|
تحول اقتصاد مردمی |
عزیزان دقت کنید. صحبت امروز من گنجی است. ممکن است عدهای از شما این گنج را قبول نکنید و عدهای قبول کنند. باید به اینها عمل شود تا در عمل دیده شود که آیا این حرفها راست است یا نه دروغ است. حقیقت ماجرا از نظر من این است که اینکه اکثر مردم به ثروت و قدرت و جایگاه بالا و رفیعی نمیرسند یک دلیل مهم دارد و آن هم این است که میخواهند به توانمندیهای خودشان تکیه کنند. بر عقل، هوش، تلاش، زحمت و تمام چیزهایی که بر خودشان استوار است تکیه میکنند. و چون انسان موجود ضعیفی خلق شده است توامندیهای او هم بسیار ضعیف است و نمیتواند بر مشکلات و سختیهای مسیر ثروتمندشدن و بزرگشدن غلبه پیدا کند. درنتیجه اکثر مردم میخواهند ثروتمند شوند اما کمی که در جاده ثروتمندشدن حرکت میکنند و میبینند که سخت است عاجز میشوند و قید آن را میزنند. چه باید کرد؟
آیا ثروتمندان بزرگ جهان و کسانی که بزرگ شدهاند عقول بسیار متفاوتی از شما داشتهاند؟ نه. بروید و زندگیهای آنها را بخوانید. حقیقتا خیلی عاقلتر و باهوشتر نبودهاند. آیا خیلی فنبیانهای نابتری از شما داشتهاند؟ سخنرانیهای آنها وجود دارد، بروید گوش دهید. فنبیانهای خیلی بهتری نداشتهاند. آیا خیلی پرتلاشتر از شما بودهاند؟ نه پرتلاشتر هم نبودهاند. خیلی باهوشتر بودهاند؟ خیلی از آنها نه. پس چه شده است؟ جواب آن یک جمله است. تقدیر بهتری برای آنها در دنیا رقم خورد. بعضی امروز تقدیر را به این معنی میکنند که شانس آورده است. اگر بگویید شانس آوردهاند یعنی این مسئله را تابع یک امر تصادفی و بیحساب و کتاب دانستهاید و این غلط است. اگر بگوییم تقدیر آنها بود یعنی واقعا بیحساب و کتاب نبوده است اما اتفاقات عجیب و معجزهآسایی بوده است. در زندگی تمام اینها این نقطه وجود دارد. فلان ثروتمند میگوید من به کارخانهی فلانی وارد شدم و در آنجا به این نتیجه رسیدم که من میتوانم محصول بهتری تولید کنم و این کار را کردم و ثروتمند شدم. اگر روز اول وارد آن کارخانه نمیشد، این فکر در ذهن او جرقه نمیزد. چه کسی در آن لحظه او را به آن کارخانه برده است؟ این همان شانسی است که عدهای میگویند و تقدیری است که ما به آن اعتقاد داریم.
در زندگی همهی این ثروتمندان نقطههای عطفی وجود دارد که این نقطههای عطف خارج از تدابیر خودشان بوده است و همانها هم دلیل اصلی برد و پیروزی آنها شده است. خیلی باهوشتر و عاقلتر یا موجوداتی فرازمینی که از جای دیگری آمده باشند، نبودهاند. تقدیر بهتری برای آنها رقم خورده است. به چه دلیل؟ به دلیل بعضی کارهایی که در گذشته انجام دادهاند. خیلی هم در خاطراتشان آنها را ننوشتهاند چون واقعا خود آن شخص هم نفهمید که آن کارها تقدیرش را نیکو کرد. در نتیجه وقتی داستانها را میخوانید نقاط گنگی وجود دارد که دائما از خود میپرسید پس اینجا چطور؟ چرا وارد اینجا شدید؟ چه کسی شما را برد؟ قبول دارم از این نقطه که وارد شدید تلاش کردید اما قبل از آن چه؟ اصلا چه شد که این فکر به نظر شما رسید؟ شما که خیلی باهوش نبودید.
اعمالی انجام دادند که تقدیرهای آنها را نیکو کرد اما خودشان هم نفهمیدند که دلیل نیکوشدن زندگیشان و ثروتمندشدنشان تقدیرهای خوبشان است. به همین دلیل از خیلیهای اینها که میپرسید چطور ثروتمند شدید؟ میگوید تلاش زیادی کردم. میگوید عقل خود را زیاد به کار انداختم. میگوید بیشتر فکر کردم. و غیره. در حالی که خیلیها بودهاند که از این شخص بیشتر فکر و تلاش کردهاند. هوش بیشتری به خرج دادهاند. اما آنها به جایی نرسیدهاند و این شخص به جایی رسیده است. او فکر میکند که خودش ثروتمند شده است. به همین دلیل نمیداند که یک تقدیر و دست قدرتی او را ثروتمند کرده است. خود او هم غافل است. اگر بر خودش هوشیار شود دلیل اصلی را میفهمد.
