز دیگر، این غلط است، بلکه تدبیر بخشی از خود تقدیر است.
در ادامه آن روایت خداوند به موسی (ع) میفرماید: «ای موسی! اگر جایی دیدی آن چه که تو خواستی شد معنیاش آن است که من پیشتر آن را برای تو خواستم و این امر تو را فریب ندهد». یعنی بگویی نه، این که خدا بخواهد نیست من خواستههایم خودم شده است. خدا میگوید آن چه تو خواستی من پیشتر برای تو خواستم که شد. اگر من خدا برایت نمیخواستم آنچه که تو میخواستی نمیشد. حالا چون ۱۰ بار دیدی که خواستههای تو شد یک دفعه گول نخوری و بگویی نه، من خودم هستم و هر چه من خواستم شد. میگوید نه، آن چیزهایی را هم که تو خواستی پیشتر خدا برای تو خواست.
باید به یک نقطه برسیم و اگر این نقطه برسد و برای ما اتفاق بیفتد واقعاً ثروتمند شدن یک چیز راحت و دسترس پذیر میشود و آن هم این است که خداوند برای ما مقدر بکند که ثروتمند بشویم. یعنی اگر خدا برای کسی مقدر کند ثروتمند شدن را تمام آن مباحثی که من پیشتر برای شما گفتم همه بیاعتبار است.
یعنی وقتی خدا مقدر کند که یک نفر ثروتمند بشود راهنمای خوب هم نداشته باشد ثروتمند میشود. تلاشی هم نداشته باشد ثروتمند میشود. همتی هم در او نباشد ثروتمند میشود، اگر خدا مقدر بفرماید. حالا سوال است که آیا خداوند برای کسی که تلاشگر نیست مقدر میکند یا نمیکند؟ این که میگوییم مقدر میکند فکر نکنید هر دم بیل است و خداوند حالا دلش بخواهد به یکی حال میدهد و ثروتمند میکند و به آن یکی حال نمیدهد و ثروتمند نمیکند. نه، این جوری نیست. همه با حکمت، با محاسبات دقیق، خداوند اینها را چیده است. اما مَخلص کلام این است که خداوند اگر برای کسی ثروتمند شدن را مقدر بکند آن شخص ثروتمند میشود، اگر برای کسی مقدر نکند آن شخص ثروتمند نمیشود ولو تمام آن شاخصههای ثروتمندی را در زندگیش رعایت بکند. حالا ما که خدا نیستیم و خدا خداست و خودش میداند که چه کاری میخواهد بکند؟
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#359900' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue812' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-2ezmqbz']
آن چه که در توان و در حوزه اختیارات ماست ما به همان مسئول و موظف هستیم. لا یکلف الله نفساً الا وسعها
[/av_notification]
یک وُسعی ما داریم و آن وُسع ما هم در حدود اختیارات ماست. آیا شما این وُسعتان میرسد همین الان که نشستید دستتان را بزنید به دیوار؟ به آن سقف بالا؟ میگویید نه نمیتوانیم. پس در حدود اختیارات شما نیست. چون در حدود اختیاراتتان نیست کسی شما را به خاطر این امر مؤاخذه نمیکند. انسان یک دایرهای از اختیارات دارد و خداوند برای چیدمان تقدیرهای خودش حکمت و حسابی را قرار داده است. قدرت خداوند در تقدیرهایش چقدر است؟ بی نهایت است. خدا میتواند یک انسان احمق، نفهم، خنگ، لال را به یک تاجر بین المللی تبدیل کند. برای خدا کاری ندارد. انّ الله بکل شیء قدیر، خدا بر هر کاری تواناست. از اشرار میتواند اخیار بسازد، از بدترینها میتواند بهترینها بسازد. دایره اختیارات ما چقدر است؟ خیلی محدود است. همان تدابیری است که در زندگیهایمان اتخاذ میکنیم، همان حد، تدبیرهای ما همین قدر کم است.
ما یک دایرهای از اختیارات خیلی محدود داریم و خداوند قدرت بیانتهاست که هر امری به دستش خیلی راحت است. و هو علیک سهل و یسیر. این برای خدا خیلی آسان است. راحت است. یعنی اگر یک وقتی در خانههایتان نشستید و با خودتان میگویید خدایا! من الان تا آخر سال باید ۲۰۰ میلیون پول در بیاورم و نگاه میکنید که ۲۰۰ میلیون در آوردن برای شما خیلی سخت است اما برای خدا دادن دو سه میلیارد هم به شما آب خوردن است و کاری ندارد و راحت است. اگر خدا بخواهد آن پول را به شما بدهد خیلی راحت میدهد و اگر شما بخواهید در بیاورید خیلی سخت در میآورید.
