در جلسات گذشته درباره شاخصههای پیشرفت در عرصه اقتصاد صحبت کردیم و بعضی از این شاخصهها را نیز بیان کردیم. مسئلهای که امروز میخواهم درباره آن صحبت کنم بسیار مهم است.
در بسیاری از افراد نبود همین موضوع دلیل رشد نکردن و پیشرفت نکردن شده است و آن نبود اراده است. نبود یک عزم محکم برای حرکت است.
اگر از بسیاری از ما سوال شود که آیا خواهان ثروت و رزق و روزی بیشتر هستید؟ میگوییم بله. اما یکی از دلایل مهم اینکه چرا به این رزق و روزی بیشتر نمیرسیم این است که عزم و اراده لازم برای حرکت در مسیر موفقیت و پیشرفت در ما نیست.
امروز میخواهیم در اینباره صحبت کنیم که چه عواملی عزم و ارادههای ما را میشکند و چه عواملی عزم و ارادههای ما را محکم میکند. به واقع اعتقاد ما بر این است که لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ هیچ حول و قوهای نیست مگر از جانب خداوند بلندمرتبهی والامقام.
وجود اراده در انسان هم یکی از همان شئونی است که باید خداوند تبارک و تعالی به انسان مرحمت بکند تا او بتواند جلو برود.
به همین دلیل اقا ابا عبدالله الحسین در دعای عرفه میفرماید: من از شکستن ارادههای محکم فهمیدم که کار به دست دیگری غیر از من است و از آنچه ارادهای بر آن نداشتم و محقق شد فهمیدم که نیرویی غیر از من بر من مسلط گشته است.
خدایا ما در همه این حالات تو را شناختیم. یعنی خیلی وقتها انسان اراده میکند که من فلان کار را انجام میدهم. شب میخوابد، صبح که بلند میشود بدون هیچ دلیلی ارادهش سست شده است یا خیلی وقتها انسان صبح تصمیم به انجام کاری ندارد.
بیدار میشود و یک دفعه عزمش به انجام کاری مصمم میشود که اصلا در گذشته در برنامهاش نبوده است.
همه اینها نشان میدهد که نیرویی غیر از خود انسان بر انسان مسلط است و تقدیرهای ما را رقم میزند. از این جهت است که حتی اگر هیچ اتفاق خاصی برایتان نیفتاده باشد و از شما بپرسند فردا ساعت ۱۰ صبح کجایید، نمیتوانید جواب دهید.
بسیاری از عوامل و اتفاقات پیش میآید که عزم شما را بر انجام آن چیزی که نیت کردهاید و عزم خود را بر انجام آن قرار دادهاید، سست میکند. باید ریشهی این اراده را بشناسیم.
اصلا اراده در انسان از کجا پدید میآید. خیلی از عزیزان به من میگویند که ما میآییم و در صحبتها و جلسات مینشینیم و پر از اراده و انگیزه میشویم و به خودمان میگوییم دیگر میروم و دنیا را فتح میکنیم، اما همین که از در خارج میشویم عزممان سست میشود.
ارادهمان سست میشود. دیگر آن توان و انرژی و روحیه برای فتحکردن وجود ندارد. پس معلوم میشود عواملی هست که بر اراده تأثیر میگذارد. میخواهیم این عوامل را بشناسیم و جالب این است که اگر ارادهای در انسان تبدیل به استقامت نشود، آن اراده تأثیر چندانی ندارد.
فرض کنید مثلا اراده کنید در عرصه علم پیشرفت کنید. باید در این اراده استقامت وجود داشته باشد. یعنی اگر یک روز اراده بر این باشد که انسان در عرصه علمی پیشرفت کند و فردا دوباره این اراده سست شود، انسان به جایی نمیرسد.
اگر ارادهای در انسان تبدیل به استقامت نشود، آن اراده تأثیر چندانی ندارد. بسیاری از افراد اراده میکنند که مثلا انسان خوبی باشند اما این اراده یک روز است و همیشه این اراده در آنها وجود ندارد.
آن ارادهای مهم و ارزشمند است که ارادهی استقامتدار باشد. در وجود آن شخص به یک شاخصه درونی که واقعا در خودش است، تبدیل شده باشد. نه اینکه آن را از جایی به عاریه و به امانت گرفته باشد.
مانند کوزهای که هر روز آن را رنگ بزنند و بعد در معرض بادها و آبها قرار بگیرد و رنگش برود و دوباره مجبور باشد از اول رنگ شود تا اتفاق خوبی برایش بیفتد. اما اگر رنگ، جزئی از کوزه شود. آن موقع زیباست.
خداوند در قرآن میفرماید صِبْغَهَ اللَّهِ رنگ خدا وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً و چه رنگی از رنگ خدا زیباتر و نکوتر است.
درنتیجه اگر اراده در وجودهای ما تبدیل به یک شاخصه مستقر شود، موفقیت را به همراه خود دارد. اما اگر اراده تبدیل به یک شاخصه مستقر نشود یعنی روزی اراده باشد و روز دیگری نباشد، انسان را به جایی نمیرساند.
دقت بفرمایید اغلب ما در زندگی همین طور هستیم. ارادههای محکم فولادین مداوم مستقر در ما نیست.
خدا در قرآن دوباره میفرماید وَ یَعْلَمُ مُستَقَرَّهَا وَ مُستَوْدَعَهَا خداوند میداند ایمان در چه قلبهایی مستقر است و استقرار دارد و محکم شده است و دیگر تکان نمیخورد وَ مُستَوْدَعَهَا و در عدهای ودیعهای و امانتی است.
شخصی را میبینیم که در ایامی از عمر بسیار محکم و در ایام دیگر شل است و دوباره به همین منوال زمانه تکرار میشود. اینها وجودهای مستودع و امانتی میشوند. این امانتیها به درد نمیخورند.