این تقدیرها در زندگی همه ما وجود دارد. هر کسی که نخواهد آن را قبول کند خود را از یک مجرای بزرگ فهم و درک عقب انداخته است. وجود این تقدیر در زندگیهای ما از وجود آفتابی که در روز میتابد، روشنتر و واضحتر است. الان اگر کسی از جمع بلند شود و بگوید من آفتاب را قبول ندارم، آیا قبول نکردن این آفتاب را کنار میزند؟ خورشید را محو میکند؟ کسی از جمع بلند شود و بگوید که من ماه را قبول ندارم. اصلا ماهی وجود ندارد. آیا قبول نکردن اینکه این شخص بگوید ماه وجود ندارد، ماه را از بین میبرد؟ باعث میشود که خود او به بعضی از فهم و درکها نرسد. امر تقدیر هم در زندگی ما واضحتر از امر خورشید و ماه است. اگ کسی بگوید من تقدیر را قبول نمیکنم یعنی انگار امر آشکاری را قبول نکرده است و درنتیجه نمیتواند پشت سر خود را درست بچیند و طراحی و تحلیل کند.
بارها این را به شما گفتهام که شما توانی دارید . این توان و قدر خود را در گوشهای نگه دارید. اگر میخواهید با این توان در جاده ثروتمندشدن قدم بردارید، قدم شما برای ثروتمندشدن خیلی کم است. نه فقط توان شما، توان همان ثروتمندهای بزرگ جهان هم به خودی خودشان خیلی کم بود. اما از توانهای دیگری که در اطراف وجود دارد برای خود بهره ببرید، یکدفعه میبینید که بزرگ میشوید. الان شمایی که اینجا نشستهاید به چه نتیجهای رسیدید که اینجا بنشینید؟ مخصوصا قدیمیها با خودتان اینطور گفتهاید که در روز پنجشنبه کسانی هستند که نسبت به ما درباره تجارت باتجربهتر واقفتر هستند، آنجا پای صحبتهای آنها مینشینیم و از دانش آنها بهره میگیریم. یعنی از توان کسی دیگری به نفع خودتان بهره میگیرید.
از قدیمیترها درباره کسانی که از چنین ظرفیتهایی بهره نمیگیرند. یعنی کسی که میگوید من میخواهم تجارت و برندینگ را شروع کنم، فقط و فقط میخواهم بر هوش و درک و فهم خودم تکیه کنم. نمیخواهم از تجربه و دانش کسی که باتجربهتر و داناتر است بهره ببرم. چه اتفاقی میافتد؟ هیچکدام آنها رشدی نکردهاند. یک نمونه سراغ نداریم که کسی نیامده باشد و درسها را ندیده باشد و بعد در زمره ثروتمندها قرار گرفته باشد یا در تجارت به نقطه خوبی رسیده باشد. یک نمونه هم نداریم.
پس باید این را بپذیریم که توان ما برای برداشتن مشکلات بسیار اندک است. به توان دیگری نیاز داریم که پشت توان ما قرار بگیرد و توانها را بالا ببرد. به همین دلیل مثلا اگر خود من صد باشم، یک شخص دیگر که هزار است را پشت خود بیاورم و او قبول کند که من را جلو ببرد، هزار و صد میشوم. خیلی راحت پشت من میشود. وقتی کسی پدرش را از دست میدهد میگویند فلانی پشتش را از دست داده است. یعنی آن قوهی حمایتی که میتوانست از او جمایت کند از بین رفته است.
ما درباره جناح و گروه و بار زیاد صحبت کردیم. گفتیم اگر کسی میخواهد تقدیرهای خود را نیکو کند باید در یک جناح و گروه و حزبی قرار گیرد. منظور ما از این جناح و گرو ه و حزب ، سیاسی نیست. منظور ما یک جناح اقتصادی است. ما کاری با سیاست نداریم. مراقب باشید کلمات شما را فریب ندهند. یعنی باید در کنار توان خود از توان دیگران بهره ببرد تا رشد کند.
متأسفانه خیلی از افراد جدید دچار این ضعف هستند. روز اولی که میخواهند وارد آراد شوند در این جلسات شرکت میکنند، در انتهای صحبت بنده با شما مشورت میکنند و فضا را میسنجند و بعد میگویند اینجا خوب است و شروع کنیم. شروع میکنند اما در هفته بعد دیگر خود را از این جناح و حزب محروم میکند. میآید و با اعتماد به همین صحبتها و حرفهایی که از قدیمیترها شنید فعالیت خود را در برندینگ آغاز میکند. با خود میگوید اینها گفتند جواب میدهد پس جواب میدهد. اینها با بهرهمندی از همین جناحها بهره گرفتهاند، نه فقط با ورود به آراد. خیلیها وارد آراد میشوند اما از ظرفیتهای مختلفی که در آن وجود دارد بهرهمند نمیشوند. روز اول برای واردشدن میآیند، با قدیمیها صحبت میکنند و حرف میزنند و مشورت میگیرند، وقتی مصمم شدند که خوب است وارد میشوند و اما دیگر با قدیمیها کاری ندارند. دیگر از تجربههای آنها بهرهمند نمیشوند.