با تدبیرها چه کنیم؟ رمز اصلی این جاست. درست است که خداوند تقدیرهای خودش را محکم چیده اما تقدیرهای خودش را به تدابیر ما گره زده است. یعنی چی؟ یعنی بنده اختیارات محدودی دارم و خداوند قدرت بینهایت است. این خدا با قدرت بینهایت به من انسان با قدرت محدود یاد داده است که انسان قدرت تو خیلی کم است، توان تو خیلی کم است و توان من زیاد است، این ۴ تا کار کوچک را انجام بده من برای تو کارهای بزرگ انجام میدهم. یعنی تو این تدبیرهای محدود خودت را در راستای آن چه که من به تو گفتم، گفتیم همان وقت تسلیم شدن و راضی شدن، تسلیم من بشو، راضی بشو بیا آن چه من گفتم انجام بده با آن توان اندک خودت، من آن توان بینهایت خودم را برای تو مخلوق خرج میکنم.
این است که خداوند در کتاب خودش میفرماید: مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مائه حبه. مَثَل کسانی که اموال خودشان را در راه خدا انفاق میکنند، حتی جالب این است که نمیگوید مَثَل کارشان میگوید مثل خودشان. مَثَل کسانی که اموالشان را در راه خدا میبخشند اینها مثلشان مثل یک حبهای است که کشاورز این را میکارد هفت تا خوشه میدهد، از هر خوشهای ۱۰۰ تا حبه در میآید. دقت کنید، مَثَل انفاقش چنین نیست مَثَل خود این آدم این جوری است. یعنی خود این شخص را خدا عظیم میکند. خداوند شخص انفاق کننده را یکی است خود این شخص را ۷۰۰ تا میکند. بعد ادامه میکند والله یضاعف لمن یشاء. خدا برای هر کسی بخواهد این را هم اضافه میکند یعنی ۷۰۰ تا پیش فرض است. مثل اینکه من بگویم فلانی تو بیا به من ۱۰۰۰ تومان بده من به تو ۷۰۰ هزار تومان میدهم. تازه این حد است و بخواهم برای هر کس روی این اضافه هم میکنم. یعنی ۷۰۰ تا را میکنم ۹۰۰ تا،۱۰۰۰ تا، ۵۰۰۰ تا.
در نتیجه این جا میشود معامله کردن. انسان میآید طبق تقدیر خداوند ۱۰۰۰ تومان میگذارد چون توان ۱۰۰۰ تومان را دارد، خدا ۷۰۰ هزار تومان به او میدهد. اما همه کس این تقدیرها را باور ندارند. میگویند: نه، این چه حرفی است؟ من الان به شما راه دارم یاد میدهم. میگویید: چکم پاس نشد، چک دارم ۵ میلیون تومان و توی حسابم ۱ میلیون تومان است. ۴ میلیون ندارم چه کار کنم؟ توان من هم نیست آن ۴ میلیون تومان را جور کنم. ندارم، چه کنم؟ میگوید: بیا با خدا معامله کن. خدا این طور وعده داده که اگر کسی مالش را در راه خدا انفاق کند خدا ۷۰۰ برابر حداقل به او میدهد. بیاید با خدا معامله کند و بگوید از این ۱ میلیون خودم ۱۰۰ هزار تومانش را در راه خدا انفاق کنم خدا قول داده است که برگرداند. ۴ میلیون جور میشود و چک من هم پاس میشود.
اما این با عقل مادیگرایی امروز اکثر مردم سازگارنیست. میگوید یعنی چی؟ من یک میلیون دارم، ۴ میلیون الان میخواهم که چک پاس بشود باز بیایم و ۱۰۰ هزار تومان هم بدهم؟ یعنی بدهیام بشود قوز بالا قوز؟ این است که اعتماد نمیکند. همواره میخواهد بر عقل نداشته و ناقص خودش تکیه کند. این همه سال تو بر مبناهای خودت حرکت کردی، با عقل خودت رفتی و شدی امروز این، چی میشود یک سال هم بیائی و ببینی و بگویی من ۳۰ سال، ۴۰ سال، ۵۰ سال با عقل خودم گام برداشتم امروز این شدم، یک سال بیایم و با عقل خدا حرکت کنم. یک سال بیایم و بر مبنای کتاب خدا گام بردارم ببینم اینجا چی میشود؟ اشتباه شد نکنید، برگردید دوباره به همان زندگی گذشته خودتان.