در آخر از دست میروند. إِنَّهُ عَلِیمُ بِذَاتِ الصدُورِ چرا که خداوند به آن ذات که اعمال از آنجا صادر میشود آگاه است. شخصی محضر امیرالمومنین علیه السلام رسید و گفت: یا علی من خیلی به شما علاقه دارم اما از طرفی هم معاویه را دوست دارم.
حضرت فرمود: تو شبیه کسی هستی که یک چشمش کور شده است. زیاد این مسئله به درازا نمیانجامد. یا دو چشمت را از دست خواهی داد یا بینایی به سمتت بازخواهد گشت. یعنی نمیشود تو با این حال دوام پیدا کنی. از یک طرف عاشق خرابیها، کثیفیها و ارادههای باطل و از یک طرف خواهان ارادههای خوب باشی.
وجودهای مستودع این گونه هستند. امانتی است دیگر. روزی امانت به دستشان داده میشود و انسانهای محکمی هستند، روز دیگر این امانت از آنها گرفته میشود و انسانهای شل و ضعیف و وارفته ای میشوند.
مثل چنین کسی مثل کسی است که یک چشمش کور باشد. زیاد هم بر این منوال نمیماند؛ یا این ایمان در وجودش مستقر، همیشگی و محکم میشود یا هم بعد از مدتی کلا وا میدهد.
همهی اراده از دستش میرود و امورش را در امر باطلی قرار میدهد. پس عزیزان خیلی دقت کنید. آنهایی که چنین حالاتی را در خود میبینند، یک روز خیلی محکم و یک روز خیلی شل هستند، این خیلی خطرناک است.
چون این وضع یا باید به سمت خوبی درمان شود که ایمان و اراده و عزم در شما مستقر شود و هر روز محکم باشد یا هم بعد از مدتی به سمت دیگر میرود. ول میکنید، وا میدهید و اصلا دیگر عزم و ارادهای در خودتان نمیبینید.
کما اینکه اگر الان به اکثر مردم جامعه -چه در ایران و چه در کشورهای دیگر- نگاه کنید، به این بلا دچار شدهاند. دیگر هیچ امید و انگیزه وعزم و ارادهای برای پیشرفت در وجودشان نمانده است.
الله اعلم گه چه بشود و اتفاقی بیفتد که دوباره آن روحیه و امید و انگیزه در آنها دمیده شود. پس اگر چنین حالتی را در خودتان میبینید، بسیار جدی بگیرید.
۲ سال دیگر بر این منوال نمیماند. ۵ سال دیگر بر این منوال نمیماند. یا شخصیتی قوی و محکم و با اراده هستید یا هم در زمرهی نابودشدهها و هلاکشدهها و بیامیدها پرت شدهاید اما عدهای که ایمان و اراده و عزم در آنها مستحکم است کسانی هستند که در اراده استقامت پیدا کردهاند.
یعنی به خاطر ارادههایی که در خودشان در نظر گرفتهاند، قوی و محکمشدند. ارادههایشان را به چیزی نفروختهاند. إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا آنهایی که گفتند پروردگار ما خداوند یکتای جهانیان است سپس استقامت کردند.
چرا؟ چون تا بخواهی در امر حقی و در راه درستی و مسیر صحیحی قرار بگیری، تمام انرژیهای شر نظام خلقت بلند میشوند که تو را سرکوب کنند. چون جهان بر مبنای یک جهان ظلمانی است.
ببینید چقدر ظلمها در بین مردم زیاد است. کمتر میبینید که مردم اهل سپاسگزاری باشند. کمتر میبینید که مردم اهل قدرشناسی باشند. کمتر میبینید که مردم به امر حقی متمایل شوند.
اما میبینید که مردم در پلیدیها، پستیها، دزدیها و خرابیها از هم سبقت گرفتهاند. درنتیجه چون فضا فضای ظلمانی است، چون فضا فضای دزدی است، چون فضا فضای خرابی و کثیفی است، وقتی یک نفر در این فضا راستگو، درستکار، صادق، پر اراده و دارای هر صفت خیر دیگری باشد تمام اطرافیان دلشان میخواهد که زمین بخورد.
کما اینکه دیدهاید در یک فامیل اگر مثلا نمرههای بچههای فامیل در درسها کم باشد و یک نفر باشد هم نمرههای خوبی داشته باشد، همان بچههای فامیل شروع به تخریب آن یک نفر میکنند. مثلا میگویند خرخون است. آنقدر میگویند تا عزم خواندن را در آن یکی هم سست کنند.
چرا؟ تا دیگر کسی آنها را به خاطر ضعفشان ملامت نکند. چون در غیر اینصورت به آنها میگویند چرا فلان پسرخاله مثلا درسش خوب است. وجود آن یک نفر که نورانی است و وضعش خوب است و بهتر است باعث سرکوفتخوردن به ظلمانیها میشود.
الان بسیاری از هم سن و سالهای اطراف شما اوضاع بسیار پریشان و آشفتهای دارند. وقتی پدرها و مادرهای اینها به اینها میگویند چرا وضعتان خراب است به گردن جامعه و شرایط میاندازند و خلاصه این اتهام را از خودشان دور میکنند. حالا فرض کنید یک نفر در فامیل باشد که وضعش خوب باشد.
همین یک نفر دلیلی میشود برای که بقیه بگویند اگر راست میگویی پس چرا فلان پسرخاله وضعش خوب است؟ پس معلوم میشود که تو داری اشتباه میکنی. آن پسرخاله هم که دارد در همین شرایط رشد میکند. وقتی این حرفها را میشنوند، دلشان میخواهد که آن پسرخالهی رشد کرده هم زمین بخورد تا همه در زمینخوردن شبیه به هم باشند.
وجود یک نفر نورانی در جمع، باعث سرکوفت خوردن ظلمانی ها می شود. لذا دلشان می خواهد که او هم زمین بخورد و ظلمانی شود. درنتیجه خداوند میفرماید إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ آنهایی که گفتند پروردگار ما خدای یکتاست ثُمَّ استَقاموا سپس استقامت کردند.