بارها گفتهام که خیلی از افرادی که اینجا در جمع شما نشستهاند و به راحتی حاضرند که اطلاعات خود را به شما بدهند، سالها زحمت کشیدهاند و تجارت را تجربه کردهاند و پای صحبتها نشستهاند و الان حاضر هستند رایگان و مجانی و بدون منت آنچه که یاد گرفتهاند را به شما یاد دهند. اما شما حاضر نیستید به هر دلیلی از آنچه آنها یاد گرفتهاند بهره ببرید. در نتیجه توان خودتان را مبنا و مرجع رشد قرار میدهید که آن هم برای رشدکردن بسیار کم است.
شبیه مگسی میماند که میخواهد بال بزند اما نمیتواند از ارتفاع مشخصی بالاتر برود. در ارتفاعات پایین هم چون ساختمانها و موانع هستند، مگس میتواند پرواز کند. در ارتفاع ۵-۶-۷ متر میتواند اما از ۱۰-۲۰-۵۰ متر بالاتر دیگر ساختمانی نیست. وقتی هم که ساختمان نیست باد زیاد میشود. در نتیجه مگس قدرت پرواز ندارد. عقاب میخواهد. کبوتر هم که باشید ۶۰-۷۰ متر میتوانید پرواز کنید. عقاب که باشید بالا میروید. تفاوت بین عقاب و کبوتر در بال آنها است. کبوتر کی پر کوچک و عقاب هزار پر بزرگ دارد. به همین دلیل میتواند بالا پرواز کند.
درنتیجه انسان عاقل و هوشمند با درک و شنیدن این نکات به این نتیجه میرسد که اگر من میخواهم نقاط خیلی بالایی را طی کنم به یک حمایتکننده و پشت و جناح و بالی هستم که آن بال من را خیلی رشد دهد. آن جناح باید من را خیلی رشد دهد. حالا جناح کسی پدر او میشود. خب این بال و جناح تا کی برقرار است؟ تا وقتی که پدر او زنده است یا علیل نشده باشد. کسی میگوید پنج رفیقم جناح و بال من هستند. تا چه زمانی جناح و بال او برقرار است؟ تا زمانی که آن رفاقت برقرار باشد. مرگ ممکن است آن رفیق را از بین ببرد. دعوا در دوستی ممکن است آن رفاقت را از بین ببرد. اما باز هم از هیچی و تنهایی بهتر است. یعنی وجود یک دوست و رفیق و همراهی که بال انسان بشود خیلی کمک میکند.
خیلی از شماها در شهری هستید و مشتریهایی دارید. اگر یک رفیق دیگری در شهر دیگری داشته باشید که با شما ندار باشد و حاضر باشد برای شما هم مذاکره کند، حالا مبلغی هم برای این کار تفاهم کرده باشید. تا دیروز اگر شما میگفتید من در فلان شهر دفتری دارم، الان که با آن رفیق صحبت کردهاید او هم میگوید من حاضرم برای شما مذاکره کنم. میگویید من الان در دو شهر دفتر دارم. این رفیق بشود سه تا میگویید در سه شهر رفیق دارم. وقتی رفقایتان زیاد شوند میگویید من در تمام شهرهای کشور شعبه دارم. شما در کدام شهر هستید که بگویم بروید و با همکاران ما مذاکره کنید؟ چقدر انسان قوی میشود. تا دیروز نمیتوانست پوشش دهد اما الان میتواند این کار را انجام دهد. این به دلیل جناح و بالی است که برای خود ایجاد کرده است.
اما جالب است که همین جناحها و بالها و قدرتها برای انسان به وجود نمیآید مگر باز هم به همان تقدیر نیکو. یعنی اگر باز هم کسی بگوید من با تقدیر و این مسائل کاری ندارم. من میخواهم به تدبیر خود جناحهایم را زیاد کنم. باز هم در جایی عاجز میماند. باز هم میبینیم که افرادی بدون اینکه خیلی تلاش کنند و باهوش باشند جناحهای قوی دارند. افرادی هم هستند که خیلی تلاش کردهاند و خیلی باهوش هستند اما جناحهای آنها ضعیف است یا اصلا جناحی ندارند. پس معلوم میشود باز هم پیدایش همان جناح و گروهی که انسان بتواند به واسطه آن خیلی رشد کند تابع تقدیر خوبی است که برای او رقم بخورد.