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#009e3f' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue812' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-24a8ugf']
امام سجاد (ع) میفرماید: مَنْ ذَا الَّذِی ذَاقَ حَلاوَه مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلاً. خدایا چه کسی بوده که تا الان با تو معاملهای کرده و پشیمان شده؟
[/av_notification]
چه کسی بوده که طعم تو را چشیده و ول کرده؟ یعنی نداشتیم، یک نفر پیدا نمیکنید. با ریاکارها و حقهبازها و دغلکارها کاری ندارم، آنهایی که برای نمایش به مردم کار خیر انجام میدهند اما چه کسی بوده که تا الان کار خیری را صادقانه و خالصانه انجام داده باشد و نفع نبرده باشد؟ کار خیری را فقط به جهت خدا و نه به جهت طمع و توقعی از مردم. بنده خدایی آمد و گفت: من فلان کار را برای فلانی انجام دادم برای خدا اما بیاقرار بود و اعصاب من را خراب کرد. شخصی همینجوری شد و آمد پیش امام صادق و گفت: من این کار را برای خدا انجام دادم بعد جواب نداد و ناراحت شدم. حضرت فرمود: یعنی برای خدا نکردی. یعنی خدا خواست به تو نشان بدهد که این کار را برای خدا نکردی. اگر کسی برای خدا کاری انجام داد اگر از مردم جوابی نگرفت دیگر ناراحت نمیشود. آمد پیش امام صادق و گفت از کجا بفهمم کاری را برای خدا انجام دادم و یا برای غیر خدا؟ فرمود: آن کار را انجام دادی اگر همه شهر تکذیبت کردند نباید ناراحت بشوی اگر برای خدا کردی. تو نگاه بکن و بگو من این کار را برای خدا کردم حالا بقیه بگویند این کار تو به درد نمیخورد، بقیه اقرار نداشته باشند.
این است که صادقانه اکثر اعمال ما برای دیگران است. این است که تقدیرهای ما نیکو نیست. سگ دو زدنهای زیاد بدون جواب گرفتنهای خوب، نفعی گیرمان نمیآید، خیری به زندگیمان نمیآید. قرآن میگوید: آنهایی که به خدا یقین پیدا کردند در شبانه روز دارند معجزه میبینند. من با خیلیها صحبت میکنم میگویم فلانی تو معجزه دیدی؟ میگوید نه، معجزه ندیدم. قرآن میگوید: اهل یقین همیشه در حال دیدن معجزات و آیات هستند. قَد بیّنَ الآیات لقوم یوقِنُون. آنهایی که اهل یقین به خدا هستند مرتب آیات و نشانههای خدا را میبینند. میگویم: تو معجزه دیدی؟ تو در زندگی اتفاق معجزه آسا برایت افتاد؟ میگوید: نه. معلوم میشود که تو کارهایت را صادقانه انجام نمیدهی.