یعنی معلوم میشود وقتی بخواهی حرف حقی بزنی، انرژیهای زیادی میخواهند تو را سرکوب کنند و نمیخواهند بگذارند تو رشد کنی. مثلا همینکه شما دارای اراده محکمی باشید. شاید با خودتان بگویید این اراده محکم من مگر برای کسی ضرر دارد. بله برای خیلیها ضرر دارد.
اراده محکم شما پستیها را در خیلیها آشکار میکند. اراده محکم شما سستی را در خیلیها آشکار میکند. اراده محکم شما تنبلی را در خیلیها آشکار میکند. خب این خیلیها نمیخواهند چنین فضایی را ببینند. نمیخواهند خرابیهایشان رو شود. درنتیجه تمام تلاششان را بر این قرار میدهند تا اراده شما را از هم بپاشند.
این را امتحان کنید. از همین امروز از این در که خارج شدید نیت کنید که ارادههایتان را محکم کنید. میبینید که در طول هفتهای که تا هفته بعد إنشاءلله خواهیم داشت، افرادی از فامیل و دوست و آشنا که سالیان سال با شما هیچ کاری نداشتهاند به گوشیهایتان زنگ میزنند و میخواهند شما را به راه غلطی ببرند. چون نظام عالم بسیار نظام هوشمندی است.
این شیطان که ما میگوییم موجود بسیار زیرک و باهوشی است. نیروهای خود را بسیج میکند. آن فامیل نمیداند به چه دلیلی به تو زنگ زده است. میگویید فلانی تو سه سال بود که تماسی با من نگرفتهای، پنج سال بود با من تماسی نگرفته بودی، یکدفعه بعد از پنج سال چه شد؟
میگوید چیزی در درونم شکل گرفت، حالاتی در فکرم شکل گرفت که تو را به یاد من انداخت و گفتم به تو زنگ بزنم. که چی؟ چون اراده تو محکم شده است، نیروی شری که در نظام عالم به صورت هوشمند فعال است نیروهای خود را بسیج میکند.
به فلانی زنگ بزنید. اراده او محکم شده است، زنگ بزنید و او را از این اراده محکم خارج کنید. درنتیجه قرآن میگوید إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا سپس استقامت کردند فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون خیال اینها جمع باشد. نه اندوهی به اینها میرسد نه حزنی. نه ترسی به اینها میرسد نه اندوهی.
پس باید ارادهی محکمی در مسیر درست داشت. ارادهای مستقر و دائمی. نه اینکه امانتی باشد.
مثلا فرض کنید کسی فن بیان خوبی ندارد. فن بیان در وجود او تبدیل به یک شاخصه دائمی نشده است. حالا این فرد بخواهد مدتی ادای فن بیان خوب را در بیارود. چه میشود؟ خسته میشود. سه ساعت، چهار ساعت، پنج ساعت در روز ادا در بیاورد.
شخصی انسان صبوری نباشد. بخواهد صبور بودن را بازی کند. نهایتا در روز بتواند دو ساعت بازی کند. بعد از دو ساعت کلافه میشود. پس اگر اراده در شما استقرار نداشته باشد و وجود خودتان یک وجود با اراده و محکم نباشد، نمیتوانید رول اراده، نقش اراده و فیلم اراده را بازی کنید. سریع کم میآورید. به زودی پنچر میشوید.
پس باید اراده در وجود انسان مستقر شود. وقتی که مستقر شد، حالا آن را با استقامت جلو ببرد. امام صادق در مختصات کسانی که بسیار جلو رفتند و پیشرفت کردند فرمود: (الذین عملوا بالقدره) اینها کسانی هستند که وقتی میخواهند کاری را انجام بدهند با اقتدار انجام میدهند. شل و وارفته و سست و ضعیف نیستند.
اینها خردمندان، باهوشان و متفکران هستند. کارهایشان را با قدرت تمام انجام میدهند. خب این قدرت از یک اراده محکم نشأت میگیرد. وقتی انسان اراده اش در کارها سست باشد نمیتواند آن کار را با قدرت پیش ببرد.
وقتی با قدرت پیش نبرد ارزشی ندارد. بارها مثال زدم، گفتم هیچوقت کسی نمیخواهد به دیوار بتنی ضربه بزند، اما تا یک دیوار شل ببیند سریع دلش میخواهد لگدی هم به آن بزند. اگر وقتهایی میگویید چرا همه به من ظلم میکنند بدانید واقعا شما را شل دیدهاند.
یک ستون آهنی را تصور کنید. کسی به این مشت میزند؟ میگوید نه مشت بزنم دست خودم درد میگیرد. اما ۵-۶ عدد قند را روی هم بگذارید، وقتی بالا میاد حالت لرزش پیدا میکند. هر آدمی باشد دوست دارد انگشتی بزند و این را بیندازد.
وقتی شما ضعیف دیده میشوید، میل حمله به شما در دیگران پیش میآید. اما وقتی قوی باشید اصلا کسی جرأت نمیکند سمت شما بیاید. وقتی ارادههایتان شل باشد، شیطان این را در شما میبیند و به یارانش میگوید که بله میشود عزم این آقا را هم سست کرد و حمله میکند.
بنده خدایی آمد و به من گفت فلان شخص پشت سر شما بد میگوید. گفتم مراقب خودت باش. وضعت خیلی خراب است. گفت من برای چه؟ او پشت سر شما بد میگوید! گفتم خب چرا به تو گفته است؟ چرا همین را مثلا به مهندس قربانی نگفت؟ چرا همین را مثلا به مهندس شعبانی نگفت؟ چرا به تو گفت؟
چیزی در تو دیده است مبنی بر اینکه میتواند در تو طمع کند و تو را هم با خودش هم مسیر کند. اگر این را در تو نبیند و تو را محکم ببیند، میترسد و میگوید ولش کن، حرفزدن من تأثیری در این شخص ندارد که هیچ، چه بسا برود و من را لو هم بدهد.