این قسمت صحبت را مخصوصا قدیمیترها دقت کنند. شاید برای جدیدترها کمی دور از واقع باشد و باور و پذیرش آن سخت باشد. فکر کنند که نه این حرفها نیست و اعتقادی به آنها نداشته باشند. اما قدیمیهای ما این را بدانند، چون عمده جلسه ما برای قدیمیها است. اگر از شما بپرسند که چه جناح و پشتی برای انسان قدرتمندتر است؟ فکر کنید. اگر قرار باشد کسی پشت و جناح انسان باشد یا انسان در آن جناح و گروه باشد، چه جناح و گروه و حزبی از همه بالاتر است؟ چه پشتی از همه محکمتر است؟اگر انسان عاقل باشد میگوید پشت خدا. پدر، مادر، همسر، دوست، فامیل و غیره تا جایی توان دارند که بخواهد من را بالا ببرند. اگر همه اینها واقعا هم اراده کنند که شما را بالا ببرند با هم توانشان محدود است. اما اگر تقدیر خداوند بر این قرار بگیرد که شما را بالا ببرد. اگر پدرتان همه عزم خود را جزم کند که شما را بالا ببرد آیا کسی وجود ندارد که از پدرتان قدرتمندتر باشد و با وجود او باز هم شما را زمین بزند؟ چرا وجود دارد. ده تا دوست دور خود جمع کردهاید که به واسطه آنها بالا بروید، آیا نمیشود دشمنی پیدا شود قویتر از ده رفیق تو که تو و رفقایت را با هم له کند؟ چرا میشود. اما اگر خداوند نیت کند که این آقا را ثروتمند کند، چه کسی میتواند او را زمین بزند؟ و اگر خداوند نیت کند که این آقا حقیر بشود، چه کسی میخواهد او را بالا ببرد؟ این قسمت صحبت من برای کسانی که خداپرست نیستند و باوری به خدا ندارند بعضا سنگین و غیر قابل باور است. اما کسانی که خدا را فهمیدند و یقین کردند میفهمند که من چه میگویم.
به همین دلیل است که اگر ما ارادهی خداوند را به سمت خود جذب کنیم، یعنی بتوانیم دل خدا را به دست آوریم و خداوند قبول کند که ما را بالا ببرد، دیگر هیچ شکستی برای ما وجود ندارد.
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#d6579d' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue8bf' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-36qsf3x']
خداوند در کتابش میفرماید ((الله ولی الذین آمنو یخرجهم من الظلمات الی النور)) کسانی که به خدا ایمان آوردند و به او تکیه کردند و وعدههای او را باور کردند، خدا سرپرستی آنها را به عهده میگیرد.
[/av_notification]
یعنی خداوند میگوید این بنده در گروه من است. قرآن در آیات دیگری هم توضیح میدهد. میگوید این گروهها جندالله هستند. یعنی اینها جزو لشکر خدا هستند. بعد میفرماید آگاه باشید که اینها همیشه پیروز هستند. حتی در اتفاقاتی که مردم تصور کنند آنها شکست خوردهاند، حقیقت ماجرا این است که آنها پیروزند. مردم فکر میکنند که آنها شکست خوردهاند.
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#ba4c90' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue810' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-2p3rha5']
قرآن میگوید ((خداوند سرپرستی کسانی که ایمان آوردهاند را بر عهده گرفته است. خودش آنها را از ظلمت خارج میکند و به سمت نور میبرد.))
[/av_notification]
بدون اینکه آن شخص کاری داشته باشد. یعنی اگر فقیر باشد خود خدا شرایط در زندگی او میچیند، بدون اینکه اصلا آن شخص درگیر شود، و او را به سمت ثروت میبرد. میپرسند چه شد؟ چه کردی؟ میگوید چیز زیادی نمیدانم. کار خیلی خاصی نکردم. بعله، تلاشهای روزمره داشتم.
الان خیلی از شما وارد همین تجارت شدید و درآمدهای بالای ده میلیون تومان را در ماه دارید. حاضرم قسم بخورم که شما از یک کارمند کمتر کار کردهاید، کمتر استرس کشیدهاید، کمتر به سختی افتادهاید، بعضا درآمد و هوش و تلاشتان هم پایینتر بوده است. اما امروز وضع شما بهتر است، چرا؟ چون در مسیر بهتری افتادهاید. آیا برای اینکه در مسیر بهتری بیفتید خیلی فکر کردهاید؟ باز هم نه. خیلی یکدفعه و شانسی شد. در کانال تلگرامی بودید، یکدفعه پیامی دیدید، به دلتان افتاد که بروید ببینید چه است. وارد شدید و قبول نکردید و با شک و تردید گفتید ببینم چه میشود. با همین شک و تردید آمدید و بعد شد. همین الان هم مشکوک هستید. همین الان هم هنوز نیم نگاهی به آگهیهای استخدامی دارید. هنوز هم پدرها و مادرهایتان میگویند که پسر نمیروی در فلان جا استخدام شوی؟ با اینکه دیدهاید هم ایمان نمیآورید که راه تجارت که راه خدا است بهتر است.
وقتی کسی که ایمان نیاورده است اینقدر وضع مالی خوبی دارد، اگر شما مصمم و یکدل میشدید چه میشد؟ این تشکیکها و شبههها از شما دور میشد چه میشد؟ با دائم چپ و راست رفتن بالا آمدید. پس اگر خداوند برای کسی مقدر کند که ثروتمند شود، ولو خود آن شخص مشکوک باشد، ثروتمند میشود. اما کس دیگری یکدل شده است که ثروتمند شود اما نمیشود. چون خداوند سرپرستی او را به عهده نگرفته است. خداوند نخواسته که این شخص ثروتمند شود.