همواره در فکر تدبیر گری بودی که با تدبیرهای خودت، خودت را از خرابیها نجات بدهی، خودت را از سختیها نجات بدهی، خودت را از مشکلات نجات بدهی و هیچ وقت هم نجات پیدا نکردی. حالا بیا عوض کن، حالا بیا ۶ ماه حرف ما را بشنو و بگو من شنیدم یک سخنرانی از قول پیغمبر و از قول قرآن گفت، از خودش نگفت، من یتوکّل علیَ الله وَ هُوَ حَسبُهُ. من یک سال بیایم و مدلم را عوض کنم به جای اینکه بخواهم و با تدبیرهایم زندگی خودم را نیکو کنم با تدبیرهایم بیایم تقدیرهای خدا را در حق خودم نیکو کنم. یعنی تا دیروز تدبیرهایم را استفاده میکردم برای اینکه زندگی خودم را رشد بدهم به خواستههایم برسم، این را عوض کنم. تدبیرهای خودم را برای عملی کردن خواستههای خدا بگذارم. از آن چه که خودم میخواهم دست بردارم و آن چه خدا میخواهد را اجرا کنم. بعد ببینم خدا با تقدیرهایش برای من چه کار میکند؟
این رمز بود، گنج بود که امروز به شما گفتم، اگر بپذیرید. ۶ ماه مدل زندگیتان را عوض کنید، به خدا بگویید خدایا! من خواستههای خودم را میگذارم کنار، خدایا! تو به قلب من آگاهی و میدانی که من چه چیزهایی میخواهم؟ من ماشین آخرین مدل را میخواهم، من خونه میخواهم، من گنج میخواهم، من طلا میخواهم، من زن خوب میخواهم، همه اینها را میخواهم و تو هم میدانی. از اینها هم دست بر نمیدارم. دست بر ندارید. خدایا خواستههای خودم را گذاشتم کنار و میخواهم خواستههای تو خدا را عملی کنم و صادقانه هم به معامله آمدم و چون گفتی اگر خواستههای من را بدهید خواستههای شما را میدهم به خاطر این میخواهم خواستههای تو را عمل کنم اما صادقانه هم یک سال با خواستههای خودم کاری ندارم. یک سال فقط میخواهم خواسته تو باشد به این امید که تو خواسته من را بدهی ولی در این یک سال با خواسته خودم کاری ندارم. بعد ببینید که چه میشود؟
تدبیرهایتان را در جهت این قرار دهید که خدا تقدیرهایتان را نیکو کند. حالا من این را گفتم، عدهای ممکن است بپذیرند و عدهای هم نپذیرند، این جا را دیگر کاری ندارم. حرف آنقدری که باید زده بشود در باب تدبیر و تقدیر، زده شد. حالا ادامه میدهم برای آنهایی که میخواهند خدا تقدیرهایشان را نیکو کند.
یک چند تا نکته میگویم چون کلیدی است و من در زندگیهای شما دیدم که این امور تقدیرها را به شدت زشت میکند و چند تا نکته میگویم انجام نمیدهید، اینها را انجام بدهید اینها به شدت تقدیرها را نیکو میکند.
نکاتی که تقدیرهای شما را زشت و خراب میکند
چشمهایتان را مراقبت کنید. خداوند برای این چشمها حدودی قرار داده آنچه که خدا دوست ندارد نبینید. پیغمبر خدا فرمود: خدا عضوی خائنتر از چشم خلق نکرد. یعنی بیشترین خیانتی که در انسان، در اعمال و رفتارهای انسان انجام میشود مال چشم است، خائنترین عضو چشم است. چشمهایتان را نگهدارید. بعضیها هم هستند که خداوند اینها را سد کننده راه خودش قرار داده و میگوید اینها کسانی هستند که مردم را از یاد خدا دور میکند، اینها را نبینید. برخلاف آن چه که تا الان به شما گفتند که بدترین خطایی که چشم میکند نگاه کردن به زن نامحرم است. نگاه کردن به زن نامحرم هم جزو خطاهای خیلی بزرگ است اما بدتر از آن نگاه کردن به بدعت گذار است، نگاه کردن به غاصب است، نگاه کردن به کسی است که مردم را از یاد خدا دور میکند، ولو همجنس توست، مرد است، تو هم مردی و نگاهش میکنی، این کثیفترین نگاههاست. تصویر کسی را میبینی که آن شخص تمام هم و غمش را گذاشته که مردم را از یاد خدا بیرون کند، تو هم همه وقتت را برای دیدن چنین آدمی میگذاری. بعد میگوید: گناه نیست، او مرد است و من هم مرد هستم، چه گناهی است؟ فقط دیدن زن نامحرم خطا است. نه، جان من! اگر بخواهم قیاس کنم اگر دیدن زن نامحرم یک خطا باشد دیدن کسی که مردم را از یاد خدا گمراه میکند بیش از یک میلیون است. اینها دروازههای نکبت هستند.