اگر تو را چنین شخصیتی بداند هرگز با تو صحبت نمیکند. اما همین که ببیند بله ممکن است حرفهای زهرآلودش در شما اثر کند، آنجاست که زهرش را میریزد. به این امید که یا اثر میکند یا اثر نمیکند. شیطان وقتی دید نمیتواند در آدم نفوذ کند از راه حوا وارد شد.
دید خودش نمیتواند روی آدم نفوذی داشته باشد، حوا را گمراه کرد و حوا روی آدم تأثیر گذاشت. این را آقایان مخصوصا بدانند، خیلی از مواقع که ارادهها سست میشود به واسطه خانمها است.
قرآن در وصف مکر شیطان میفرماید اِنَّ کَیدَ الشََّیطٰنِ کانَ ضَعیفًا مکر شیطان مکر بسیار ضعیفی است ولی آنجایی که خانمها نقشه کشیدهاند که جناب یوسف را به دام بیندازند قرآن میفرماید که بقول عزیز مصر إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ مکر زنان بسیار عظیم است.
یعنی خدا مکر شیطان را ضعیف دانسته است، اما مکر زنان را بسیار عظیم میداند. شنیدهاید که بعضی وقتها میگویند مکر زنان، مکر زنان. آقایان و همچنین خانمها، فرقی نمیکند، از مکر زنها خیلی بترسید چون وقتی قرار باشد خانمها برای کسی نقشه بکشند -فرقی نمیکند برای خانم یا برای اقا باشد- با انواع نقشهها وارد میشوند. کاری که شیطان مستقیم نتوانست انجام دهد را با این خانم انجام میدهد و ارادههای محکم سست میشود.
مثلا پسری در عرصه تجارت وارد شده است. اینجا مادرش میتواند او را خارج کند و به سمت استخدامی ببرد. گریه میکند. پدرش نمیتواند. مادر به خوبی این کار را انجام میدهد. پس مراقب باشید مخصوصا خانم ها بسیار مراقب باشند تا از قدرتی که خدا در آنها قرار داده است در زمینه منفی استفاده نکنند.
باز همگی مراقب خانمهایی که اطرافتان هستند باشید که آنها میتوانند از طرق مختلف در شما نفوذ کنند. جملهای را میخواهم بگویم که شاید درک و فهم آن برای خیلیها سخت باشد و جزو بزرگ ترین مباحثی است که ارادههایتان را محکم نگه میدارد.
امیرالمومنین فرمود: وقتی اراده بر انجام کاری کردی با زنانی که اطرافت هستند مشورت کن، لکن خلاف آن را انجام بده تا امیدشان از طمعکردن در تو کور شود و برای تو نقشهکشی نکنند. چهار بار که مثلا بگویید خانم در این زمینه چکار کنم؟
میگوید این کار را بکن خلافش را بکنی، میگوید ولش کن اصلا هرچه به او بگویی کار خودش را میکند. دیگر شروع نمیکند تا بازیش را پیاده کند. نقشهکشیهایش را پیاده کند. ارادهها را سست میکنند. از سستشدن ارادهها بسیار دوری کنید. اما چرا ارادهها سست میشود؟
دلایل سستی اراده ها
چند مورد از دلایل سستی ارادهها را میگویم. دلیل اول این است که آن کسی که میخواهد ارادهش را در آن امر قرار دهد، خود بر درستی راهی که میخواهد در آن حرکت کند یقین ندارد. مثلا من اراده میکنم که به فلان جلسه بروم، اما یقین ندارم که رفتن به این جلسه خیلی برای من مفید است.
در نتیجه تا هوا کمی گرم میشود میگویم ولش کن نمیخواهد برویم. وقتی اراده انسان در مسیری قرار میگیرد که خود انسان به آن مسیر ایمان ندارد، با کوچک ترین سختی اراده او متزلزل میشود. بسیاری از افراد میگویند ما تصمیم میگیریم کار برندینگ را شروع کنیم و کارهایی که گفته شده است را انجام دهیم، اما شل میشویم.
چرا؟ چون قبول نکرده است. هرچقدر بگوید من قبول کردم ما باور نمیکنیم. قبول نکرده است که این مسیر او را به پیشرفت و جلورفتن میرساند. اگر قبول میکرد انجام میداد. اما قبول نکرده است. در قلبش باور نکرده است. هر چقدر هم که به زبان بگوید من باور کردم.
این یکی از دلایلی است که ارادهها را سست میکند. تا سختی کوچیکی قرار میگیرد، اراده برای آن کار خوب از دست میرود. این یکی از دلایل سستشدن ارادههاست. اولین دلیل سستی اراده این است که آن کسی که میخواهد ارادهش را در آن امر قرار دهد، خود بر درستی راهی که میخواهد در آن حرکت کند یقین ندارد.
دلیل دیگر که باز از دلیل اول مهمتر است این است که انسان در کنار انجام آن کار چند کار دیگر را نیز به موازاتش قرار میدهد و میگوید اگر این نشد آن میشود. درنتیجه تا سختی در کار اول پیش میآید آن را رها میکند و سراغ کار دوم میرود.
دوباره تا کار دوم به سختی میافتد دومی را رها میکند و سراغ سومی میرود. همه سالها را به همین منوال میگذراند و آخر هم به نتیجهای نمیرسد. آبی را در نظر بگیرید که در یک مسیری جریان دارد. از بالا آب میآید.
به یک سر بالایی میرسد. اگر راهی جز این سر بالایی نداشته باشد بعد از مدتی جمع میشود و جمع میشود تا این سر بالایی را رد میکند. چون فقط یک راه دارد. اما اگر کنار این سر بالایی یک سر پایینی هم باشد. آیا اصلا در سر بالایی میرود؟ کار راحتتر را انجام میدهد.