پس اگر واقعا دنبال معجزه در زندگی میگردید، اگر به دنبال این هستید که یکدفعه اتفاقات شگفتانگیزی برای شما بیفتد و اطرافیانتان شگفتزده شوند وارد تجارت شوید. اطرافیانتان میگویند که همیشه این آدم در حال تفریح است پس چطور ثروتمند شده است؟ حتما دزدی کرده است! اگر طوری زندگی کنید که خیلی پرتلاش باشید، اطرافیان میگویند خب بندهخدا خیلی در این سه سال زحمت کشید. اینها را که میگویم در زندگی خودمان دیدهایم. بلااستثناء و بدون هیچ تردیدی تمام فامیل ما متفقالقول بر این باور هستند که یا دزدی کردهایم، یا وام کلفتی از دولت گرفتهایم یا یک گنج پیدا کردهایم. چون هر زمان که ما را دیدهاند در حال تفریح بودهایم. وقت زیادی برای کار نبوده است. اگر اینطور شد قشنگ است.
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#8e395f' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue860' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-21z4rrx']
امیرالمؤمنین میفرماید (( خداوند انسان را خلق نکرده است تا همچون خری کار کند و روزی خود را اینگونه به دست آورد.))
[/av_notification]
اما اگر به اکثر مردم نگاه کنید، بلانسبت خر! به خر توهین میشود. از خر هم بدتر کار میکنند اما باز هم هشتشان گرو نهشان است. آیا خدایی که انسان را خلق کرد واقعا خواست که انسان اینقدر مفلوک باشد؟ واقعا خواست که انسان اینقدر حقیرانه زندگی کند؟ یا نه! خدا برای انسان عزت و بزرگی خواست و خود انسان خود را حقیر کرد!
چقدر امام صادق (ع) گلو پاره کرد که ((ای شیعیان ما اجیر نشوید. اگر اجیر شدید و دعا کردید که خداوند روزیتان را زیاد کند و خدا روزیتان را زیاد نکرد هیچ ملامتی بر خدا نیست.)) باز هم هی صفهای استخدامی و گوسفندان در طویله! شلوغ! میبینیم که حرف امام صادق (ع) شنیده نشده است. شخصی آمد و گفت که دارم از گرسنگی میمیرم، جایی هست که کارمند کسی شوم و اجیر کسی شود تا از گرسنگی نمیرم؟ حضرت فرمود نه نشو! اجیر که شوی یعنی خودت به دست خودت روزی خود را بستهای.
مگر غیر این است؟ اگر کارمند شوید حقوقتان یکی دو میلیون است. یعنی خود را به دو میلیون فروختهاید. حالا میخواهید خداوند برای شما چه کند؟ شبها بنشینید و دعا کنید، چه اتفاقی میافتد؟ مثلا حقوق دو میلیونی چه میشود؟ اما اینکه پیغمبر فرمود روزی بر ده قسم است و نه قسم آن بر تجارت است. اگر در تجارت وارد شوید و شبی هم دلتان شکسته باشد و بگویید خدایا چک من پاس نشد کمکم کن. صبح کسی زنگ میزند و میگوید من هزار تن از محصول شما را میخواهم و یکدفعه به پول بزرگی میرسید. ممکن است نه؟ وقتی اجیر کسی میشوید یعنی دست خدا را بستهاید که بخواهد خیری به شما برساند. کارمندی کلمه فریب همان اجیرشدن است. چون اجیرشدن زشت بود و عدهای دوست داشتند که مردم اجیر شوند کلمه را به کارمندی تغییر دادند. چون تجارت زیبا بود و باز هم همان عده نخواستند که مردم تاجر شوند آن را به دلال تعبیر کردند و دلالی را زشت جلوه دادند تا مردم وارد این کار نشوند. هر چند که اختلافات زیادی بین این دو است.
اگر خداوند در مقدرات انسان ثروتمندشدن را رقم بزند و بنویسد که فلانی ثروتمند شود، هیچ کسی نمیتواند او را فقیر کند. در نتیجه عزیزان اگر میخواهید یکدفعه جهشهای بزرگی بزنید کافی است که تنها به یک آیه قرآن عمل کنید. تا انسان بخواهد با توان خود به جلو برود انرژی او به قدر و اندازه خودش است. فرض کنید بندهخدایی میخواهد استخری بزند. تا بر توان خود تکیه دارد میتواند روزی دو متر بکند. خیلی هم بتواند ۳-۴ متر میشود. اما اگر بگوید چرا فقط به توان خودم تکیه کنم؟ میروم به فک و فامیل و دوست میگویم که بیایید به من کمک کنید و بعد ۵۰ نفر حاضر شوند که به او کمک کنند. حالا ۵۰ تا دو متر ۱۰۰ متر میشود. حالا اگر بگویید خدایا من میخواهم در اینجا استخری بزنم، چه بسا فردا بمبی میافتد و آنجا خالی میشود و او فقط گوشههای آن را مرتب میکند و تمام!