شخصی آمد پیش امام باقر (ع) و گفت: مردم دارند فلان جا میروند. فرمود: دارند وارد در دروازههای آتش میشوند. گفت: مگر او خودش جهنمی نیست. فرمود: نه، او جهنمی نیست او دروازه جهنم است. یعنی یک انسان است اما آن انسان دروازه بدبختی است و تو با دیدنش بدبخت میشوی، تقدیرهای خدا برای تو زشت میشود. اینها را نبینید. گوش دادن به صحبتهایشان که از آن حقیقتی در بیاید نکبت برای شما میآورد. صحبتهایشان را نشنوید، چهرههایشان را نبینید، فکر کردن به آنها برای شما نکبت میآورد، اگر فکر کردید به بدی یاد کنید. این تقدیرهای شما را زشت میکند. این که این سوال را خیلیها به من میگویند که من نمیدانم چه جوری است از صبح تا شب عین سگ دارم میدوم آخر شب میآیم یک ساعت تلویزیون یک برنامه را نگاه میکنم، اصلاً برنامه مستهجن هم نیست که فکر کنند برنامه مستهجن فقط زشت است، نمیدانم چرا به هیچ جایی نمیرسم؟ همان یک ساعت دارد این را بیچاره میکند. همان یک ساعت دارد کسی را میبیند که او بزرگترین دشمنان خدا و پیغمبر خداست و با این دیدن دارد یاریش میکند، در نتیجه خدا تقدیرش را زشت میکند. و این شب تا صبح میدود و به جایی نمیرسد.
قرآن میگوید: هر کس از یاد خدا روی گردان شد ما زندگیش را سخت میکنیم، اصطلاحتاً معیشتاً ضنکا، یک زندگی سخت به او میدهیم. کسی که از یاد خدا رویگردان شد این زشتتر است یا آن کسی که دارد بقیه را هم از یاد خدا دور میکند؟ زشتر از این است. یک کسی هست که فقط خودش از یاد خدا روی گردان است اما یک کسی هست نه تنها فقط خودش از یاد خدا رویگردان است بلکه پنجاه میلیون را هم ۵ ساعت از یاد خدا روی گردان میکند و تو مینشینی پای آن و آن را نگاه میکنی و انتظار داری که خدا تقدیر تو را نیکو کند، نمیکند. جوینده راه موفقیت، آن کسی که میخواهد واقعاً تلاشهای کم او جوابهای بینهایت بگیرد به این نکات گوش بدهد. چشمهایش را بگیرد از کسی که دارد مردم را از خدا روی گردان میکند. نگاه کن، من الان دارم چهره این آقا را میبینم، این آقا در شبانه روز وقتش، زندگیش، عمرش، فیلمهایی که میسازد، تصویرهایی که میسازد، آهنگهایی که ساخته و و و و امثال اینها، این مردم را به خدا و پیغمبر خدا مشتاقتر کرد یا دورتر کرد؟ تو چرا نگاهش میکنی؟ تو داری نگاهش میکنی داری تقویتش میکنی. چی شد امروز مشهور شد؟ بس که تو و شبیه تو پای برنامههایش نشستیم، اگر من و تو نمینشستیم مشهور میشد؟ این است که در حقیقت دیدن ما کمک به او است. بعد میبینیم که تقدیرهایمان نازیباست، نامیمون است، نامبارک است. این یک نکته که تقدیر را زشت میکند.
میخواهم سر تیترهای مهم را بگویم، کارهای مهم و رایجی که راحت انجام میدهید اما بیخیال هم هستید و فکر نمیکنید که اینها دارد بیچارهتان میکند.
یک نکته خیلی مهم دیگر. خداوند برای هر انسانی توانی قرار داده است. غیر از این است؟ و توان انسانها با هم متفاوت است. نگاه کنید ببینید که توانهای شما برای یاری چه کسانی دارد استفاده میشود؟ بعضی از شما ممکن است در شرکتهای خصوصی و دولتی مشغول به کار باشید، هر چه شما بهتر کار کنید به نفع کارفرمای شما میشود؛ در این شکی نیست. آیا اصلاً برای شما مهم است که کارفرمای شما کسی هست که خدا دوستش دارد یا ندارد؟ برای خیلیها مهم نیست، میگویند چقدر حقوق میدهد؟
[av_notification title='' color='green' border='' custom_bg='#444444' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue865' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-1sau5in']
امام جواد (ع) میفرماید: «کَفی بِالمَرءِ خیَانَهً اَن یَکُونَ أمیناً لِلخَوَنَه، برای یک نفس خیانتکاری همین قدر کفایت میکند که امانتدار خائنی باشد»