اگر انسان در ارادههایی که برای خود در نظر میگیرد دو وجه را در نظر داشته باشد یقینا در مسیر آن کار سادهتر حرکت میکند. کم میبینیم کسانی که مثلا هم تاجر و هم کارمند هستند، در مسیر تجارت پیش بروند. مگر اینکه کارمندی را رها کنند.
چرا؟ چون کارمندی شغل آسانتر و تجارت شغل سختتری است. خب معلوم است که انسان بین سخت و آسان، آسان را انتخاب میکند. نفس است. نفس انسان هر وقت در سختی قرار بگیرد کار آسانتر را ترجیح میدهد.
قرآن میفرماید اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ خدایا ما را به یک راه مستقیم هدایت کن و نمیگوید راههای مستقیم. چون وقتی راهها شد چه میشود؟ هر کسی به سمتی میرود. یک راه است. دو راه نیست. سه راه نیست. چهار راه نیست. یک راه است.
در دعاها میخوانید إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی خدایا اگر تو محروم کنی چه کسی میخواهد روزی بدهد. اما اگر بگویند بله اگر خدا محروم کرد جای دیگری هم هست که روزی بدهد. اینجا نشد یک جای دیگر هست. اما وقتی انسان یقین کرد که جز این راه راه دیگری نیست، آنجاست که در مسیر استقامت میکند.
چون یقین کرده است که اصلا راه دیگری وجود ندارد. الهی لو نهرتنی ما برحت من بابک حتی خدایا اگر تو من را از در خانهات برانی باز هم نمیروم. چرا نمیرود؟ چون یقین کرده است که اصلا حالت دیگری وجود ندارد. اما ما میرویم.
چرا؟ چون فکر میکنیم که راه دیگری وجود دارد. میرویم و سالها چوب میخوریم و یا دوباره برمیگردیم یا برنمیگردیم. اگر فهمیدیم که واقعا هیچ راه نجاتی در اقتصاد و در شکوفایی زندگی مالی ما جز تجارت وجود ندارد -همین را ما یقین کردیم- اگر ما را بزنند که تجارت نکن باز هم ول نمیکنیم.
بسیاری از کسانی که تازه وارد مجموعه میشوند تا کمی و به اندازه سر سوزنی حرفی میزنیم که با وجودهایشان سازگار نیست و کمی درونهایشان را بهم میپاشد، سریع آراد را ول میکنند و میروند. اما قدیمیها را میزنیم که بروند، نمیروند.
خب این تفاوت از کجاست؟ آیا مثلا قدیمیها خنگ و جدیدها خیلی باهوش هستند؟ نه. یک فرق دارد. قدیمی میگوید اگر بروم کجا بروم؟ اما آن شخص جدید میگوید هزاران راه برای من وجود دارد تا حرکت کنم. چون هزاران راه برای خود میداند، تا اینجا یک ناملایمت میبیند میرود، آنجا یک ناملایمت میبیند میرود.
میخواهد به جایی برسد که هیچ ناملایمتی نباشد و چنین جایی اصلا پیدا نمیکند و درنتیجه به هیچ رشد و سعادت و پیشرفتی هم نمیرسد. اگر فهمید که جز تجارت و جز پیروی از سنت رسول خدا -در هر زمینهای از زندگی- هیچ راه دیگری برای سعادت انسانها نیست، آنجایی که بخواهد تجارت را به او یاد دهد برایش مانند طلا میشود.
اما چون همین را نفهمیده است تا چیزی به او میگویند به تریج قبایش بر میخورد و میرود. درنتیجه به تفکر جدی نیاز دارد. به یک همسویی، به یک یکسویی و به یک همجهتشدن نیاز دارد. تکلیف را با خودتان معلوم کنید.
اگر واقعا به این نتیجه رسیدهاید که این جایی که نشستهاید جزو جاهایی است که به غیر از اینجا جایی برای پیشرفت تان نیست، کتکتان هم که بزنند باید بمانید. ما همیشه باید مراقب باشیم که مبادا این جمله را بگوییم مبادا آن جمله را بگوییم که کسی ناراحت نشود.
نمیتوانیم به این ترتیب جلو برویم چون تا میخواهیم جملهای را بگوییم در ذهنمان میآید که اگر این جمله را بگویی فلانی آخر مجلس بهم میریزد و میرود. اگر بخواهیم این را بگوییم، فلانی چپ میشود.
دائما باید حرفهایمان را یکییکی بچینیم و جلو برویم. دائما با مدارا صحبت کنیم. آنچه که میشد در یک سال بیان کرد را باید در ۲۰ سال یا ۱۰ سال بیان کنیم. چرا؟ چون افرادی که حضور دارند به آن یقین و همسویی و یکسویی نرسیدهاند.
در نتیجه تا حرفی شود، عزمشان سست میشود. تصور کنید ارادهتان بر این قرار بگیرد که یک فیلم سینمایی در منزل ببینید و یک سی دی هم وجود دارد. مینشینید و این سی دی را میبینید. این سی دی صحنههای خوشحالکننده برایتان دارد. صحنههای ناراحتکننده و خوابآور هم دارد. ولی مینشینید و تا آخر آن را تماشا میکنید.
اما اگر بگویند چهار سی دی اینجا هست. فیلم را میبینید. دو دقیقه از فیلم کسالتآور باشد، سی دی را عوض میکنید و به سراغ فیلم بعدی میروید. دوباره فیلم بعدی دو دقیقه کسالتآور باشد، عوض میکنید و فیلم بعدی. دست آخر هم هیچی نمیبینید. درنتیجه بیشترین دلیل سستشدن ارادهها این است.
ما به یک اراده واحد و به یک تصمیم واحد نرسیدهایم. در تصمیمات زندگیمان چند حالتی رفتار میکنیم. چند نقشه برای خودمان داریم. میگوییم نقشه اول، پلن دوم، پلن سوم و پلن چهارم و میخواهیم اینها را همزمان و موازی پیش ببریم.