واقعا باید از این جور معجزات ببینید. من که میگویم دیدهام. باید معجزه ببینید تا ایمان بیاورید. باید ببینید که کارهای سخت و دشوار به یکباره با یک اتفاق خیلی عجیب و غریب تبدیل به یک کار بسیار آسان میشود و شما لقمه راحتی میخورید. ((و یرزقه من حیث لا یحتسب)) و خداوند روزی میدهد از جایی که حسابی برایش باز نکردهاید. یک کارمند هم نیست که بلند شود و بگوید من همچین معجزهای را دیدهام. ندیده است. چون کارمند از همانجایی که فکر میکند روزی میگیرد آن هم به شرطی که کارفرما آخر ماه پول او را بدهد. به یک کارمند از کجا میخواهد روزی برسد که هیچ حسابی برای آن باز نکرده است؟ هر چه پول به جیب او آمده از کارفرما گرفته است. البته به شرط آنکه کارفرما پول او را بدهد. جایی ندارد که خداوند از آنجا برایش روزی باز کند. خیلی عجیب و غریب است. پولی هم اگر برسد پولی است که در بانک گذاشته و در قرعهکشی برنده شود. آن هم باز نمیشود بگویید از جایی که حسابی باز نکرده است چون خودش رفته و در بانک حساب باز کرده است. هزاران نفر که حساب باز کردهاند برنده نشدهاند و حالا یک نفر میشود. اما قرآن میگوید ((و یرزقه من حیث لا یحتسب)) و خداوند روزی میدهد از جایی که حسابی برایش باز نکردهاید.
در عرصهی ثروتمندی تحقق این وعده خداوند تنها در تجارت ممکن است. نشنیدهاید که کسی بگوید من باغی داشتم. یکدفعه قیمت زمین بالا رفت و من با اینکه فکر نمیکردم ثروتمند شدم. این تجارت کرده است. خرید و فروش زمین راه انداخته است. یا میگوید ماشینی داشتم و یکدفعه قیمت ماشین بالا رفت. یا در جایی آهن، پیچ، نخود وغیره نگه داشتم و قیمت آن بالا رفت. او حساب باز نکرده و از جایی روزی عجیب و غریب برایش میآید و این فقط در خرید و فروش ممکن است. حتی اگر کارمندی ثروتمند شده و رشد کرده به دلیل کارمندی نبوده است. از قبل کارمندی زمینی خریده و از فروش زمین پولدار شده است. باز هم تجارتی کرده است. حالا اگر شغل او کامل تجارت میبود چه نفعی میکرد.
یک آیه کتاب خدا هست که اگر کسی همین یک آیه را بشنود و باور کند و ایمان آورد، توان محدود خود را به یک دریای لایتنهای و قدرت پایانناپذیر وصل کرده است. فقط کافی است به همین یک آیه ایمان بیاورد.
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#55007c' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue811' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-1qh1sjh']
خداوند در کتابش میفرماید ((ان تنصر الله ینصرکم)) اگر خدا را یاری کنید خداوند هم شما را یاری میکند. و اگر خدا شما را یاری کند دیگر کسی شما را شکست نخواهد داد.
[/av_notification]
کافی است که ما همین یک وعده خدا را باور کنیم.
اگر خدا را یاری کنید یعنی چه؟ مگر ما چقدر توان داریم که بتوانیم خدا را یاری کنیم؟ ما در نهایت قرار است همان توان کم خود را بگذاریم. یعنی خداوند با این آیه دارد از یک معامله و تجارت خیلی کلان و پرسود با شما صحبت میکند. مثل این است که پادشاهی به زیردستی بگوید اگر تو به من کمک کنی من هم به تو کمک میکنم. این زیردست مگر چقدر میتواند به پادشاده کمک کند؟ نهایتا به اندازه توان خودش است. میگوید اگر تو همه توان خود را برای من بگذاری من هم تمام توان خود را برای تو میگذارم. آیا این معامله بدی برای یک غلام است؟ اگ این غلام عاقب باشد با خود میگوید تمام نیروی من چقدر است؟ کافی است تمام توان خود را برای او بگذارم تا میلیاردها برابر آن را دریافت کنم. چرا این کار را نکنم؟ اگر بانکی به شما بگوید بیایید در حساب من ۱۰۰ میلیون پول بگذارید و آخر سال ۱۳۰ میلیون بگیرید، چطور تمام پولهای خود را میبرید و در این بانک میگذارید؟ نمیگذارید؟ کسی که میگوید نه اگر سود بانک از ۳۰ به ۴۰-۵۰ تغییر دهد، میگذارد. یک عددی دارد و رام میشود. کسی که به پول رام شود میشود. مگر کسی که واقعا با خدا بسته باشد. بر قدرت عظیمی تکیه کرده است که دیگر قدرتهای حقیر در نظرش جلوه نمیکند. به نامحدودی وصل شده است که دیگر محدود برای او اهمیتی ندارد. وگرنه کسی که به محدود تکیه کرده است در نهایت به مبلغی رام میشود. چون برای خود حدی در نظر گرفته است.