[/av_notification]
تو میگویی من در کسب و کارم امانتدار هستم اما میبینی که خدا تو را در زمره خائنین مینویسد. چرا؟ میگوید چون تو امانتدار یک خائنی هستی. میگوید من خیلی دلسوز هستم در کارم اما چرا بدبختم؟ خیلی وقتها اینجور میگویند که من که انقدر صادقانه کار میکنم چرا آنقدر بدبختم؟ چون داری صداقت خودت را برای یک کثیفی میگذاری، صداقت تو دارد یک پست فطرتی را رشد میدهد. دلسوزی تو یک کثیفی را بالا میبرد در نتیجه تو هم کثیفی. چون تو انرژی خودت را، توان خودت را و آن قدرتی را که خداوند به تو داد در یاری یک ستمگر و یک پست قرار دادی، چرا خدا باید توان تو را زیاد کند؟ اما بیتفاوتی، اصلاً دقت نمیکنیم در طول شبانه روز این توانهای ما چه کسانی را دارد رشد میدهد؟
چند جلسه قبل، یک جلسهای بود در همین جمع خودمان یک بنده خدایی بلند شد و گفت من اصلاً اعتقادات شما را قبول ندارم من آمدم اینجا که ثروتمند بشوم. من هم درجمع گفتم: ما بنا نداریم کسی که اعتقادات ما را قبول ندارد ثروتمند کنیم. کسی که پیغمبر من را قبول ندارد من برای چی باید انرژی خودم را و آن نوری که خداوند به جهت پیامبرش به ما داده برای یک چنین کسی خرج کنم که بشود دشمن پیغمبر خدا؟ این است که اکثراً بیتفاوت هستید و نمیدانید این توانی که خدا به شما داده با این توان دارید به چه کسی کمک میکنید؟ دقت بفرمائید این را که میگویم خیلی نکته مهمی است توان که میگویم فقط توان دستی نیست بعضی وقتها توان مالی است.
امام صادق (ع) فرمود: «هر کس از شما که برای وعدهای دشمنی از دشمنان ما را سیر کند – یعنی دشمن ما غذا ندارد تو با پولت میآیی و دشمن خدا را سیر میکنی – دوستی از یاران ما را کشته است». میگذاشتی این سگ پدر میمُرد، چرا کمکش کردی؟ تو کمکش کردی این قدرتمند شد این قدرتمند بشود میآید و یار خدا را میکشد.
ببینید توانهای خودتان را در یاری چه کسی خرج میکنید؟ نگاه کنید من در این شرکت هستم، در این اداره هستم، در این فضا هستم. من امروز با فلان قدر انرژی میروم از صبح تا بعدازظهر کار کنم، اگر کم کاری کنید که باز پیش خدا مقصر هستید، خدا میگوید داری حقوق میگیری برای چی کم کاری میکنی؟ اگر برایش دلسوزانه کار کنید، فردا میبینید نوشتهاند این آقا آدم دلسوزی بود اما دلسوزی بود که یک کثیفی را یاری کرد. عمروعاص هم خیلی دلسوز بود، عمروعاص شبانه روز کار میکرد، با توان فکری بالا. اما این توان فکری و این کار کردنش و این زحمتهای شبانه روزی و صادقانهاش به نفع کی بود؟ به نفع معاویه بود، یعنی به ضرر امیرالمومنین. خدا لعنت کند توانش را. این است که خیلی وقتها که خدا تقدیرهای شما را نیکو نمیکند برای این است که شما توانهایی که خدا از قبل به شما داده در یاری ستمگران و یاری دشمنان خدا خرج میکنید. اصلاً برای شما مهم نیست. خیلیها با من صحبت کردند میگویم اصلاً برای تو مهم است تو میخواهی در یک شرکتی استخدام بشوی و بگویی من باید در یک شرکتی استخدام بشوم که کارفرما مؤمن باشد، این را بگذار جزو شاخصههای کار. میگوید نه، باید یک جا استخدام بشوم که حقوق خوبی بدهد. این جزو شاخصههای ما نیست.
چرا باید کارفرمای من به خدا و پیغمبر معتقد باشد؟ چون من که میخواهم آنجا کار کنم با یاری خودم آن کارفرما را بالا میبرم در نتیجه ببینم چه کسی را بالا میبرم؟ چه کسی را رشد میدهم؟ این است که وقتی خداوند میبیند ما توانهای اندک خودمان را در یاری کسانی به خرج میاندازیم و به زحمت میاندازیم که آنها مورد رضایت خدا نیست در نتیجه خدا توانهای ما را زیاد نمیکند.