تا در پلن اول به سختی میخوریم آن را رها میکنیم و به پلن دوم میرویم. درنتیجه استقامت ما از بین میرود. اما اگر استقامت داشتیم که ۱۰ پلن نیست و فقط یک پلن وجود دارد، دیگر در آن پلن چوب خوردیم، کتک خوردیم، فحشمان دادند، حرف شنیدیم، سختی کشیدیم، بالا شدیم و پایین شدیم باز هم نمیرویم.
در اینجا از دو حالت خارج نیست. یا پلنی که در نظر گرفتهایم درست بوده است و به درستی میرسیم یا غلط بوده است و به غلطی میرسیم. اما در حالت قبل که چهار حالت را در نظر میگیرید یقینا به غلط میرسید و یقینا به جایی نمیرسید.
عزیزان وقتی تفکر، باور به قرآن و باور به خدا به میدان بیاید، اصلا نیازی به تجربهکردنها هم نیست. امروز دوست عزیزمان خواند وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ-أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ رستگاران، هدایتشدگان و پیشرفتکنندگان کسانی هستند که به آنچه بر توی پیغمبر و آنچه که بر پیامبران پیش از تو نازل شده است ایمان دارند.
ما در عرصه اقتصاد میگوییم. بر پیغمبر خدا چه نازل شد؟ قرآن میگوید إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى بر پیامبر چیزی نمیرسد مگر وحی خداوند که به او بگوید این کار را انجام بده.
وحی خدا در مورد شغل به پیغمبر چه بود؟ خدا به پیغمبرش چه شغلی را وحی کرد؟ گفت از سرمایه خدیجه بگیر و تجارت کن. پیغمبر با سرمایه اندکی شروع کرد. با حسن برخورد و عقل معاش آن تجارت را رشد داد و پیشرفت کرد.
ما در همین جا یکدل میشویم و عزم مان را جزم میکنیم که تجارت کنیم. برای من حداقل به شخصه اصلا مهم نیست که شما با آراد یا با هر جای دیگری تجارت کنید. همین که این سنت در بین دوستداران حسین بن علی جا بیفتد که راه پیغمبرشان را بروند برای ما آن برکاتی را که باید میآورد.
هم روزی دنیا را و هم روزی آخرت را میدهد. همه جور نفعی به ما میرساند. چه در آراد و چه در غیر آراد باشد. مسئله مهم برای آراد این است که سنت تجارت در بین مردم رایج شود. ما دوست داریم تا سنت تجارت را رواج بدهیم.
مردم به جای پرداختن به مشاغل اجیر بودن و جیرهخواری به تجارتها روی بیاورند. این هدف ما است. اگر هم این شخص بیاید و در آراد فعالیت کند، منافع دنیایی هم برای ما دارد، اما اگر نباشد هم منافع آخرتش که هست.
خلاصه در هر حالتی که کاری بکند به نفع ما است. اما اگر بگوییم در کنار تجارت بقالی هم میشود داشت -خب بقالی نسبت به تجارت سادهتر است- تا کمی سختیهای تجارت را میبینیم ول میکنیم و به سراغ بقالی میرویم.
خیلی از افراد پیش ما آمدند و گفتند ما در سال فلان با آراد آشنا شدیم و سه سال بعد کارمان را شروع کردیم. خب چرا؟ چرا در یک زمان آشنا میشویم و دو سال بعد شروع میکنیم؟ چون فکر میکنیم کارهای دیگری هم هست که ما را به پیشرفت میرساند و از تجارت سبکتر است.
در نتیجه عمری در آن مسیرها میرویم. آنقدر تکبرها در مردم زیاد است که عدهی خیلی کمی میآیند و بعد سه سال میگویند که ما بعد از سه سال فهمیدهایم میخواهیم برگردیم. این افراد خیلی نادر و اصلا طلا هستند. چون اکثرا به همین نقطه نمیرسند. س
الها در غلط زندگی میکنند بدون اینکه اصلا غلط را بفهمند. عدهی کمی هم که غلطشان را میفهمند به آن اقرار نمیکنند. در نتیجه این دسته کمی که میفهمند و اقرار میکنند و برمیگردند جزو نوادر هستند و برای ما حکم طلا را دارند.
میگوییم الحمدالله اینها اصلا طلا هستند. پس ارادههایتان را یک اراده قرار بدهید. از چند اراده بودن به شدت پرهیز کنید. چون بزرگترین دلیل سستشدن ارادههای شما چند اراده بودن است. دومین دلیل سستی اراده، چند اراده بودن است.
نکتهی دیگری که ارادهها را سست میکند همنشینی با کسانی است که ارادههای سستی دارند. میبینید وقتی پنجشنبهها در جمع آرادیها قرار میگیرید چقدر کوه و محکم میشوید و چقدر عزمهای راسخ پیدا میکنید، اما همین که از این در خارج میشوید و دوباره در فضای اصطلاحا چپرچلاق خودتان قرار میگیرید دوباره به همان دنیای چپرچلاقی برمیگردید.
در نتیجه توصیه اکید و موکد و مکرر میکنم که باید دوستانتان را تغییر دهید. باید روابط تان را با کسانی که سست هستند کم کنید. تا این لحظه برایتان نفعی نداشتهاند و از این به بعد هم نخواهند داشت.
با این تفاوت که میتوانید در حضور پروردگارتان بگویید خدایا اگر تا دیروز نفعی نداشتند، شرایط رشد و نفع هم وجود نداشت. اما الان همین را هم نمیتوانید بگویید. چون میگوید چرا بود.
میتوانستی فضایی را که با فلان رفیق داشتی حذف کنی و به جای آن با افرادی که در آراد و در فضای دیگری بودند همنشین و همکلام شوی و شب و روز خود را با آنها بگذرانی و رشد کنی، اما نکردی. آنجا دیگر جوابی ندارید.
خود من به شخصه یقین دارم که آراد یکی از حجتها برای آن کسی است که فقیر بوده تا نتواند فردا ادعا کند. میگوید خدایا من فقیر بودم. خداوند میگوید نه ما تو را به مجموعه آراد آوردیم. میتوانستی ثروتمند شوی و نشدی. خودت استفاده نکردی.