چرا ما توانهای محدود خود را با خدا معامله نمیکنیم؟ چند حالت دارد. ((غفلت)) است که میگوید تا قبل از این کسی اینها را به من نگفته بود. میگوید من این حرف خدا را ((باور)) نمیکنم. اگر باور نکند چه کسی ضرر کرده است؟ خود او، چون خود را محروم کرده است. کسی که باور کرده انجام داده و جواب هم گرفته است. اگر کسی از شما باشد که این معامله را انجام داده باشد و جواب گرفته باشد، اگر هزاران هزار نفر هم بگویند این حرف غلط است آن است چه میگوید؟ میگوید من انجام دادهام و نتیجه آن را هم دیدهام. بانکی میگوید ۱۰۰ میلیون بگذارید آخر سال ۲۰۰ میلیون به شما میدهیم. اگر هزار نفر بگویند کلاهبرداری است میگوید عزیزم من گذاشتم و گرفتم. چه کلاهبرداری؟
بعضی اوقات درک انسان از پدیدههای مختلف درک حضوری و یقینی است. یعنی آن شخص این معامله را انجام داده است و این نفع را برده است. حالا هزاران نفر هم بگویند دروغ است قبول نمیکند. شما هم میتوانید امتحان کنید. به همین دلیل خداوند میگوید ای مردم به جای اینکه توانهای خود را در جاهای مختلف خرج کنید بیایید و توان خود را به من بدهید. انرژیهایی که شما میخواهید در جهان مصرف کنید حقیر است، بیایید یاری و توان خود را در راه خدا خرج کنید تا خدا شما را یاری کند. اینکه ابیعبدالله در کربلا فرمود ((حلمن ناصرن ینصرونی)) چه کسی است کمککنندهای که من را یاری کند؟ نه اینکه از سر ضعف باشد. مثل کسی که در دعوایی کتک خورده باشد دستش را بالا بیاورد و بگوید کسی نیست به من کمک کند و من را نجات دهد ! نه! حسین (ع) میگوید چه کسی است که بیاید و توان اندک خود را در راه من حسین که فرستاده خداوند هستم بگذارد تا در عوض آن نفع بزرگی ببرد؟ یعنی این را برای من و شما میگوید نه برای اینکه خود را از ان مهلکه نجات دهد. گروههای مختلفی آمدند و گفتند که حسین ما تو را نجات میدهیم و او گفت من را به یاری شما نیازی نیست.
در نتیجه اگر توانهای خودتان را در راه خدا مصرف کردید میبینید که خداوند هم چقدر شما را یاری میکند. بعد میبینید که چقدر رشدتان متفاوت شد. رشدتان چقدر عجیب شد. چقدر نمایی رشد کردید. چقدر نجومی شد این رشد. اما متأسفانه، با شناختی که خود بچههای آراد دارم میگویم، در همین بچههای ما هم این خیلی کم است. یعنی همه میخواهند خودشان با توان خودشان خود را رشد دهند. یعنی انرژیها و توانهای خودشان را مصروف یاری خودشان کردهاند. در نتیجه رشدشان آرام است. اما اگر انرژیهای خود را در راه یاری خدا صرف میکردند چه میشد؟ سؤال پیش میآید که اصلا خدا چیست که ما او را یاری کنیم؟ اصلا مگر خدا یاری میشود؟ مگر خدا به یاری مخلوقاتش نیاز دارد؟ اگر کسی این را درست بفهمد متوجه میشود که منظور خدا از یاری خدا یاری فرستادگان خدا است. اگر میگوید ((ان تنصر الله ...)) اگر خدا را یاری کنید، منظور این است که پیغمبر و و امام من را یاری کنید. وگرنه خود خدا که بینیاز است. خدا یاری نمیشود اما فرستاده خدا یاری میشود.
الان در عصری هستیم که فرستاده خداوند غایب است. من کد و گنج را به شما دادم، اینکه میخواهید قبول کنید یا نه به خودتان مربوط است. امروز و در این عصر و زمان، میخواهید جهشهای نجومی بزنید؟ میخواهید رشدی کنید که همه از رشد شما متحیرالعقول بمانند؟ خداوند که یاری نمیشود، ولی خدا هم که در غیبت است و نمیتوانید او را یاری کنید، چه کار باید بکنیم؟
[av_notification title='' color='custom' border='' custom_bg='#2c86e8' custom_font='#ffffff' size='large' icon_select='yes' icon='ue865' font='entypo-fontello' admin_preview_bg='' av_uid='av-197h8zh']
امام صادق (ع) فرمود ((زمانی که امام از نظرهای شما غایب شد و دیگر ولی خدا را ندیدید، اگر کسی خواست خداوند را یاری کند به یکی از شیعیان ما یاری رساند.))
[/av_notification]
خیلی از شما در دلتان میگویید خدایا ای کاش من روزی به دیدار امام زمان بروم، کاش میشد من امام زمانم را پرستاری میکردم، کاش میشد من امام زمانم را عیادت میکردم و غیره. امام صادق (ع) فرمود اگر کسی میخواهد امامش را پرستاری و عیادت و کمک کند، کافی است مؤمنی که به امامش ایمان دارد را پرستاری و عیادت و کمک کند. اساسا یاری خداوند یعنی یاری بنده مؤمنی که به خدا ایمان آورده است.