امام باقر(ع) فرمود: «به خدا سوگند من برای کمک کردن به دشمن خدا یک قلم در دوات نمیزنم، گرهای از نخی باز نمیکنم.» یک جملهای به ما گفتند که آدم باید به همه خوبی کند. من بارها گفتم غلطترین جملههاست. این است که خیلی از پروفایلهایتان میبینید که میزنید چرا هر چه خوبی کردم بدی دیدم دلیلش همین است. چون به کسی خوب نکردید که خدا خوبی کردن به او را دستور داده باشد، به دشمنان خدا خوبی کردید. انتظار داشتید آن کسی که خدا را انکار کرده به حق تو پایبند باشد؟
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#bf2d57' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue810' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-1coqtan']
امام صادق (ع) فرمود: «مردم وفاداری را از کسانی میجویند که به خدا و رسولش خیانت کردند»
[/av_notification]
کسی که به خدا خیانت کرده، به خالق خودش خیانت میکند با آن همه نعمتهایی که خدا به او عطا کرده بعد فکر میکنی میآید به تو وفادار باشد؟ این است که انرژی و همت خودت را در راهی خرج میکنی که آن راه، راهی که خدا گفته نیست و آن کسی که کمکش میکنی کسی نیست که خدا او را محل کمک کردن قرار داده باشد.
این دو مسئله فعلاً در ذهنتان بماند برای اموری که تقدیرهایتان را زشت میکند، رشد نمیدهد. حالا بنشینید و یک خورده بیشتر کارهایتان را دقیق بشوید و ببینید که یک: چه کسانی را دارید میبینید؟ چه کسانی را میشنوید؟ چه کسانی را در ذهنتان عبور میدهید؟ و دو ببینید توانی که خدا به شما داده با این توان چه کسانی دارند بزرگ میشوند؟ نگو توان من کم است. نه، همان اینستاگرام که میروی و یکی را فالو میکنی یعنی یک دانه داری به او کمک میکنی. اگر دشمن خدا باشد دشمن خدا را یاری کردهای. میگوید کار اندکی بود بله توانت اندک بود با همان توان اندک یک فالو کردی. سوپر میلیاردر بشوی چه بسا برای آن کانال تبلیغ هم بکنی ده هزار فالو برایش بگیری. امروز توانت کم است ۱۰ جور آن خبیث را کمک میکنی فردا توانت زیاد میشود ۱۰۰۰ جور کمک میکنی.
به کم بودن توانها نیست چون خدا میداند که ما توانهایمان کم است. مهم این است که آن توانهای اندکمان را در چه راههایی داریم هزینه میکنیم؟ ۲۴ ساعت وقت دارم کدام سایت را دارم باز میکنم؟ آن سایتی که خدا دوست دارد باز شود یا آن سایتی که خدا دوست ندارد باز شود؟ در اینستاگرام کدام کانال را دارم فالو میکنم؟ در تلگرام کدام کانال را جوین زدم؟ به اندازه توان خودت یک دانه بازدید کنندهاش را بالا بردی یا نبردی؟ کسی را بزرگ کردی که خدا میخواست حقیر باشد و تو بزرگش کردی. در نتیجه در حقیقت ماجرا تو با خدا دشمنی کردی. معنی دشمنی چیست؟ معنی ضدیت چیست؟ معنای مقابله یعنی چی؟ یعنی خدا میخواهد این حقیر بشود تو میخواهی این بیاید بالا. یا خدا میخواهد او بیاید بالا تو میخواهی حقیر بشود. دشمن یعنی چی؟ یعنی در حقیقت با خدا داری دشمنی میکنی. صادقانهاش این است حالا شما مسئله را بخواهید کوچک فرض کنید میتوانید کوچک فرض کنید. این تقدیرهایتان را زشت میکند.
چند مسیر هم بگوییم از آن چه که تقدیرها را زیبا میکند. هیچ چیزی عزیزان، هیچ چیزی از اینکه انسان در خلوتی بنشیند و بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) درود بفرستد، در خلوت خودش نه در ریا و حقه بازی، صادقانه بنشیند و این ذکر نه فقط بر زبان بنشیند بلکه بر قلب بنشیند یعنی قلباً از خدا بخواهد که خدایا از تو میخواهم که مقام پیامبرت را و مقام اهل بیت پیامبرت را بالا ببری ولو من حقیر هستم. اصلاً ما را هر جا خواستی بیندازی بینداز مقام پیغمبرت را بالا ببر. این که میگوییم و عجّل فرجهم یعنی خدایا! فرج و گشایششان را تعجیل کن که از این پرده غیبت خارج بشوند. زمانه را به نحوی بچرخان که ما اقتدار و فرمانرواییشان را ببینیم، این میشود و عجّل فرجهم. هیچ چیزی اندازه درخواست خالصانه و بیریا و صادقانه برای بالا رفتن مقام پیامبر و اهل بیت پیامبر تقدیر انسان را نیکو نمیکند.