چون هر کسی از این فضا استفاده کرد –کور، شل، پیر، جوان، بچه، زن و مرد- رشد کرده است. هر کسی که صحبتها را جدی گرفت، عمل کرد. حرفها در دلش نشست و به حرفها دل سپرد، جواب گرفت.
نمونهای غیر از این نداریم. کاری به جامعه ندارم ولی حداقل شناخت و تمرکزی که خودم روی آراد دارم این را میگوید که هیچ کسی بعد از آشنا شدن با آراد دیگر نمیتواند فقر خود را توجیه کند.
دیگر توجیه فقیر بودن بیمعنی است. چون راحت میتوانست این فضا را عوض کند و خودش کوتاهی کرده است. تا دیروز میتوانست بگوید شرایط نبود، امکانات نبود، فلان بود، بهمان بود و اینها را بهانه کند. اما الان چه میخواهد بگوید؟ پس از اطرافیانی که ارادههای سستی دارند و شما را تضعیف میکنند به شدت دوری کنید.
هر کسی که میخواهد باشد. هر کسی که به شما حس نشدن، حس نا امیدی و حس القاهای منفی میدهد باید دور شود. باید صحبتهای آنها قطع شود. اگر دوست و آشنا و فامیل هستند، قطع رحم نکنید. صلهرحم سر جایش باشد اما اجازه ندهید که در مورد پیشرفت تان نظر بدهند.
در مورد آب و هوا صحبت کنید. در مورد قیمت دلار صحبت کنید. اما صحبتشان به شما نیفتد تا ارادههای شما را سست کنند. خیلی از ارادهها با همین حرفها سست شده است.
سومین دلیل سستی اراده، همنشینی با کسانی است که ارادههای سستی دارند. مسئله دیگری که ارادهها را سست میکند و همتهای ناب را از انسان میگیرد، هرز زندگی کردن است. مخالف هرز زندگی کردن، مفید زندگی کردن و پرتلاش بودن است.
امتحان کنید. یکبار امتحان کنید و بعد از آن حداقل به این حرف ایمان بیاورید. صحبتهایی را در جایی میشنوید. پر از انگیزه و امید و نشاط و تحرک میشوید. بعد بروید و یک ساعت در کانالهای تلگرام بچرخید.
بعد از یک ساعت میبینید که تمام آن انگیزهها نابود شده است. یک ساعت بعد کلیپهای اینستاگرام را نگاه کنید و بعد میبینید که تمام آن انگیزهها نابود شده است. آن کجیهایی که به زحمت راست میکنیم ظرف ۲۰ دقیقه تماشای کلیپهای اینستاگرام کاملا له میشود. وگرنه نباید وضع ما این میشد.
ما باید خیلی جلوتر از اینها میبودیم. من بعضی وقتها صحبتهای همکاران خودم را که میشنوم میگویم این حرفها مرده را برای تحرک زنده میکند. در انسان زمین خورده، شکست خورده و نابود شده حس استقامت و شکوفایی و قدرت را میدمد، اما چه میشود که در اینها دمیده نمیشود؟
تا میخواهیم کمی کمرهای خم شده را راست کنیم دوباره عدهای با هرزگرایی و لغوگرایی این کمرهای محکم شده را خم میکنند. آن عزمی که راسخ شده است دوباره سست میشود. لازمهی اصلی اراده، تلاش و استحکام در تلاش است.
نمیشود، خدا برای کسی که عمرش را در هرزیات و لغویات و کارهای بیفایده گذاشته است مقدر نکرده که تلاشگر شود. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ - الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ - وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ کسانی که با ایمانند، کسانی که محکم هستند، کسانی که با اراده هستند، کسانی هستند که از کارهای لغو و بیفایده و بیسود اعراض میکنند. سمت آن نمیروند.
از آنها روی گردانند. خدا مقدر نکرده است که کسانی که در لغویات غرق شدهاند پیشرفتی بکنند. پس اگر واقعا دنبال عزم و اراده هستید باید این لغویات را کاملا حذف کنید. نگویید نیم ساعت وقت میگذارم.
به خدا نیم ساعت نیست. به والله نیم ساعت نیست. دمیدن های جانهای نفیس را نیم ساعت چرخیدن در کانالهای تگلرام و کلیپهای اینستاگرام له میکند.
اثر حرف، کلام و نطق وجودهای مقتدری که القائات نفسانی قوی دارند و جانهای مرده را زنده میکنند با ۲۰ دقیقه تماشای کلیپ ایسنتاگرام کاملا پوچ پوچ میشود. این شخص به جایی نمیرسد و رشدی نمیکند. ارادههامان سست میشود.
چهارمین دلیلی که ارادهها را سست میکند و همتهای ناب را از انسان میگیرد، هرز زندگی کردن است. اما یک نکته دیگر در باب سستشدن ارادهها بگویم که موجب میشود خداوند اراده انسان را برای انجام آن کار محکم نکند.
فرض را بر این بگذاریم که خداوند اراده شما را در تجارت محکم کند. اگر چنین شود یقینا ثروتمند میشوید. این صحبت احتمالی و شکی و شبههای نیست که بگوییم شاید طرف ثروتمند شود. نه. هر کسی که در تجارت استقامت و صبر کند، پاییندستترین افراد باشد رشد میکند و به نقاط بالا میرسد.
چون این اصلا ربطی به شما ندارد. تقدیر خداست. پیغمبر فرمود خدا مقدر کرده است که از ۱۰ قسم روزی دنیا ۹ قسمش در تجارت باشد. حالا هر کسی میخواهد باشد. این تقدیر خداست که از ۱۰ تا پول ۹ تای آن را در تجارت گذاشته است.