چیزی را که میگویم اجرا کنید. مطمئن هستم اگر چند کار را انجام دهید و نتایج نجومی و معجزهآسا آن را ببینید در همین جلسات دیگران را هم ترغیب میکنید و برای آنها هم عملی میشود. کسانی که به خدا و فرستادههای او ایمان آوردند و در تعریف خداوند مؤمن هستند را بشناسید. بعد ببینید که این افراد چه نیازها و دردها و مشکلاتی دارند. با توان محدود خود یکی از دردها و نیازهای آنها را برطرف کنید. این ((ان تنصر الله)) میشود. یعنی خداوند را یاری کردهاید. اگر کسی که مؤمن است و به خدا و رسول و فرستادههایش ایمان آورده است را یاری کنید، یاری او همان یاری خدا میشود. حالا خدا هم به یاری شما میآید. بعد ببینید زندگیهایتان چطور میشود.
فقط در اینجایی که این حرف را زدم نگران یک آفت هستم و آن هم شناخت مؤمن است. چون شما میدانید یاری کردن و نیاز و رفع نیاز یعنی چه اما نمیدانید که مؤمن چه کسی است. چه بسا اکثر شما با این نسخه میروید و مشرکی یا یاری میکنید؛ چون این دو خیلی به هم نزدیک هستند. آن مشرک را یاری میکنید. خدا فرمود هر کسی مشرکی را یاری کند من آن یاریدهنده را خار و ذلیل میکنم. درنتیجه به آن شخص کمک میکنید اما له میشوید. در برخی از روایات داریم که اگر خواستید ببینید کسی مؤمن است به او کمک کنید، اگر بعد از آن نفع بردید میفهمید که مؤمن بود. اما اگر بعد از آن شر و وبال شما را گرفت بدانید که نکبت زیادی داشت.
مشکل اینجاست چون تمام تعریفها قاطی شده است. الان ما به عدهای مؤمن میگوییم درحالیکه در نزد خداوند اینها از کافر حربی نجستر هستند. جالب است که عده دیگری را هم مؤمن نمیدانیم و آنها به خدا مؤمن هستند. آن چیزی که نزد خداوند است ملاک است. راز هم در همین است. امام صادق (ع) فرمود ((اگر یکی از شما مؤمنی را بیابد و گرهی از مشکلات او بگشاید، خداوند ۷۰ هزار ملائک را اجیر میکند تا گرههای او را تا روز قیامت بگشایند.)) کافی است یک گره را باز کنید. اگر بعضی از شماها میگویید که من گرههای زیادی را باز کردم اما به رشدی نرسیدم، صادقانه میگویم آن گرههایی که باز کردید برای مشرک و منافق بوده است. همانطور که گفتم خیلی از تعاریف ما با تعاریف خداوند متفاوت است.
اما اگر واقعا این حرفها را قبول کنید و نیت کنید که از انرژی خداوند بهرهمند شوید و این به دغدغه و هموغم شما تبدیل شود، خلوت کنید و بگویید خدایا من واقعا میخواهم به مؤمنی یاری کنم. خودت آن مؤمن را به من نشان بده. إنشاءالله به همین زودیها خداوند مؤمنی را سر راهتان قرار میدهد و گره کار او را باز میکنید. آن موقع میبینید که چه بسیار گره از سر راه شما برداشته شد. چه بسیار گرههایی که از شما حل شد. چه بسیار معجزات عجیب و غریبی که دیدید.
باور من در اقتصاد این است که اگر کسی در اقتصاد معجزه نبیند، به روش خر و گاو ثروتمند شده است. چون خر و گاو با زحمت خیلی زیاد غذایی را به دست میآورند. جالب است که برای تمام ثروتمندان دنیا معجزهای اتفاق افتاد که ثروتمند شدند. اگر میگویند که اثر تلاش و هوش ما بود که ثروتمند شدیم دروغ میگویند. از اثر قدرت خدا ثروتمند شدهاند اما نمیخواهند قدرت خدا را به مردم بگویند. میخواهند به مردم بگویند که ما بودیم که این کارها را کردیم. برای همین خیلی از افراد کتابهای آنها را میخوانند اما به رشدی نمیرسند. چون آنها اصل ماجرا و مطلب را در کتابهایشان نمیگویند و آن را پنهان کردهاند. آن حقیقت اصلی که باید عنایت پروردگار در زندگی ما باشد از نظرها مخفی مانده است.
خدایا این توفیق را به ما عنایت کن که قدرت ما در یاری رساندن به تو و امام تو و پیروان امام تو محقق شود. خدایا به ما توفیق بده که راه درست را از راه غلط بشناسیم. خدایا ما را موفق کن که ثروت را از راه حلال به دست آوریم. خدایا ثروتهای به دست آمده ما را در مسیرهای درستی به کار بیانداز.
به برکت صلوات بر محمد و آل محمد