اما فقط یک مسئله هست که باز از این مسئله نیکوتر است و آن هم درخواست لعنت و عذاب و سخط برای دشمنان این خانواده است که باز از درود بر این خانواده ارزشمندتر است. آمد محضر امام صادق (ع) و دو تا لباس آورد و گفت: با این یکی که داشتم میبافتم مدام داشتم دشمنان شما را نفرین میکردم، این لباس را که داشتم میبافتم بر شما و خانوادهتان درود میفرستادم. حضرت آن را که با نفرین و لعنت بر دشمنان ساخته شده بود برداشت و فرمود: این در نزد ما مقربتر است و فرمود: زیاد هستند کسانی که بر ما درود میفرستند اما دشمنان ما را لعن و نفرین نمیکنند. اما آن کس که دشمنان ما را لعن میکند یقیناً بر ما هم درود میفرستد. نشنیدهاید که میگویند فلانی نان قلبش را میخورد، این حقیقتی است به والله. این است که قلبتان را عزیزان را پر کنید از کینه دشمنان خدا و از محبت دوستان خدا، بعد ببینید که چقدر تقدیرهایتان نیکو میشود. میگوید من چه میدانم که دوست خدا کیست و دشمن خدا کیست؟ عیبی ندارد همین جوری بگو. بگو خدایا درود میفرستم بر هر کسی که تو درود میفرستی بر او و نفرینم بر هر همان کسی که تو نفرین میکنی بر او، و لعنتم بر همان کس که تو لعنتش میکنی، من نمیدانم چه کسانی هستند؟ این قلبت را پاک کردی، این است تقدیر نیکو.
یک تقدیر نیکوی دیگر این است، بر عکس همان که قبلاً به شما گفتم. توانهای خودتان را دوباره ببینید، توانهایتان را در یاری کسانی که خدا را دوست دارند و خدا هم آنها را دوست دارد خرج کنید. میگوید یک چکی دارم پاس نمیشود، یک پولی میخواهم به من نمیرسد چه کنم؟ در اطراف خودت بگرد، امتحان کنید جواب میگیرد، در اطراف خودت بگرد و یک نفر را که خدا و پیغمبر را دوست دارد و خدا و پیغمبر هم دوستش دارند را پیدا کن و برو در زندگیش و ببین چه گرهای دارد؟ ممکن است گره زندگی تو ۲۰۰ میلیون باشد اما میروی و میبینی که گره زندگی او ۵۰ هزار تومان است، یک گره از زندگی او باز کن. چی شد؟ بروم و بگردم و ببینم اطراف ما چه کسی پیدا میشود که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند و یک گره از گرههای این شخص را من باز کنم. ممکن است باز کردن آن گره ۱۰۰ هزار تومان باشد، اصلاً ممکن است پولی نباشد، ممکن است بنشینم و دو ساعت با او حرف بزنم دلش باز شود، افسردگی دارد، غمگین است، مادر بزرگی است، پدربزرگی است، بروم و بنشینم دو ساعت با او حرف بزنم دلش شاد بشود. امام صادق (ع) فرمود: «اگر کسی گرهای از گره مؤمنی بردارد، یک گره، نمیخواهد پنج تا گره بردارد، تو یک دانه گره بردارد خدا هفتاد هزار ملک میگذارد تمام گرههای این را بردارند». حالا ممکن است که یک عده از شما این سخنان را باور کنید یا عدهای هم باور نکنند. این دیگر با خودتان است.
خدایا به حق محمد و آل محمد ما را از دوستداران محمد و آل محمد قرار بده.
خدایا! لعنت و خشم ما را نثار دشمنان محمد و آل محمد قرار بده.
خدایا! به ما توفیق عمل به آن چه که مقدرات ما را نیکو و زیبا میکند قرار بده.
خدایا! ما را توفیق بده از آن چه که موجب خشم و عذاب تو است روی گردان بشویم