خداوند دوست داشته و اینگونه قرار داده است. هر کسی که خود را در این مسیر قرار دهد نفع میبرد. خداوند اگر اراده کند که از شما شخصیت پرتلاشی و پر ارادهای بسازد یقینا ثروتمند میشوید. سوال. ثروتمند که بشوید میخواهید چکار کنید؟
این حرف را بسیار جدی بگیرید. اکثر مردم ثروتمند نمیشوند چون اگر ثروتمند بشوند برخلاف ساختارهای نظام خلقت حرکت میکنند. یعنی پولشان را در راهی که خداوند خواسته است قرار نمیدهند.
میگویند شما پولدار بشید چکار میکنید؟ میگوید اینقدر از پولم را اینجا میگذارم. اینقدر از پولم را آنجا میگذارم. اینقدر از پولم را فلان جا میگذارم. همهش را براساس هواهای نفسانی، فکر و القائات خودش برنامهریزی میکند.
هیچکس نمیگوید نگاه کنم ببینم قرآن در اینباره چه میگوید. امام صادق (ع) گفته است پولهایتان را چکار کنید. هر چی در بیاریم با فکر خودمان میگوییم اینقدر را اینجا میدهیم. اینقدر را آنجا میدهیم. اینقدر را فلان جا میدهیم. درنتیجه خدا برای تویی که پولت را در راه غیر خدا مصرف میکنی اراده نمیکند که ثروتمند شوی.
این صحبت فقط یک استثنا دارد. گروهی هستند به تأیید قرآن یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَهِ که خداوند نمیخواهد برای آنان نصیبی از آخرت باشد. یعنی اینها اندازه سر سوزنی هم در جهان پس از مرگ بهرهای از اعمالشان ندارند. خداوند تلاشهای این عده را در همین دنیا تبدیل به پول میکند و به اینها میدهد. اینها پولدار میشوند.
اینجاست که میگویید افراد بسیاری را میشناسیم که به خدا و پیغمبر اعتقاد ندارند اما ثروتمند شدهاند. قرآن میگوید وَ لَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ کسانی که کافر شدند گمان نکنند که چون آنها را پر میکنیم برایشان بهتر است إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ آنها را پر میکنیم تا گناه روی گناه زیاد کنند و چون کارهای خوبی در دنیا انجام دادهاند در همین دنیا با اینها تسویه حساب شده باشد مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا هر کس از ما آخرت بخواهد آخرت میدهیم و هر که دنیا میخواهد دنیا میدهیم.
در نتیجه خدا تلاش عدهای را که هیچ اعتقادی به او و آخرت ندارند را تماما در همین دنیا تبدیل به پول و زن و بچه و اسب و ماشین و باغ و دشت میکند و در همین دنیا به آنها میدهد تا در آخرت نگویند که این کارهای خوب را کردیم و طلبی داریم. غیر از این گروه برای بقیه گروههای مردم که به خدا، قیامت و قرآن اعتقاد دارند بسیار سفت و سخت چیده میشود.
یعنی خداوند نگاه میکند که اگر پولی به این بنده بدهد، آن را در راه درست مصرف میکند یا در راه غلط. چون میداند که اگر پول را به او بدهد در راه غلط مصرف میکند و این بنده بیچاره میشود به او نمیدهد.
برای همین امام صادق (ع) فرمود: اگر میخواهید روزیهایتان زیاد شود معرفت پیدا کنید که پولها و مالهایتان را در چه راهی خرج کنید.
تا دیروز میگفتی اگر پولدار شوم اینقدر از پولم را اینجا میدهم، الان بگو نه. اینجا نمیدهم. خدا راضی نیست. همین که نیتت بر این بشود میبینی که ارادهت در کار قوی میشود. فکر نکنید یکدفعه معجزه میشود و پول از آسمان میآید.
نه. تا دیروز خدا تو را پرتلاش قرار نداده بود. چرا؟ چون اگر تو را پرتلاش قرار میداد، تلاش میکردی و پولدار میشدی، اما پول را در غیر راهی که خدا گفته است خرج میکردی و بیچاره میشدی.
پنجمین دلیل که موجب می شود خداوند اراده محکم را برای کسی نخواهد، عدم معرفت فرد به نحوه خرج کردن پول و مصرف کردن آن در راهی ست که خدا راضی نیست. خدا نخواست بیچاره شوی. اما حالا که معرفتت در خرجکردن پول درست شد چرا خدا نخواهد پولدار شوی؟
وقتی که هم بتوانی از راه درست پول در بیاوری و هم در راه درست خرج کنی خدا میخواهد. اما وقتی از راه درست درنمیآوری و در راه درست خرج نمیکنی، روزیهای خودت را مسدود میکنی و خداوند هم از سر لطفش به تو نمیدهد.
مثل بچهای که از مادرش چاقو میخواهد و مادر چاقو را به او نمیدهد. مگر قیمت چاقو چقدر است؟ دو هزار تومان. اما همان روز برای بچه ۵۰ هزار تومان لباس میخرد. پس مشکل ندادن چاقو به خاطر پول چاقو نیست. میداند شکل استفاده بچه از چاقو غلط است. میگوید نه من چاقو را به تو نمیدهم و به جای آن چیزهای دیگری میدهم. اما اگر این مادر ببیند بچه طریقهی استفاده و مصرف چاقو را بلد است، خب دیگر منعی ندارد و چاقو را به او میدهد.
عزیزان لازم است ساعاتی به همه اینها فکر کنید. باید در خلوتتان بنشینید و به اینها فکر کنید. خرابیها و کجیها را دست کنید. از راههایی که برایتان نفعی ندارد دور شوید.
به راههایی که برایتان خیر دارد روی بیاورید و بعد آن موقع رحمت خداوند را در حق خودتان لطیف و نزدیک میبینید. پروردگارا به حق قرآن ما را در زمره هدایتشدگان دنیا و آخرت قرار بده. خدایا روزیهای دنیا و آخرتمان را زیاد کن. خدایا به ما توفیق بده تا آنچه که بر ما روزی کردی را در مسیری که خودت صلاح و درست میدانی مصرف کنیم.